آلبر کامو( 1913 / 1960) از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمد ۰ سراسر دوران کودکیش را با این مادر ( چون پدر در سال 1914 کشته شده بود ) در یک محلۀ فقیر نشین الجزیره به سر برد خود او گفته است که آفتاب الجزیر ه و فقر محلۀ بلکور چه مفهومی برایش داشت:
فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و تاریخ؛ همه چیز خوب است ۰ آفتاب به من آموخت که تاریخ؛ همه چیز نیست ۰ فقر؛ احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به من آموخت ۰ البر کامو درعمر بسیار کوتاه خود آثاری گران سنگ و گرانقدری را برای ما آفرید که هر کدام در جای خود یک شاهکار ادبی و فکری می باشد ۰ رمان های مانند؛ طاعون؛ سقوط؛ بیگانه؛ افسانۀ سیزیف و نمایشنامه های مثل سؤتفاهم؛ کالیگولا و همچنین کتاب ها و مجموعۀ مقالات دیگر مانند نامه های به یک دوست آلمانی ۰ شاید برای بعضی ها این پرسش ایجاد شود که چرا در زمانی که از در و دیوار خون می چکد و امر سیاسی همۀ موضوعات را تحت الشعاع قرار داده چه جای معرفی شخصیتی همانند کامو است؟ پاسخ من این است که درست به همین جهت که جهان در آتش و دود دارد خفه می شود ما به اندیشمندانی چون کامو نیاز داریم تا یکبار دیگر به ما گوش زد کنند که مسئولیت خودرا در قبال همنوعان خود چگونه باید انجام بدهیم ۰ برای کامو انسانیت انسان فقط در رابطه با دیگران معنا می یابد ۰ کامو در تمام آثارش از مردم سخن می گوید و احساس مسئولیت در مقابل تیره بختی های انسان ۰ من آرزو داشتم که روزی بتوانم دین خودم را نسبت به او و آنچه از نوشته هایش آموخته ام را اندکی جبران نمایم ۰ رمان های کامو برای یک بار و یا چند بار خواندن نیست؛ بلکه باید بارها خواند و بر رویی تک تک واژگان و هر سطری دقت نمود ۰ من تا سه بار هر کتابی که از کامو بدستم رسیده مطالعه کرده ام تا شاید بتوانم منظومۀ فکری او را در یابم ۰ چه شب های که از همه چیز و از همه کس نا امید می شدم و کامو یکی از چند نویسندۀ مورد پسندم بود که مرا از پوچی و بی معنایی و آشفتگی فکری نجات می داد ۰ با کامو نیز همانند ژان پل سارتر در نو جوانی آشنا شدم اما شناخت نسبتأ درست من از ایشان تقریبأ به حدود ده سال پیش بر می گردد که کوشیدم وارد جهان فکری او شوم و هر اثری را که از کامو می خواندم آنگونه که فهمیده بودم تحلیل می کردم و می نوشتم ۰ چند سالیست که کانت؛ هگل ؛ نیچه؛ شوپنهاور ؛ هایدگر وسارتر و دیگر نحله های اگزیستانسیالیسم را در دست مطالعه دارم؛ بنابر این گاهی چیزهای را در مقام مقایسه می آورم و کامو را با آن ها می سنجم وهمچنین در این جستار ها از نویسندگان زیادی آموخته ام؛ از آثار کارل یاسپرس از کتاب های ریمون آرون از آثار رامین جهانبگلو واز نویسندگان کوچک و بزرگ دیگری که سپاس گزار آن ها هستم؛ اما این گونه که به شما خوبان ارائه می گردد؛ بیشتر گزینش و درک خودم از این مسائل می باشد که می کوشم به صورت قابل فهم و تا جایی که امکان دارد ساده تقدیم علاقه مندان نمایم؛ و