در این جستار می کوشم اندکی در باره ای آزادی و آزادی مثبت و منفی و نیز رابطۀ آزادی و اخلاق نکاتی را با شما دوستان درمیان بگذارم ؛ به جز نقل قول ها که نام گوینده و یا نویسندۀ آن را خواهم آورد
و از بزرگانی که از آثار شان سود جسته ام در متن نام برده خواهد شد مطالبی که در لابلای این نوشتار درج می گردد برداشت و دیدگاه من از مسائل مذکور می باشد ۰ بنابر این به گونۀ که من خود درک و برداشت نموده ام به شما ارائه می گردد ۰ امیدوارم تا پایان این جستار مرا تنها نگذاشته با من همراه گردید ولی نه حتمأ هم عقیده؛ مگر آن که وجدان و خرد شما را مجاب نمایند ۰ هدف من در آنچه منتشر می کنم بدون تردید ایجاد پرسشگری است نه چیزی دیگری ۰ هدف فلسفیدن هم چیزی جز طرح هنر پرسشگری نمی تواند باشد و به گفتۀ نکته سنجی آزادی اکسیژن تاریخ است ۰ چون در یک جامعۀ باز و آزاد می تواند پرسش گری شکل بگیرد ۰ و یا به گفتۀ زنده یاد استاد خلیلی که می سرایید: ( طبیعت گرچه باشد نغز و زیبا --- چو آزادی نباشد سخت زشت است -- جهان درپرتو آزادی و مهر -- اگر زشت است اگر زیبا بهشت است) ونیز زنده یاد احمد شاملو بسیار کوتاه اما فوق العاده ژرف می سرایید : ( تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم ؛ و آن نگفتیم که به کار آید؛ چرا که تنها یک سخن؛ یک سخن در میانه نبود ؛ " آزادی" ) نیلسون ماندلا می گوید: " آزاد بودن به معنی خلاصی از زنجیر نیست بلکه آزادی شیوۀ از زندگیست که به آزادی دیگران احترام می گذارد و آن را استحکام می بخشد ۰" انسان بودن به معنایی خواست آزادی است ۰ ژان پل سارتر باوردارد که " انسان محکوم به آزادی است یعنی آزادی موجودیت اجتماعی و تاریخی انسان را تعیین می کند؛ پس انسان آزاد است چون دست به کنش و عمل می زند و نیز به نظر سارتر انسان آن چیزیست که می خواهد باشد ۰ در فلسفۀ اگزیستا نسیالیسم سارتر "آزادی" محور اصلی اندیشۀ اوست که اگر آن را متوجه نشویم هرگز جهان فکری ایشان را درک نخواهیم کرد؛ نخستین بار هنگامی که در ایران دانش آموز بودم با نام و فلسفۀ وجودیی او بر خوردم و آن را جالب یافتم ۰ ولی چون محور اصلی بحث آزادی است نه مکتب فکری سارتر به طور اخص؛ بنابر این بسیار مختصر و کوتاه اشارۀ به نگاه اگزیستا نسیالیستی سارترنسبت به آزادی و جایگاه آزادی در فلسفه اش می پردازم: سارتر می گوید وقتی خدا خواست جهان را بیافریند نخست طرح آن را در ذهن خود ساخت؛ مثلأ قبل از به وجود آوردن موجودی مثل یک آرشیتکت ماکت اش را ساخت و تمام خصوصیات اش را نیز درست نمود؛ اما وقتی نوبت انسان رسید فقط جسم او را ساخت ولی ماهیت اش را گذاشت تا خودش با اختیار خود شکل بدهد؛ یعنی اینکه وجود او مقدم بر ماهیت اش است بر عکس سایر موجودات ماهیت شان مقدم بر وجود شان می باشند ۰یعنی اینکه انسان با آزادی خودش ماهیت اش را باید بسازد پس محکوم به آزادی است ۰ سارتر می افزاید؛ من به عنوان آگاهی که از خود دارم به منزلۀ آزادی هستم یعنی می دانم که می توانم آزاد باشم؛ اینجا آزادی در مالکیت انسان نیست بلکه در وجود اوست ۰ آزادی یک ایدۀ متافیزیکی نیست بلکه یک کنش اجتماعی تاریخی است ۰ انسان که آگاه هست مداوم انتخاب می کند و در قبال کنش خود مسئول است پس دو مفهوم کلیدی آزدی و مسئولیت پزیری اساس اندیشۀ جناب سارتر می باشد ۰ البته جناب سارتر به خدا باور نداشت؛ فقط برای قابل فهم نمودن فلسفه اش آن مثال را می آورد ۰ چون فلسفۀ سارتر را از آنچه سال ها پیش خوانده بودم و به کمک حافظه ام تشریح نمودم امیدوارم حق مطلب را درست ادا کرده باشم ۰ آزادی فقط در اجتماع و تاریخ معنا پیدا می کند در طبیعت اصلأ معنا پیدا نمی کند ۰ برخلاف آدمی مثل روسو و بر خلاف تصور رومانتیک های آلمان که فکر می کردند که آزادی در ارتباط با بینش از طبیعت و نزدیکی با طبیعت به دست می آید ۰ علت اصلی آزادی کنش است و علت اصلی کنش ارادۀ انسان است ۰ آزادی یعنی کسی که اختیارش دست خودش است؛ برده کسی است که نمی تواند اختیار خودرا در دست بگیرد؛ برده فقط اسیر جنگی نیست؛ می توان ظاهرأ آزاد بود ولی از لحاظ تفکر برده بود؛ یعنی فکر نکرده پیروی نمود ۰ آزادی یک امر عقلانی است نه احساسی؛ آزادی فقط در عرصۀ عمومی به دست می آید نه در عرصۀ خصوصی ۰ یا به قول هاناآرنت؛ کنش تحقق آزادی است ۰ آزادی یعنی امکان تردید کردن ؛ امکان شک کردن و امکان جستجو و اشتباه کردن است ۰ آزادی مفهومی است که در جامعه و تاریخ به ما داده می شود و ما می توانیم با آن بازی و کار بکنیم ۰ آزادی با آموزش و تربیت همراه است یعنی باید آن را درست آموخت و بعد از آن سود جست ۰ انسان ها آزاد به دنیا نمی آید و آن اجتماع می تواند به انسان آن مفهوم را بدهد و می تواند هم ندهد ۰ کسی برای غرایز اش آدم نمی کشد و به جنگ نمی رود بلکه برای ملی گرایی و ایدئولوژی خود می کشیم و می جنگیم ۰ ما باید بین سعادت و آزادی تفاوت قائل شویم؛ مذاهب دنبال سعادت برای انسان هستند؛ نه دنبال آزادی انسان ۰ برای مذاهب آزادی مهم نیست بلکه آخرت مهم است ۰ مذهب می گوید ما آخرت شما را تأمین می کنیم نه اینکه راه آزادی را نشان دهند ۰ حتا مارتین لوتر و کالوین می گوید: کار بکن و اجر آن را در آن دنیا به دست می آوری ۰ منتسکیو در روح القوانین می گوید: آزادی من جای تمام می شود که آزادی دیگری شروع می شود ۰ یعنی محدود کنندۀ آزادی دیگران می باشند ۰ حوزۀ عمومی فضای کنش انسان ها است ۰ از نظر آزیا برلین ؛ آزادی سیاسی به معنای یک فضای است که در آن فرد اختیار عمل خودش را دارد ۰ و این اختیار عمل به معنای ارضای غرایز فردی نیست؛ کنش و عمل در فضایی اجتماعی مهم است ۰ برلین مخالف سرسخت دترمینیسم است ۰ در دترمینیسم افراد اختیار خودرا در اختیار یک جبر مذهبی یا طبیعی یا ایدئولوژی قرار می دهند ۰ فرد از خود سلب مسئولیت می کند ؛ در دترمینیسم