سپنتا، رنگین دادفر، 1396
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون. کابل: انتشارات عازم.
تعداد صفحات: 980 صفحه در دو جلد
رنگین دادفرسپنتا در 25 قوس 1332 در کروخ هرات به دنیا آمد. دوران ابتدایی مکتب را در کروخ سپری کرد و دوران ثانوی مکتب را در لیسۀ مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی
و لیسه سلطان شهرهرات به پایان رساند. او در سال 1353 وارد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شد. در این سال ها به جریان چپ مارکسیستی شعلۀ جاوید که جریان مائویستی ومخالف شوروی و حزب دموکراتیک خلق طرفدار شوروی در افغانستان بود، پیوست. او بعد از چند سال فعالیت در جریان مذکور به باورهای سنتی و آرتودکس مارکسیزم لنینیزم و مائویزم پشت کرد و تمایل به دیدگاه های مکتب فرانکفورت از مارکسیزم، و اندیشه های لیبرال غربی پیدا کرد.
سپنتا در سال 1975 با استفاده از یک بورس تحصیلی ترکیه به دانشگاه کابل وارد دانشگاه انقره در رشتۀ روابط بین المللی شد. او پس از فراغت در سال 1979 نخست به ایران و سپس به پاکستان رفت تا در فعالیت و مبارزات سازمان مربوط به جریان شعلۀ جاوید به نام "گروه انقلابی خلق های افغانستان" که در مخالفت با حزب حاکم دموکراتیک خلق و قوای شوروی قرار داشتند، مشارکت کند. او در 1981 دوباره به ترکیه برگشت و یک سال بعد در 27 جنوری 1982 به آلمان پناهنده شد و در شهر آخن آلمان اقامت کرد. وی در آخن به فراگیری زبان آلمانی و ادامۀ تحصیل پرداخت و در 21 نوامبر 1991 از رسالۀ دکتورای خود در عنوان"فرایند عقب ماندگی، جنگ و مقاومت در افغانستان" دفاع کرد. او سپس در انستیوت سیاسی دانشگاه آخن به عنوان استاد وارد کار شد تا اینکه در سال 2004 به افغانستان آمد و با آغاز تدریس به عنوان استاد مهمان در دانشگاه کابل مشاور کرزی در امور بین المللی شد و سپس در حمل 1385(اپریل2006) به وزارت خارجۀ حکومت حامد کرزی رسید و تا سال 2009 در وزارت خارجه باقی ماند. سپس در فبروری 2010 در کرسی مشاور امنیت ملی قرار گرفت و تا سال 2014 و و پایان ریاست جمهوری کرزی در این مقام باقی ماند.
سپنتا پس از پایان حکومت کرزی هم چنان در افغانستان و در دوستی و رابطۀ نزدیک با کرزی باقی ماند و با رحمت الله نبیل رئیس امنیت ملی حکومت کرزی و شماری از وزیران قبلی حکومت، گروه سیاسی را به نام "محور مردم افغانستان" تشکیل داد. او در سال جاری 1396 خاطرات خود را از دوران کارش در حکومت کرزی در کتاب:"سیاست افغانستان؛ روایتی از دورن" نوشت.
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به استقبال گسترده رو برو شد و خوانندگان بسیاری با دیدگاه ها و برداشت های متفاوت، مخالفت و موافقت خود را با آن بیان کردند. آنچه را که در زیر مطالعه می کنید، روایت من و نگاه من به این کتاب است.
معایب و محاسن:
هر پدیدۀ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و ..... در دنیای ما محاسن و معایب خود را دارد. شناخت این معایب و محاسن و بیان آن از دیدگاه های مختلف، گوناگون و متفاوت است. افزون بر آنکه خوبی و بدی در پدیده ها مطلق نیستند و نگاه به آن فقط با رنگ سیاه و سفید، نگاه درست و واقعی نیست. کتاب نیز به عنوان یک پدیده واثر علمی و فرهنگی از یک نویسنده و به خصوص در مورد رویداد ها و تحولات سیاسی و بازتاب این رویداد ها توام با ارائه دیدگاه و برداشت نویسنده، معایب و محاسن بسیاری دارد. هیچ نگاه مطلق را نمی توان در مورد یک کتابی که خاطرات سیاسی نویسنده را از درون تحولات و رخداد های یک نظام حاکم سیاسی و شریک سفرۀ قدرت آن نظام تبیین می دارد، ارائه کرد. کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، اثر رنگین دادفر سپنتا سَوا از این قاعده نیست.
کار ماندگار و درخورستایش:
نوشتن کتاب خاطرات سیاسی توسط دکتورسپنتا وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی حکومت کرزی برغم معایب و محاسن آن و دیدگاه های متفاوت خوانندگان، یک کار ماندگار و قابل تقدیر و تحسین است. کرزی در حکومت سیزده سالۀ خود ده ها وزیر داشت. اینکه از میان آن ده ها وزیر، رنگین دادفر سپنتا یکی از وزیرانش که بدون تردید چه از لحاظ دانش و چه از لحاظ تقوی مالی و اخلاقی در کرسی و مقام دولت ای که از فاسد ترین دولت های روی زمین است، برازندگی دارد، قلم بدست می گیرد و گوشه های از ناگفته های درون این حکومت را که بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان را می سازد، بروی کاغذ می ریزد، کار ماندگار و درخور تحسین انجام می دهد. هر چند که او در این گفتن و نوشتن از بیان تمام حقیقت ها احتراز می کند و یا دست به پنهان کاری و کتمان می زند. از هر زاویه ای که به آن نگاه شود، این کار با اهمیت و تحسین برانگیز است:
ناگفته ها و کتمان در بیان مسایل و وقایع، خواننده را به تکاپو می اندازد که در پی کشف و درک آن ناگفته ها بر آید. تحریف در واقعیت ها نیز منتقدان را به بیان درست آن می کشاند. درستی هایش مکتوب می شود و ثبت اوراق تاریخ می گردد که جامعۀ سیاسی و اهل سیاست کشور می توانند از آن در رویکردِ معطوف به این توصیۀ فارابی که شرافت علم تاریخ را به فایدۀ عبرت آموزی میداند، بهره ببرند و بیاموزند.
فصیح و سلیس:
این کتاب با فصاحت و سلاست نگاشته شده است. زبان و قلم بیان و نوشتار نویسنده، زبان و قلم روان و آسان است که برای آدم های اهل سواد متوسط و حتی ابتدایی قابل فهم و هضم است. زیبایی و روانی متن برغم درازی آن، خواننده را به خوانش کتاب بیشتر وسوسه و مجذوب می کند.
