ماکیاولی؛  ماکیاولیست نبود

 سال ها پیش تصمیم داشتم که در باره ای رنسانس تا عصر روشنگری در اروپا مطالعه کنم و در گام بعدی مطالبی که برای مردم و جامعۀ  ما می تواند آموزنده و کار آمد باشدرا در چند جستار منتشر نمایم ولی به دلایل گونه گون به تعویق می افتاد

۰ مشکل دیگر این بود که باید از ماکیاولی آغاز می کردم و چون ایشان در اذهان بسیاری موجود شیطان صفت و فاقد اخلاق به ثبت رسیده بود؛ خواستم اندکی در باره ای او و آثارش تا آنجای که برایم مقدور است کنکاش و مطالعه بکنم؛  در جریان مطالعه متوجه شدم که چقدر ماکیاولی بد فهمیده شده و حتا بسیاری از کسانی که وی را مادر هر نوع فساد و تباهی می داننداما به خود زحمت مراجعۀ بی طرفانه به آثارش را نمی دهند تأسف خوردم  ۰ بدبختانه فرهنگ حاکم بر ما هنوز همان فرهنگ شفاهی بوده و تعداد خیلی کمی به کتاب ها و مدارک برای رفع شبهه رجوع می کنند؛  همینکه از دهان این و آن چیزی شنید؛  چیزکی بر آن می افزایید و خیره سرانه از ندانسته هایش دفاع می نمایند و از آن زشت تر حکم صادر می کنند ۰ البته قصدم آن نیست که از ماکیاولی یک قدیس بسازم چون من به این امور باور ندارم ۰ ولی کار او یک گسست متهورانه بود از آنچه که قرن ها در مغرب زمین در پیروی از ارسطو و بطلمیوس و کلیسا وجود داشت و باید کسی آگاهانه و شجاعانه این مهم را انجام می داد که ماکیاولی بانی آن شد ۰ بدون تردید و با معیار های امروزین او را نمی توان یک دموکرات تمام عیار دانست ولی این هیچ از قدر و منزلت ایشان نمی کاهد و ارزش کارش را حداقل نزد اهل خرد کم نمی کند ۰ ماکیاولی جهان بی رحم سیاست را آنگونه که هست همانند یک نقاش چیره دست به تصویر می کشد و بدور از هر گونه خود سانسوری و ترس از کهنه فروشان نظراتش را بر روی کاغذ می آورد و مژدۀ جهان نو را می دهد ۰ من در این جستار از تاریخ اندیشه در اروپا و از نوشته های خودش استفاده نموده ام و در پایان اندکی به تحلیل می پردازم تا ماکیاولی را در آیینۀ آثارش بررسی نمایم ۰ امیدوارم که این نوشتۀ کوتاه باعث تشویق گردد تا دوستان خود به آثار ایشان مراجعه بکنند ۰ در اینجا نکاتی جالب از دانشنامۀ بریتانیکا چاپ 1974 ترجمۀ آقای داریوش آشوری را به شما پیشکش می شود: مردی که آوازه ی نام و بدنامی اش سده هاست بر سر زبان هاست و کمترکتابی ست در باب اندیشه و رفتار سیاسی که از نام وی تهی باشد؛  در مه 1469 در شهر فلورانس؛  در ایتالیا؛  در خاندان ماکیاولی زاده شد؛  ونام نیکولو بر وی نهادند ۰ خاندان ماکیاولی از خاندان های کهن و توانگر شهر بود و مردان آن از سده ی سیزدهم گه گاه مقام های بسیار بلند پایه داشتند ۰ اما پدر اش؛ که حقوق دان بود؛ ثروتی نداشت و با تنگدستی سر می کرد ۰ گذران اش بااندک در آمدی از ملکی کوچک در نزدیکی شهر بود و مزدی که گه گاه از پیشه اش به دست می آورد ۰ زیرا به سبب ورشکستگی از داشتن شغل دولتی در جامعه ی فلورانس محروم بود ۰ نیکولو روزگاری  نوشت که وی پیش از آن که مزه ی زندگی را بچشد مزه ی فقر را چشیده است ۰ به همین دلیل؛ در کودکی از آموزش در خور توانایی اش بر خوردار نشد ۰ در روزگاری که جوانان فلورانسی به