مااز هیچگونه مسئولیت و انتخاب بر خوردار نیستیم ۰ ما هم فاعلان تاریخ و هم راویان تاریخ هستیم و نمی توانیم ارزیابی اخلاقی نکنیم ۰ از نظر برلین ارزش های اجتماعی و تاریخی و سیاسی آفرینش های انسانی هستند و این ها احکام الهی و لایتغییر نیستند ۰ سرشت و فطرت انسانی قابل تغیر است ۰ اگر سرشت انسانی قابل تغیر باشد ؛ بنابراین ارزش های او هم قابل تغیرباید باشد ۰ مثلأ از انسان نئاندرتال تا کنون سرشت او بارها تغیر کرده است نگاه او به خودش و جهان تغیر کرده است؛ بنابراین ارزش های اخلاقی و سیاسی او هم تغیر می کند ۰ به باور برلین ما می توانیم به کثرت ارزش ها باور داشته باشیم ۰ کثرت گرایی ارزشی برلین به معنای نسبی گرایی ارزشی اصلأ نیست ۰ ایدئولوژی و مذهب که راه حل نهای می دهند این کثرت گرایی ارزشی را از بین می برد ۰ برلین می گوید ما دو نوع اندیشمند در تاریخ داشته ایم؛ یکی روباه است که همه چیز را می دانسته و یکی هم خارپشت است ۰ خارپشت کسانی بوده که تمام مشکلات جهان و تمام مسائل جهان را در یک اصل خلاصه می کند ۰ در حالی که روباه ها دنبال هیچگونه راه حل تک جوابی و مطلق نیستند ۰ و حالا می خواهم اندکی آزادی منفی و آزادی مثبت را بررسی نمایم: آزاد بودن از هر مانع و اجباری آزادی منفی است ۰ آزادی مثبت خودفرمانی یا خود گردانی در تمام شئون زندگی می باشد ۰ هدف و غایت آزادی منفی حقوق اخلاقی و حقوق سیاسی فرد است در صورتی که هدف و غایت آزادی مثبت امکان و قابلیت این فرد است برای ایجاد یک جامعۀ بهتر ۰ در آزادی منفی از آزادی "از" صحبت می شود یعنی من از چه چیز آزاد هستم ۰ در آزادی مثبت از آزادی " به و برای " صحبت می کنیم؛ مثلأ آزادی برای ایجاد یک حکومت دموکراتیک و جامعۀ باز و یک نظام پاسخ گو صحبت می شود ۰ پس " آزادی منفی یعنی آزادی از" و آزادی مثبت یعنی " آزادی برای" ۰ پرسش نخست این است که چند " در" به رویم باز است و این آزادی منفی است ۰ پرسش دوم این است که چه کسی " نگهبان این درها " هستند ۰ چه موانع پیش پای من است این آزادی منفی است ۰ چه کسی باید بر من فرمان براند و حاکم بر جامعه باشد؛ پرسش آزادی مثبت است ۰ مثلأ آیا مذهب؛ ایدئولوژی ؛ سنت و یا حزب بر " من" یا بر " ما " فرمان روایی می کند ۰ هردو نوع آزادی هم منفی و هم مثبت برای زیست من ضروری هستند و آزادی مثبت بیشتر از آزادی منفی در تاریخ به تباهی کشیده شده است ؛ چون آزادی مثبت در باره ای حکومت و دولت و فرمانروا یی و قانون گذاری همیشه بوده است یعنی ایده آل های بودند که انسان را به سوی آزادی باید می برد ولی به سوی بردگی و انقیاد برده است ۰ ایدئولوژی توتالیتر در قرن بیستم با استفاده از مفهوم آزادی مثبت موجب از بین رفتن آزادی منفی شده است؛ چون می بینیم تمام انقلاب ها برای رفع موانع به وجود آمده اند ولی موانع جدید به وجود آورده اند ۰ حتا ارزش های لیبرال هم نباید مطلق باشد ۰ زندگی