آلبرکامودرآیینۀآثارش؛ بخش پنجم و بخش پایانی

در این بخش می خواهم دیدگاه های کامورا در بارۀ عدالت؛  اخلاق ؛ هنر و مارکسیسم را به شما عزیزان ارائه نمایم ۰ درین نبشته از سخنان و اندیشه های کامو که در شرایط گوناگون ویا در پاسخ به مخاطبین و نقادان خود نوشته ویا بر زبان آورده است استفاده نموده ام ۰

من هر نوشته وهر سخنی که از قلم و زبان کسی در بارۀ کامو  به دستم رسیده شنیده و مطالعه کرده ام ۰ چه به زبان پارسی وچه آلمانی وکوشیده ام آن را فهم و درک نمایم که چکیده و لب لباب آن این پنج جستار گردیده که به شما خوبان تقدیم شدند ۰ اما درعین حالی که از بسیاری در نوشتن این پنج جستار بهره جسته ام ؛ در واقع کامو را آنگونه که من یافته ام معرفی گردیده ۰ اگر توانسته باشم فهم خودم را از کامو و نیز شخصیت و افکار بلند او را به نحوی که شایسته اش باشد عرضه کنم به هدفم رسیده ام؛  البته قضاوت نهایی با خوانندۀ محترم می باشد ۰ من چند سالیست که در انتخاب دوستان و انتخاب کتاب و نویسندگان سخت گیرم و وسواس دارم؛ نه علاقه دارم با هرکسی دست دوستی دراز کنم و نه می خواهم هر کتاب و هر نویسندۀ را در خلوت ذهنم راه بدهم و سلول های مغذم را با ترهات شان پر نمایم؛  چون به گفتۀ  زنده یاد احمد شاملو " زندگی به طرزی بی شرمانۀ کوتاه است ؛" پس باید سنجیده و با درایت گزینش نمود و بی خودی وقت گرانبها و محدودی که در اختیار داریم به هدر ندهیم ۰ من همین رویه را سالهاست که در پیش گرفته ام و از آن سود برده ام وتا پایان عمر و روز خاموشی خود به آن ادامه خواهم داد ۰ گاهی تنهایی از جمع های پوچ و بی محتوا و تو خالی هزار بار بهتر است؛  به خصوص اگر با کتاب های خوب و نویسندگان ژرف بین و نکته سنج هم سفره و همراه باشیم ۰ کامو یکی از نویسندگانی بوده که مرا در این سفر یاور گشته  و از دنیایی حقیر روزمرگی نجاتم داده و همۀ اندیشه های بلند اش را بدون چشم داشت در اختیارم نهاده است ۰ همو ست که می گوید: " انسان در تنهایی می اندیشد و در جمع فقط شعار می دهد۰ زمانی که مشغول خواندن آثار کامو بودم؛ بسیار زود متوجه شدم که چقدر جهان بینی و هستی شناسی من با ایشان نزدیک است ۰ بنابراین بین خودم و کامو یکنوع احساس خویشاوندی فکری یافتم و با مطالعۀ هر کتابش با خود می گفتم که " جانا تو سخن از دل ما می گویی " ۰ من به نویسندگانی بیشتر علاقه دارم که اندیشه ام را قلقلک بدهند و باورهایم را به چالش بکشند ودر عین حال آرامش فکری مرا متلاطم نمایند و حتا خواب را از چشمم بربایند؛  وتخم شک را در تمام سر زمین وجودم بپراکند و در آتشم بسوزاند و چون ققنوس از زیر خاکستر دوباره سربلند کنم؛  تا شاید اندیشیدن درست را بیاموزم ۰ دکارت؛  کانت؛  شوپنهاور؛  نیچه؛  هایدگر؛ داروین ؛  اسپینوزا ؛ هیوم؛  روسو؛ نهرو؛  رادا کریشنان؛  ویکتور هوگو  و بسیاری از نویسندگان دیگر  از جمله نویسندگان و اندیشه ورزانی هستند که مرا در وهلۀ نخست با خودم و در قدم دوم با همه چیز و همه کس در گیر ودچار چالش جدی نمودند ؛   ۰" در این اینجا پر بیراه نخواهد بود اگر پای صحبت یکی دیگر از نویسندگان محبوب من یعنی آرتور شوپنهار بنشینیم که در این زمینه در کتاب خودش به نام " درباب حکمت زندگی" چه می گوید و بعد بحث را با اندیشه های کامو پی خواهم