نویسنده: بهادرا کمار
مبع: اندین پنچ لاین 6 مارچ
مترجم: رسول رحیم
الیس ولز معاون وزارت خارجه ایالات متحد امریکا برای امور آسیای جنوبی و آسیای مرکزی، در 5 مارچ، در مورد دیدگاه اداره ترامپ در قسمت گفت وگوهای صلح و آشتی افغانستان،
گزارش معلوماتی فوق العاده ای داد. این واقعیت که معلوماتا متذکره، ثبت شده و از روی پروتوکول بود، به ذات خود دارای اهمیت می باشد. او به طور محتاطانه ای ابراز خوش بینی می نمود که مذاکرات به چهار طریق، بین واشنگتن، اسلام آباد، کابل و کابل و طالبان افغان به حرکت در آمده است.
ولز، به همه وجوه این اوضاع تماس گرفت و این تقریباً کاملاً در هم آوائی با ارزیابیهای من قرار داشت که در 5 مارچ با عنوان "دستاورد های مشترک صلح افغانستان" در روزنامه " تریبیون" انتشار یافته است.
نکته بسیار چشمگیر آنست که ولز به طور موکد، بی ابهام و حتا با مسرت از پیشنهاد صلح رئیس جمهور اشرف غنی در 27 فبروی به طالبان حمایت کرد و گفت که واشنگتن مصمم است از این پروسه حمایت کند، قطع نظر از اینکه به چه نیاز دارد. به عین ترتیب واشنگتن حدس می زند که طالبان تا هنوز "پاسخ رسمی" به آن نداده اند، ارچند در برخی رسانه ها از قول سخنگوی طالبان چیزهای نوشته شده است. ویلس اکیداً از طالبان تقاضا نمود تا این پیشنهاد صلح را قبول کنند.
اداره ترامپ از پاکستان نیز انتظار دارد که اسلام آباد نیز از نفوذ خود استفاد کند تا طالبان را بر سر میز مذاکره بیاورد. تهمینه جنجوا معین وزارت خارجه پاکستان در 5 مارچ برای مذاکرات به واشنگتن رسید. پاکستان مطمئن است که این پروسه را به جلو ببرد. ولز گفت:
« مسلماً ما جدا از پاکستان گام بر نمی داریم. مذاکرات دو جانبه بسیار گسترده وفشرده ئی هم از کانالهای نظامی و هم ملکی ما، برای بحث روی این جریان می یابد که چه گونه باهم کار می توانیم. منظورم اینست که پاکستان یک نقش مهم در کمک به ثبات در افغانستان بازی می کند.»
دوم اینکه، پروسه صلح افغانستان به طور مجرد صورت نمی گیرد، بلکه بخشی از چهارچوب گسترده روابط استراتژیک پاکستان و ایالات متحد امریکا را تشکیل می دهد.
از چشم انداز هند، نکته برجسته معلومات دهی ولز، در اعتراف ایالات متحد امریکا به مرکزیت پاکستان در رابطه با پروسه صلح افغانستان، به خصوص "نگرانیهای مشروع" پاکستان وجود دارد، که واشنگتن می خواهد بدان بپردازد. به همین دلیل است که ولز، چهارچوب سیاست ایالات متحد امریکا را چنین مشخص می گرداند:
« پاکستان نقش بسیار مهمی برای بازی کردن در پروسه صلح دارد. ما معتقدیم که پاکستان مطمئناً می تواند به تسهیل مذاکرات کمک کند و اقداماتی به عمل آورد که فشار وارد نماید و طالبان را تشویق نماید تا به جلو به سوی راه حلی از طریق مذاکرات سیاسی بروند. و تعامل ما با پاکستان اینست که چگونه می توانیم باهم کار کنیم و چگونه می توانیم به به نگرانیهای مشروع پاکستان و ثبات افغانستان از طریق یک پروسه مذاکره نیز بپردازیم. بدیهی است، چنانکه مقامات پاکستانی تاکید نموده اند، آنها موارد مختلفی را چون موضوعات مهم می نگرند، چه (این موضوعات )در مورد مدیریت مرزشان، یا مهاجرین و یا تروریسم باشد، که ناشی از یک فضای بدون کنترول در افغانستان است، و ما توافق خواهیم کرد که همه اینها نیاز مند آن اند که در جریان پروسه آشتی حل و فصل گردند.»
