مزاری کی بود؟
برای اینکه بدانیم مزاری کی بود، لازم است زندگی او را مانند هر شخصیت دیگری به چند دوره تقسیم کرد.
دوره اول – جوانی و آزادی خواهی: شهید مزاری در سال ۱۳۲۶ در یک خانواده دهقان در بلخ زاده می شود و دروس ابتدایی را در مدرسه دینی آنجا فرا
متن بیانیه؛ به مناسبت بزرگداشت از ۲۳ مین سالروز شهادت جانگداز بابه مزاری در لندن
دکتور لعل زاد
۱۱ مارچ ۲۰۱۸
مزاری: آرمانت ادامه دارد...
========================
مزاری کی بود؟
برای اینکه بدانیم مزاری کی بود، لازم است زندگی او را مانند هر شخصیت دیگری به چند دوره تقسیم کرد.
دوره اول – جوانی و آزادی خواهی: شهید مزاری در سال ۱۳۲۶ در یک خانواده دهقان در بلخ زاده می شود و دروس ابتدایی را در مدرسه دینی آنجا فرا می گیرد. در نو جوانی با شهید سید اسماعیل بلخی مبارز نستوه آن زمان آشنا گردیده (سال های ۴۴ تا ۴۷) و بلخی او را به ادامه تحصیل و خدمت سربازی تشویق می کند. این آشنایی، بنیاد فکری مزاری جوان و آگاهی او از انواع ستم و تبعیض را می سازد. مزاری در سال ۱۳۴۸ خدمت سربازی را در کابل، گردیز و خوست به پایان رسانیده و از نزدیک با زندگی طبقات محروم و موجودیت ظلم و استبداد در دولت آشنا می شود. مزاری پس از پایان خدمت سربازی روانه نجف و کربلا گردیده، در سال ۱۳۵۰ قم را به محل ادامه تحصیل انتخاب نموده و تا سال ۱۳۵۵ در آنجا می ماند. مزاری در آنجا با رهبران انقلاب ایران و به ویژه آیت الله خمینی آشنا گردیده و با پیروی از خط فکری امام (اسلام ناب محمدی) به مبارزه گسترده در داخل ایران می پردازد که باعث زندانی شدن (۴ ماه در سال ۱۳۵۴) و شکنجه او توسط ساواک می گردد.
دوره دوم – ایجاد سازمان نصر و استقلال خواهی: مزاری پس از کودتای ثور در سال ۱۳۵۷ به مزار برگشته و با ایجاد سازمان نصر در سال ۱۳۵۸ به جنگ مسلحانه بر ضد روس ها می پردازد؛ در سال ۱۳۶۰ به ایران رفته و تا سال ۱۳۶۵مصروف کار و مبارزه در ایران، پاکستان و افغانستان می باشد... این دور مبارزات او همراه با درگیری با سایر گروههای شیعی برای ده سال ادامه می یابد... او در این دوره نیز طرفدار سرسخت خط امام، قیام ملت های مسلمان، ایجاد امت واحد اسلامی و گسترش اسلام در سراسر جهان است... سازمان نصر کاملا مبنای اسلامی داشته و برعلاوه اینکه هیچگونه تمایلی در مورد مسایل قومی – ملی گرایی ندارد، شدیدا مخالف هر گونه طرح و ابراز نظر در این مسایل است!