گرفت ۰ ( کسی که از نظر ذهنی پرمایه است؛  در درجۀ نخست طالب این است که از رنج و ناراحتی آزاد باشد و آرامش و فراغت داشته باشد و در نتیجه؛به دنبال زندگی آرام؛  باقناعت ودرحدامکان؛  بدون در گیری است۰ از این رو؛ پس از اندک آشنایی با کسانی که به اصطلاح همنوع او هستند؛  به انزوا کشانده می شود و اگر شعوری درحد کمال داشته باشد؛ تنهایی را بر می گزیند ۰ زیرا آدمی هرچه در درون خود بیش تر مایه داشته باشد؛  از بیرون کم تر طلب می کند و دیگران هم کم تر می توانند چیزی به او عرضه کنند ۰ از این رو؛  بالا بودن شعور به دوری از اجتماع منجر می گردد ۰ آری؛ اگر کمیت جامعه می توانست جاگزین کیفیت آن شود؛ حتا جامعۀ بزرگ ارزش این را می داشت که در آن زندگی کنیم ۰ اما متأسفانه معاشرت با جمع صد فرد نادان؛مانند معاشرت با یک فرد عاقل نیست ۰ اما کسی که درقطب مقابل قرار دارد؛  به محض اینکه از چنگ نیاز بیرون می آید و نفسی می کشد؛ به هر قیمت در پی تفریح و معاشرت خواهد بود و با هرکس وهر چیز به آسانی در می آمیزد و از هیج چیز به اندازۀ خود نمی گریزد ۰ زیرا در تنهایی؛  هنگامی که هرکس به خویشتن خود باز می گردد؛ معلوم می شود که در خود چه دارد ۰ ابله در جامۀ ار غوانی ؛ زیر بار طاقت فرسای شخصیت فقیر خود می نالد؛  حال آنکه فرد با استعداد؛  با افکار خود؛ خشک ترین محیط را بارور و زنده می کند ۰ از این رو گفتۀ سنکا " Seneca" درست است که: " بار حماقت بردوش خود حماقت است" ۰ همچنین این جملۀ یسوع بن سیراخ که: " زندگی احمق؛ بدتر از مرگ است ۰" صادق است ۰ بنابراین می بینیم که هر کس به همان اندازه که معاشرتی است؛  از نظر فکری فقیر وبه طور کلی عامی است ۰ زیرا آدمی در این جهان انتخابی چندان ندارد؛ جز اینکه میان تنهایی و فرومایگی؛ یکی را بر گزیند ۰ اینکه زمان فراغت چقدر بی ارزش است از نحوۀ گذراندن آن معلوم می شود:  فراغتی که " آریوستو ( Ariosto شاعر ایتالیایی دوران رنسانس)  آن را بی حوصلگی نادانان می نامد ۰" دلیل اینکه انسان هایی که فکری محدود دارند آن قدر گرفتار بی حوصلگی هستند این است که شعورشان چیزی جز وسیلۀ بر انگیختن ارادۀ ایشان نیست ۰ حال اگر انگیزه در دسترس نباشد؛ ارادۀ آدمی منفعل می ماند و شعور غالب می گردد؛ وچون شعور مانند اراده خودبه خود فعال نمی شود؛ در نتیجه؛  نیروها در کل وجود آدمی به حالت سکونی وحشتناک در می آیند که این حالت بی حوصلگی است ۰ همچنین سیگار کشیدن جایگزین مطلوبی برای فکر کردن است ۰ از این رو مشغولیت اصلی مردم در همۀ کشورها ورق بازی شده است که نشان دهندۀ ارزش آنها واعلام ورشکستگی فکر است ۰ از آنجا که فکر برای مبادله با یکدیگر ندارند؛ ورق مبادله می کنند و می کوشند پول یکدیگر را ببرند ۰ آه؛  چه موجودات رقت انگیزی! پس فراغت؛  شکوفه؛ یا بهتر بگویم ؛ ثمرۀ زندگی هر انسان است؛  زیرا تنها فراغت؛ امکان تملک آدمی را بر نفس خویش به وجود می آورد و از این رو کسانی را باید خوشبخت دانست که مالک چیزی واقعی در درون خود هستند؛ در حالی که بیش تر انسان ها از فراغت حاصلی جز این ندارند که با خود به منزلۀ شخصی بی فایده مواجه شوند که به شدت بی حوصله است و در نتیجه باری است بر دوش خود ۰ یا چنان که " الیور گلدااسمیت می گوید: " فقط آنگاه که به حال خود رها شده