چیزی نیست جز یک مسئولیت دردناک انتخاب و این انتخاب در تداوم همیشگی باید باشد ۰ هانا آرنت؛ تفاوت انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا را در این می داند که انقلاب فرانسه مسئله اش برابری است و لی انقلاب آمریکا مسئله اش آزادی است نه برابری ۰ در صورتی که ما هم به آزادی و هم به برابری اجتماعی نیاز داریم و آزادی و برابری دو رویی یک سکه می باشند ۰ کسی که با اقتدار شوهر و یا پدر خود مبارزه می کند دنبال آزادی منفی است یعنی آزادی " از" سیطره؛ بدون آنکه هدف اش این باشد که یک جامعه ای بهتری درست کند و یا اینکه به نظام حکومت و قانون گذاری در جامعه فکر بکند ۰ اکثریت انسان ها فقط دنبال آزادی منفی هستند نه آزادی مثبت ۰ از نظر برلین هیچ حقیقت واحد و مطلقی در تاریخ وجود ندارد ۰ کانت هم همین را می گوید یعنی ما غایت های گوناگون داریم ۰ بسیاری از جنبش های که در جهان به وجود آمده اند به دلیل اینکه بسیار سطحی و فقط دنبال آزادی منفی بوده؛ و از آزادی مثبت غفلت نموده؛ به شکست مواجه گردیده اند ۰ آزادی منفی برای این می گوید که هدف اش برداشتن موانع است ۰ آزادی مثبت یعنی قابلیت خود گردانی که انسان ها دارند تا جامعۀ بهتری بسازند ۰ بحث آزادی و بحث برابری باید توأمان صورت بگیرد ۰ در سال 1948 سه کشور اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را امضاء نکردند: عربستان می گفت ما به برده داری باور داریم ۰ آفریقای جنوبی که گفت ما به آپارتاید باورداریم و شوروی که گفت از برابری اقتصادی دفاع می کند؛ که نه برابری اقتصادی آورد و نه آزادی ۰ به زبان دیگر نه آزادی منفی را تضمین نمود و نه آزادی مثبت را درک کرد و شاید علت اصلی فروپاشی این سیستم های اقتدار گرا همین نکته باشد ۰ برای من مسائل اخلاقی مهم ترین در زندگی شخصی و در عرصۀ اجتماعی می باشد ؛ بدون اخلاق انسان با هیچ موجودی دیگری تفاوت ندارد؛ بنابر این چند سالیست که فلسفۀ اخلاق را دنبال می کنم و در این قسمت که بخش آخری این جستار است می پردازم به رابطۀ اخلاق و آزادی ۰ از نظر ژان ژاک روسو؛ جهان مدرن فساد اخلاقی و فساد سیاسی و فساد اجتماعی به وجود آورده است و روسو می خواهد قرار داد اجتماعی جدیدی وضع کند که آن کتاب را می نویسد ۰ کانت باور داشت که روسو نیوتن اخلاق است ۰ کانت با خواندن قرار داد اجتماعی و کتاب امیل روسو به نوعی فلسفۀ اخلاق خود را شکل داد ۰ روسو می خواست بین اخلاق و آزادی یک نوع توازن و آشتی ایجاد کند ۰ هم روسو و هم کانت اعتقاد به پیشرفت اخلاقی بشر دارند ۰ تا آنجایی که من مطالعه کرده ام همۀ بزرگان اندیشه پیشرفت اصلی را پیشرفت اخلاقی می دانند ۰ آرمان اخلاقی کانت ایجاد یک جهانی است که در آن رهایی بشر بر مبنای خود مختاری عقل قرار گرفته باشد ۰ روسو و رومانتیک ها مارا به بازگشت به طبیعت فرامی خوانند ؛ اما کانت فراسوی آن گام بر می دارد ۰ ولی کانت