دراز نویسی:
این میسر و عملی بود که کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به جای نهصد و هشتاد صفحه در پنجصد صفحه نگاشته می شد و به جای دو جلد در یک جلد به چاپ می رسید. دکتر سپنتا مقالات خود را نیز همینگونه طویل و زیاد از حدِ نیاز در بحث بر سر موضوع عنوان شده می نویسد. شاید یکی از دلایل آن به معلم بودنش بر گردد که معلمان پُرحرف هستند، اگر بنویسند، طولانی می نویسند. و یا شاید این دراز نویسی و گاهی تکرار برخی مطالب و مسایل ناشی از ناگزیری باشد که نویسنده در نخستین مبحث کتاب از آن سخن می گوید. اما من در این کتاب، دراز نویسی ناشی از ناگزیری را کمتر دیدم. به هر حال دلایل و عوامل هر چه که باشد این دراز نویسی از حسن نوشته می کاهد و خواننده را بی حوصله و خسته می سازد.
خود سانسوری:
خود سانسوری در افغانستان برای کسانی که می نویسند، چه در درون نظام حاکم سیاسی باشند و چه در بیرون، موضوع قابل درک و تا حدی طبیعی و ناگزیری است. اما خود سانسوری از سر ناگزیری های که به ویژگیها و شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بر می گردد، با سکوت و کتمان حقایق و واقعیت ها تفاوت دارد. هر چند دکتور سپنتا پیشاپیش به برخی از منتقدین خود که به کتمان و پنهان کاری نویسنده در بیان واقعیت ها و بسیار مسایل مهم درون نظام انگشت گذاشته اند، می گوید که من همه چیز را نگفته ام:«بسیاری شاید بپرسند که آیا من در این یاد داشت ها همه چیز را گفته ام. نه، چنین نیست. مواردی بوده اند که به دلیل مسئولیت در برابر دولت و اصول اخلاقی دولت داری، نگفته ام و نمی توانستم بگویم. باشد تا روزی و روزگاری دیگر. .... ص 12»
اما واقعیت این است که نویسنده در این نگفتن ها، بسیار بیشتر از حد معمول و نیاز، خود سانسوری و سکوت تا مرز انکار و کتمان عمدی و هدفمند حقایق و واقعیت ها پیش رفته و عمل کرده است. او به تکرار و در مباحث مختلف از فساد و فاسدان در درون نظام حاکم و از جاسوسان و طرفداران دولت ها وکشورهای خارجی در دولت افغانستان سخن می گوید و خود را چهرۀ ضد فساد و مبارز دموکراتی که عمرش در مبارزه برای عدالت و مخالفت با استبداد و فساد و استعمار خارجی سپری شده است، سخن می گوید، اما کمتر از این چهره های فاسد و وجواسیس خارجی نام می گیرد و اغلباً سکوت می کند و کتمان می ورزد.
صراحت بیان:
صراحت بیان در آنجا و آن موارد و افراد دولتی و حکومتی که نویسنده بر خلاف سکوت و خود سانسوری خواسته است بدون هیچ ایما و ابهامی بگوید و بنویسد، بسیار بارز و روشن است. این صراحت که هر چند بسیار محدود و گزینشی است، به برجستگی و جذابیت این اثر می افزاید. وقتی که می نویسد:«رئیس دفتر حامدکرزی آقای داوودزی ترکیبی بود از بلی گویی نهادینه شده و آدمی با زیرکی های بسیار و شامۀ نیرومند نزدیکی به قدرت. او تا آخر کارش هر چه رئیس جمهورحامد کرزی می گفت در پاسخ می گفت:"بیخی صحیح ده".....» «....چند تن از وکلای هرات و وکلای منسوب به جناح های روشنفکری جداگانه آمدند و به من گفتند که رییس ادارۀ امور فاروق وردک و همکاران او، به ویژه اقای رویدار همراه با جمعی از رهبران جهادی و وکلای نزدیک به ایران در پی سلب اعتماد از شما در ولسی جرگه استند. روز دیگر یکی از وکلای منسوب به حزب اسلامی نیز برایم عین مطلب را گفت، صدای تیلفونش را بلند کرد و در حضور من به فاروق وردک زنگ زد و از وی پرسید که آیا رئیس جمهور موافق سلب اعتماد از سپنتا می باشد؟ فاروق وردک با نثار چند فحش ناموسی به من، بر این امر تاکید کرد و گفت رئیس جمهور از این که این کمونیست را پیشنهاد کرده بود، پشیمان است و به من اکید دستور داده است، تا کشور را از این مصیبت نجات دهم.... ص 145»
پسر خان:
نویسنده خود را در اولین مبحث کتاب، "پسر خان" معرفی می کند که شاید بتوان گفت بخشی از نوشته های او در مورد خودش که نوعی از خود شیفتگی و لاف زنی از دیدگاه برخی های تلقی شده است و یا می شود، به همین پسر خان بودن پیوند یابد. در یک جامعۀ سنتی همچون افغانستان پسر خان که هر چند روشنفکر و تحصیل کردۀ انقلابی و آنهم از نوع چپ مارکسیستی باشد و هر چند بعداً سوسیال دموکرات هم شده باشد، باید این چنین خود شیفتگی داشته باشد و تا که می تواند از خود سخن بگوید و از خانی پدر و چهاربرج قلعۀ جدش و پاسداران تفنگدار این برج ها. او در سراسر کتاب و در هر عنوان و مبحث به نحوی از خود سخن گفته است و از بیان و تبلیغ مخالفان و منتقدان خود. در این از خود گفتن ها، همیشه حق را منسوب و منحصر به خود می داند و مخالفان را هر چند با زبان و بیان آرام و مودبانه، تحقیر و کوچک می کند. او بار بار می نویسد که "آن ها(منتقدان و مخالفان) هر چه می گفتند، من به راه خود می رفتم."
ممکن است انتقاد و مخالفت منتقدین و مخالفان دکتور سپنتا در بسیاری از موارد موجه و درست نباشد، اما در برخی موارد تاکید بیش از حد وی به عنوان مقام ارشد حکومت کرزی در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به اوصاف و ویژگیهای شخصیتی اش تا سرحد خود شیفتگی در درون این حکومتی که در صدر حکومت های فاسد جهان قرار دارد و برای ادامۀ حیاتش صد در صد وابسته به کمک و حمایت نظامی و مالی امریکا و غرب است، سوال برانگیز و شگفت آور است. وقتی او می نویسد:«....برای من به مشکل قابل توجیه بود که کسی گمان کند که کسی مانند من که زندگی اش را وقف عدالت اجتماعی و مبارزه با استبداد و فساد و زورگویی حاکمان و مبارزه با استعمار و سلطه کرده بود، تن به ذلت تسلیمی در برابر قدرت های متجاوز بدهد.............ص 603» این در حالی است که وی در صد ها صفحۀ کتاب سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، حکایت و روایت دردناک زورگویی، زبر دستی و حرف ناشونی امریکا و انگلیس و فساد آن ها در افغانستان و فساد دولت افغانستان را به عنوان شریک این حکومت در مقام وزارت خارجه و مشاور امنیت ملی بیان می کند.
احساساتی و عاطفی:
دادفر سپنتا وزیر خارجۀ پیشین منحیث شخصیت اکادمیک و صاحب دکتورا در مسایل مربوط به حقوق و علوم سیاسی و بازگشته از جامعۀ مدنی و شهروندی آلمان، در بحث و بیان مسایل مختلف به خصوص در حوزۀ سیاست خارجی و مسایل مربوط به مشکلات خارجی افغانستان، بیان و تحلیل احساسی و عاطفی ارائه می کند، تا عقلانی و واقعی. به این متن نگاشته شده در عنوان: "شهر به شهر میهن" نگاه کنید:
«روزی که قوای کشور ما در این طرف خط دیورند با متجاوزان پاکستانی در ولسوالی گوشته ولایت ننگرهار درگیر شدند، سراسر کشورما را هیجان های میهن پرستانه فراگرفته بود. مردم افغانستان از کرانه های هرات تا بلندای بدخشان و شهرها و روستاها به منظور ابراز پشتیبانی از نیروهای دفاعی کشور دست به نمایش های خیابانی زدند. من یک روز بعد از این حادثه به گوشته رفتم. در سنگرهای سربازان افغان با آنان نشستم به درد دل شان گوش دادم؛ با افسران صحبت کردم و از آن جا به آن سوی دیورند به تپه های سبزنگاه کردم که دهه هاست در کنترول ما نیستند و روزگاری سرزمین ما بودند و اما امروز از آن سرزمین ما، بر ما آتش گشوده می شود....... ص 196»
وزیرخارجۀ که باید معضلات خارجی افغانستان را با واقع گرایی معطوف به دانش مدرن بررسی کند، در دوران وزارتش، استراتیژی سیاست خارجی افغانستان را بر مبنای این دانش بگونۀ واقعی و عملی تدوین و ترسیم کند که حتی برای دوران بعد از خودش نقشۀ راه سیاست خارجی و دیپلوماسی افغانستان باشد، اینگونه دچار توهم و تخیل می شود و بگونۀ احساساتی و عاطفی از حسرت روزگاران گذشته سخن می گوید که سرزمین های آن سوی دیورند "دهه ها است که در کنترول ما نیستند"!
دکتور سپنتا در جلد دوم کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، که در عنوان جداگانۀ "پاکستان، میزبان میلیون ها مهاجر افغان و مامن تروریسم"، یکصد و سی و پنج صفحه (از صفحه 595 تا شفحه 730) را به تفصیل مذاکرات کرزی و حکومتش در دورهای مختلف با حکومت پاکستان اختصاص می دهد، اما به حیث وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی هیچگاه مشکل دیورند را به عنوان مشکل اصلی در سیاست خارجی افغانستان که کرزی و بسیاری از زمام داران افغانستان با ادعای ارضی بر نیم پاکستان، تمامیت ارضی و حاکمیت پاکستان را تردید و تهدید می کنند، به بحث نمی گیرد. طرحی در این مورد به حیث وزیر خارجه ارائه نمی کند و راه حلی در این جهت نشان نمی دهد. او فکر می کند که با ابراز مخالفت بر سیاست مداخله گرانۀ پاکستان و احساس فخر و خود شیفتگی که استخبارات و نظامیان پاکستانی از او نفرت دارند و نوشتن"سیاست مداران مزدور افغان"، وظیفه و مسولیت وطنی و دولتی خود را بدون ارائه نقشۀ راه و تدوین استراتژی عملی سیاست خارجی به انجام می رساند:«من خواهان یک رابطۀ برابر و برادارنه به پاکستان بودم و از بلند پروازی های آن کشور به همان اندازه نفرت داشتم که از سیاست مداران مزدور افغان که گمان می کردند با تسلیمی به پاکستان می شود، از مصیبت تروریسم نجات یافت.... ص 634»
شگفت آور این است که علی رغم این چنین نفرت متقابل از استخبارات و نظامیان پاکستانی و تذکر این جملۀ گنگ و مبهمِ "سیاست مداران مزدور افغان"، تصویری را که وی از نظامی پاکستان و نظامیان افغان ترسیم می کند، این است:
«کیانی(جنرال کیانی لوی درستیز ارتش پاکستان)مانند همیشه با نخوت و غرور بی مانندی وارد دفتر رییس جمهور افغانستان شد. لباس منظم نظامی و قامت رسا و کشیده ی او با آن چوبک زیر بغلش به او شاید از نگاه نظامیان ابهت خاصی می بخشید اما در نگاه من بسیار مضحک می نمود. در آن لحظه به جنرالان کشور خود فکر کردم؛ جنرالان ما، مرا به یاد خانه های کهن سالان آلمانی می انداختند. با قامت های خمیده، شکم های برآمده و با آن قدم های لرزان بیشتر به میراث های دوران داقیانوس شباهت داشتند و کسی هم جرات نداشت تا این مردگان متحرک را به بازنشستگی سوق دهد.......ص 655»
رویهمرفته، من در این کتاب هیچ مطلب و بحثی در مورد برنامه و استراتیژی مدون و ارائه شدۀ سیاست خارجی افغانستان از سوی وزیر خارجۀ دانشمند و دموکرات کشور، دادفر رنگین سپنتا نیافتم و نخواندم.
دل واپسی و نگاه انتقادی به دلبستگی های پیشین آیدئولوژیک:
دکتورسپنتا که از وابستگی و باور خود به آیدئولوژی چپ مارکسیستی سخن دارد و از تعلق به جریان شعلۀ جاوید و فعالیت در گروه انقلابی خلق های افغانستان، سازمان برخواسته از این جریان حکایت می کند، با نگاه انتقادی به آن می بیند. باور های خود را به انقلابی گری چپ و اندیشه های آن، ناشی از شور جوانی و احساسات فاقد علم و آگاهی تلقی و معرفی می کند. وی در این نگاه انتقادی حتی با تمسخر و احساس شرمندگی بسوی آن باورهای دوران جوانی و مبارزۀ انقلابی خود می بیند:
«.....واقعیت این بود که ما نوجوانان، از متن اصلی اجتماعی و فلسفی آن سخنان و حتا از معانی و مفاهیم آن ها برداشت درستی نداشتیم. به همین دلیل هم گاهی کلماتی را نقل قول می کردم که در واقعیت فاقد ارزش تیوریک بودند. به گونۀ مثال این که مائو می گوید:"از یک جریقه حریق بر می خیزد." سال ها بعد در دانشگاه آخن آلمان وقتی اتاق یک پروفیسور بازنشسته را به من داده بودند، در میان کتاب های او چشمم به آثار مائو از جمله: دفترچه سرخ" او افتاد. برداشتم و همین نقل قول را به آلمانی خواندم شرمنده شدم........... سال ها گذشت تا این که دانستم برخلاف تصور کمونیست ها، تاریخ اجباراً پنج مرحله ندارد، طبقۀ کارگر در همه جا اجباراً مبتلا به فقر و در نتیجۀ آن انقلابی نمی شوند.... .....
