پاسخ به پرسش های؛ دوستان فضایی مجازی

 ۰ در این پنج؛  شش ماهی که در سایت وزین گفتمان سلسله جستارهای را منتشر نموده ام؛ دوستانی جدیدی پیدا کرده ام که از طریق فضایی مجازی آنچه انتشار می یابد را دنبال می کنند و گهگاهی نیز پرسش های را یا مستقیم و

یا به وسیلۀ کسانی دیگری که می شناسم نبست به خودم وافکارم  طرح می نمایند ؛ که من هم کوشیده ام پاسخ های لازم را بدهم ۰ لازم می دانم که در وهلۀ نخست از فرد فرد عزیزانی که وقت می گزارند و این جستار ها را مطالعه می کنند از صمیم قلب سپاس گزاری نمایم و بهترین 'ها را برایشان آرزو می کنم؛ من خوانندگان مقاله هایم را دوست دارم و حرمتی بسیار زیادی نزد من دارند؛ هنگام نوشتن هر جستار احساس می کنم که در حال فرستادن نامه به نزدیک ترین اعضایی' فامیلم هستم و می کوشم با نهایت صداقت و راستی بنویسم ؛ هیچ هدف و نیتی جز روشنگری نداشته و ندارم؛ و اگر این جستار ها برای شما دوستان نازنین قابل استفاده باشند من به هدف و آرزویم در این زمینه رسیده ام ؛ تلاش دارم تا جایی که ممکن است روشن؛  واضح و بی پرده بنویسم؛  چون از غامض نویسی و در لفافه سخن گفتن و حقیقت را فدایی مصلحت کردن به شدت بیزارم و این را توهین به خوانندگان محترم می دانم ۰ از خود سانسوری که مانند موریانه از داخل انسان را می خورند متنفرم؛ روشنفکری برای من یعنی به محافظه کاری " نه " گفتن و خطر را به جان خریدن وآمادۀ هزینه دادن و رفاقت های مصلحتی را کنار نهادن و شهرت را به هیچ گرفتن و در دام خود بزرگ بینی نیفتادن و۰۰۰۰۰۰۰ /   منتظر هر گونه انتقادات و پیشنهادات شما خوبان می باشم و هیچ گونه ادعایی در هیچ موردی نداشته و ندارم؛  خودم را یک روندۀ می دانم که در مسیر رفتن در حال آموختن نیز هستم  ۰ امیدوارم که بتوانم تا پایان سال ۲۰۱۸ میلادی سلسله جستار های را که در نظر دارم به شما علاقه مندان تقدیم نمایم ۰    البته قبل از آنکه درسایت گفتمان مطالبی را منتشر کنم؛ در فضایی مجازی در بارۀ بعضی مسائل چیزهای را انتشار می دادم هرچند سیستماتیک و مرتب نبود ۰   ولی از آنجایی که برایم مقدور نیست تا به تک تک سؤال های  این عزیزان جواب بدهم؛  لازم  دیدم که در یک جستار به آن بپردازم ؛ که اگر کسانی دیگری نیز پرسشی داشته باشند؛ جواب خودرا در این جستار بیابند ۰ دوستی پرسش نموده که در بارۀ اختلافاتی که درکشور وجود دارند؛ نظرشما چیست؟  دوستی دیگری سؤال کرده که چرا معرفی کتاب کالبد شکافی بحران افغانستان ( اثر گرانسنگ دانشمند گرامی و برادر بزرگ وبزرگوارم جناب آقایی دکتر سید موسی صمیمی)  ادامه نیافت؟ کسانی نیز بوده اند که از من می خواستند  در زمینۀ دیگری به گونۀ مستقل  بنویسم؛ این دوستان می گفتند که بیشتر افراد فقط در بارۀ مطالب مشخص روز و یا فقط در مورد مسائل سیاسی می نویسند و تا حدودی این موضوعات برای این دوستان خسته کننده و یکنواخت گردیده؛  به خصوص برای قشر جوان که دنبال چیزهای نو و تازه تری بودند و جای این گونه موضوعات در بیشتر سایت ها  خالی هستند ؛ هرچند من به دقت مسائل روز را دنبال می کنم ولی فقط به این گونه امور پرداختن کافی نیست؛  هرچند لازم می باشد  چون من اندک مطالعاتی در زمینۀ فلسفه غربی داشتم؛ یاد داشت های هم آماده کرده بودم ؛ تقاضا هم وجود داشت بنابر این تصمیم به انتشار آن گرفتم ۰به نظرمن هر کسی باید درمورد مسائلی که می داند و علاقه دارد بنویسد؛  چون ما