دوره سوم - ایحاد حزب وحدت و عدالت خواهی: مزاری پس از تفرقه های خونین سال های ۱۳۵۸ – ۶۸ در بین گروههای شیعه و هزاره و تلاش در جهت وحدت گروههای چپ و راست در زیر چتر «قوم هزاره» به یک رهبر قومی – ملی گرا تبدیل می شود... در این دوران است که مزاری با واقعیت های عینی کشور، تنظیم های هفت گانه پشاور و ماهیت مبارزات قومی در کشور مواجه گردیده و بنیاد تفکر او دگرگون می گردد... چنانچه زمانیکه مولوی یونس خالص تعداد هزاره ها را ۲٪ نفوس کشور می خواند، مزاری می گوید:
«وقتی برادران جهادی ما در پشاور نشستند و اعلام کردند که ما برای اینها حق قایل نیستیم و اینها در افغانستان موجودیت ندارند، ما تکان خوردیم که حالا موجودیت ما در خطر است، کسیکه موجودیتش در خطر باشد، باید قبل از هر چیزی از موجودیت خود دفاع کند. بعد از آن، نوبت به چگونه زندگی کردن، چگونه تصمیم گرفتن و چگونه نظام داشتن را مطرح می کند… لذا ما در تلاش آن شدیم که برای حفظ موجودیت مان جمع شویم و وحدت کنیم»!
هسته حزب وحدت در سال ۱۳۶۸ گذاشته شده و ستون فقرات برنامه آن را «شکستن انحصار قومی، احقاق حقوق ملیت های محروم و اتحاد و همسبتگی آنها» تشکیل می دهد. مزاری در غیاب او در سال ۱۳۷۰ به حیث دبیرکل شورای مرکزی حزب وحدت انتخاب می شود. او پس از پیروزی مجاهدین در سال ۱۳۷۱ وارد کابل گردیده و در غرب کابل مستقر می شود. سرانجام در ۲۲ حوت ۱۳۷۳ به دست طالبان وحشی در چهارآسیا به شهادت رسانیده می شود!
روحش شاد و یادش گرامی باد...
مزاری چه می خواست؟
حزب وحدت خواستار رسمیت مذهب جعفری، تغییر ساختار اداری و اشتراک در تصمیم گیری های کشور بود. اما وقتیکه أحزاب سنت گرای پشاور تصمیم گیرنده سرنوشت کشور می شوند و می گویند که ما در باره حقوق زن، هندو و هزاره بعدا تصمیم می گیریم، مزاری چنین مینالد:
* در أفغانستان شعار ها ملی و اسلامی، ولی عملکرد ها قومی و لسانی است؛
* ریشه اصلی تمام فاجعه ها در کشور، انحصار طلبی و نادیده گرفتن حقوق دیگران است!
او در مصاحبه دیگری می گوید: «هدف ما تشکیل یک حکومت اسلامی مردمی، فراگیر و مبتنی بر عدالت اجتماعی در افغانستان است. ما می خواهیم ستم های چندین قرن بر مردم افغانستان پایان یابد و جامعه ای به وجود آید که در آن از تبعیض، برتری، تفاخر و افزون خواهی خبری نباشد و کلیه مردم افغانستان از هر قوم و نژاد و با هر رنگ و زبانی، برادرانه و برابر زندگی کند و حقوق حقه تمام ملیت های افغانستان تامین گردد... خواست ما تامین عدالت، برابری و برداری میان مردم افغانستان است... ما حقوق ملیت های محروم را می خواهیم و از آن دفاع می کنیم».
مزاری گر چه به مقصد نمی رسد؛ اما به قیمت خون خود و هزاران شهید دیگر، هزاره ها را از «حاشیه» های تاریخ، داخل «متن» جامعه و کشور ما می سازد...