چه سال ها گذشتند تا به چشم خود دیدم مرحلۀ پنجم تاریخ، سوسیالیزم لنین، استالین و یا مائو نیست. ......ص 37»
نگاه منتقدانه و مکرر نویسندۀ کتاب به باورهای پیشین آیدئولوژیک، سنت و قاعدۀ درجا زدن و درجا ماندن آیدئولوژیک را می شکناند و راه را با رویکرد معطوف به عقلانیت و دانش بر انتقاد از گذشتۀ آیدئولوژیک و عبور از آن نشان می دهد و باز می کند. هر چند وی با این نگاه نا مرسوم و نا متداول در جامعۀ سیاسی افغانستان، خشم و کینۀ هم باوران آن دوران را بر می انگیزد. اما وی برغم آنکه از پیوست و گسست خود با جریان چپ انقلابی شعلۀ جاوید به تکرار سخن دارد، در بحث ها و نوشته های خود دیدگاه این جریان را که بر نکوهش و مخالفت جریان های اسلامی و جهادی و حزب دموکراتیک خلق قرار دارد فراموش نمی کند و هر بار از بدی ها و شکنجه های آن ها به نام براداران جهادی و رفقای انقلابی چپ نام می برد و از قربانیان جریان شعلۀ چپ در جریان مبارزات شان با حرمت نام می برد.
کرزی و سپنتا؛ نخستین درد مشترک در نخستین ملاقات:
درد مشترک کرزی و سپنتا در نخستین ملاقات میان آن ها، درد "جنگسالاران" است. یعنی مجاهدین و به خصوص همان های که نیروی مقاومت علیه طالبان بودند و حالا با کرزی در حکومت شریک هستند. او می نویسد:«... از طرز حکومت او و همکاری اش با جنگ سالاران انتقاد کردم. کرزی تمام حرف های مرا تایید کرد و گفت که من میدانم که این ها تهدید جدی اند، اما حکومت من بسیار ضعیف است و متحدان جهانی ما هم خواهان همکاری با اینان استند..... ص 96»
اما او برای درمان این درد مشترک خود با رئیس جمهور کرزی نسخه ای را تجویز نمی کند و یا اگر نسخه ای به کرزی پیچیده باشد در این جا از آن سخن نمی گوید. وی شاید در آن آغاز که سپس وارد دستگاه دولت می شود ودر سفرۀ قدرت مشارکت می کند هنوز متاثر از توهمات دوران انقلابی گری چپ آیدئولوژیک و فضای آرام سوسیال دموکرات آلمان بود که واقعیت های اجتماعی و سیاسی آن روز را در افغانستان درک نمی کرد:
کرزی چگونه می توانست بدون افراد و نیروهای جهادی و مقاومت ضد طالبان که جنگسالار خوانده می شدند، حکومتش را شکل دهد؟
جالب این است که وقتی دادفر سپنتا به عنوان داکتر حقوق و علوم سیاسی برگشته از غرب و باورمند به ارزش های سوسیال دموکرات و جامعۀ شهروندی و مدنی غرب بر کرسی وزارت خارجه نشست، در هژدهم اسد 1385(9 آگست 2006) در برابر مجلس سنا(مشرانو جرگه) از تنظیم و توازن سهم اقوام در این وزارت سخن گفت. من همان زمان در مقاله ای اظهارات او را نقد کردم و آن را مخالف ارزش ها و ادعاهای گفتم که خودش بارها از آن سخن می گفت: )http://www.ariaye.com/dari3/siasi/andeshmand4.html(
از این گذشته، آیا لیبرال ها و تکنوکرات های برگشته از غرب که متدرجاً در دولت افغانستان به مناصب دولتی و حکومتی رسیدند در مقایسه با مجاهدین و جنگ سالارانِ صاحب مقام در این دولت با پاکی و صداقت عمل کردند و موجب شکل دهی یک دولت ملی پاسخگو و عادل شدند؟
نویسندۀ سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، پس از این نخستین دیدار با کرزی و نخستین همسویی بر سر جنگ سالاران و مجاهدین شریک در قدرت به عنوان آدم های بد، وقتی به درون قدرت راه می یابد، بدی لیبرال ها و تکنوکراتان افغانی مورد حمایت غرب را به چشم سر می بیند. در حالی که شاید او در این نخستین دیدار آرزو می کرد که کرزی اگر می توانست تمام دولت را از این ها می گماشت و جنگ سالاران و مجاهدین را بیرون می انداخت. اما وقتی روایت و حکایت وی پس از نخستین ملاقات با کرزی و تا پایان حکومت کرزی مطالعه می شود، موارد بسیاری از فساد، جاسوسی و بدی افغان های لیبرال و تکنوکراتِ از غرب برگشته تذکر می یابد. هر چند که با تاسف وی به صراحت و بدون ترس و هراس از این ها نام نمی برد. حتی دکتور سپنتا از بردن نام یک وزیر برحال کابینۀ کرزی در سفر رسمی با رئیس جمهور به هندوستان، خود داری می کند که آن وزیر در حالت مستی ناشی از نوشیدن شراب وارد اتاق ملاقات کرزی با محصلین افغانی می شود و چک چک و عربده سر می دهد.( ص 792)
کسانی که از درون و بیرون حاکمیت سیاسی پسا طالبان با تعمق و دقت و به دور از جانبداری های مختلف اجتماعی و سیاسی، رفتار و عملکرد شریکان سفرۀ قدرت را در این حاکمیت نظاره می کردند، با تعجب می دیدند که فساد سیاسی، فساد مالی و فساد اخلاقی برخی از آن لیبرال ها و تکنوکرات های افغان بیشتر از انواع فساد جنگ سالاران و مجاهدان شریک حاکمیت است. هم چنان آن ها با این فساد در درون و بیرون حاکمیت در افغانستان به سر می برند و راه را بروی حل بحران و شکل گیری یک دولت ملی و متعهد به عدالت و توسعۀ پایدار در عرصه های مختلف حیات کشور می بندند.
بازتاب ضعف ها و خبط های کرزی:
برخی منتقدان کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، این کتاب را کرزی نامه می گویند. از نگاه آن ها کرزی چهرۀ اصلی و مورد ستایش است که پس از نخستین دیدار و ملاقات نویسنده با او در همه جا حضور دارد و با تمجید وتحسین زایدالوصفی از او سخن می رود. اما من به این برداشت موافق نیستم. علی رغم نزدیکی سپنتا با کرزی و اخلاص و حرمت فراوانی که نثار او می کند، کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون ، کرزی نامه نیست. دکتور سپنتا، نکات جالب و مورد تعمق در مورد ضعف ها، غلطی ها و خبط های کرزی می نویسد.
