استیلای غرب بر دنیای اسلام و مسلمانان پس از فروپاشی امپراتوری مسلمان گورگانی یا مغولی هند در سده نوزدهم(1857عیسوی)وسپس زوال امپراتوری مسلمان عثمانی در اوایل قرن بیستم (1918 عیسوی)
به ایجاد جریان دینی-سیاسی انجامید که در فرایند آن نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی شکل گرفت.
مقوله نهضت اسلامی که از سوی نویسندگان و تحلیلگران مخالف و موافق با نام های اسلام سیاسی، اسلام گرایی، بنیاد گرایی اسلامی، افراطگرایی، اسلامیزم و غیره شناخته میشود تنها بحث اسلام در مورد سیاست نیست؛ بلکه این جریان از ضرورت تشکیل حکومت اسلامی سخن میگوید و به تلفیق سیاست و اسلام و یا حکومت و اسلام باورمند است.
وقتی بسیاری ازجوامع مسلمانان پس از جنگ جهانی اول خود را تحت استعمار و استیلای غرب یافتند، شماری از نخبگان مسلمان در صدد شناخت عوامل این استیلا و استعمار شدند. این پرسش پیوسته در میان آنها مطرح می شد که چرا مسلمانان از دنیای غرب مسیحی عقب ماندند و بصورت تحقیرآمیزی شکست خوردند؟ راه حل این پسمانی و رهایی ازسیطرۀ غرب چیست؟ در پاسخ به این پرسش ها جریان دینی-سیاسی شکل گرفت که هدف خود را ایجاد حکومت اسلامی اعلان کرد. بانیان این جنبش معتقد بودند که شکل گیری حکومت اسلامی از یکسو موجب شکست استعمار و اشغال غرب میشود و از سوی دیگربه پسمانی مسلمانان از دنیای غرب پایان میدهد؛ آرزوی که محقق نشد و توهمی که به واقعیت نپیوست.
تنوع و افتراق در جریان اسلام گرایی:
نهضت اسلامی در کمتر از یک سده مسیر حیات خود به جریانهای های متعدد، متفاوت وحتا متضاد منقسم شد وتصویر مختلف و متناقضی را در مورد دسترسی به حکومت اسلامی و ماهیت آن حکومت ترسیم کرد. با توجه به این اختلاف و افتراق، جریان اسلام گرایی به خصوص اسلام گرایی اکثریت سنی را میتوان درچهار گرایش دسته بندی کرد وجریان اسلام گرایی شیعه را به عنوان پنجمین جریان به آن افزود:
1- اسلام گرایی سنتی:
این جریان که در میان علما و مدارس دینی جوامع سنی نفوذ دارد بیشتر برمعنویات وتطبیق شریعت تأکید میکند. برخلاف جریانهای دیگر اسلامی، مقلد و پابند مذاهب خود اند و اجتهاد در شریعت اسلامی را در عصر کنونی به عنوان عصر فتنه مشروع نمیدانند. ویژگیهایی چون جزم اندیشی، قشری گری و ظاهر گرایی دینی دارند. به انتر ناسیونالیزم اسلامی دلچسپی نشان نمیدهند و به هویت های قومی و بومی خود تکیه میکنند. این جریان در برخی کشور های اسلامی حقوق زنان را در مورد تعلیم، تحصیل و اشتغال نمی پذیرند و انتخابات را نا مشروع می پندارند.