تصمیم دارم که نخست از رمان افسانۀ سیزیف شروع کنم ۰ خلاصۀ از این رمان راکه در پیشگفتار ترجمۀ آن آمده است؛ اینجا می آورم و بعد برداشت خودم را به شما تقدیم می دارم ۰ ( افسانۀ سیزیف به نقد مدرنیته و انسان متجدد می پردازد ۰ در واقع؛ احساس پوچی و شوریده دلی نتیجه فقدان معنا و گسترش نیست انگاری درون جامعه مدرن است ۰ روند تجدد مأبی معاصر افسون زدایی را با خود می آورد و پی دیوارهای پوچی را می ریزد ۰ سیزیف ( یا مورسو) شاهد و قربانی تکرار کسل کننده زندگی ( ماشینی -- مکانیکی) یک نواخت می باشد و در گرداب نا آرامی و عدم شور و شوق کشیده می شود ۰ دلشوره هایدگر؛ تهوع سارتر و از خود بیگانگی مارکس؛ حالت های روحی فرد عصر مدرنیته را بیان می کنند ۰ اگر به متن این اثر بیشتر دقت کنیم متوجه می شویم که کامو مدام به اندیشمندانی چون هایدگر؛ یاسپرس؛ کیرکه گور؛ چستوف؛ داستایوسکی؛ شوپنهاور و نیچه ارجاع می کند؛ یعنی او به کسانی که ارزش ها و عقاید مدرن را نقد کردند متوسل می شود زیرا کامو خودرا با آنان کم و بیش هم عقیده یا خویشاوند می داند) ۰ به باور کامو این فرد گرایی یک نوع بی تفاوتی و پرداختن به نیاز های کوچک شخصی تقلیل یافته است و این خطری است برای دموکراسی که یک امر جمعی می باشد ۰ شاید فلسفی ترین اثر کامو افسانۀ سیزیف باشد ۰ رمان سیزیف را کامو با یک جملۀ دراماتیک شروع می کند؛ " تنها یک مشکل به راستی جدی وجود دارد و آنهم: خودکشی است" ۰ داوری این اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد و پرسش های سر گرم کننده ی دیگر از جمله اینکه آیا دنیا سه بعدی است یا روان؛ نه یا دوازده مقوله دارد به دنبال آن خواهد آمد ۰" و شگفت اینجاست که رمان سیزیف در بارۀ خود کشی نیست ۰ جملۀ که کامو در آغاز رمان از یونانی می آورد این است: " ای روح من؛ زندگانی جاودانه را خواهان مباش؛ اما؛ موضوع ممکن را تا ژرفایش بررسی نما ۰" بیان کردن انسان و جهان است به صورت اگزستنسیال که مرکز ثقل خودرا می گزارد و رابطۀ میان انسان و جهان را نشان می دهد و اگر این رابطه تبدیل به عدم رابطۀ درست شود از درون آن پوچی سر در می آورد ۰ بسیاری از کامو شناسان معتقدند که رمان بیگانه و افسانۀ سیزیف همزمان اندیشیده و نوشته گردیده و تا اندازۀ همدیگر را تکمیل می کند ۰ نکتۀ آغاز کامو بدون تردید مسئلۀ پوچی است؛ نه عدالت و نه اومانیسم ۰ افق غایی هایدگر مرگ است یعنی انسان موجودیست رو به مرگ و به سوی مرگ می رود ( شاید در وقت خودش به هایدگر هم بپردازم) برای کامو افق نهایی انسان چیزی جز پوچی نیست ( اگر پوچی را در رمان های کامو فهمیدیم درک او آسان می شود چون از مفاهیم کلیدی کامو است) به باور کامو جهان به خودی خود پوچ نیست بلکه آن چیزی که باعث بوجود آوردن پوچی می شود؛ رابطۀ نادرستی است که بین انسان و جهان شکل می گیرد ۰ اگر جهان به خودی خود بی معنا و پوچ بود؛ طغیان؛ عصیان؛ مبارزه برای عدالت و آزادی و مبارزات اجتماعی فاقد هر گونه ارزش و معنا می گردید ۰ حتا اومانیسم کامو