ادامۀ اعتماد کرزی به برخی از افراد صاحب مقام حکومتش پس از آگاهی بی صداقتی و خیانت شان و حتی ارتقای آن ها به کرسی های بالاتر، بی اعتنایی کرزی در برابر فساد غیر قابل مهار در درون دولت و حکومت تحت رهبری او، تنگ نظری و قبیله گرایی کرزی، رفتار های دوگانه در سیاست، خود محوری و یک دندگی، برخوردهای عصبی و برهم خوردن آرامش روحی وی و باورش به توطئه های داخلی و خارجی به خصوص از سوی امریکا در سال های اخیر حکومت، ضعف های بسیار کلان رئیس جمهور کرزی است که از سوی وزیرخارجه اش بیان می شود:
1 – گرفتار تیوری توطئه:
«شک رئیس جمهور هر روز به غربیان، به ویژه ایالات متحده بیش از بیش می شد. اصولاً هیچ بحثی نبود، حتی عادی ترین مسایل روزمره، که از منظر توطئه های امریکا به آن دیده نشود. با حاکمیت چنین پیش داوری فراگیر، امکان بحث عقلانی و پرداختن به تحلیل قضایا هر روز بیشتر از بیش نابود می شد. رئیس جمهور در پی آن بود تا به پاکستان بفهماند که وی میخواهد با آن ها دوست باشد. هر آنچه در منطقه می گذرد حاصل یک توطئۀ امریکا است و هر دو کشور قربانی اند؛ پاکستان دانسته یا ندانسته بازیگر، تیاتر دیگران است...... روشن بود که این سیاست به هیچ نتیجۀ منطقی نمی رسد... ص 176 ... شک و بی اعتمادی و باور به تیوری توطئه تا جایی بود که حتا رئیس جمهو رافغانستان شهادت استاد ربانی و برادرش احمدولی کرزی را کار امریکایی ها می دانست. در حالی که هیچ دلیل و منطقی که بتواند توجیه کننده ی چنین شکی باشد، وجود نداشت.... ص 435»
2 – بی موازنگی روحی و عصبی:
بیان این نکته از سوی وزیرخارجه و مشاورشورای امنیت ملی حکومت کرزی که رئیس جمهور گرفتار شک مداوم و فزاینده شده بود که امریکا علیه او توطئه می کند و در داخل و اطرافش نیز حلقات توطئه گر احاطه اش کرده اند، در واقع بیان نوعی از بیماری روحی و عصبی او شمرده می شود. هر چند وی از این بیماری و مشکل رئییس جمهور کرزی با صراحت سخن نمی گوید، ولیکن می نویسد:«من از نوسانات روانی و برخوردهای عصبی او چنان به تنگ آمده بودم که یک بار دیگر از او خواستم مرا از ادامۀ کار معذور بدارد. رئیس جمهور گفت یک سال دیگر از دوران ما مانده است؛ بگذار این کار را به آخر برسانم...................ص 200 «......رئیس جمهور، در سال های اخیرحکومتش، به ویژه پس از
انتخابات سال 2009، قدم به قدم، از یک آدم صبور به آدمی بیشتر خودمحور، یک دنده و ناشکیبا تبدل شد. بدون شک که همکاران بلی گوی و دو روی وی نیز در فرایند تبارز و شکل گیری شخصیت متغیر او نقش داشتند. اما بیشتر از آن، برنامه ریزی ها و توطئه های حکومت ایالات متحده امریکا که با برنامه های کودتای انتخاباتی ریچارد هالبروک شروع شدند، این فرایند را تسریع کردند. ص 207»
3 – قبیله گرایی و رفتار دوگانه در سیاست:
مولف کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، در حالی که کرزی را انسان صبور، شیفتۀ آزادی بیان و منحیث مسلمانِ پایبند و عامل به فرایض عبادی اسلام، فاقد تعصب در برابر پیروان ادیان دیگر می خواند، اما می نویسد:«همین حامد کرزی که به راه های متعدد رستگاری باور داشت در مواردی بسیار قبیله گرا می شد و به سیاست های بسیار تنگ روی می آورد..... ص 203»
رفتار دوگانه در سیاست رئیس جمهور کرزی، رفتار ناپسند و بسیار بدی است که وزیر خارجه اش در این کتاب از آن سخن دارد:
«رفتار های دوگانه در سیاست و زندگی روزمره ی حامدکرزی همیشه اشکار بود و کرزی در واقعیت نمادی از یک سیاستمدار افغانستان است که همه دموکرات است و هم خان قبیله؛ نه این است و نه آن. ........ص 207»
4 – در حمایت از فساد و فاسدان:
نکتۀ شگفت آور دیگر در مورد کرزی، بی اعتنایی او در برابر فساد و اعتمادش به شماری از چهره های فاسد است که حتی "مشاجره های تنهایی" وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی حکومتش در این مورد و در مورد باور رئیس جمهور به توطئه های که او را احاطه کرده اند، "ره به جایی نمی بردند." وی در مورد این افراد که هر چند از افشای نام شان امتناع می ورزد، می نویسد:«تعدادی بودند، همان گونه که اسناد افشا شدۀ ویکی لیکس، بعداً نشان داد که در حضور رئیس جمهور از آرا و افکار او حمایت می کردند و یا این که دست کم در برابر او سکوت می کردند، اما به سفارت امریکا طور دیگری گزارش می دادند. اما همین افراد که ازجملۀ متهمان به فساد و سو استفادۀ سیستماتیک استند، تا کنون از نزدیکان و آدم های مورد اعتماد حامد کزری و همچنین مورد قبول نمایندگی های امریکا در کابل به شمار می روند................. ص 200»
معنای آنچه را که دکتور سپنتا در مورد اعتماد کرزی به فاسدانِ همیشه آلوده و مجرم می گوید این است که رئیس جمهور کرزی بصورت سیستماتیک و آگاهانه از آن فاسدان و فسادشان حمایت می کرد و در سایۀ این اداره و مدیریت او، فاسد ترین حکومت روی زمین شکل گرفت. اما وزیرخارجه بنا بر هر دلیلی، رئیس خود را حامی فساد و فاسدان حاکمیت و مصاب به بیماری عصبی و روانی، کم از کم در یکی دو سال اخیر حکومتش معرفی نمی کند.