2 – بنیادگرایی اسلامی:
بنیاد گرایی اسلامی از مهم ترین و با نفوذ ترین جریان اسلام گرایی است. این جریان معتقد به اسلام نخستین یا اسلام سلف صالحین است که قرآن و حدیث پیغمبر اسلام(ص)را منبع اصلی معرفت اسلام تلقی میکند. این جریان شامل طیف های مختلف اجتماعی میشوند که بسیاری اعضای آن برخاسته از مراکز عصری تعلیم و تحصیل(مکاتب ودانشگاه)هستند. به مذاهب فقهی چهارگانه پابندی کمتری نشان میدهند و به اجتهاد در اسلام باور دارند. برخی از پدیده های مروج در حیات سیاسی و اجتماعی امروز چون: انتخابات عام، تعلیم و اشتغال زنان را می پذیرند. اما این جریان در مسایل مختلف از منظر معرفت و قرائت دینی فاقد وحدت نظر استند. معهذا جریان بنیادگرایی اسلامی را میتوان دردوبخش میانه رو و افراطی با گرایش های مختلف دسته بندی کرد.
3 – افراط گرایی اسلامی:
این جریان از درون جریان بنیاد گرایی اسلامی سر بر آورد که در صدد ایجاد حکومت اسلامی و شکست دشمنان اسلام بر مبنای قرائت و دیدگاه خود از راه خشونت و جنگ به نام جهاد هستند. دموکراسی و انتخابات را پدیده غربی و نا مشروع تلقی میکنند. بسیاری از گروه های جریان افراط گرایی اسلامی گروه های منشعب از اخوان المسلمین مصر و سایر احزاب کشور های اسلامی هستند که در دهه هشتاد و نود قرن بیستم و دهۀ اول قرن بیست و یکم عیسوی بوجود آمدند. مانند: القاعده، داعش، جماعت اسلامی مسلح در الجزایر، حزب تحریراسلامی در آسیای میانه، سپاه صحابه، لشکرطیبه، جیش محمد و غیره در پاکستان، تحریک اسلامی طالبان، الشباب در سومالیا، سازمان ابوسیاف در فلیپین و غیره.
4 – اسلام گرایی میانه رو یا نوگرایی اسلامی:
هر چند دیدگاه مختلف در درون این جریان وجود دارد اما توسل به مبارزات مسلحانه را در جهت تشکیل حکومت اسلامی تردید میکنند. این جریان انتخابات را می پذیرند و در صدد تلفیق دین با افکار مدرن هستند. این جریان طیف وسیع دارد و شامل افراطی و میانه رو، از طرفداران حکومت اسلامی میانه رو تا طرفدار تفکیک دین از دولت و در واقع سکولاریزم سیاسی میشود. بخش اخیر بسیاری از ویژگیهای مدرنیته را می پذیرند. از برابری زن و مرد تا پلورالیزم سیاسی. حزب عدالت و توسعه حاکم در ترکیه، حزب النهضة تونس، حزب نهضت اسلامی تاجکیستان، حتا بخشی از جمعیت اسلامی افغانستان و غیره شامل این جریان میشوند.
5 – اسلام گرایی شیعه:
این جریان از جوامع شیعه به خصوص از مدارس مذهبی یا حوزه های علمی شیعه در عراق، ایران و لبنان سر بر آورد؛ هر چند جریان اسلام گرای سنی اخوان المسلمین مصر بر آن تأثیراتی بجا گذاشت. ترجمه آثاری از نویسندگان مصری و عربی اخوان المسلین به زبان فارسی در ایران به این تأثیر گزاری بر میگشت. حاکمیت اسلام گرایی شیعه برهبری آیت الله خمینی در سال 1357خورشیدی جریان اسلام گرایی شیعه را تقویت کرد و در واقع قبل از جریان اسلام گرایی سنی به عنوان جریان پیروز در کسب اقتدار سیاسی وارد میدان شد.