دو وکتوری که قرار است دستور کار مذاکرات صلح در پیش رو را شکل دهند، عبارت اند از اینکه: الف، واشنگتن قبول می کند که طالبان «شکایات و نارضایتیهای مشروعی دارند ... که در میز مذاکره باید بدانها پرداخته شود» و ب، ایالات متحد امریکا« از پیش تعیین نمی کند» که کدام جناحها و یا عناصر در درون جنبش طالبان « آشتی ناپذیر» اند. این فقره اخیر بدان معنی است که این کاملاً به شبکه حقانی مربوط است که با اسلحه وداع گفته و به مذاکرات صلح و آشتی بپیوندد. ولز، کلماتش را در این مورد با احتیاط انتخاب کرده است:
« من فکر می کنم همیشه عناصر و جناحهائی وجود می داشته باشند که در(مذاکرات صلح) اشتراک نمی کنند، و آشتی ناپذیر گفته می شوند. من فکر می کنم که یک پروسه سیاسی خود معین می گرداند که کی آشتی ناپذیر است و کی آماده است تا به میز مذاکره بیاید، و کی آماده است به ی موافقتنامه ای پابند باشد که در یک پروسه سیاسی مورد مذاکره قرار گرفته است. بنابراین، بیشتر از اینکه پیشاپیش تعیین گردد که کی آشتی ناپذیر است، بگذاریم که این پروسه آن را معین گرداند. اما مسلماً ما پیش بینی می توانیم که عناصری خواهند بود، البته نه صرفاً عناصری از طالبان، که خطر تروریسم را به وجود می آورند و ایجاب مواظبت حکومت افغانستان را با حمایت شرکایش می نماید.»
البته باور نکردنی است که شبکه حقانی از دستور پاکستانیها سرپیچی کنند و خطر تروریسم را به وجود آورند. یک نکته حایز اهمیت نهایت زیاد است و آن اینکه ولز، بدون کدام هشداری، علناً طالبان را از داعش تفکیک نمود و صاف و ساده طالبان را یک واقعیت سیاسی مشروع افغانی خواند. ولز گفت:
« می فکر می کنم که همه ما می دانیم که طالبان شاید نمایندگی از یک شورشگری کنند، اما آنها یک نوع ملیگرایان (ناسیونالیستهای) افغان اند. داعش یک نیروی نیستگرا( نهیلیست) است که مایل به تخریب افغانستان است. و بنابراین، جدیتی وجود دارد، تلاشهای نهایت جدی، برای شکست دادن داعش.»
پس از آن، سوال وسوسه انگیز سرنوشت پایگاه های نظامی ایالات متحد امریکا در افغانستان به میان می آید. در اینجا ولز به طور طفره روانه ای ادعا می نماید که این کاملاً وابسته به حکومت آینده در کابل است که تصمیم بگیرد آیا حضور نظامی ایالات متحد امریکا در افغانستان ضرورت است و یانه. اما بعداً، به سرعت وی به نحو پرمعنائی علاوه نمود که « هیچکس کدام فورمولی را مانع نمی شود...» از نظر من یک نوع تبادله و معامله ای صورت خواهد گرفت.