درسگاه پولیتسیانو ( Angelo Poliziano)  ; شاعر و هومانیست؛  استاد ادب روم و یونان؛  می شتافتند تا از او دانش لاتینی و یونانی بیاموزند؛ ماکیاولی هر گز زبان یونانی نیاموخت ۰ او بیشتر نزد خود؛ با کتاب هایی که تنها آذین خانه ی فقیرانه ی پدری اش بودند؛  دانش آموخت تا در مدرسه ۰ این گونه آموزش برای وی سود مند نیز بود ۰ زیرا اورااز دانشمند مأبی بی اندازه ی هومانیستی؛  که باب بازار آن روزگار بود ؛ در امان می داشت و نو طرازی اندیشه و قدرت سبک بی همتای اش را به وی بخشید ۰ ماکیاولی تا تا بیست و نه سالگی ناشناخته بود ۰ اما در این سن به ریاست دیوان دوم جمهوری فلورانس بر گماشته شد؛  که شغلی بود بلند پایه ۰ نخستین مأموریت مهم ماکیاولی سفر به در بار فرانسه بود؛  در سال 1500 ۰ پنج ماه زندگی در سر زمین های آن سوی کوه های آلپ به وی چیزها آموخت ۰ از جمله به این مرد پر شور ملتی قدرتمند را شناساند که در سایه ی یک فرمانروا با سنت ها و نهاد های سیاسی استوار می زیست؛  یعنی فرانسه را ۰  در آن سال ها بیشتر مرد عمل بود تا قلم ۰ در همین دوران (1503)  کتابی کوچک نوشت به نام در باره ی شیوه ی رفتار با شهروندان سرکش والدیکیانا  و در آن برای نخستین بار این اصل نظری را پیش کشید که " جهان همیشه پر از آدمیانی بوده است با شهوت های همسان " ۰ ایتالیای آن روزگار میان چند پاد شاهی و جمهوری بخش شده و لگدکوب قدرت های جوان نو خاسته ی اروپا؛  همچون فرانسه و اسپانیا؛  بود ۰ ماکیاولی؛  که در اندیشه ی یافتن نجات بخشی برای میهن رنج دیده ی خویش بود؛  در شرزگی و استواری و دلیری و نیرنگبازی " چزاره بورجا " ویژگی های " شهریار نوخاسته " ی را می دید که به این کار کمر تواند بست ۰ از بهار تا پائیز 1513 دو اثر نامدار خودرا نوشت؛  یکی " شهریار" ودیگری " گفتار های در باره ی نخستین دهگانه ی تیتوس لیویوس" ۰ ماکیاولی شهریار را به لورنتسو د مدیچی پیشکش کرد - که از 1513 فرمانروای فلورانس بود - به این امید که شغلی به دست آورد و مایه ی گذران خانواده را فراهم کند و خود نیز به میدان کار و کوشش عملی باز گردد ۰ اما امیداش بیهوده بود ۰ پس از این تلخکامی؛  گفتار ها را به دو شهروند ساده پیشکش کرد ۰ در این دوران همچنین کمدی  " ماندراگولا" را نوشت (1518) که در آن ضعف و فساد بشری؛  به ویژه ضعف و فساد کشیشان را مایه ی خنده کرده است؛  اما خنده ای تلخ و دردناک که حکایت از بینش اخلاقی نویسنده ی آن نسبت به وضع بشری دارد و یاد آور نکته ای است که یکی از دوستان و سنجشگران آثار اش در باره ی وی گفته است " بر ضعف های بشری از آن رو می خندد که از پس درمان آن بر نمی آید ۰ در سال 1520 کتاب در باره ی " فن جنگ " را منتشر نمود ۰ در این کتاب نیز؛  مانند شهریار و گفتارها؛  حاصل خوانش آثار نویسندگان باستان را با تجربه های شخصی -- یعنی آنچه خود در سپاهی گری به چشم دیده --- در آمیخته است ۰ کتاب فن جنگ آن دو اثر سیاسی ماکیاولی را کامل می کند ۰ ولی با شهریار و رؤیای بزرگ آن؛  یعنی یگانگی ایتالیا؛  پیوسته تر است تا با گفتار ها ۰ در این کتاب نیز؛  مانند گفتارها؛  همه جا چشم به رومیان باستان دارد