داکتر عبدالرئوف عاکف در قندهار و اگر حافظه ام یاری دهد در گذر توپ خانه دیده بدنیا گشوده بود. مکتب ابتداییه را در قندهار بپایان رسانید. بعد از پایان دوره متوسطه وعالی شامل دانشگاه شده و از رشته طبابت یا دکتری فارغ گردید.
او انسان پاکباز بود و در دهه چهل خورشیدی به جنبش دموکراتیک نوین ( شعله جاوید ) پیوست و درسالهای بعد از کودتای بیست وششم سرطان سال یکهزارو سه صد و پنجاه و دو خورشیدی نخست به گروه انتقادی و بعدن با جمع یاران شان برای ایجاد حزب طبقه کارگر همت گماشته و نخستین شماره جریده اخگر را منتشر ساختند. بعد ازتاسیس سازمان مبارزه درراه تاسیس وایجاد حزب طبقه کارگر و بعد از کودتای هفتم ثور راهی منطقه اسمار شده و هنگامیکه غند کوهی اسمار به قوماندانی دگروال عبدالرئوف صافی بر ضد کودتاچیان قیام نمود و غند کوهی اسمار مصادره گردید، داکتر عاکف در همان محل اسمار بود. مجله ای بنام سروش همان زمان گذارشی از انجا را به شکل مستند و مصور بچاپ رسانیده بود. دیری نگذشت که صافی و یاران شان را ای اس آی پاکستان ودارودسته شان با پا دوی دارودسته راکتیار خلع سلاح نموده و افسران اردو و سربازان روانه پاکستان شدند. چندی بعد داکتر عاکف هم به پشاور آمده بود و بعد ازتجاوز شوروی با یاران وهمکاران شان همچو حکیم تنی و ال و حمایت کوفا و عبدالرحمن نجفی و دوستان شان « ا سیستانت کمیته» را ساختند تا بتوانند از یکسو بر ضد تجاوزگران مبارزه نمایند و از سوی دگر برای میلیون ها انسان بیجا شده و پناهنده گامهای موثر کمکی بردارند. دیری نگذشت که داکتر عاکف پاکستان را ترک گفته وراهی ایران گشت و سالها در ایران به مثابه داکتر طب در خدمت انسانها قرار داشت. با دریغ که دیشب (بیست و. پنجم دلو _ نود وشش) داکتر عبدالرئوف عاکف رفقا و دوستان و خانواده اش را تنها گذاشت و راهی دیار ابدیت گشت. چنین بود خبری که بامداد امروز بخوانش گرفتم. عبدالرئوف عاکف یادت گرامی باد. خود را درغم همه رفقا ودوستان و خانواده ات شریک دانسته وبه همه عزیزانت تسلیت میگویم. عاکف تو آرام بخواب از اخگر تو شعله جاودانه زبانه خواهد کشید و حتمن روزی تاریکی ها را روشن خواهد ساخت.