ایم می توانیم نیکبختی خویش را بیابیم یا بسازیم ۰" بنابراین باید بهترین و بزرگترین منبعی که هر کس می تواند به آن دست یابد خود او باشد ۰ به هر اندازه که چنین باشد وهر قدر که آدمی سر چشمۀ لذت ها را در خود بیابد؛ همان قدر سعادتمند تر است ۰ پس حقیقت بزرگی در این گفتۀ ارسطو نهفته است که:" سعادت به کسانی تعلق دارد که خود کفایند ۰" ) بازگردیم به جناب کامو و ببینیم که چه چیزی برای گفتن دارد ۰  کامو در جایی می گوید:" اگر قرار باشد میان عدالت و مادرم انتخاب بکنم؛  مادرم را انتخاب می کنم؛  سخن اصلی کامو این است که:  " در این زمان که من با شما سخن می گویم؛ به سوی تراموایی شهر الجزیره بمب پرتاب می کند ومادر من می توانست در یکی از این ترامواها باشد؛  اگر این عدالت است؛ پس من مادرم را بر چنین عدالتی ترجیح می دهم ۰ اگر عدالت در این جهان معنایی دارد نباید در جوهرش از شفقت جدا باشد ۰ مفهوم عدالت نزد کامو یک مفهوم روشنفکری و نظری نیست؛  بلکه یک پاسخ اخلاقی و یک منش متعهدانه می باشد؛ که در عرصۀ عمل باید به ظهور برسد نه صرفأ در گفتار ۰ کامو می گوید؛  می خواهم همزمان میهنم و عدالت را با هم دوست داشته باشم ۰ با نهیلیسم نیز فقط با یک تعهد اخلاقی می توان مبارزه نمود ۰ کامو در کتاب تحت عنوان نامۀ به یک دوست آلمانی می نویسد:  " شما انسان های غیر عادل هستید ودل من از هیچ چیزی به اندازۀ بی عدالتی بیزار نیست۰ خطاب به ملت آلمان می گوید تازمانی که شما نازی باشیید دل من با شما نیست ۰ برای کامو عدالت هم یک ایده و هم گرمایی روح است ۰ افشاکردن بی عدالتی کافی نیست؛  ما باید بی عدالتی را پشت سر بگذاریم ۰ دستگاه قضایی فرانسه که گیوتین می کند جلاد است و ضد عدالت ۰ عادل ها از خود پرسش می کنند که برای چه باید بکشیم ۰ هم قلم هم اندیشه و هم شخصیت کامو عصیانگراست و در مقابل بی عدالتی وخود کامگی هرگز سرتسلیم فرود نیاورد و با چپ و راست در گیرشد ۰ کامو در عین اینکه شکنجه و کشتن اعراب را به دست فرانسوی ها به شدت محکوم می کند؛  کشتن و تروری که توسط اعراب صورت می گیرند را نیز محکوم می کند ۰ گاندی هم در عین حال که کشتن مردم هندوستان را به وسیلۀ انگلیسیان محکوم می کند باکشتن انگلیسان  توسط هندی ها هم به شدت مخالفت می ورزد ۰ به باور کامو؛  هرفردی وهرنظامی یا سیستمی که به خود اجازه بدهد که بنام عدالت دست به قتل و آدم کشی بزند ناعادلند و باید محکوم شوند۰ هیچ جنایت و زشتی وبی اخلاقی ی نزد کامو بدتر از کشتن انسان نیست؛  و هیچ توجیه برای کامو قابل پزیرش نیست ۰ کامو حکم اعدام را به عنوان آدمکشی می بیند نه یک امر قانونی؛  به همین دلیل علیه گیوتین در آن زمان کتابی بنام گیوتین می نگارد۰ کامو می گوید؛  دوستی دانش انسان های آزاد می باشند ۰ انسان باید به انسان عادت بکند؛  چون عادت خودرا از دست داده است؛  در غیر این صورت جهان جز یک تنهایی عظیم چیزی نخواهد بود ۰" برای کامو صرف زنده ماندن ارزشی ندارد؛  چون انسان زندۀ کنشگر است و تعهد اخلاقی دارد نسبت به همنوعان خود ۰ انسان بی تفاوت انسان پوچ است ۰ به باور کامو؛  جنایت تنها این نیست که دیگران را بکشید؛  بلکه بیشتر در این است که زنده بمانید یعنی بی تفاوت باشید و درد ورنج دیگران را نبینید ۰ در نگاه کامو دستگاه قضایی