و؛ در نتیجه؛  در فن جنگ به پیشرفت های تازه ی تکنیکی؛  مانند کار برد توپخانه نمی پر دازد ۰ حال آن که؛  توپخانه در آن روزگار در جنگ ها وزنه ی سنگینی شده بود ۰ با این همه؛  می توان گفت که ماکیاولی از پایه گذاران تاکتیک های نوین جنگ است ۰ در سال 1520 دانشگاه فلورانس؛  با موافقت کاردینال؛  شغل تاریخ گزار رسمی جمهوری را به ماکیاولی واگذارکرد ۰ در این میان؛  به سفارش پاپ لئوی دهم؛  از خاندان مدیچی؛  کتابی در باب سازمان حکومت فلورانس پس از مرگ دوک لورنتسو نوشت که در آن دلیرانه به پاپ اندرز داد که آزادی های دیرینه ی شهر را به آن باز گرداند ۰ در همین دوره در میانه ی سفرها با فرانچسکو گوئیتچاردینی؛  تاریخ نگار و فرماندار شهر مودنا؛  دوست شد ۰ حاصل این دوستی نامه نگاری های نغز پر مغز ی ست که در ادبیات ایتالیایی ارجی بزرگ دارد ۰ ماکیاولی در سال 1521 به نوشتن تاریخ فلورانس پرداخت این تاریخ در چندین مجلد نوشته و منتشر شد ۰ تاریخ فلورانس؛  همچون نوشته های پیشین اش؛  فرآورده ی ذهن قدرتمند و نو آور است ۰  ماکیاولی؛  از آنجا که خوش داشت مردم روزگار خویش را تکان دهد؛  خودرا شریر تر از آنچه بود می نمود ۰ فرانسویان؛  که در دوران پادشاهی کاترین دومدیسی ایتالیایی زاده؛  از دست هر چیز ایتالیایی به جان آمده بودند؛  برای بیان نفرت خود و به عنوان دشنام؛  اصطلاح " ماکیاولیسم" را ساختند) ۰ از سوی دیگر؛  ماکیاولی نو آور بود و گرایش بدان داشت که به گفته های خود صورتی گزافه گرا دهد ۰ در کتاب گفتار ها خطرهایی را بر می شمرد که در کمین او و همه ی کسانی ست که در پی " روش های نو و سامان های نو ۰۰۰۰ دریاها و سرزمین های نایافته اند ۰ او کفاره دهنده بود؛  زیرا که مردی بزرگ بود؛ زیرا که شور بخت بود ۰" اگرچه بر اساس جمله هایی که از میان نوشته های وی؛  با نگریستن به معنای ظاهری آن ها؛ از متن بیرون کشیده اند وی را مردی بی مهر و بد باور و طعنه زن بر اخلاق شمرده اند ۰ ولی در نوشته های او کمتر صفحه ای ست ودر زندگانی وی کمتر کاری که حکایت از آن نداشته باشد که مردی بوده است پرشور و گشاده دست و آتشین دم؛  ودر باطن اهل ایمان ۰ هیچ چیزی به اندازه ی این دو مصراع شعر که در باره ی خویش گفته؛  اورا نمی شناساند ۰" می خندم؛  امانه از درون؛  می سوزم؛  اما نه از برون ۰ "    ماکیاولی اندیشه ورز و نویسنده ذهنی سخت نظریه پرداز داشت ۰ بی امان در آن می کوشید که کردار بشری را به قالب فرمول ها و قاعده های علمی بریزد و در پس رخدادهای جزئی انگیزه های کلی را ببیند ۰ در مقام یکی از پایه گذارن فلسفه ی تاریخ؛  چنان که در پیش گفتار  گفتار ها نوشته است؛  به خوبی می دانست که " راهی را که هیچ کس هنوز در آن گام نزده است " می گشاید ۰ و در باره ی کتاب های تاریخ؛  بیرون از هر بهره ی ادبی یا سرگرم کننده " از آن مزه ای که با خود دارند" سخن گفت ۰ نخستین کسی بود که نظریه ی گشت های دوره ای تاریخ را پیش کشید ۰ و با این اصل که سرشت بشری دگرگونی ناپزیر است؛  نخستین کسی بود که علم سیاست را بر پژوهش رفتار بشری بنیاد کرد نه پیشداوری های اخلاقی ۰ ماکیاولی نویسنده و اندیشه ورزی بود بزرگ؛  