مزاری چرا به مقصد نرسید؟
پاسخ این پرسش نهایت دشوار است. زیرا داستان پیروزی مجاهدین و آغاز جنگ های تنظیمی در شهر کابل که باعث ویرانی شهر و کشته شدن، زخمی شدن و مهاجر شدن صد ها هزار باشنده کابل می گردد، معادله ای است چندین مجهوله و داستانی است پر از اشک و خون... گزارش ها و روایت های آن دوره تابع این است که نگارنده یا راوی از کدام «قوم» است، در کدام «موضع» قرار دارد، به «کجا» می نگرد و می خواهد «چه چیزی» را برای «چه کسانی» و با «چه شکلی» به تصویر بکشد که داستانش مورد «توجه و تقدیر» آنها قرار گیرد؟
امروز که عصر انترنیت سریع و دسترسی به شبکه ها و رسانه های سراسری است، اگر از یکطرف نقش بزرگی در روشنگری اذهان مردم دارند، از طرف دیگر یک جوینده یا پژوهشگر جوان را با انبوهی از داده ها، نگرش ها، افتخارات، اتهامات، اغراقات و روایات ضد و نقیضی مواجه می سازند که جدا سازی سره از ناسره را نهایت دشوار می سازد (به گونه مثال: قهرمان یک قوم قاتل قوم دیگری و خاین یک قوم ناجی قوم دیگری خوانده می شود؛ عدالت خواهی یک قوم ضد وحدت ملی و تمامیت خواهی قوم دیگر وحدت ملی نامیده می شود)!
آرمان مزاری زنده است!
بلی، مزاری بدون اینکه به آرمان خود برسد، به شهادت می رسد. اما برای شناخت مزاری و آرمان های واقعی او باید به درون جامعه هزاره یا قومی رفت که مزاری از درون آنها برخاسته است. مزاری نماینده توده های فقیر و رنجدیده ای بود که در درازنای سده ها شلاق ظلم، استبداد و تبعیض را بر شانه خود دارد. مزاری ناله و فریاد مردمی است که در معرض نسل کشی ها و سرکوب های خونین عبدالرحمن، نادر خان، هاشم خان و حفیظ الله امین قرار داشته است. مزاری سمبول درد، رنج، اسارت و بردگی دختران و زنان هزاره و فروش آنها در بازار های کابل و قندهار است...
بلی، مزاری با مردمی سر و کار داشت که حد اقل در ۱۰۰ سال گذشته، مورد تحقیر و توهین اجتماعی قرار داشته و روزی باید از این قوم بزرگ و با شرف، رسما معذرت خواسته شود. زیرا سه شاخص عمده هویت آنها یعنی شکل و قیافه مردم هزاره، نام قوم هزاره و حتی مذهب هزاره مورد استهزا و تمسخر بوده است. افزود بر آن، مردمی که در هیچ مقام دولتی قرار نداشته، در هیچ معادله کشوری حضور نداشته و حتی مجبور بوده اند که در بسا موارد، هویت قومی و مذهبی خود را پنهان کنند... آیا درک چنین مردمی مشکل نیست؟
به همین علت مزاری فریاد می کند:
* ما دیگر نمی خواهیم هزاره بودن جرم باشد؛
* ما دیگر نمی خواهیم در تصمیم گیری های سیاسی کشور سهیم نباشیم؛
* ما می خواهیم انحصار گرایی و تمامیت خواهی را بشکنانیم!
کسانی که معنای این جمله های ساده را ندانند و مفهوم این خواست های انسانی را درک نکنند؛ مزاری را نمی شناسند و درد و رنج مردم او را إحساس نمی کنند...
مزاری در چنین شرایطی عروج کرده و با صدای رسا فریاد می کند:
* این مردم می خواهند در سرنوشت کشور سهم داشته باشند؛
* این مردم می خواهند با سایر اقوام کشور برابر و برادر باشند؛
* اگر وحدت ملی می خواهید، پس دیگران را حذف نکنید!
دوستان،
گر چه امروز مزاری در بین ما وجود ندارد، اما آرمان های او و به ویژه صدای «عدالت خواهی» او همیشه زنده بوده و در آسمان کشور طنین انداز است...
چگونه می توان آرمان های مزاری را تحقق بخشید؟
دوستان گرامی!
بیایید به عوض بزرگ نمایی ها، معصوم سازی ها و تقدیس گرایی ها از رهبران و شخصیت ها، به بررسی برنامه ها، کارنامه ها یا افکار و اندیشه های آنها به ویژه در مورد «مقاومت»، «عدالت خواهی» و ایجاد یک «جامعه دموکراتیک» بر بنیاد «حقوق شهروندی» در کشور بپردازیم که راه درمان همه درد هاست...