معاصر به غلط عدالت را بامجرمیت و مکافات یکی می داند ۰ از نگاه کامو آنهای که به دنبال یک انسان جدیدند مثلأ انسان سوسیالیستی یا از نوع هیتلری و یا از نوع داعشی ؛ طالبی و۰۰۰۰۰ اینها انسان را محکوم به مرگ می کنند؛ و عدالت را تبدیل به ضد خود یعنی بی عدالتی می نمایند ۰ در زمان جنگ الجزایر فرانتس فانون طرفدار خشونت بود ولی کامو در همان زمان خشونت هر دو جناح را نمی پسندید و علیه آن می نوشت (البته باید بگویم که من بیشتر کتابهای فانون را خوانده ام و احترامی زیادی برایش قائلم)   ۰ مادر کامو به او که کودک بوده تعریف می کند ؛ که پدرت یعنی پدر کامو اطلاع پیدا می کند که فردی در روستایی تعدادی را کشته و پولیس او را دستگیر می کند و بعدأ به وسیلۀ قوۀ قضایه محکوم به گیوتین می شود و پدر کامو صبح زود بلند می شود و می رود تا آن مراسم را از نزدیک تماشا کند؛  وقتی به خانه بر می گردد آنچنان حالش بهم می خورد که استفراغ می کند و کامو در مذمت و نقد و تقبیح گیوتین می نویسد؛  آدم باید از گیوتین و اعدام حالش بهم بخورد و استفراغ بکند؛  چون انسان های عادل و آنها ی که تعهد اخلاقی دارند حالشان بهم می خورند ۰ کامو می گوید که از ما می پرسند؛  چه می خواهید؟  این پرسشی خوبیست چون پرسشی سر راستیست؛  بنابراین باید پاسخ سرراست به آن داد ؛ ما در زمینۀ اقتصادی عدالت اجتماعی و در زمینۀ سیاسی آزادی می خواهیم وبدون این دو همه چیز دروغ هستند ۰ کامو هیچ وقت از عدالت مطلق سخن نمی گوید چون می داند که مطلق گرایی عواقبش برای بشریت فاجعه بار بوده است ۰ کامو می گوید؛  من عدالت را انتخاب کردم برای اینکه نسبت به زمین وفادار بمانم؛  منظورش انسان های دیگر است ۰ هنرمندان هیچگاه به جهان بدی نمی کنند ۰ هنرمند اصیل تعهد اخلاقی دارد و باید بدبختی دیگران را ببیند و اگر به دنیا بدی کند به خودش و هنرش خیانت کرده است ۰ البته تعهد کاموی تعهد ایدئولوژیک که بیشتر شعار است تا اندیشه نمی باشد ۰ به باور کامو از فرهنگ و تمدن تا بربریت راهی بلندی نیست؛  هر لحظه امکان دارد که یک ملت متمدن مثل آلمان یا آمریکا و ژاپن و یا هر کشوری دیگری مرتکب فجیع ترین جنایات شوند ۰ بنابر این هیچ وضعیتی چه خوب و چه بد ابدی و تضمین شده نیست ۰ کامو می گوید من از آن عشاق آزادی نیستم که بخواهم قفل و زنجیر به پای آزادی ببندم ۰ من از آن خدمت گذاران عدالت نیستم که فکر کند که بهترین راه خدمت به عدالت این است که در قبال نسل های آتی بی عدالتی بکنم یعنی من به عنوان یک نویسندۀ متعهد در بارۀ عدالت صحبت می کنم نه به عنوان یک قاضی یاحقوق دان ۰ ما برای چه می جنگیم و برای چه انقلاب کردیم؟  کامو می گوید؛ نه برای قدرت بلکه برای عدالت نه برای سیاست بلکه برای آزادی و جامعۀ اخلاقی نه برای سلطۀ کشورمان بر دیگران بلکه برای عظمت و اعتلای فرهنگمان ۰ من نمی خواهم جز فرایندی باشم که در آن تروریسم و بی عدالتی وظلم و کشتن و بی اخلاقی باشد ۰ کامو دلبستۀ فرهنگ یونانی بود؛  چون در همۀ شؤن آن فرهنگ از جمله در هنر؛  سیاست؛  عدالت تعادل می دید و فرهنگ یونانی از افراط و تفریط می کوشید دوری گزیند و حتا زیبایی را در تعادل می دید ۰ کامو کسانی را می پسندد که قلب های گرم و جوشان دارند و با عشق کار می کنند نه از سر وظیفه ۰ اعتدال در قلب های خروشان و جوشان به وجود می آیند ۰ دقیقأ به خاطراینکه ما انسان ها میمیریم و خوشبخت نیستیم باید نسبت به هم دیگر همدلی و همبستگی داشته باشیم؛  چون تقدیر ما یکیست و ما یک سرنوشت داریم ۰ کامو می گوید ما همه علیه استبداد و بی عدالتی مبارزه می کنیم ولی چگونه؟  