مسئله اش بازگشت به طبیعت نیست رفتن به سمت عقل یا ارادۀ آگاه است برای این که عقلانیت آگاهی می باشد ۰ چرا آگاه است برای این که مستقل از علل خارجی می تواند عمل کند ۰ انسان چون موجود عقلانی است دارای ارادۀ آزاد و آگاه است ۰ ارزش ذاتی و درونی جهان آزادیست ۰ ولی آزادی خودش یک ضرورت و علیت طبیعی نیست بلکه علیتی است که با قوانین عقلانی همراه است ۰ علیت را کنار نمی گذاریم ولی علیت در عقل را دنبال می کنیم نه علت در طبیعت را ۰ آزادی منفی از نظر کانت این است که ارادۀ خودرا مستقل از علل خارجی و بیگانه تعیین و توصیف کنیم و آزادی مثبت زمانی است که ارادۀ خودرا با هنجار های عقلانی تعیین بکنیم ۰ آزادی اراده یک انتخاب تصادفی نیست ۰ بلکه به معنای داشتن یک کنشی است که بر مبنای یک قانون عملی عقل قرار گرفته باشد ۰ از نظر کانت یک قانون عملی عقل یک دادۀ عقل است ۰ این تعقل یک بحث تجربی نیست بلکه چیزیست پیشینی که به ماقبل تجربه بر می گردد ۰ به نظر کانت از ارسطو تا هیوم همه اشتباه کردند که خواستند همه چیز را بر مبنای تجربه قرار دهند ۰ عقل عملی محض؛ چرا محض؛ چون فراحسی وفرا تجربی است یعنی قبل از تجربه به صورت پیشینی به ما داده می شود ۰ مثلأ دروغ نباید گفت یک امر اخلاقی است و این یک اصل کلی و ضروری است که از عقل محض بر می آید نه از تجربیات فقط و نه از حس اخلاقی و نه حتا از موقعیت های اجتماعی و یا حکم حکومتی ۰ ویژگیی انسان خود مختار از نظر کانت این است که از قوانینی فرمان می برد که خودش منشاء و منبع آن است ۰ مثلأ در دموکراسی خود انسان در رأئس قوانین قرار می گیرد ۰ این قوانین نه مثل مارکسیسم در تاریخ قرار می گیرد؛ نه قوانین دینی هستند که خارج از انسان قرار داشته باشند ۰ پس دموکراسی واقعی یک نوع خود مختاری است چون مردم از خودشان فرمان می برند ۰ انسان غایت اش در خودش است چون موجود آزاد است ۰ آزادی عبارت است از خود مختاری و ارادۀ آزادی که خودش به خودش می دهد ۰ یعنی هیچ انسانی نمی تواند برای دیگری وسیله قرار بگیرد ۰ هر انسانی برای انسان دیگر یک غایت باید باشد ۰ هیچ فردی آزادی نمی تواند علیه آزادی دیگری عمل بکند ۰ احترام گذاشتن به آزادی دیگران احترام گذاشتن به آزادی خود است ۰ رزا لوگزامبورگ می گوید؛ آزادی به معنی آزادی دیگری است و آزادی باید در جهت تأمین آزادی فقط محدود شود ۰ عملی اخلاقی به چه نوع عملی گفته می شود ؟ کانت معتقد است که عمل اخلاقی باید بر مبنای ارادۀ خیر باشد یا ارادۀ نیک و این ارادۀ نیک در ارتباط با یک حس تکلیف صورت بگیرد ۰ از نظر کانت تکلیف یک مفهوم کلی است در تمام ابنای بشر مشترک است ۰ قانون اخلاقی حکم صادر می کند و اراده مأمور اجرای ابن حکم است ۰ موضوع اخلاق مسئلۀ بشر است و نه فقط فرد ۰ آیین رفتاری خود را نباید خارج از خود گرفت؛ نه از دین نه از ایدئولوژی نه از خدا و یا هر کس و چیزی دیگری ۰ کانت می گویداز ترس