و نیز شاعر ۰ اما شاعری اش بیشتر در نثر اش پدیدار است تا در شعر اش؛  نثری که در ادبیات ایتالیایی بی مانند است ۰ و نیز باید گفت که توانمندی های شگرف وی را در هر زمینه ای که در آن کوشید؛  می توان دید؛  در تاریخ نویسی؛ . در رساله های سیاسی؛  در داستان های کوتاه؛  و به ویژه در کمدی نویسی ۰ اما اگر ماکیاولی در " در روزگار عقل " یعنی سده ی هجدهم؛  دستاویزی برای بدنام کردن بود؛  در سده ی نوزدهم؛  یعنی روزگار ملت باوری مدرن؛  وی را باز یافتند و در عالم اندیشه بر جایگاه سزاوار خود نشاندند ۰ در این دوران بود که ماکیا ولی لیبرال؛  ماکیاولی دمکرات؛  و ماکیاولی میهن پرست کشف شد ۰ اندیشه ورزان آلمانی پیش وپس از جنگ های ناپلئونی ماکیاولی را باز یافتند و بزرگ داشتند و موجی از باز خوانی ماکیاولی همه جا را گرفت ۰ پیش رو این جنبش فیشته بود که در فصلی از کتاب نامدار خطاب به ملت آلمان به تحلیل ماکیاولی پرداخت ۰ هگل به پیروی از ماکیاولی پرستش دولت را بنیاد نهاد و گفت " سیر تاریخ جهان فارغ است از اخلاق و نکو هش و داد " در ایتالیا نیز پیشروان جنبش ملت باوری؛  ماکیاولی را پیشرو اندیشه ی آزادی ملی و بنیانگذاری دولت ملی شمردند ۰ آلمانی ها از وی مفهوم " دلیل سیاسی " را آموختند و در زمینه ی سیاست خارجی اصل " سیاست واقع گرایانه " را ۰ بالاخره ماکیاولی بیمار شد و در 21 ژوئن 1527؛  در سن 58 سالگی جان سپرد ۰ ماکیاولی مردی بود میانه بالا؛  با چهره ای استخوانی؛  پیشانی بلند؛  موی سیاه؛  چشمانی تیز نگر؛  لبانی باریک و به هم فشرده با لبخندی رازناک ۰ شهروندی خوب و درستکار بود و پدری مهربان ۰ شوهری سربراه نبود؛  اما با همسر خویش به مهربانی زیست و از وی پنج فرزند یافت ۰ شهر زادگاه خویش را؛  چنان که در نامه ای نوشته است؛  از " جان خویش " نیز دوست تر می داشت ۰ سر سپردگی او به دولت نیز از آن جهت بود ۰ و چه بسا مراد اش از " دولت" در نوشته هایش همان  " وطن" بود ۰ آقای مهدی رجبی در بررسی تاریخ اندیشۀ دموکراسی در اروپا نظرات چند تن از بزرگان اهل اندیشه را در بارۀ ماکیاولی چنین فرموله می کند:  فیلسوفان انسان دوستی چون اسپینوزا و روسو اخیرأ ریمون آرون به دفاع از این پرداخته اند که گرچه ماکیاول به ارائه ی پنداره هایی پرداخت که به ماکیاولیسم معروف شد؛  ولی روح اندیشه ی سیاسی وی در جهت دفاع از جمهوری؛  آزادی و قانون سیر می کرده است ۰ روسو در باره ی ماکیاول نوشت:  مردی درستکار و شهروندی نیک که در ظاهر به شاهان درس می داد؛  ولی در واقع؛  درس های بزرگی به مردمان داده است ۰ " شهریار" ماکیاول کتاب جمهوری خواهان است " ۰ ریمون آرون پیرامون این داوری چنین توضیح می دهد:  سفارش های کتاب " شهریار" با ملاحظات کتاب " گفتار" می خوانند و در یک فلسفه ی سیاسی جمع می شوند ۰ " شهریار" نه کتاب جمهوری خواهان است؛  و نه به دست شیطان نوشته شده است ۰ بلکه باز نویسی شیوه و فن رژیم خود کامه است؛  درست به همان گونه که ارسطو در کتاب سیاست خود پیرامون شیوه های اداره ی یک حکومت فاسد می نویسد ۰۰۰۰ ماکیاول خود کامگی را سفارش نمی کند؛  و به تمجید از آزادی رمی می پردازد ۰ ولی