5 – همسویی با تقلب انتخابات و پذیرش نتیجۀ انتخابات تقلبی:
دکتورسپنتا مشاور امنیت ملی حکومت رئیس جمهور کرزی، رئیس جمهور را علی رغم تاکید بر تقلب فضیحت بار و شرم آور انتخابات 2014، با این تذکر که وی اشرف غنی را"برندۀ" انتخابات می دانست، در واقع حامی تقلب و عامل اصلی پذیرش نتیجۀ تقلب معرفی می کند؛ هر چند که او از بردن انگشت خود بسوی رئیس جمهور کرزی به عنوان حامی و عامل تقلب، امتناع می ورزد:
«رئیس جمهور کرزی به هیچ وجه طرفدار ادامه ی کار حکومتش نبود. وی تلاش می کرد تا هر چه زود تر امور حکومت را به اشرف غنی که او را برنده ی انتخابات تلقی می کرد، تسلیم کند. کرزی از "برنده" شدن اشرف غنی بسیار راضی بود. اشرف غنی احمدزی از سال ها پیش نامزد مورد نظر او و مورد حمایت بی دریغ اش بود. یکی از مسئولان طراز اول کمیسیون انتخابات در اوایل سال 2015 در حضور آقای خرم و استاد زلمی هیوادمل به من گفت که دکتور عبدالله در دور اول، انتخابات را با اکثریت پنجاه و دو اعشاریه هفت در صد برده بود، اما سفیرانگلستان به نمایندگی از "جامعه جهانی" کمیسیون را وادار کرد تا این نتایج را اعلام نکند.......... ص 859»
تمسخر جورج بوش در مورد دیورند و درک غلط کرزی:
یکی از روایت ها و حکایت های قابل توجه و جالب در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، تمسخر جورج بوش رئیس جمهور امریکا در مذاکرات کمپ دیوید به رئیس جمهور کرزی در مورد دیورند است. سفر کرزی و مذاکره با بوش در کمپ دوید محل ییلاقی نزدیک واشنگتن از 4 تا 6 آگست 2007 صورت گرفت. بوش در این مذاکره و بر سر سفرۀ چای صبح از کرزی می پرسد:
«حامد! می خواهی تا مناطق آن طرف دیورند را دوباره داشته باشی؟ پاسخ کرزی چنین بود:"هیچ افغانی نمی تواند از نیمی از سرزمینش صرف نظر کند. من آن نیرو را در اختیار ندارم تا به این مناطق در اوضاع کنونی دست یابم." سال ها بعد تفسیر کرزی از این سوال وضاحت پیدا کرد. کرزی به این باور رسیده بود که "امریکایی ها آماده بودند تا به افغانستان در این زمینه کمک کنند، اما وی در آن زمان متوجه نیت حقیقی آنان نشده بود؛ از این رو نتوانسته بود خواست افغانستان را دقیق مطرح کند." وی تا کنون از این که آرزوهایش را در این باره با بوش مطرح نکرده بود، ناراحت است. ...... برداشت من آن زمان و هم امروز از این سوال این بود که دیپلومات های امریکایی به رئیس جمهور شان گفته بودند که افغانستان در برابر پاکستان ادعای ارضی دارد و یکی از علت های مداخلۀ پاکستان در افغانستان نیز همین است. در همین جلسه بوش به کرزی گفت:"بحث پاکستان را بگذارید کنار، به من بگویید که از من برای کشورتان چه کمکی می خواهید؟"..... ص 236»
این جا، برداشت وزیر خارجۀ کرزی در مورد سوال بوش، برداشت درست تر و واقعی تر است؛ هر چند که او تمام واقعیت را در این برداشت منعکس نمی سازد. سوال بوش از رئیس جمهورکرزی برای تمسخر، و سوال طنز گونه بود. اما دکتور سپنتا نمی گوید که جورج بوش با نوعی از تمسخر و طنز آمیز این را از کرزی پرسید که آنسوی دیورند را می خواهی صاحب و مالک شوی؟
برخلاف، کرزی در برداشت خود از سوال جورج بوش دچار توهم می شود و از آن، درک و نتیجه گیری غلط می کند. آیا واقعاً رئیس جمهور امریکا می خواست با نیروی نظامی امریکا خاک های آنسوی دیورند را تصرف کند و در اختیار کرزی قرار دهد؟ غیر از این که کرزی راه و ابزار دیگر برای تصاحب خاک های آن سوی دیورند نداشت.
شگفت آور این است که حامدکرزی در دور دوم ریاست جمهوری خود پس از انتخابات 2009 علی رغم تیرگی فزایندۀ مناسبات با حکومت اوباما، هم چنان در توهم دسترسی به خاک های آنسوی دیورند با کمک امریکایی ها به سر می برد. این توهم کرزی در بسیاری از مباحث کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، انعکاس می یابد. کرزی در ملاقات 31 مارچ 2010 با دریاسالار مولن قوماندان لوی درستیزهای امریکا، جنرال مک کریستال قوماندان ایساف در کابل و آیکن بری سفیر ایالات متحده در افغانستان پس از بحث و مذاکرات زیاد می گوید:
«"یا اینکه با پاکستان به صلح برسیم و یا اینکه راه های پیدا کنیم که بتوانیم مردم افغانستان را بسیج کنیم." در این جا منظور کرزی بازهم این بود که اگر موضوع خاک های از دست رفتۀ افغانستان مطرح شوند، امکان بسیج مردم افغانستان آسانتر می شود. وی به این باور بود که امریکا در همه حال در این منطقه اهدافی را در مطابقت با استراتژی جهانی دنبال می کند و افغانستان باید از آن مستفد شود..... ص 305»
اما مشاور امنیت ملی حکومت کرزی و وزیر خارجۀ پیشین او که دیدگاه و بیان کرزی را در مورد بسیج مردم افغانستان علیه پاکستان برای تصاحب خاک های از دست رفته اینگونه توضیح و تفسیر می کند، هیچ گاه به رئیس جمهور کرزی نمی گوید که او در این دیدگاه و بیان، غلط می کند. کرزی به عنوان رئیس دولتِ درمانده ای که حتی این دولت یک روز هم بدون کمک خارجی و به خصوص کمک امریکایی ها عمر کرده نمی تواند و از کف پای تا نوک سر در وابستگی مطلق به این کمک ها فرورفته و علاوه بر آن، فاسد ترین دولت های روی زمین است، چگونه از بسیج مردم علیه پاکستان برای خاک های از دست رفته سخن می گوید؟
دکتور سپنتا باید می گفت، و به روشنی این را می داند که امریکایی ها برای آن به افغانستان لشکر نکشیدند تا کرزی را بر شانه های نظامیان خود سوار کرده به کراچی و گوادر برسانند و خاک های دوران احمدشاه ابدالی را برایش تسلیم کنند. اما وی با این سکوت و نگفتن، به نظر می رسد که در این توهم با رئیس خود شریک است و می خواهد تا ثبات و توسعۀ پایدارافغانستان هم چنان در گرو توهم دسترسی به آنسوی دیورند و خاک های از دست رفته باقی بماند.