آیا ما برای سیاست می جنگیم یا اخلاق؛ آیا برای سلطه می رزمیم یا عدالت؟  عدالت باید هم در عرصۀ سیاسی؛  اقتصادی؛  اجتماعی باشد یعنی در همۀ زمینه ها باید عادلانه رفتار نمود۰ ما بر سر اهداف باهم موافقیم؛  برسر وسیله ها و ابزار باهم زاویه داریم و مخالفیم ۰ اکنون چند نکته در بارۀ دیدگاه کامو در زمینۀ هنر  و هنرمند روشنفکر و تعهد اخلاقی او نسبت به مردم وجامعۀ خودش را به اختصار می آورم؛ که امیدوارم درک مارا روشن نموده وژرفا بخشند ۰ کامو یک هنرمند شهروند ونیز یک هنرمند با تعهد جهانی است ۰ به باور کامو هنرمند باید شریک رنج زمان خودش باشد؛  هنرمند باید از قرنش روبرنگرداند ولی در قرنش گم هم نشود ۰ مدافعین حقوق بشر امروز خلاف جهت شنا نمی کند ولی من می خواهم خلاف جهت شنا نمایم ۰ کامو مخالف هرگونه فکر ارتدوکسی است ۰ زیبایی حزب ندارد وهنرمند اصیل نمی تواند اندیشه اش را در بند ایدئولوژی ها و اسیر قدرت بسازد ۰ تعهدیعنی انتخاب کردن؛  روشنفکر باید انتخاب بکند و انتخاب یعنی خودرا به خطر انداختن ۰ کامو باور دارد که یک هنرمند نمی تواند با حکومت همراه گردد و نباید روشنفکر نویسنده وهنرمند با ایدئولوژی ها و حکومت ها همکاری بکنند؛  چون حکومت وجدان ندارد؛  بنابه تعریف؛  هنرمند و روشنفکر باید وجدان داشته باشند ۰ عدم همکاری بادولت به معنایی کناره گیری از مقولۀ سیاست و امر سیاسی نیست ۰ برای کامو امر سیاسی بسیار مهم است؛ ولی نباید آلت دست حکومت و ایدئولوژی ها شد ۰ روشنفکر می تواند بدون شرکت در ارتش در صحنۀ مبارزات مدنی حضور فعال داشته باشد ۰ آزادی هنر درخطر کردن نهفته است چون هدف هنر آزادی است وآزادی خطر کردن مدام است ۰( مکتب فرانکفورت نیز باوردارد که هنر یک خاصیت رهایی بخش دارد وهنروهنرمند بایدنوعی آزادگی و آزادیخواهی را در خود بپرورد وسر تعظیم در مقابل خودکامگان فرو نیاورد )۰ به باور کامو هنر عصیان می کند علیه واقعیت و خودجوش و خود مختار است ۰ راز زندگی با راز هنر هماهنگ است۰ زندگی مثل افسانۀ سیزیف است ولی ما با این پوچی وبی معنایی مبارزه می کنیم؛  وضعیت سیزیف یک بن بست نیست که ما در آن گیر بکنیم؛  ما با مبارزه علیه آن وضعیت قیام می کنیم ۰ ما می توانیم در مقابل پوچی آفرینندگی خودمان را داشته باشیم ۰ هنرمند و روشنفکر  هرگز نباید تسلیم وضع موجود شوند ۰ هنرمند باید از موجودات زنده دفاع بکند ۰ هیچ هنرمندی وهیچ اثری هنری تا به حال کسی را بنده نکرده است ۰ هیچ اثری هنری هنرمندی بر اساس تحقیر دیگری قرار نگرفته است ۰ کامو می گوید چیزی بنام هنر واقع گرا یا رئالیست وجود ندارد؛  آنجا که در آن یک انتخاب است نمی توان در بارۀ رئالیسم صحبت نمود ۰ تعهد اخلاقی هنرمند مبارزه با دروغ است؛  همۀ دروغ ها چه فردی چه جمعی چه سیاسی؛  وهنرمند باید درحقیقت و با حقیقت زندگی بکند ۰ هنرمند اگر دنباله رو وهمرنگ جماعت باشد هنر عقیم و سترون  می ماند ۰ ایده داشتن با ایدئولوژی داشتن دو چیزی مختلف هستند ۰ ایدۀ کامو و حتا ایدۀ کانتی به ما راه را نشان می دهد مثل ایده صلح پایدار در اندیشۀ کانت ۰ ایده نزد کامو و کانت نه مطلق است ونه ایدئولوژیک  ۰ هنر فقط نیرو و توانایی بیان واقعیت نیست؛  چون انسان غیر هنرمند هم می تواند واقعیت را بیان کند ۰ هنر تغیر هوشمندانۀ جهان نیز است؛  چون در تغییر آفرینندگی است ۰ یک هنرمند به جای محکوم کردن باید تبرئه کند چون هنرمند قاضی نیست ۰ کامو از دولت " دوگل ریس جمهور وقت فرانسه " می خواهد که دوتن از نویسندگان فرانسوی که طرفدار فاشیسم هیتلری بودند را اعدام نکند ولی یکی اعدام و دیگری نجات می یابد ؛ شوربختانه همین نویسندۀ نجات یافته علیه کامو بعدأ می نویسد۰ زیبایی در مقابل زشتی و حقیقت در مقابل دروغ معنا پیدا می کند ۰ زشتی هنگامی است که هنر و ادبیات بنده و بردۀ حکومت و تسلیم قدرت بشوند ۰ حقیقت ایدئولوژی مطمئن است و می توانید به نام ایدئولوژی آدم بکشید ولی حقیقت کامویی نامطمئن است و هرگز اجازۀ کشتن کسی را نمی دهد چون می داند که حقیقت مطلق و حق مطلق دست  هیچ کس نیست؛  در اندیشۀ کامو کسی گناهکار نیست که مستوجب مرگ باشد ( لازم به یاد آوریست که منظور کامو از عصیان و طغیان و مبارزه و مقاومت؛ مبارزۀ بدون خشونت و کاملأ مدنیست وبا هر گونه جنگ وخون ریزی به شدت مخالف است)  به باور کامو سیاست و دین و ایدئولوژی برای انسان ها هستند ونه انسان ها برای سیاست و دین و ایدئولوژی ۰ یعتی اینکه کامو هیچ گونه غایت شناسی را قبول ندارد ۰ هیچ گونه جبر تاریخی را قبول ندارد ۰ هیچ گونه بردگی در مقابل ایدئولوژی را نمی پزیرد ۰ اینک که به پایان این جستار نزدیک می شوم می خواهم دیدگاه کامو را در بارۀ مسائل گوناگون از جمله کمونیسم برایتان شرح دهم و قضاوت نیز با شما و حق شمامی باشند ۰ کامو می گوید " من علیرغم خودم وارد سیاست شدم " ۰ شرافت صنعت ما یعنی نویسندگی و آفرینندگی یکی پرهیز از دروغ گفتن است ودیگری مقاومت در برابر اختناق است ۰ سیاست برای کامو عبارت است از دوچیز یکی ساماندهی جامعه یا هنر ساماندهی؛  دومی حس عمومی نسبت به کرامت انسانی؛  آنجا که ایدئولوژی کرامت انسانی را زیر پا می گذارد؛  سیاست باید کرامت انسانی را ترویج بکند ۰ کامو به هیچ نوع ایدئولوژی چه چپ و چه راست وابسته نبوده است  ۰ در جایی می گوید " قلمم هیچگاه در خدمت هیچ حزب و دولتی نبوده است؛  من طرفدار سیاست عزت و شرف هستم نه حزب و حکومت و ایدئولوژی ۰ سیاست خطابۀ انسان به انسان دیگر است ۰ کامو سیاست را مثل فلسفه و هنر دیالوگ می داند ۰ می گوید ما در قرنی زندگی می کنیم که قرن جنگ و نیست انگاری است؛  سیاست حیطۀ شده آدم کش و عوام فریب و کامو در مقابل آن دیالوگ را پیشنهاد می کند ( انگار کامو زمان و عصر مارا توضیح می دهد وانگار حماقت های انسان پایانی ندارد و هرنسلی هیچ چیزی از نسل  گذشته نیاموخته است و باید حتمأ دیوانگی های خود را بروز دهدو عجیب آنکه باوجود این حماقت ها بازهم ادعایی اشرف مخلوقات بودن را با خود یدک می کشیم   ) کامو از تمدن گفتگو سخن می گوید و این یعنی درک دموکراتیک چون ساختار دموکراسی ساختار دیالوگ و گفتگو است ۰ دومکراسی متواضع می باشد؛ این تواضع همراه با یک مسئولیت فردیست و این مسئولیت فردی بهترین راه دفاع از عدالت و آزادی در صحنۀ بین المللی