نخستین سرزمین های تولد اسلام گرایی:
الف – شبه قاره هند:
در سده نوزدهم فکر و عملکرد مقاومت مسلحانه و در رویکرد دینی آن با نام جهاد در بعضی از سرزمین های مسلمانان به ویژه میان جوامع مسلمان نیم قاره هند علیه استعمار و اشغال بریتانیا بصورت یک جریان اسلامی – سیاسی تکوین یافت. هرچند جریان دینی شبه قاره هند قبل از استعمار بریتانیا به عنوان یک جریان اصلاح دینی وجود داشت که شاه ولی الله دهلوی(1762 - 1703)عالم معروف دینی جامعه سنی از رهبران شاخص آن بود. وی در آثار خود به خصوص در کتاب حجة البالغه، مسلمانان را به ترک عنعنات بومی و عمل به قرآن و سنت فرا میخواند. سپس که دوران استیلاو استعمار بریتانیا برهند آغاز یافت، بازماندگان موصوف جریان اصلاح دینی او را به جنبش سیاسی-دینی و اجتماعی تبدیل کردند. پسر وی شاه عبدالعزیز دهلوی(1824-1746عیسوی)هندوستان را با حضور بریتانیا دارالحرب خواند و فتوای جهاد داد. پس از او شاگردش سیداحمد بریلوی(1831-1782 عیسوی) از چهره های معروف جریان دینی-سیاسی یا اسلام گرایی به تعبیر امروز بود که در شمال غرب هند (ایالت خیبر پشتونخوای پاکستان)خلافت اسلامی اعلان کرد و در سال 1831عیسوی درجنگ بالا کوت کشته شد.
پس از جنبش دینی-سیاسی متذکره در شبه قاره، جریانهای متعدد مشابه دیگر شکل گرفت. جنبش علمای دیوبند(1867)، ندوةالعلماء (1894)، جمعیت العلمای هند(1919)، نهضت خلافت(1920)و سپس جماعت اسلامی و گروه های دیگر اسلامی در سده بیستم متعلق به نهضت اسلامی بودند.
ب – مصر:
برغم شکل گیری نخستین هسته های نهضت اسلامی قبل از سده بیستم در میان مسلمانان شبه قاره هند، جریان اسلام گرایی معاصر بصورت تشکیلاتی در سده بیستم از کشورهای عربی شمال افریقا به ویژه از مصر با تشکیل اخوان المسلمین آغاز یافت.
اخوان المسلمین درسال 1928عیسوی در شهر اسماعلیه مصر توسط حسن البناء آموزگارمصری و شش تن از همفکرانش تأسیس شد. در واقع پایه های تیوریک این جنبش دینی-سیاسی، اندیشه های سیدجمال الدین افغانی(1898-1838 عیسوی)، محمدعبده(1905-1849عیسوی)، عبدالرحمن کواکبی(1902- 1854 عیسوی) ومحمدرشید رضاء(1935- 1865عیسوی)بود که تأثیرات عمیقی را بروی بنیانگذاران اخوان المسلمین بجا گذاشتند.
حسن البناء اخوان المسلمین را با تأثیر از افکار چهره های متذکره به خصوص از اندیشه های سلفی گری رشید رضاء بنیان گذاشت. او باری در مورد شکل گیری اخوان المسلمین از این تأثیر پذیری گفت: سیدجمال الدین افغانی صدای هوشداری است که مسلمانان دچار آن اند. شیخ محمدعبده معلم و رشید رضاء نویسنده تاریخ است؛ در حالی که اخوان المسلمین نه یک پیام بلکه جهاد، تلاش و کار است. حسن البناء این جریان را در جهت ایجاد حکومت اسلامی تأسیس کرد و آنرا راه حل مقابله با تسلط استعمار غربی به خصوص مبارزه با شکل گیری کشور و دولت یهودی اسرائیل در فلسطین می پنداشت.
نهضت یا جریان اسلامی افغانستان:
نهضت اسلامی افغانستان در اوایل نیمه دوم سده بیستم عیسوی با الهام و تأثیر از هر دو جریان اسلامی شبه قاره هند و اخوان المسلمین مصر شکل گرفت. اما تأثیر اخوان المسلمین مصر در شکل گیری جریان اسلامی افغانستان تأثیر اساسی، گسترده و عمیق بود؛ به حدی که جریان اسلام گرایی افغانستان در سالهای نخست حیات خود اخوانی نام یافتند.