یا امید کاری را انجام دادن با عمل اخلاقی منافات دارد؛ چون موجب از بین رفتن خود مختاری اراده و خرد آدمی می شود ۰ اخلاق نمی گوید به چه چیزی امیدوار باشم بلکه اخلاق می گوید که تو چکار بکنی۰ کانت تصریح می کند که درست است که ما شهروند دو اقلیم هستیم اقلیم حس و اقلیم عقلی ولی مسئلۀ اخلاق در اقلیم حس نمی تواند مطرح شود و فقط در اقلیم عقلی طرح می گردد ۰ به نظر جناب کانت تنها راه مبارزه با شر قانون اخلاقی است ودر درجۀ دوم حقوق یعنی حق به صورت حق بشری و صلح مداوم باید شکل بگیرد ۰ کانت یک عارف نیست بلکه یک فیلسوف کاملأ عقلانی است و کانت باور ندارد که ما به یک کمال اخلاقی دست پیدا می کنیم ۰ ما فقط کوشش می کنیم که هر دفعه بهتر عمل بکنیم ۰ کانت معتقد است که از چوب کج و معوج بشریت نمی توان چیزی صد در صد راستی ساخت بلکه فقط با قانون اخلاق و قوانین حقوقی و تربیت فرهنگی تا حدودی می شود او را مهار نمود ۰ از نظر کانت زیبایی شناسی مانند اخلاق باید بر مبنای قانون جهان شمول قرار بگیرد ۰ به باور کانت انسان باید خود آیین باشد نه دیگر آیین یعنی قوانین خودرا از خود بگیرد نه از دیگری ۰ این قوانین چه الهی مثل دین چه تاریخی مثل مارکسیسم؛ عمل به آن در انسان دیگر آیینی ایجاد می کند و خود مختاری عقل و ارادۀ آزاد و قانون اخلاقی را نابود می کند ۰ کانت مخاطب اش همۀ انسان هاست مثل هگل از روح آلمانی سخن نمی گوید بلکه می گوید بشریت ۰ خروج از صغارت یعنی خود مختار و خود آیین شدن ۰ حتا قوم شیاطین هم می تواند قانون اساسی جمهوری خواهی داشته باشد ۰ به باور کانت آزادی یک بحث قدم به قدم است نه یک بحث مطلق ۰ آزادی هم ارزش است هم غایت؛ چون آزادی به عنوان غایت افقی است که جلو چشم ماست و در ضمن ارزش هم است که ما برای آن مبارزه می کنیم ۰ فلسفۀ اخلاق کانت بعد از فلسفۀ شناخت او می آید که در مورد حدود شناخت سخن رفته است ۰ به باور کانت فلسفۀ شناخت یا همان سنجش خرد ناب نمی تواند به این سه پرسش پاسخی داشته باشد: وجود خدا؛ اختیار و بقایی روح ۰ آزادی فقط در پرسش اخلاق و عقل عملی مطرح می شود نه در عقل نظری ۰ فلسفۀ کانت همه اش باهم در پیوند ارگانیک است نمی شود یکی را از دیگری جدا نمود ۰ آنچه در این جستار آمد نتیجۀ مطالعات من در این باب بود که خودم آنگونه که برایم امکان داشت بررسی کرده ام ۰ همیشه هنگام مطالعه قلم و دفتر نزد من است که بعد از خواندن و یا چند بار خواندن یک متن سنگین می کوشم که برای خودم قابل فهم نمایم و در دفترچه مسائل پیچده را توضیح دهم تا با دوباره خواندن آن خودم را محک بزنم که آیا فهمیده ام یا خیر ۰ امیدوارم که توانسته باشم تا مسائل بغرنج فلسفی را به گونۀ قابل قبولی ارائه نمایم ۰ در پایان ضمن سپاس از شما عزیزان؛ سخن مهاتما گاندی را زینت بخش این جستار قرار می دهم: هدف و و سیله باید یکسان باشد؛ نمی توان با خشونت به عدم خشونت دست یافت ۰