است ۰ کامو در مقالۀ دموکراسی و تواضع می نویسد؛  حتا اگر چیزی به عنوان رژیم سیاسی خوب وجود نداشته باشد ولی بدون تردید دموکراسی رژیمی است که از همۀ سیستم های تجربه شده کمتر بد است ۰ دموکراسی چون مرز ندارد از همه سو در خطر است؛  به خاطر اینکه در مقابل دموکراسی حکومت وحشی و خود کامه قرار دارد که می خواهد با استفاده از جو دموکراتیک؛  دموکراسی را نابود کند ۰ منظور از حکومت خودکامه که به دموکراسی دو اسبه می تازند؛ ایدئولوژی های قرن بیستم مثل فاشیسم؛  نازیسم و کمونیسم روسی و استالینی می باشند ( در حال حاضر؛ اسلام گرایان تندرو و سیاسی و پپولیسم و سر بلند کردن دوبارۀ ناسیونالیسم عقب مانده و شئونیسم در جهان دشمنان سر سخت دموکراسی هستند که حتا دموکراسی را  در زادگاه خودش که جهان غرب می باشند با  خطر مواجه ساخته اند  ) به باور کامو اگر ما نتوانیم قتل و خودکامگی را کاملأ قلع وقمع کنیم ولی هیچ وقت  تسلیم هم نخواهیم شد و به آن مشروعیت نیز نباید بدهیم ۰ خشونت توجیه ناپزیر است؛  چیزی بنام خشونت انقلابی وجود ندارد؛  خشونت خشونت است ۰ رعب و وحشت زمانی خودش را مشروع می داند که هدف وسیله را توجیه بکند ۰ در اینجا مخاطب کامو مارکسیسم لنینیسم است ۰ کامو با هر گونه نظریۀ که بهشت گم شدۀ را مطرح بکندمخالف است؛  مثلأ اگر بگوید من سعادت انسان ها را در دیکتاتوری پرولتاریا می بینم یا در انسان بر تر نازی ها ۰ تعصب ایدئولوژیک هیچگونه پاسخگویی اخلاقی ندارد ۰ دولت باید به مردم پاسخگو و خدمت گذار مردم باشد ولی در تمام ایدئولوژی های مدرن و غیر مدرن مردم صغیراند ونیاز به قیم دارند ۰ در ایدئولوژی به جای این که در بارۀ انسان و نیازهای واقعی و عینی او صحبت شود در بارۀ فراسوی آن صحبت می کند؛ مثلأ در بارۀ حقیقت که هیچکس نمی داند که آن چه هست واین حقیقت هم مطلق است و کسی به آن دسترسی ندارد ۰ من مدتی است که یاد گرفتم که هیچ حقیقتی را فرای زندگی یک انسان قرار ندهم و این آن وقتی است که بعد از دوسال از حزب کمونیست خارج شدم ۰ کامو قبل از آن که پوپر را خوانده باشد مخالف سرسخت تاریخیگری است ۰ کامو مراحل پنج گانۀ کمونیسم را مهمل وتوهم می داند ۰ چون اندیشۀ تاریخیگری فراسوی انسان قرار می گیرد و می گوید من حق تعین تکلیف برای شما دارم و این قابل قبول نیست ۰ کامو از نقد نظام شوروی به نقد کمونیسم می رسد ۰ کامو در سال 1935 یعنی در سن 24 سالگی به اسرار استاد فلسفه اش وارد حزب کمونیست فرانسه می شود ودر سن 26 سالگی از آن بیرون می آید ۰ ژان گرونیه معلم فلسفه کامو در دبیرستان (لیسه) کامو را با فلسفه آشنا می کند و همچنین با ادبیات وکامو شاگرد ممتاز بوده و استادش نامه می نویسد که کامو بهترین شاگرد من است وکامو بورسیه می گیرد ودردانشگاه سوربن به تحصیلات خود ادامه می دهد و آقای گرونیه در سوربن نیز استاد کامو می شود ۰ ژان گرونیه به  حزب کمونیست فرانسه می پیوندد و از کامو می خواهد که او نیز به آن بپیوندد ووقتی کامو به حزب کمونیست ملحق می شود؛  استادش از آن بیرون می رود ۰ کامو به استادش نامه می نویسد و کمی از او دلخور می شود که چرا مرا تشویق کردی به حزب کمونیست بروم ولی خودت با آن وداع کردی ۰ کامو مارکسیسم را جز یزدان سالاری تام گرایی قرن بیستم می داند یعنی مارکسیسم