فکر جریان اسلامی در افغانستان با تقلید و تبعییت از اخوان المسلمین مصر توسط محصلان برگشته از دانشگاه ازهر مصر در دهۀ چهارم سدۀ چهاردهم خورشیدی(1336) آورده شد. شماری از استادان مصری عضو اخوان المسلمین مصر چون خیاط و جمال عمار که در مدرسه ابوحنیفه کابل تدریس میکردند نیز در انتقال این اندیشه سهم داشتند. نهضت اسلامی در نخستین سپیده دم ظهور خود و سالهای بعد (دهه شصت و هفتاد قرن بیستم)در واقع بیشتر از اخوان المسلمین مصر و آثار مطبوع اعضای این حزب الهام میگرفت. حتا جریان اسلامی افغانستان از لحاظ تشکیلاتی و خطوط فکری و تبلیغاتی مقلد اخوان المسلمین بود. نخستین گروه ها و احزاب متأثر و ملهم از اخوان المسلمین در افغانستان با ساختار تشکیلاتی مشابه و با شعارهای یکسان و واحد آرمانی ظاهر شدند.
تألیفات اعضای اخوان السلمین مصر بویژه آثار سیدقطب نویسنده معروف این جنبش و سایر آثار اسلام گرایان شبه قاره هند به خصوص آثار مولانا مودودی و نویسندگان دیگر در نخستین سالهای حیات جریان اسلام گرایی افغانستان در دهه شصت سده بیستم عیسوی منابع اصلی تغذیه فکری این جریان بود. هر چند این نوشته ها بیشتر مشوق شورشگری، تخریب و براندازی بود تا اصلاح و سازندگی بر مبنای نظام اسلامی که آنها مدعی تحقق آن بودند. ازسوی دیگر این نوشته ها اکثراً برای گروه و یا گروه های همفکران شان در کشور خود شان نگاشته شده بود؛ صرف نظر از اینکه آنها تا چه حدی انطابق نوشته های خود را با شرایط عینی و ذهنی جوامع خود مد نظر گرفته بودند. اما نهضت اسلامی در افغانستان از آن نوشته ها الهام میگرفت و آن حرف ها را بدون آنکه زمینه های تطبیق و تحقق آن را مورد بررسی قرار دهد، تکرار میکردند. به ویژه نوشته های سیدقطب که بیشتر روحیه ستیزه جویی داشت در ده هه شصت و سالهای نخست دهه هفتاد میلادی که سالهای اوج فعالیت های سیاسی و تظاهرات خیابانی جریانات اسلامی و مارکسیستی در افغانستان بود میان دانش آموزان و دانش جویان هوادار جنبش اسلامی دست به دست می گشت و مهم ترین منابع تغذیه فکری این جریان را تشکیل میداد.
نقش غرب در شکل گیری جریان اسلامی افغانستان:
نهضت یا جریان اسلامی افغانستان در سالهای اوج جنگ سرد میان دوبلوک سرمایداری برهبری ایالات متحده امریکا و بلوک سوسیالیزم برهبری شوروی سابق تأسیس یافت. این جریان از همان آغاز تأسیس در تعارض با جریان چپ مارکسیستی مورد حمایت شوروی و جریان چپ مائوئیست قرارگرفت و سپس جنگ با حزب چپ هوادار شوروی و قوای شورو ی را در دهۀ هشتاد با کمک های مالی و تسلیحاتی غرب تا شکست جریان چپ پیش برد.