او می پزیرد در شرایطی که مردمی فاسد شده و ناتوان و ناشایسته ی آزادی هستند؛  وجود قانونگذاران؛  دیکتاتور ها و حتا شهریاران مستبد لازم می آید ۰ آرون در جای دیگر همان نوشته اذعان می کند که اندیشه ی ماکیاول بر آرمان جمهوری خواهی استوار بوده است ۰ ماکیاول نه تنها در کتاب " گفتار" خود فراوان از اندیشه ی جمهوری خواهی و آزادی و قانون دفاع می کند؛  بلکه در همان کتاب " شهریار " نیز از آرمان های آزادی؛  جمهوری خواهی و قانون جانبداری کرده؛  و به تمجید از حکومت هایی که پیرو قانون هستند؛  و نهاد پارلمانی دارند؛ می پردازد ۰ ژان ژاک روسو در باره ی کتاب شهریار ماکیاول نوشت:  " شهریار" ماکیاول کتاب جمهوری خواهان است ۰۰۰ ماکیاول مرد شریف و شهروند نیک بود؛  ولی وابسته به خاندان مدیسی ( حاکم بر فلورانس)  ؛ او مجبور بود که در شرایط سرکوب میهن خویش؛  عشق خود به آزادی را پنهان سازد)  دفاع ماکیاول از این ارزش ها و تأکید بر اینکه شهریار باید پشتیبانی مردم را به دست آورد؛  و رعایت آزادی؛  مال و آسایش زندگی آن ها را بکند؛  و به قانون احترام بنهد؛  در شرایطی صورت می گرفت که ایتالیا گرفتار چند پارچگی و جنگ قدرت بین شهریاران داخلی و سران کلیسا بود ۰ ماکیاول در زیر فشار فضای سیاسی که یا بنا بر منافع کلیسا پیش می رفت یا سازگار با آز و هوس شهریاران بود؛  از پنداره ی رعایت قانون و بر پایی جمهوری دفاع می نماید؛  و رعایت حال مردمان؛  و آزادی و آسایش آن ها را بر هدف ها و منافع کلیسا ترجیح می دهد؛  و به رشد آموزش سیاسی در معنای فن و شیوه ی اداره ی جامعه و حکومت بر مردم به گونه یی مستقل از کلیسا کمک ارزنده یی کرد ۰ از این زاویه؛  مشخصأ در رابطه با اینکه نوشته های ماکیاول دستور کار ساختن و باز ساختن جامعه ی سیاسی به دست بشر و برای تأمین خواسته های وی است؛  خود فرازی بزرگ در راستای پیدایش و پیشرفت انسان گرایی است ۰ رنسانس فیلسوف نظری مهمی پدید نیاورد؛  اما در فلسفۀ سیاسی مردی به وجود آورد که مقام برجسته ای دارد و این شخص نیکولو ماکیاولی است ۰ ماکیاولی یکی از پله های پروژۀ تجدد به شمار می رود ۰ نه تنها به این دلیل که دولت ملی یکی از ویژگی های عمدۀ این عصر از تاریخ اروپاست که معادل تاریخ تجدد است بلکه به این دلیل که اندیشۀ آزادی و مصلحت ملی را در سطح ملی و قومی در مقابل کلیسا و امپراتور طرح می کند ۰ ماکیاولی معتقد بود که هر فردی می تواند مصلحت و منافع خودش را ادراک کند و در قالب حکومت می تواند به ادراک مصالح ملی خودش واقف شود ۰ مهم ترین و ظیفۀ دولت ملی را ماکیاولی کوشش در راه فهم مصالح ملی می دانست که پایۀ همه تصمیم گیری هاست ۰ به نظر ماکیاولی پیشرفت تمدن ها و حتا پیدایش آن ها زمینه ها و عوامل مادی دارند ۰ از سوی دیگر دیدگاه ماکیاولی نه بر مبنای گمان شخصی یا پیش داوری های مسلط؛  بلکه بر اساس آنچه که هست بنا  شده است و این خود برای  اندیشمندان بعدی سر مشق ارزندۀ بود ۰ در این مورد فرانسیس بیکن می گوید:  ما از ماکیاولی و نویسندگان نظیر او باید سپاسگذار باشیم که به صراحت و بدون هیچگونه پرده پوشی نشان داده اند که مردم به چه کار های عادت دارند