من به هیچوجه در صدد مقایسه مسعود و مزاری، یا تبرئه یک جانب و ملامت سازی جانب دیگر نیستم... زیرا اگر کسانی بپذیرند یا نه، امروز مسعود قهرمان تاجیک ها و احیا کننده هویت آنها و مزاری قهرمان هزاره ها و احیا کننده هویت آنهاست. اما باید پذیرفت که این دو شخصیت در ضمن فدا کردن جان های خود برای ما و آفریدن هویت و افتخار برای مردم ما، اشتباهاتی را نیز مرتکب شدند که امروز بزرگان ما و به ویژه نسل جوان ما نباید آن را تکرار کنند. زیرا من بر بنیاد حد اقل، دو آیه صریح قرآن (کهف ۱۱۰ و اعراف ۱۸۸) و تمام ساینس و تکنولوژی (که محصول مستقیم آزمون و اشتباه است)، همه انسان ها را جایزالخطا می دانم (زیرا هر کسی که «کار» می کند، «اشتباه» هم می کند)! به گونه مثال، به دو اشتباه کاملا مشابه این دو رهبر بزرگ در آن «مقطع تاریخ» و نتایج حاصله از آن اشاره می کنم:
۱. به أساس کدام «دید ستراتژیک»، مسعود در کنار سیاف و مزاری در کنار حکمتیار قرار می گیرد (صرفنظر از توجیه «مجبوریت» آنها و اینکه دوستان یکی، مسعود را به «انحصار گرایی و تمامیت خواهی» و دوستان دیگری، مزاری را به «جنگ گرایی و اضافه خواهی» متهم می سازند)؟
۲. به أساس کدام «تضمین و اعتماد»، مسعود به قرارگاه طالبان در میدان شهر (۲۲ دلو ۷۳) و مزاری به قرارگاه طالبان در چهارآسیا می رود (صرفنظر از توجیه «علت رفتن» آنها و اینکه یکی به صورت معجزه آسا نجات می یابد و دیگری با فجیع ترین شکلی به شهادت می رسد)؟
من در کنار «ضعف» های اساسی رهبران تاجیک، هزاره و ازبیک که یا از تاریخ نیاموخته بودند، یا فاشیزم قبیلوی را درست نشناخته بودند و یا در أمور حکومت داری بی تجربه بودند، دست های آشکار «حکمتیار در بیرون دولت» و دست های پنهان «سیاف در درون دولت» را از عوامل اصلی جنگ های کابل، تقابل اقوام محکوم و عدم ریشه گیری حکومت آنها و در نهایت، ظهور دوباره فاشیزم قبیله در وجود طالبان، کرزی و احمدزی می دانم (نقش سیاف در ترور مسعود نیز راز پنهان دیگری است که تا کنون بدون بررسی مانده است)...
من در نقد از دولت ربانی – مسعود، در جایی نگاشته ام: «اگر دولت ربانی – مسعود می توانست مزاری – دوستم را در کنار خود نگه دارد، شاید حکومت قبیله برای همیشه برچیده می شد»... اما افسوس که چنین نشد!
دوستان گرامی!
در انتخابات آخر ریاست جمهوری، ما و شما شاهد پیروزی عبدالله در اثر اتحاد هزاره ها و تاجیک ها بودیم. اما،
* آیا امروز در کشور ما دریای خون جاری نیست؟
* آیا تفرقه، تبعیض و برتری خواهی قومی – زبانی بیداد نمی کند؟
* آیا دست های غنی با خون جوانان جنبش «روشنایی» و «رستاخیز تغییر» رنگین نیست؟
* آیا امروز هزاره ها، تاجیک ها و ازبیک ها در کدام مراجع تصمیم گیری کشور شریک اند؟
* آیا وقت آن نرسیده که یکبار دیگر از اشتباهات استاد عطا و محقق در مورد اعتماد به عبدالله و از اشتباهات جنرال دوستم و احمد ضیا در مورد اعتماد به غنی درس عبرت گیریم؟
در آخر،
برای من که به حیث یک پژوهشگر مسایل تاریخی به أوضاع سیاسی کشور می نگرم، «آینده بهتری» را به جز از اتحاد و تفاهم اقوام محکوم (به ویژه هزاره، تاجیک و ازبیک) برای اعمار یک جامعه عادلانه و دموکراتیک و «فاجعه بزرگ تری» را به جز از اختلاف و تقابل آنها و ادامه ظلم و استبداد در کشور نمی بینم!