در حالی که نقش شوروی و سازمانهای اطلاعاتی آن در شکل گیری جنبش چپ هوادار شوروی مشهود بود و پس از فروپاشی شوروی اسناد بسیاری از این ارتباط برملا شد، آیا جنبش اسلامی افغانستان روابط مشابه را با غرب و سازمانهای جاسوسی آن داشت؟
مهم ترین سندی که تا کنون از روابط اولی نهضت اسلامی افغانستان با سفارت ایالات متحده امریکا در کابل سخن میزند به سندی از آرشیف امنیت ملی ایالات متحده برمیگردد. این سند به امضای نیومن سفیر وقت واشنگتن به وزارت خارجه ارسال شده است. در سند از ملاقات معراج الدین ذاهب از رهبران جمعیت جوانان مسلمان(جریان اسلامی)در سال 1972عیسوی با کارمند سفارت امریکا سخن میرود. درسند گفته میشود که وی به مبارزۀ مشترک امریکا و مسلمانان علیه شوروی اشاره میکند و از ایالات متحده امریکا خواستار کمک مالی درجهت نشر جریده میشود. اما کارمند سفارت از دادن کمک خود داری ورزیده و از او میخواهد تا به سازمانهای کمک کننده امریکایی مراجعه کند.
در این سند از نقش معراج الدین ذاهب در درون جریان اسلامی و چگونگی ماموریت او از سوی رهبران این جریان توضیحات روشن وجود ندارد تا در استناد با آن کم و کیف روابط نخستین جریان با امریکا و غرب و نقش امریکا در شکل گیری نهضت اسلامی یا اسلام گرایی مشخص شود.
جریان اسلامی در میدان مبارزه و تقابل با جریانات سیاسی:
نهضت اسلامی افغانستان نخستین حضور خود را در عرصه مبارزات سیاسی در تقابل با جریان های چپ مارکسیستی نشان داد. اولین تظاهرات این جریان در 21 رمضان سال 1349 خورشیدی در اعتراض به توهین مارکسیست ها به قرآن در خوابگاه دانشگاه کابل صورت گرفت.
نقش و شرکت این جریان در اتحادیه محصلین در سال 1349 خورشیدی بخشی دیگر از حضور آن در میان جریانها و فعالیت های سیاسی بود. مناقشه و تعارض میان گروه های مختلف سیاسی به خصوص میان جریان اسلامی با گروه های چپ مارکسیست هودار شوروی(جناح خلق و پرچم)و مائویست ها(شعله جاوید)در تمام سالهای فعالیت اتحادیه محصلین و سالهای اخیر سطنت(دهه دموکراسی)ادامه یافت. این تعارض گاهی به برخورد های فزیکی در پایتخت و شهرهای دیگر می انجامید.
اما تبعات تعارض و تقابل مستمر میان جریان اسلامی و جریانهای چپ، شکل گیری خصومت عمیق در میان این جریانها بود که جنگ های خونین سالهای بعدی را با دخالت و تجاوز خارجی در پی داشت. جریان چپ و گروه های مختلف مارکسیست با اندیشه و حرکت های ناشیانه و ناسنجیده در برابر اعتقادات دینی زمینه های رشد و تقویت جریان اسلامی را در اشکال افراطی آن مساعد کردند و راه را بروی گسترش نفوذ خود در درون جامعه سنتی افغانستان بستند.
نهضت اسلامی و تفرقه درونی:
جریان اسلام گرایی افغانستان از همان آغاز شکل گیری خود درگیر تفرقه درونی بود. اختلاف و نفاقی که با گذشت عمر این جریان خود را بیشتر می نمایاند. هرچند تا سال 1354جریان اسلامی بدو تنظیم یا حزب جداگانه، تقسیم نیافته بود، اما اختلاف از همان آغاز در درون جریان مشهود بود. نه تنها حکایت و روایت متفاوت در ادعای جمعیت اسلامی و حزب اسلامی و عناصر اولی جریان و گروه های دیگر اسلامی بازتاب اختلاف و تفرقه از سالهای آغازین جریان است، بلکه موقعییت و طیف های متفاوت اجتماعی، ظرفیت و دیدگاه متفاوت فکری و دینی فعالان و رهبران اولیه جریان اسلام گرایی و حتا تعلقات مختلف قومی، زبانی و ویژگیهای فردی شخصیت آنها، ریشه های نه چندان پنهان این تفرقه را نمایان میسازد.