را به عنوان یک دین جدید می بیند؛ فقط فرقش با دین مسیحی این است که امر قدسی مارکسیسم به جای " خدا"  " تاریخ" را می گذارد ۰ ولنینیسم را متهم می کند که گام مهم را به سوی امپراتوری نظامی گذاشته ۰ کامو به صراحت از دو امپریالیسم سخن می گوید یکی امپریالیسم شوروی و دیگری امپریالیسم غربی یا سرمایه داری وبا هردو مخالف است ۰ به باور کامو کمونیسم نه تنها بی عدالتی را نابود نکرده بلکه بر آن افزوده و آزادی را مسخ کرده است ۰ کامو مارکسیست ها را فلاسفۀ تماشاگر و فلاسفۀ یکشنبه ها می داند ۰ کامو از انقلاب سال 1956 مجارستان دفاع می کند و مقالۀ می نویسد؛  چون اولین انقلاب ضد استالین اروپایی شرقی است است و یکی هم قیام سال 1968 پراگ علیه شوروی است که البته کامو آن زمان جوانمرگ شده بود ۰ کامو در سال 1953 که روزنبرگ ها به عنوان جاسوس توسط آمریکای ها اعدام می شوند دفاع می کند و به شدت آن را محکوم می نماید ۰ کامو از نظر ذهنی رادیکال است یعنی قلم وهنر او رادیکال است اما بسیار خردگرا ونسبت به انسان ها با مدارا و مهربان است ۰ کامو با گلیسم زاویه دارد ۰ کامو در سال 1937 در سن 24 سالگی می نویسد؛  هربار که من خطابۀ سیاسی رهبرانم را می شنوم یا می خوانم از اینکه سالیان سال هیچ ندایی انسانی از آن ها نشنیده ام وحشت زده می شوم ۰ سه سال قبل از مرگش کامو می گوید؛  من حتااگر زمانی کمونیسم بوده ام ولی هیچگاه مارکسیست نبوده ام ۰ در نامۀ به ژان گرونی می نویسد؛  من همیشه مخالف این امر هستم که جلدی از کاپیتال مارکس را میان زندگی و انسان ها قرار بدهم ۰ کامو می گوید من آزادی را از مارکس یاد نگرفته ام؛ آزادی را از فقر آموخته ام ۰ حزب کمونیست فرانسه به الجزایری ها اجازه نمی دهد که در حزب به مقام های بالای برسند وکامو اعتراض می کند و آن را شرم آور می داند؛  که عمر اوزگان از رهبران انقلابی الجزایر این را تأیید کرده است که این تبیعض در حزب کمونیست فرانسه بوده است ۰ کامو می گوید؛ انسان تنها موجودی است که می تواند فراسوی موقعیت خودش برود؛ انسان با انتخابی که می کند می تواند شرایط خودش را تغییر بدهد ۰ کیرکه گور اگزیستانسیالیست الهیاتی می گوید " من تنهایی با خدا وند را انتخاب می کنم ولی کامو می گوید من رابطه با انسان ها را انتخاب می کنم و ازدرد ورنج انسان می نویسم ؛ و با هنر خود این درد و رنج را نشان می دهد ۰ به نظر کامو حقیقت در چارچوب فلسفۀ تاریخ معنا پیدا نمی کند؛  بلکه حقیقت را مثل عشق باید ساخت یعنی حقیقت مثل عشق در جریان است و چیزی نیست که به یکبارگی به دست بیاید ۰ البته کامو مانند مکارتی ضد کمونیسم نیست اما نقد های بر کمونیسم دارد ۰ ( به پایان آمد این دفتر----- حکایت همچنان باقیست) از همۀ دوستانی که در این مدت مرا همراهی نموده اند صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم به زودی با موضوعات دیگری بازهم مزاحمتان شوم ؛ که چنین مزاحمت های را دوست دارم ۰  ازسایت وزین گفتمان و مسئول آن جناب مهندس اسد الله الم که با همۀ مشغله هایش این شرایط را  برای ما فراهم نموده است تا افکار خودرا با دیگران در میان بگذاریم جهان سپاس دارم ۰(وقتی من کار خوبی می کنم احساس خوبی دارم؛  وقتی کار بدی می کنم عذاب وجدان دارم؛  این دین من است ۰ آبراهام لینکلن)