در واقع برای پاکستان نیز مناسب است که حضور دایمی نظامی ایالات متحد امریکا در افغانستان وجود داشته. یک جهت اینست که یک تجربه داغان کننده به قدرت رسیدن مجاهدین در سال 1992 در کابل و به دنبال آن انارشی وجود دارد. اساساً پاکستان همیشه می خواسته است که ایالات متحد امریکا طالبان را به رسمیت بشناسد و درچنین شرایطی، این به سود پاکستان نیز هست که در مرحله بعد از حل سیاسی، ایالات متحد امریکا به حیث یک سهمدار در افغانستان باقی بماند. این بدان دلیل است که ناگزیر چنین امری منجر به وابستگی ایالات متحد امریکا و ناتو به همکاری پاکستان، علاقه مندی ایالات متحد امریکا به تقویت مشارکت استراتژیک با پاکستان، یک نقش میانجیگرانه ایالات متحد امریکا در مسائل میان هند و پاکستان و مهمتر ازهمه نقش تضمین کننده ایالات متحد امریکا، که از طریق راه حل افغانستان تحکیم شده است، نمی تواند توسط سائر کشورهای منطقه به دلیل حمایت از تمایلات تجدید نظر گرا، تضعیف گردد. در اساس مساله، نخبگان پاکستانی نمی توانند کدام آینده ای برای کشور شان بدون یک مشارکت استراتژیک دوامدار با ایالات متحد امریکا فکر کنند.
تعجب انگیز نیست که ولز،به نحو معارضه انگیزی به روسیه علامت داده است. آنچه از این برمی آید اینست که راهیافت ایالات متد امریکا تلاش برای تشکیل یک وفاق منطقوی در کنفرانس تاشکند است، که در همین ماه در پیش رو قرار دارد و بر روسیه فشار خواهد آورد تا به این مشی تسلیم شود. از قرار معلوم، واشنگتن درنظر دارد که مسکو را کنار بگذارد و مستقیماً با پایتختهای آسیای مرکزی برای ایجاد یک توافق منطقوی و سیستم حمایتی برای پروسه صلحی که منجر به یک راه حل شود،داخل معامله شود.
سرانجام واشنگتن هنوز امیدوار است که پاکستان انتظاراتش را بر آورده می سازد. با توجه به بی اعتمادی ناشی از سفارشات انجام ناشده اش، این تعجب انگیز نیست. ولز گفت:
«ما هنوز تغییرات قاطع و دوامدار تا هنوز در رفتار پاکستان ندیده ایم، اما مسلماً ما به تعامل مان با پاکستان در ساحاتی ادامه می دهیم که فکر می کنیم می توانیم نقش کمک کننده ای در تغییر محاسبات طالبان بازی کنیم.»
مار گزیده از ریسمان می ترسد؟ به هر تقدیر اداره ترامپ بدیل دیگری ندارد مگر اینکه روی حرف پاکستان حساب کند. با وجود لافیدن در مورد پیشرفت استراتژی نظامی ایالات متحد امریکا، پنتاگون(وزارت دفاع امریکا) می داند که نمی تواند طالبان را از طریق حملات هوائی شکست بدهد. این یک درجا زدگی نومیدانه است که نیاز بدان دارد تا ازطریق سیاسی و دیپلوماتیک بدان پرداخت. ولز گفت:
« مسلماً ما جدا از پاکستان گام بر نمی داریم. مذاکرات دو جانبه بسیار گسترده وفشرده ئی هم از کانالهای نظامی و هم ملکی ما، برای بحث روی این جریان می یابد که چه گونه باهم کار می توانیم. منظورم اینست که پاکستان یک نقش مهم در کمک به ثبات در افغانستان بازی می کند.»
در کل این گزارش معلوماتی ولز، در حال باز کردن صفحه جدیدی در گاهنامه جنگ افغانستان است. این دلالت بدان می نماید که به احتمال بسیار زیاد جنگ افغانستان در حال نزدیک شدن به پایانش است، و این مانند همه شورشگریها در تاریخ است که ریشه در خاک زادگاه خود داشته اند و در فرجام از طریق آشتی با شورشیان پایان یافته اند.