لذا، پیام من برای دوست داران مزاری و مسعود این است که برای نجات از نظام فاشیستی موجود، بیایید (به قول مولانای بزرگ) ساز های «وصل کردن» را بنوازیم (نه «فصل کردن» را) که یگانه وسیله رهایی مردم ما و تحقق آرمان های آنهاست تا زخم های مردم خویش را التیام ببخشیم و روح آنها را شاد سازیم:
تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی
سرچشمه ها
آروین. عبدالعلی مزاری؛ نگاهی به رهبر حزب وحدت اسلامی بعد از بیست سال. حوت ۱۳۹۳
http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2015/03/150311_mar_mazari_bio
آریانا نیوز. شهید عبدالعلی مزاری کی بود و چه کرد؟ حوت ۱۳۹۳
آزادی. اسطوره شکسته. ۱۳۹۲
http://www.payam-aftab.com/images/docs/files/000030/nf00030756-1.pdf
اپاریسینا. تولد دوباره هویت و اقتدار تاجیکان. فبروری ۲۰۱۸
امان. زندگینامه استاد عبدالعلی مزاری.
http://www.hazara.blogfa.com/cat-1.aspx
حیدری. زندگی نامه بابه مزاری. حمل ۱۳۹۵
http://www.aaya-guli.com/?p=115
خراسانی. در دیدارمان با شهید استاد عبدالعلی مزاری در غرب کابل چه گذشت فبروری ۲۰۱۷
https://www.facebook.com/abdul.khurasani/posts/1254002811382510
دولت آبادی. رهبر شهید مزاری را چگونه می شناسیم؟ سراج سال سوم. شماره ۱۱. بهار ۱۳۷۶
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120514163440-9155-23.pdf
دولت آبادی. مزاری شخصیت تاریخ ساز یا ساخت تاریخ؟ حوت ۱۳۸۹
http://www.hazarapeople.com/fa/?p=5406
رویش. اشک بابه مزاری؛ روایت زخم افشار است. بهمن ۱۳۹۰
http://www.hazarapeople.com/fa/?p=21943
سمیع پور. بابه مزاری، اسوه مقاومت. حوت ۱۳۹۲
http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&file=print&sid=13237
فایز. شهید مزاری و پروسه ناکام وحدت ملی در أفغانستان. حوت ۱۳۹۲
http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=2400
قانع زاده. شهید مزاری چه می خواست؟ به مناسبت ۱۴ مین سالگرد شهادت استاد مزاری.
گفتمان. تاریخ معاصر افغانستان به اشتراک موسوی، منلی، آرزو و انصاری. ویدیو. فبروری ۲۰۱۸
https://www.youtube.com/watch?time_continue=27&v=o8ml6qxPIQ8
لعل زاد. مسعود، راهت ادامه دارد (متن سخنرانی، سپتمبر ۲۰۰۷). ماندگار. سنبله ۱۳۹۶
لعل زاد. معیار های دموکراتیک بودن نظام های سیاسی. سپتمبر ۲۰۱۶
http://www.khorasanzameen.net/php/pdf/alalzad21.pdf
مزاری. شهید استاد عبدالعلی مزاری چگونه از جایگاه بالا و برتر برخوردار گردید. حوت ۱۳۹۷