ستیزه جویی و خصومت جریان اسلامی در بیرون با جریانات سیاسی به خصوص جریان های چپ مارکسیست نیز از همان آغاز شکل گیری جریان امر مشهود بود. در واقع جریان اسلام گرایی با واکنش خصومت بار در مقابل جریانهای چپ مارکسیست شکل گرفت؛ هر چند که نقش جریان چپ در شکل گیری این خصومت بیشتر از نقش اسلام گرایی بود.
پیامد نابرده باری و خصومت جریانهای چپ و اسلامی در دهه دموکراسی نه تنها دشمنی و جنگ های خونین آینده میان این جریانها بود، بلکه این خصومت، دموکراسی نیم بند و تازه بنیاد دهه اخیر سلطنت محمدظاهرشاه را قربانی کرد. در حالی که جریانهای سیاسی به خصوص جریانهای اسلامی و چپ مارکسیستی محصول این دموکراسی بودند، اما آنها بجای تقویت فضای دموکراسی و استحکام پایه های دموکراسی با تظاهرات و در واقع آشوب های خیابانی و جنگ سرد میان خود این فضا را مکدر و تاریک ساختند. کودتای سردارمحمدداود در سال 1973 که به ده سال دموکراسی دوران سلطنت پسر عم خود پایان داد در واقع زاییده ی فضای خصومت بار جریانهای اسلامی و چپی بود. این کودتا مقدمه ساز کودتای بعدی جریان چپ مارکسیست هوادار شوروی(حزب دموکراتیک خلق افغانستان)شد و کشور در جنگ های خونین هر دو جریان با دخالت کشورهای خارجی فرو رفت.
کودتای سردارمحمدداوود و سرکوبی جریان اسلامی:
پس از کودتای سردار محمدداوود(26سرطان1352خورشیدی(1973)جریان اسلامی تحت فشار و سرکوبی حکومت واقع شد. در سرکوبی جریان اسلامی اعضای حزب دموکراتیک خلق و مارکسیست های هوادار شوروی دست داشتند که کودتا با نقش اصلی آنها صورت گرفت.
سردارمحمدداوود که درسالهای نخست حکومت خود به اندیشه و جریان چپ تمایل داشت به این سرکوبی همراهی نشان داد. سند منتشر شده از آرشیف اسناد حزب کمونیست شوروی پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 حتا حکایت از نقش دولت شوروی در این سرکوبی دارد که هر دو جناح حزب دموکراتیک خلق را به همکاری باحکومت محمد داوود و مبارزه با نیروهای ارتجاعی فرا میخواند. در سند شماره
NR025-C-2
مؤرخ1974-02-01 که توسط معاون رئیس دفتر روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی امضاء شده است از نورمحمد تره کی و ببرک کارمل رهبران جناح پرچم و خلق حزب دموکراتیک خلق خواسته می شود تا:«توانایی و مساعی شانرا در جهت حمایت ازحکومت و تحکیم پایه های اجتماعی رژیم جمهوری ومبارزه علیه نیروهای ارتجاعی متمرکزسازند.....»
آنچی که در سند بنام نیروهای ارتجاعی یادمیشود بیشتر به جریان اسلامی اطلاق می شد که ازمبارزه برضد آنها سخن میرود.
اما این تمام داستان سرکوبی جریان اسلامی نبود. وسوسه کودتا و دسترسی به قدرت سیاسی بخشی از اعضای جریان اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار را در رویارویی با دولت سردارمحمدداوود قرار داد. جریان اسلامی در طول دولت جمهوری محمدداوود هفت بار تلاش به کودتا کرد؛ تلاش های که نا فرجام باقی ماند. تلاش برای تصاحب قدرت از طریق کودتای نظامی راه را به سرکوبی جریان اسلامی توسط این دولت و از سوی هواداران شوروی به ویژه جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق و افسران مرتبط به سازمانهای کی.جی.بی و جی.آر.یو مساعد کرد.