نه اینکه چه کار های باید بکنند ۰ و نیز هگل در مورد ماکیاولی و کتاب او شهریار می گوید:  هنگام خواندن شهریار باید تاریخ قرن های پیش از ماکیاولی و تاریخ ایتالیای زمان او را در نظر بگیریم و آن گاه نه تنها این کتاب موجه می آید بلکه خواهیم دید که اثری است به غایت عالی و زاییدۀ ذهن بسیار بزرگ و بسیار شریف یک نابغۀ سیاسی واقعی ۰ ماکیاولی به آن رکن اساسی اندیشۀ مسیحی که می گوید  تقدیر انسان رسیدن به هدف فوق الطبیعه در دنیای دیگری است؛  عقیده ندارد ۰ به نظر ماکیاولی ارزش ها ی که در ماور اء سعادت مادی انسان و در سطحی بالا تر از این سعادت قرار گرفته اند؛  عمومأ ارزش های دنیوی هستند و نه ارزش های آسمانی ۰ این ارزش ها عبارتند از عظمت؛  قدرت و شهرت ۰ در قرون وسطی قدرت روحانیون مسیحی بالاتر از قدرت زمامداران سیاسی و اندیشمندان بود ۰ ماکیاولی برتری کلیسا و روحانیون مسیحی نسبت به دولت و اهل اندیشه را رد می کند ۰ بنابر این می توان گفت که اندیشۀ تفکیک دین از حکومت؛  نوعی سکولاریسم به مفهوم خاص کلمه؛  تأکید بر مصلحت ملی و یک دولت --- ملت از اندیشۀ ماکیاولی استخراج می شود ۰ در واقع او کسی است که ضربۀ قاطع را بر تفکرات سیاسی مذهب کاتولیک قرون وسطی وارد کرد ۰ زیرا کشور و دولت در نظریۀ ماکیاولی یک پدیدۀ انسانی است نه آسمانی ۰ ماکیاولی به انعکاس واقعیت آنطور که هست همت می گماشت ۰ شاید بتوان گفت که ماکیاولی اولین کسی در دنیای سیاست است که قطعأ از تمام سنت قرون وسطی برید ۰ او شالودۀ این سنت را که نظام سلسله مراتب بود؛  ویران نمود و نظریۀ سیاسی او راه را بر نظریات جدید در علم سیاست گشود ۰ بسیاری هیچ اثری از ماکیاولی را نخوانده و یا فقط کتاب شهریار را خوانده بدون دقت لازم و کتاب گفتارها را نمی شناسد؛  بنابر این قضاوت هایشان زیاد ژرف نیستند ۰ ماکیاولی با اخلاق مسیحی مخالفت می کند و نه با اخلاق در سیاست؛  آرمان های یزدانی را از آرمان های سیاسی سوا می کند ۰ ماکیاولی کاملأ یک انسان رنسانسی است و به باور ماکیاولی انسان ها هستند که در تاریخ عاملیت دارند؛  بنا بر این انسان بطور طبیعی همانند زمان ارسطو سیاسی نیست بلکه سیاست یک امر تصنعی می باشد ۰ پس این خود انسان ها می باشند که باید سیاست را سامان بدهند و بازیگران صحنۀ سیاست خود انسان ها هستند ۰ و اگر از این دید به ماکیاولی نگاه شوند الزامأ بی اخلاقی در آثار ماکیاولی نیست ۰ درست است که به مسالۀ قدرت می پردازد ولی در ضمن می گوید باید دوستی با مردم را هم داشته باشید ۰ ماکیاولی اصولأ به انسان یک نگاه انسان شناختی بد بینانه دارد مثل هابز که انسان را گرگ انسان می داند ۰ ماکیاولی در فصل هفدهم کتاب شهریار می گوید:  انسان ها پر طمع و دروغگو و حیله گر هستند؛  پس باید انسان های که در قدرت هستند باید ساماندهی اجتماعی را انجام دهند ۰ وظیفۀ شهریار ماکیاولی دو چیز است؛  نخست باید نظم و امنیت و انضباط در جامعه ایجاد بکند و دوم اینکه به سوی جمهوری حرکت کند ۰ ماکیاولی نه در دنیای خدا محور و نه در دنیای کیهان محور بلکه در دنیای فرد محور فکر می کند ۰ به همین دلیل به شهریار می گوید:  تو می توانی