بی معنا می شد؛ زیرا در جهانی که پوچ هست ما دست به هر کاری که بزنیم عبث و پوچ خواهد بود بنابر این هیچ روزنۀ امیدی و هیچ مفری از پوچی نیست ۰ اما باوجود این کامو این توانایی را در انسان می بیند که با آگاهی و مبارزۀ پیگیر خود را از این پوچی نجات دهد و به فراسوی پوچی گام بر دارد ۰ پوچی نتیجۀ رویارویی ندایی انسان است با سکوت نامعقول جهان یعنی یک انسانی است که در مقابل جهانی قرار می گیرد که در آن خدا وجود ندارد ۰ خداوند پاسخ نمی دهد و در مقابل انسان سکوت نموده است ۰ در اینجا تفاوت بین کیرکه گور و کامو روشن می گردد چون در جهان فکری کیرکه گور خدا به انسان پاسخ می دهد ۰ کامو به این می گوید سکوت نامعقول جهان یا سکوت غیر عقلانی جهان ۰ در نظام فکری کامو نمی توان واقعیت را عقلانی کرد مثل نظام فکری هگل؛ چون هگل در فلسفه اش می گوید: " هر چیزی که واقعی است عقلانی است و هر چیزی که عقلانی است واقعی است "۰ کامو حتا علیه این جملۀ هگل نوشته است ۰ نزد کامو قبل ازهرچیزی پوچی در رابطه با وجود انسان مطرح می شود یعنی وجود انسان در جهان است که پوچی را به وجود می آورد؛ چون جهان خودش درکی از مفهوم پوچی ندارد ۰ در اینجا کامو با سارتر و اگزیستا نسیالیست ها نزدیک می شود ۰ در جاهای نظام فکری کامو با سارتر بسیار نزدیک می شود و در جاهای از هم دور می گردد ۰ پوچی برای سارتر یک امر هستی شناختی است اما برای کامو پوچی یک امر انسان شناختی و روان شناختی است ۰ چون برای کامو پوچی در امر زیستن معنا پیدا می کند ۰ نوع زیستن انسان در جهان است که پوچی به وجود می آورد ۰ برای سارتر پوچی یک گونۀ وجودی است؛ در صورتی که برای کامو یک نحوۀ زیستن است؛ یعنی در حس بیگانه بودن نسبت به جهان است ۰ پوچی یعنی حس بیگانه بودن با جهان و اینجاست که انسان با بی معنایی روبرو می شود؛ ولی آیا همۀ انسان ها می تواند برای رهایی از این پوچی چارۀ پیدا کنند؟ البته که همه موفق نمی شوند ولی شخصیت های در رمان های کامو هستند که راه حلی برای خلاصی از پوچی پیدا می کنند؛ مثل " ریو" در رمان طاعون؛ دکتر ریو پزشکی را بر می گزیند چون می خواهد با پوچی جهان مبارزه کند ۰ با مشغولیت درست و کمک به همنوع خود دکتر ریو به زیستن و بودن خود معنا می دهد ۰ در اینجاست که دکتر ریو قابلیت رفتن به فراسوی پوچی را در می یابد ۰ به باور کامو مبارزه برای عدالت؛ کار فکری کردن؛ نویسندگی منعا دادن به زندگیست و کاری علیه پوچی ۰ به نظر کامو فرار کردن از پوچی؛ پوچی را نابود نمی کند ۰ خود کشی هم پوچی را نابود نمی کند ۰ چون انسانی که خودکشی می کند خود را نابودنموده نه پوچی را ۰ پس در مقابل پوچی چه باید کرد؟ پاسخ کامو بسیار ساده و مبرهن است و آن اینکه با پوچی باید مبارزه کرد ۰ کامو خودرا اگزیستانسیالیست نمی داند و می گوید من تنها کتابی نظری که نوشته ام افسانۀ سیزیف است ۰ کامو در آخرین مصاحبه اش می گوید: " در واقع تعدادی کمی از افراد می دانند که اگزیستا نسیالیسم چیست؛ من فیلسوف نیستم؛ بنابر این به اندازۀ کافی به عقل معتقد نیستم که به سیستم اعتقاد داشته باشم؛ آنچه که برای من مهم است این می باشد که چگونه باید عمل کرد یا دقیق تر زمانی که نه به خدا نه به عقل باوردارید چگونه باید عمل کنید ۰ کامو اگزیستانسیالیسم را دو گونه می داند: گونۀ نخست با کیرکه گور و کارل یاسپرس به الوهیت می رسد یعنی از طریق نقد عقل به الوهیت می رسد ۰ نوع دوم که کامو آن را اگزیستانسیالیسم خدا ستیز می نامد که با هوسرل؛ هایدگر و اکنون با سارتر به الهی کردن تاریخ منجر می شود ۰ کامو با سارتر و اگزیستانسیالیست های فرانسوی یک مرز بندی سیاسی دارد و یک مرز بندی فلسفی ۰ کامو در دوران نوجوانی با سفارش استاد فلسفه اش مدتی بسیار کوتاهی به حزب کمونیست فرانسه پیوست و لی روح سرکش و آزادیخواهش نتوانست آن تنگ نظری و جزم اندیشی و سرسپردگی در مقابل رژیم اقتدارگرایی استالینی را بپزیرد به همین دلیل برای همیشه با آن ودعا نمود ۰ کامو به شدت از سوسیالیسم روسی انتقاد می کرد ۰ اماسارتر عضو حزب کمونیست بود و به شوروی و کوبا سفر می کرد ۰ و در بخش فلسفی کامو مخالف این بود که به تاریخ نقش الوهیتی داده شود ۰ کامو در سخنانی اندکی قبل از تصادفی که باعث مرگش شد می گوید: اگزیستانسیالیسم در فرانسه به الهیات بدون خدا و فلسفۀ مکتبی تبدیل شده که از رژیم های تفتیش عقاید مثل شوروی دفاع می کند ۰ کامو خودرا در قطار پاسکال و نیچه قرار می دهد ۰ کامو می گوید من به خدا اعتقاد ندارم ولی امر قدسی برایم مهم است ۰ به باور کامو جهش اگزیستانسیالیسم دریک اکران کوچک رخ می دهد یعنی اینکه یک فلسفۀ مهمی نیست ۰ اگر دوستان رمان تهوع جناب سارتر را خوانده باشند می دانند که در رمان تهوع برای شخصیت اصلی رمان یعنی " روکانتن " پوچی به معنای جدایی بین انسان وواقعیت جهان نیست ولی در رمان سیزیف کامو پوچی بین انسان و واقعیت جهان وجود دارد ۰ کامو از یک پوچی مطلق صحبت می کند برای سارتر چیزی بنام پوچی مطلق وجود ندارد ۰ کامو بی معنا شدن جهان را توصیف می کند و دنبال عقلانیت تاریخی نیست ۰ کامو در ضمن به دنبال یک جهان دیگری هم نیست که پدیده هارا با آن توضیح بدهد ۰ به خاطر همین هم به خدا برای تشریح پدیده ها و جهان باور ندارد ۰ کامو می گوید فلاسفۀ که به خدا باور دارند به دنبال یکنوع تعالی هستند؛ اما من به دنبال تعالی نیستم و به دنبال جهان خارج از جهان پدیدار ها نیستم؛ بنابراین کامو هر گونه تعالی را رد می کند ۰ به باور کامو برای انسان فقط یک جهان وجود دارد و نباید بی خودی وقت خود را تلف کنیم و به دنبال جهانی دیگری باشیم ۰ ما باید همین جهان را بشناسیم و درک کنیم و در همین جهان عدالت و آزادی را به وجود آوریم و راه درست و انسانی را پیدا کنیم و نسبت به همنوعان خود دلسوز و مهربان باشیم و نیز به موجودات دیگر احترام بگذاریم ۰ این جهان چیست؟ کامو به آن می گوید واقعیت عریان ۰ مسئلۀ ما رویارویی با این واقعیت عریان است ۰ کامو می گوید ما باید این پوچی را حفظ کنیم در ضمنی که با پوچی مبارزه می کنیم؛ ظاهرأ ما در این گفتۀ کامو یک پاردوکس می بینیم که چرا باید ما پوچی را حفظ کنیم؟ کامو پاسخ می دهد برای اینکه این پوچی در ذهن انسان است و ما مثل فاناتیک در ذهن خود در جنگ هستیم؛ ما با دنیا در جنگ نیستیم؛ فاناتیک در ذهن ماست در دنیا نیست ۰ مثلأ اگر خواسته باشیم در زمان کنونی این سخن کامو را بهتر بفهمیم می توان اینگونه بیان کرد که فاناتیسم از ذهن ما بیرون می آید و می شود طالبان یا داعش و یا هر گروه جنایت پیشه و تبهکاری دیگری ۰ کامو می گوید چون پوچی در ذهن ما است؛ پس باید مبارزۀ اصلی همان مبارزۀ سقراطی باشد یعنی ماباید با ذهن خود مبارزه بکنیم ۰ ماباید با طرز تفکر و طرز اندیشیدن خود مبارزه نمایم ۰ و این جاست که مسئلۀ فکر کردن و قابلیت فکر کردن مطرح می شود ۰ و قابلیت نقادی کردن مطرح می شود ۰ چه کسی باید این مهم را انجام بدهد؟ هر کسی که به آگاهی رسیده باشد مثل قشر روشنفکر که در مقابل خود کامگی و بی عدالتی باید بدون هراس داشتن مبارزه بکنند ۰ کامو به انسان های بی تفاوت هیچ علاقه و ارادتی ندارد ۰ برای کامو بی طرفی یعنی پوچی یعنی بی معنایی ۰ کامو می گوید که ما باید پرسش و جهش بکنیم اما نه مثل کیرکه گور جهش ایمانی ۰ کیرکه گور می گوید جهش اخلاقی وزیبایی شناختی کافی نیست شما باید جهش ایمانی داشته باشید ۰ اما کامو چه در رمان سیزیف و چه در دیگر آثاراش مسئلۀ مسئولیت انسان را مطرح می کند ۰ انسان از نظر کامو یک موجود مسئول است و هرچه آگاه ترباشد به همان میزان مسئول تر هم می شود ۰ برای کامو انسانی که حس گناه دارد هنوز در فضایی مذهبی زندگی می کند؛ برای کامو حس گناه داشتن غلط است بلکه حس مسئولیت مهم است نه حس گناه ۰ مسئولیت من با مبارزه با پوچی؛ این مسئولیت باعث ایجاد معنا در زندگی انسان می گردد ۰ کامو می گوید من سیزیف را در دامنۀ کوه قرار می دهم؛ اما سیزیف خوشبخت است و خوشبختی سیزیف در یک جهان دیگر و در یک ناکجا آباد مطرح نمی شود ۰ سیزیف خوشبخت است به خاطر اینکه با پوچی مبارزه می کند و تسلیم سرنوشت نمی گردد ؛ چون می خواهد در ساختن خود و جهان خود سهیم باشد ۰ خوشبختی و پوچی پیروان یک زمین هستند؛ این انسان است که باید انتخاب بکند ۰ سیزیف را علیرغم زندگی طاقت فرسایی که دارد باید خوشبخت دانست چون دارد با پوچی و سرنوشت مبارزه می کند ۰ در دنیایی سیزیف هیچ خدایی وجود ندارد ۰ در دنیایی سیزیف نه دوستی و نه همدمی و نه خدایی به او کمک می کند او باید خود دست به کار شود و منتظر هیچ کس و هیچ چیز نماند ۰ انسان بالاخره تنهاست و بالاخره باید زندگی کرد یعنی مبارزه کرد و تسلیم پوچی نباید شد ۰ هر انسانی در حقیقت یک سیزیف است که باید از بی مسئولیتی دوری جوید و با پوچی مبارزه کند ۰ پس سه نتیجه می توان از پوچی گرفت: ۱ - طغیان ۲ آزادی ۳ شور و شوق و هیجان؛ کامو با این سه مفهوم کار می کند ۰ وقتی کامو می گوید من به عقل اعتقاد ندارم منظورش عقل سیستماتیک و عقل دکارتی و عقل تاریخی هگلی و عقل تاریخیگر است ۰ پاسکال در جایی می گوید: قلب دلایلی دارد که عقل از آن هیچ نمی داند ۰ من سالها پیش این جملۀ پاسکال را خوانده بودم ولی بعد از خواندن کانت معنای درست این جمله را دریافتم؛ یعنی عقل هم باید متواضع باشد و حد و حدود خودرا بداند ۰ برای کامو حقیقیت را مثل عشق باید ساخت به انسان داده نمی شود ( برای فهم بهتر عشق رجوع کنید به کتاب بسیار ژرف اریک فروم بنام هنر عشق ورزیدن) کامو با عشقی که همینطوری تقدیم شود و یا حقیقتی که به صورت ایدئولوژیک به یک باره و بدون اندیشیدن داده شود مخالف است و می گوید نان بی تفاوتی و شراب پوچی انسان را نامسئول بار می آورد ۰ به باور کامو آن کسی که به شرایط انسانی امید دارد یک دیوانه است ولی هرکسی که نسبت به شرایط نا امید می شود یک بزدل است ۰ کامو می گوید که ما بی خودی به یک چیزهای نباید امیدوار باشیم مثلأ ایدئولوژی؛ مثلأ سوسیالیست های یکشنبه کسانی که تمام هفته سرمایه دار است و فقط یکشنبه ها مارکسیست می شوند؛ کامو این جماعت را مسخره می کند ۰ کامو می گوید من به زندگی بعد از مرگ و سعادت ایدئولوژیک باورندارم ولی به یک امر قدسی باور دارم ۰ البته باید خاطر نشان ساخت که امر قدسی کامو نه از نوع مذهبی است و نه از نوع ایدئولوژیک چپ و راست ۰ امر قدسی کامو در رابطه داشتن با انسان های دیگر ایجاد می شود؛ یعنی داشتن احساس مسئولیت و مبارزه با پوچی ۰ پوچی موقعی است که این دنیا به خواب برود و اینجاست که مسئولیت معنا پیدا می کند و انسان مسئول است که دنیا را از خواب پوچی و بی تفاوتی بیدار کند ۰ انسان چگونه به خواب می رود و چگونه باید اورا از خواب بیدار کرد؟ به باور کامو دنیا مملو از موجودات غیر عقلانی است و خیلی چیزها را نمی فهمد و اولین چیزی که نمی فهمد این است که بی معنایی است و مبارزه با پوچی مبارزه با بد فهمی و این بی معنایی هم هستند ۰ کامو می گوید ما با نفرت نمی توانیم نفرت را از بین ببریم؛ ما باید نفرت تا جای که ممکن است تقلیل دهیم ۰ به نظر کامو فکر کردن یک وظیفۀ مدنی دارد یعنی به انسان های دیگر و سرنوشت آن ها باید فکر کرد؛ باید شرایط زندگی انسان های دیگر را جدی گرفت و تغیر داد ۰ برای کامو ذات مهم نیست زیستن و چگونه زیستن مهم است؛ در اینجا کامو با سارتر نزدیک می شود ۰ مسئلۀ نوشتن انتخاب کردن است؛ ما همیشه باید انتخاب بکنیم؛ مسئولیت یعنی انتخاب کردن و بی تفاوت نبودن ۰ در بی تفاوتی انتخاب نیست چون هیچگونه مسئولیتی را نپزیرفته ایم ۰ عصیان در مقابل استبداد و بی عدالتی زندگی را دارایی ارزش می کند ۰ ما زندگی را نمی توانیم تغیربدهیم ولی می توانیم رابطۀ خود را با زندگی تغیر بدهیم ۰ در پایان دوسخن عمیق و زیبا از زنده یاد کامو می آورم و این جستار را خاتمه می دهم ۰ " دیروز و فردا دست به یکی کردند؛ دیروز با خاطرات اش و فردا با وعده هایش؛ مرا خواب کردند ؛ وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود ۰" جلو من حرکت نکن؛ من پیروی نمی کنم؛ پشت سرمن حرکت نکن؛ من رهبری نمی کنم؛ تنها کنارم قدم بزن؛ و دوستم باش ۰"