زبردستی امریکایی ها، فرودستی و درماندگی حاکمان افغان:
آنچی که در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، در مورد مناسبات امریکایی ها و سایر خارجیان کمک کننده به دولت افغانستان بر سر ارائه کمک ها و همکاری آن ها درعرصه های مختلف، بیان می شود، یک غمنامۀ استخوان ساز با آیندۀ تلخ، تاریک و مبهم است. در این غمنامه، واقعیت های دردناک و غم انگیزی از زبردستی سیاست و عملکرد امریکایی ها، فرو دستی و درماندگی و حتی فرومایگی جمعی از افغان ها در حاکمیت مورد حمایت آن ها دیده می شود که هیچ امیدی برای آیندۀ روشن در جهت تبدیل شدن افغانستان به یک کشور با ثبات و توسعۀ پایدار با داشتن دولت ملی مدرن باقی نمی گذارد. بخش بزرگ فساد در دولت افغانستان که در صدرکشورهای فاسد جهان قرار دارد به فساد خارجی ها و در راس آن امریکایی ها بر می گردد. بسیاری از کسانی که در درون نظام حاکم قرار دارند و مورد حمایت امریکا و غرب هستند در نقش مزدوران و جاسوسان آن ها عمل می کنند، بیشتر از خارجی ها آلوده درفساد و غارت هستند. این جاسوسان درون حکومتی امریکا و غرب حضور خود را در دولت و قدرت سیاسی ناشی از نزدیکی با امریکایی ها و حمایت آن ها می بینند و هیچگونه تعهد و وفاداری برای افغانستان و مردمش ندارند. وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی حکومت کرزی در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، در این مورد به تفصیل سخن می گوید. مبحث "افغانستان و ایالات متحده امریکا" که 345 صفحه از 561 صفحۀ جلد اول کتاب را تشکیل می دهد، حکایات و روایات تلخ و درد ناکی دارد. مطالعۀ این حکایات و روایات، تصویر غم انگیزی از درماندگی و ناتوانی نویسنده به عنوان چهرۀ مهم و صاحب مقام حکومتی در حکومت کرزی با رئیس جمهور و سایر صاحبان کرسی و قدرت سیاسی افغانستان در کشور و دولت خودشان در برابر زبر دستی امریکایی ها ترسیم می کند. او اینگونه درمانده و دردناک می نویسد:
«سلسلۀ کارهایی که بی خبر از ما، در سرزمین ما توسط خارجیان صورت می گرفت، پایان نمی یافت. عملاً ساختار های موازی خارجیان و یا در کنترول خارجیان به دولت اصلی ارتقا یافته بودند. کار من به مثابه ی مشاور امنیت ملی کشور ما و مهم تر از آن به مثابه ی انسانی دارای افکار و باورهای سیاسی دموکراتیک دشوار بود. چگونه می توانستم کاری بکنم که به حق حاکمیت ملی افغانستان احترام گذاشته شود، اما از جانب دیگر روابط ما با امریکا به گونه ی بنیادین آسیب نبیند. یکی از مشکلات رئیس جمهور در این رابطه این بود که او از یک سو حاضر نبود تا حضور افراد وابسته به خارجیان را حتا به باور خودش جاسوسان خارجی را، در مقامات کلیدی قدرت کاهش دهد؛ اما از جانب دیگر می خواست با توسل به همین افراد با حضور بی حد و حصر خارجیان در دولت افغانستان مبارزه کند.... ص397 .... رابطۀ ما با این کشور رفته رفته به یک ماجرای مضحک و در عین زمان غم انگیز، به نوعی تراژدی-کمیدی مسخ شده بود. گفتگوهای تکراری و مسایل تکراری و قصه های درد آور و بی نتیجه..... ص 486 »
شگفت آور و خنده دار این است که رئیس جمهور کرزی به عنوان رئیس دولتی این چنین درمانده و وابسته به امریکا از یکسو، و از سوی دیگر درگیر رابطۀ سرد و متشنج با امریکایی ها پس از انتخابات 2009، پیوسته از امریکایی ها توقع و تقاضا داشته است تا او را در گرفتن خاک های آنسوی دیورند از پاکستان کمک کنند:«کرزی همیشه در آرزوی گسترش مرزهای افغانستان تا رودبار اتک بود و از تحقق این آرزو هیچ وقت منصرف نشد....ص 406»
کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، در واقع روایت و حکایتی از ناتوانی ها ، ناکامی ها و سرخوردگی های دولت افغانستان و به خصوص رهبری این دولت و شریکان بلند پایۀ دولت است. این ناتوانی و ناکامی و این سرخوردگی را بدون هیچ ابهامی می توان در سیاست و عملکرد این دولت و دولت مدارانش چه با حامی و دوست امریکایی و انگلیسی شان و چه با مخالف و کشور مداخله گر و جنگ افروز پاکستانی آن مشاهده و مطالعه کرد. در این کتاب به صراحت توضیح و تبیین می شود که دولت افغانستان و مسولین سیاست خارجی با تمام تقلا و تلاش های که برای قانع ساختن پاکستان حتی از طریق دست و دامن شدن به کشورهای دوست پاکستان چون: ترکیه، عربستان، چین و انگلیس انجام دادند، به موفقیت نرسیدند.
انگلوفون های افغان و انگلیس ها:
در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، از حضور جاسوسان و طرفداران بریتانیا یا دولت انگلیس نیز به تفصیل سخن می رود:
«انگلیس ها یک شبکه ی بسیار نیرومند طرفداران خود را در دستگاه حکومت داشتند........ اکثریت نزدیک به اتفاق این افراد به هیچ وجه جاسوس انگلستان نبودند، بل که افغان های وطندوست بودند، اما شبکۀ انگلوفون چنان با هم پیوسته بود و همبستگی میان افراد دارای آموزش و فرهنگ انگلیسی و جاسوسان انگلیس چنان نیرومند بود که به گونه ی اجتناب ناپذیر موجب بر انگیختن شک های فراوان می شد............ص 563..........رهبران انگلیس در گفتگوهای شان با رهبران افغانستان از این که بگویند که فلان شخص باید به حیث وزیر در فلان بخش تعیین شود و یا این که فلان والی نباید برکنار شود، ابایی نداشتند. آن ها افراد مورد نظرشان را مورد حمایت قرار می دادند...........ص 564»
اما نویسنده به حیث وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی، این شبکه و اسامی جاسوسان و طرفداران انگلیس را افشا و معرفی نمی کند؛ افزون بر آنکه بیان وی در این مورد متناقض است. مسلماً، وطندوستی افغان های وطندوست با بودن در شبکۀ انگلوفن و جاسوسی برای انگلیس، قابل جمع نیست. در حالی که دکتور سپنتا از افشای نام مایکل سمپل ایرلندی کارمند اتحادیه اروپا و اخراج او از افغانستان به عنوان عنصر مشکوک و متهم به فعالیت ضد امنیت ملی افغانستان احساس مباهات می کند و می نویسد:«هر باری که صدای تبلیغ مایکل سمپل و دوستان افغانی او علیه من بالا می شود، خودم را به عنوان یک دموکرات میهن پرست خوش بخت احساس می کنم.... ص 567»، ولیکن وی از افشای نام دوستان افغان او در درون حکومت و شبکۀ انگلوفون و طرفداران و جاسوسان انگلیس امتناع می ورزد. اکتفای او به نوشتن "فلان"(رهبران انگلیس در گفتگوهای شان با رهبران افغانستان از این که بگویند که فلان شخص باید به حیث وزیر در فلان بخش تعیین شود و یا این که فلان والی نباید برکنار شود)هیچ احساسی از جرئتش را "به عنوان یک دموکرات میهن پرست خوش بخت"، برای خوانندگان بر نمی انگیزد و موجب ادای مسئولیتش نمی شود.