این کار را انجام دهی بدون کمک آسمانی و قدسی؛  مانند آگوستین و آکونیاس نیست که دنبال دنیای الهی باشد ۰ آیزیا برلین می گوید؛  ماکیاولی ضد اخلاق نیست ولی می آید و این گسست واقعی را ایجاد می کند بین دنیای قبل از خودش و  بعد از خودش ۰ به همین دلیل اسپینوزا و روسو ماکیاولی را متفکر جمهوری خواه به عنوان امر عمومی و نه به معنای احزاب جمهوری خواه می دانند۰ این امر عمومی را هم به صورت نصیحت به شهریار بیان می کند و هم نصیحت به مردم ۰ ماکیاولی می گوید دو چیز مهم هستند یکی داشتن صلاح های خوب و دوم داشتن قوانین خوب که منظور قوانین جمهوری دولت شهر فلورانس و ونیز می باشند ۰ برای فهمیدن ماکیاولی باید اورا با قدما مقایسه نمود ۰ قدما تقریبأ به مدت پانزده قرن تحت تأثیر فلسفۀ ارسطوی و بطلمیوسی می باشند که از نظر نجومی و فیزیکی و سیاسی؛  قدر قدرت بودند و در طول دوران قرون وسطی حاکم بر جهان فکر بودند ۰ در چنین اوضاع و احوالی است که ماکیاولی می آید و این رابطه را قطع می کند و به آن نقطۀ پایان می گذارد ۰ یکی از دلایل اینکه لئو اشتروس ماکیاولی را نمی پسندد این است که لئواشتروس طرفدارقدما و جانبدار قانون طبیعی است ۰ ماکیاولی قانون طبیعی که افلاطون و ارسطو قبول داشتند را قبول ندارد ۰ ماکیاولی به دین مدنی باور دارد و به آن احترام می گذارد ولی به دینی که بیاید با آرمان های الهیاتی خودش حکومت بکند مخالفت می ورزد ۰ ماکیاولی با شهوت قدرت مخالف است و می گوید باید شما لیاقت و کیاست و کفایت و هنر ساماندهی جامعه را داشته باشید یا در خود بپرورانید ۰ ماکیاولی به بخت و شانس باور ندارد و می گوید یک زمامدار لایق باید خودرا خوشبخت و خوش شانس بکند ۰ ماکیاولی انسان را مسئول عمل خودش می داند ۰ اخلاق ماکیاولی؛  اخلاق فضیلت گرایی ارسطو نیست؛  اخلاق مسیحی یا اخلاق رستگاری نیست؛  بلکه نوع اخلاق مدنی است؛  یعنی پیروی از قوانینی که به وسیلۀ خود انسان ها به وجود آماده اند و نه طبیعی و آسمانی هستند ۰ ماکیاولی به شهریار می گوید مردم نباید فقط از تو بترسند؛  مردم باید ترا هم دوست داشته باشند ۰ ماکیاولی در کتاب گفتار ها می گوید؛  بین نجبا و مردم و حاکم یک توازن قوای باید باشد که اینها بتواند بر همدیگر نظارت وکنترل داشته باشند ۰ این سخن در زمان خودش خیلی مدرن بوده است ۰ برای ماکیاولی فردی که به صورت طبیعی از دیگران بهتر باشد و بیشتر بداند وجود ندارد؛  یا به گونۀ دیگر برای ماکیاولی؛  ولی فقیه یا امیرالمومنین که خود را یک سر و گردن از دیگران بالاتر بدانند بی معنی و نامعقول و غیر قابل پزیرش است ۰ رومی ها می گفتند صدایی سناصدایی مردم است و ماکیاولی این را قبول داشت ۰ ماکیاولی به شهریار نصیحت می کند که بیهوده از زور استفاده نکند ۰ ماکیاولی بیشتر برای این مهم است که در بارۀ تأسیس سیاست مدرن سخن می گوید ۰ از ماکیاولی نمی توان؛  موسولینی؛  هیتلر و استالین ساخت؛  ماکیاولی یک اندیشه ورز و و نظریه پرداز است که سیاست را از برج عاج و از آسمان به زمین  می آورد و در بدبختی و خوشبختی خود انسان را پاسخ گو و مسئول می داند ۰ ماکیاولی بافساد مالی و رشوه ستانی حاکمان به