کاربرد عقل

کانت، اندیشمند المانی عقل را عبارت از علم دانسته و علم به معنی وقوف و آگاهی است که ابعاد دوگانه دارد: یکی در رابطه با "خوردن" و دیگری در رابطه با "گفتن" است. خوردن طبیعی و گفتن اکتسابی میباشد.  

خوردن از بدو تولد انسان، که دوره ای شیرخوارگی است، آغاز میگردد.  کودک شیرخوار در این دوره پاک و معصوم است. او نه کافر است نه مسلمان، نه حاکم است نه محکوم، نه پولدار است نه فقیر و در اخیر نه نه کارگر است نه کارفرما. ذهن او مانند کاغذ سفید، پاک و منزه است، تا هنوز به هیچ یک از اضداد آلوده نه گردیده است، پیوسته در خواب میباشد. وقتی گرسنه میگردد، بیدار میشود. چشمان را باز میکند، خود را در آغوش گرم و نرم فرشته سیری زیر نام "مادر" میبیند. به یک دست پستان مادر را گرفته و به سوی دهان میبرد و بدست دیگر به لمس کردن موها و پستان ها میپردازد و معبود های جنسی خود را انتخاب میکند. به تدریج بزرگ میشود.  زمانی میرسد که در وجودش شیر مبدل به خون و خون مبدل به انرژی گردیده، به حد بلوغ رسیده، می خواهد با دختری ازدواج نماید که دارای معبود های جنسی او باشد. در مقاربت جنسی انرژی را با وی در ساختن زیربنای تولید مجدد بکار می بندد. از یک طرف این کار را به درستی انجام میدهد، از سوی دیگر امرار معیشت آنرا که در گذشته پدر و مادرش متکفل بوده، در آینده خود به دوش بگیرد و خود را برای کار کردن که هدف نزدیک انسان است، آماده میسازد. ولی قبل از کار کردن باید کار فهم باشد. به این معنی که باید علم و هنر را بیاموزد. درخت کاری که منبع علم و هنر آبیاری نگردد، بی ثمر می ماند. بنا – در جهان معاصر – انسان معمولاً  در سن شش سالگی داخل مدرسه می شود، و تا درجه ای دکترا دانش فردی و اجتماعی می آموزد. دانش فردی به این معنی که یک فرد یک یا دو علم را می آموزد و وقتی   که اجتماع یکسره علوم را میآموزد، آنرا علوم اجتماعی مینامند. اجتماع عبارت از تجمع افرادی می باشد که در یک مرز مشترک جغرافیایی گرد می آیند و اهداف شان را دنبال میکنند. افرا توسط دانش فردی خود میسازند و توسط دانش اجتماعی حقیقت جویی را به کمال میرسانند. در جنبه های هنری نیز یکی نجار می شود و یکی خیاط. یکی دهقان میشود و یکی معمار. طوری که مولانا گفته است: 
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست – خام بدم، پخته شدم، سوختم.
وقت سوختن همان زمان تغییر ذاتی است که وجود فردی از جهان انسانیت در اثر تخریب سلول های بدن به دنیای جمادی میرود و در آنجا به زندگی خود دوام می بخشد. ولی زمان پخته شدن آن است وجود اجتماعی از تولید نسل شکل میگیرد  وبه شکل روز افزون برای همیشه باقی میماند.  شاهد این مدعا بیش از شش میلیارد انسانی است که روی کره زمین زندگی میکنند. انسان،  حیوان و نبات در افزایش تولید نسل وجه مشترک دارند. از جمله نباتات وقتی که یک دانه ای گندم را کشت میکنیم، و به آبیاری آن می پردازیم ، کود برایش میدهم و از آفات زمینی و آسمانی محفوظ میماند . ،  در چنین شرایطی گندم زندگی خود را به ریشه و ریشه به ساقه و ساقه به شاخ و برگ و شاخ و برگ به خوشه میدهد.  در وقت درو دیده میشود که از یک دانه گندم  چندین دانه به وجود میآیند. در دنیای حیوانات سگ  و گربه و امثال آنها دیه میشوند که از دو الی هفت تا هشت چو چه تولید مینمایند.  ولی جماد، نبات و حیوان فاقد عقل می باشند و تنها انسان است که عقل دارد و به وسیله آن همه کار ها را به پیش میبرد. کارهای که جماد، نبات و حیوان توانایی انجام دادن آنرا ندارند. حیوان از قانون تنازع بقا پیروی میکند و پیوست پی شکار میرود. حیوان قوی حیوان  ضعیف را و حیوان ضعیف حیوان هنوز هم ضعیف تر را به چنگ می آورد و گوشت آنرا میخورد و زنده میماند. کشفیات و تهیه مواد خوردنی و کار آمدنی و گفتن حاصل کار انسانی است که توسط عقل یا وقوف و آگاهی به وجود می آیند. همان گونه که انسان به خوردن نیاز دارد، به گفتن نیز ضرورت پیدا میکند. زیرا وسیله تفاهم و تفهیم است. گفتن عبارت از حرف زدن است. در سطح جهانی کشور های متعددی وجود دارند، که افراد شان به زبان های مختلف حرف میزنند. عوض این همه زبان ها اگر یک زبان وجود میداشت و به آن حرف زده میشد، بهتر بود و مشکلات پیش پا افتاده از این ناحیه  برطرف میگردیدند. در جهان امروز بیش از ۶۵۰۰ زبان وجود دارد که به سه صد "واحد ژنتیک" و ۱۸۰ "خانواده زبان ها" ردیف گردیده و اضاف بر آن ۱۲۰ زبان منزوی از همدیگر ثبت گردیده اند. هر یک از این زبان ها در تاثیر پذیری از شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حاکم و داده های محیط زیست رشد و تکامل کرده و دارای قوانین زبانی – از صرف و نحو تا معنی و بدیع  - طیف خود میباشند.