شبکۀ انگلوفون در دولت افغانستان و جاسوسان انگلیس متشکل از چه کسانی بودند؟
وزیران، والیان و افغان های را که زمام داران و دولت انگلیس در واقع به عنوان طرفداران و جاسوسان خود می خواستند نصب و ابقا شوند، چه کسانی بودند؟
حامد کرزی و اشرف غنی و انتخابات 2014:
دکتور سپنتا وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی حکومت کرزی، اشرف غنی را جانشین مورد نظر رئیس جمهور کرزی معرفی می کند که وی پس از انتخابات 2009 درجهت بالا کشیدن اشرف غنی به جانشینی خود وارد اقدام شد:
«دکتور اشرف غنی که بعد از شکست در انتخابات 2009 تازه به حامد کرزی پیوسته بود و کرزی هم پیوسته در پی آن بود تا وی را به گونه ی آرام به حیث جانشین خود بالا ببرد، یکی از آن کسانی بود که همواره از هرچه رئیس جمهور می گفت، بی چون و چرا حمایت می کرد..... ص 340»
جالب و شگفت آور این است که با توجه به توضیح مفصل دادفر سپنتا وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی حکومت کرزی در مورد مناسبات سرد و پر تنش فزاینده رئیس جمهور کرزی با امریکا، فرد مورد نظر امریکایی ها و کرزی در رسیدن به ارگ کابل در انتخابات 2014، اشرف غنی بود. وی پاسخ بیطرفی و عدم مداخلۀ جان کری وزیرخارجۀ امریکا را به حامد کرزی که نامزد امریکا در انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری افغانستان کیست، نمی پذیرد و می نویسد:
«ایالات متحده از همان اغاز نسبت به اشرف غنی خوش بینی داشت و به سود او بعدها به نحوی مداخله کرد. حتا یان کوبیش نماینده ی سرمنشی ملل متحد برای افغانستان نیز تشویق و مجاب شده بود تا با آنان همراهی کند. در تحقق این پروژه به هر دلیلی که بود، رئیس جمهورافغانستان نیزکاملاً تلاش می کرد. وی تمام اعضای تیمش را وادار کرد تا خلاف میل باطنی از دکتور اشرف غنی حمایت کنند. ... ص 544»
تعجب دیگر به همسویی حامدکرزی و طالبان و پاکستان در حمایت از ریاست جمهوری اشرف غنی بر می گردد که در سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، بیان می شود:
«طالبان به دستور پاکستان از دکتورغنی در انتخابات حمایت کردند و در جاهایی که ممکن بود وی به آرای بیشتر دست یابد، کلیه ی تهدید ها و عملیات خود را طور آشکارا متوقف ساختند. ملایان طالبان نیز علنی به سود وی به تبلیغ می پرداختند...........ص 683»
واقعاً شگفت آور و ترسناک است، وقتی در سیاست افغانستان و بازی های سیاسی سیاست مداران تا سطح رئیس جمهور کشور، تناقضات و چندگانگی این چنین مشمئز کننده وجود داشته باشد و جای ارزش ها و تعهدات ملی و اخلاقی را، تزویر و توطئه بگیرد:
1- حامد کرزی پس از انتخابات 2009 با امریکایی ها که آن ها را متهم به دخالت در این انتخابات علیه خودش می کند وارد رابطۀ سرد و متشنج می شود و تا پایان ریاست جمهوری اش این تنش بصورت فزاینده بالا می رود و گسترده می شود.
2 - طالبان به عنوان دشمن حکومت کرزی در تمام سال های حکومتش علیه او می جنگند و حتی برادرش را در قندهار می کُشند.
3- پاکستان به عنوان حامی طالبان در عقب این دشمنی با کرزی و حکومت او قرار دارد.
اما برای کرزی، امریکا، طالبان و پاکستان در انتخابات 2014 فرد مورد نظر در کرسی آینده ریاست جمهوری، محمد اشرف غنی است و هر چهار طرفِ مخالف و متخاصم از او حمایت می کنند.!؟
از این هم، شگفت آورتر و راز آلود تر، حمایت کرزی از اشرف غنی علی رغم اذعان به ویژگی های منفی وی در رسیدن به مقام ریاست جمهوری است. مولف کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، خود را از کشف این راز و این تناقض و دو گانگی در سیاست کرزی عاجز می بیند؛ در حالی که او این راز را به خوبی می داند:
«برخی از همکاران رییس جمهور کرزی تلاش می کردند وی را قانع کنند که دکتورغنی به دلایل گوناگون از جمله خصوصیات فردی، گرایش های رادیکال نژادی و وابستگی بیش از حد به کشورهای غربی شایسته مقام ریاست جمهوری نیست. من حتا در یک جلسه هم به یاد ندارم که رییس جمهور حامد کرزی، یکی از این دلایل را رد کرده باشد؛ بر خلاف، تمام این انتقاد ها را مورد تایید قرار می داد، به ویژه وابستگی و حتا سرسپردگی او را به امریکا و بریتانیا مطلقاً مورد تایید قرار می داد و با قاطعیت می گویم گه در آغاز شخص رییس جمهور کرزی منبع اصلی چنین اطلاعاتی بودند؛ اما نمی دانم چه رازی در کار بود که وی به هوا خواهی و پشتیبانی از دکتور غنی برخاست. از میان همکاران رییس جمهور اکثریت آنان با انتخاب دکتور غنی مخالف بودند. برخی زیر فشار رییس جمهور به جمع حامیان اشرف غنی پیوستند.....ص 873»
دکتور سپنتا در انتخابات ریاست جمهوری 1393(2014)که مشاورامنیت ملی حکومت کرزی را بدوش دارد و این حکومت مسئول برگزاری انتخابات است، این انتخابات را پر از تقلب و مایۀ شرمساری می داند:
«من به دلیل ایجابات کاری ای که داشتم به اسنادی بسیار جدی در رابطه به تقلب گسترده در انتخابات برخوردم. از صد ها ثبت صدا و همچنین سایر اطلاعات امنیتی میدانیم که انتخابات ریاست جمهوری 2014 یک فاجعه، یک افتضاح و در عین زمان یک غم نامه شرم آور بوده است که بازیگران آن بر مردم افغانستان روا داشته اند.......ص 848»
بازیگر اصلی در این انتخابات رئیس جمهور کرزی و حکومت او بود که مطابق قانون اساسی، مسولیت و مکلفیت برگزاری انتخابات را داشتند. دکتور سپنتا مشاور امنیت ملی از اعضای ارشد این حکومت بود که بسیار دیر و برخلاف آنچی که در مورد مبارزه و مخالفت خود با فساد و استبداد ستیزی در این کتاب بار بار و به تکرار ادعا می کند، از "افتضاح و غم نامۀ شرم آور" این انتخابات سخن می گوید.
از بهترین های خاطره نویسی درون سیاست معاصر افغانستان:
کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، علی رغم کمبود ها و کاستی ها، بهترین کتاب خاطرات یک سیاستمدار معاصر افغانستان از درون حاکمیت سیاسی دوران مقام و کار رسمی اش است. هیچ سیاستمدار شریک قدرت سیاسی در دوران کار و مقام رسمی اش که در یک سدۀ اخیر خاطرات خود را نوشته، این چنین صریح و صادقانه در مورد خود و وقایع درون حاکمیت ننوشته است. این کتاب از منظر شیوۀ نگارش نیز از بهترین ها است.
من مطالعۀ این کتاب را برای تمام آدم های علاقمند به سیاست و فعالیت های سیاسی و اجتماعی و علاقمند به تاریخ توصیه می کنم.