شدت مخالف است و رشوه خواری را در تناقض با کفایت یک زمامدار می داند ۰ ماباید ماکیاولی را به عنوان یک متفکر سیاسی بخوانیم که به ما در مورد تأسیس سیاست مدرن چیز بیاموزد ۰ ماکیاولی را باید فراسوی ماکیاولیسم و برداشت نادرستی که نسبت به او وجود دارند؛  مطالعه بکنیم ۰ به قول  ریمون آرون استفاده های غلطی که از ماکیاولی شده اند را باید کنار بگذاریم ۰ ماکیاولی یک شخصیت پراگماتیک و سیاست مدار است به اتحاد ایتالیا بسیار ارزش می دهد ۰ ماکیاولی به شهریار نصیحت می کند که باید یک ارتش قوی و منظم داشته باشد و هر گز از سربازان مزدور برای دفاع از قلمرو خود استفاده نکند ماکیاولی دقیقأ می دانست که در جهان سیاست وارد یک عصر جدید  شده است و نظریات گذشته دیگر جای در عالم سیاست ندارند ۰ برای ماکیاولی تاریخ خالی از هر گونه رمز و سر است ۰ تاریخ بر روی زمین و به دست خود انسان ها شکل می گیرد و هیچ امر غیبی و راز آلودی در آن دخالت ندارد ۰ ماکیاولی تاریخ را یک واقعیت انسانی با تفسیر انسانی درست می داند ۰ از نظر ماکیاولی مردم صغیر نیستند که همه چیز از بالا به آن ها دیکته شوند ۰ هیچ متفکر سیاسی به اندازه ای ماکیاولی بد تعبیر نشده است ۰ نام این متفکر بزرگ و ساختار شکن از روی کج فهمی و تنبلی فکری با تزویر با دروغ و روباه صفتی توأم شده؛  که این بدترین تفسیری است که می توان از متفکری مانند ماکیاولی داشت ۰ ماکیاولی شاید مهم ترین متفکر سیاسی مدرن باشد که توانسته از جدایی امر سیاسی از امر قدسی سخن بگوید ۰ شاید سخیف ترین اشتباه که در طول اعصار در بارۀ ماکیاولی شده این است که اورا یک متفکر بی اخلاق دانسته است در صورتی که ماکیاولی با اخلاق مسیحی مشکل دارد مثل بیشتر متفکرین چند سدۀ اخیر؛  اما جانبدار اخلاق مدنی است ۰ اخلاق برای ماکیاولی در سیاست یک امری مهمی است و همبستگی و اعتماد بین شهریار و مردم و مردم با مردم بسیار مهم است ۰ مگر می شود انسان را بطور کلی بدون اخلاق تصور کرد ۰ بسیاری ماکیاولیسم را یک نوع دیکتاتورمنشی می دانند که مردم در آن هیچ حضوری ندارند؛  ولی در کتاب گفتارها ی ماکیاولی این مردم هستند که نقش نخست را بازی می کنند ۰ ماکیاولی می گوید شما نمی توانید استحکام و استمرار سیاسی را داشته باشید با یکسری تفکراتی که مبنای اصلی آن سیاست نباشد بلکه یک امر زیبایی شناختی باشد یا امر قدسی و الهیاتی در صورتی که مبنای امر سیاسی باید خود سیاست باشد و حد مرزش را خودش باید تعیین بکند ۰ پس مسئله  این است که شما در عرصۀ عمومی چه کنشی می توانید داشته باشید ۰ ماکیاولی در بارۀ قرارداد اجتماعی صحبت نمی کند مثل هابز یا روسو ولی در بارۀ یکنوع پیمان که بین مردم و شهریار باید باشد صحبت می کند ۰ تمام این ها اندیشۀ رنسانسی ماکیاولی است که او را از اندیشۀ قرون وسطی جدا می کند و او را پایه گذار اندیشۀ سیاسی مدرن می نماید ۰ در پایان یکی از سخنان قصار اورا می آورم:  سه گونه مغز در کار است؛  یکی آن که به خود در می یابد؛  دوم آن که آنچه را دیگران دریافته اند در می یابد؛  سوم آن که نه خود در می یابد و نه به دیگران ۰ نخستین عالی است دومین خوب و سومین بیهوده ۰