به یک نوع غذایی فکری نیاز نداریم؛ باید تنوع را بیشتر نمود و نیازهای اقشار مختلف و گوناگون را مد نظر گرفت ۰ به باور من همۀ کسانی که کار فکری می کنند؛  عضو یک خانواده هستند و باید به دیدگاه ها و علایق همدیگر احترام بگزارند ۰ چون مشکل اصلی ما فرهنگی است و فرهنگ نیز جنبه های گوناگون دارد؛  پس می بایست همۀ حوزه های فکری را پوشش داد و به یک بخش قناعت ننمود ۰ و چون کتاب های  که  در مورد افغانستان نوشته شده هم به صورت کتاب منتشر گردیده و هم به عنوان مقاله انتشار  یافته و در آرشیو سایت ها نیز  وجود دارند؛  بنابراین انتشار سه بارۀ آن حکایت از کم ذوقی می نماید ۰  ونیز پرسیده شده که زادۀ کدام ولایت هستم وزبان مادری ام چیست و از لحاظ مذهبی در کجا قرار دارم؟ و بعضی پرسش های خرد و کلان دیگر؛  که من می کوشم در لابلایی این جستار به آن ها پاسخ درخور را بدهم ۰ در بارۀ تشتت و اختلافاتی که در سرزمین نگونبخت ما وجود دارند؛ نخست ابیاتی از مثنوی معنوی اثر مولانا جلال الدین محمد بلخی می آورم؛ هرچند این اشعار را مولانا در کانتکست و زمینۀ فکری خاصی سروده است؛  اما من استفادۀ خودم را از آن می کنم و یا برداشتم را به صورت منثور ارائه خواهم کرد ۰
 ( اختلاف خلق از نام افتاد -- چون به معنا رفت آرام افتاد
۰ و یا در جای دیگری داستان چهار نفررا توضیح می دهد که یک درهم تمام پولشان بوده وبه چهار زبان سخن می گفته اند و چون زبان همدیگر را نمی فهمیدند؛ هنگام خرید باهم مشاجره کرده و در گیر می شوند؛  در صورتی که هر چهار تن خواهان یک چیز بودند؛ این چهار زبان عبارت اند از؛  یونانی؛  عربی؛  ترکی و فارسی ۰ واما ابیات
:(  " چارکس را داد مردی یک درم -- آن یکی گفت این به انگوری دهم  --
- آن یکی دیگر عرب بد گفت لا --- من عنب خواهم نه انگور ای دغا –
- آن یکی ترکی بد و گفت این بنم ---- من نمی خواهم عنب خواهم ازوم –
-- آن یکی رومی بگفت این قیل را--- ترک کن خواهیم استافیل را ---
 در تنازع آن نفر جنگی شدند ---- که ز سر نام ها غافل بودند –
-- صاحب سر عزیزی صد زبان ----- گر بدی آنجا بدادی صلحشان –
-- پس بگفتی او که من زین یک درم ----- آرزوی جمله تان را می دهم
۰)  آیا داستان اقوام سرزمین هندوکش؛ غیر از این است؟  آیا انگور مولانا در این شعر  همین کشور عزیز ما نیست که هر قومی به گونۀ از آن سخن می گوید و آیا همۀ اقوام ساکن در این خطه ؛ چیزی جز آبادی و سربلندی آن را  می خواهند؟ پس چرا این اقوام با هم کنار نمی آیند؟  پس چرا همدیگر را متهم ویا کنار می زنند و حتا نفی می کنند؟ آیا صاحب سر عزیزی وجود ندارد تا آرزو های همه را بدون جنگ و درگیری بر آورده سازد؟ آیا بعد از چهار دهه جنگ و جنایت در کشور؛  اقوام ساکن در آن نفهمیده اند که این جنگ ها باعث نابودی وویرانی خانۀ شان می گردند؟ آیا این اختلافات از روی نادانی می باشند و یا آگاهانه کسانی به آن دامن می زنند؟ آیا هیچ فکر کرده ایم که این جنگ های بی معنی و احمقانه دودمان همه را به باد داده و ما را به سوی نابودی سوق می دهند ؟ آیا کسی قومی را می شناسد که از این جنگ ها آسیب جدی ندیده باشند؟  شاید عدۀ انگشت اتهام را به سوی همسایگان و یا قدرت های فرا منطقۀ نشانه بگیرند؛  که در جای خودش می تواند درست باشد؛ همه می دانیم که جنگ های نیابتی وجود دارند و همه می دانیم که جنگ در کشور دارایی سه بعد می باشند؛ یا سه زمینه دارند؛  زمینۀ داخلی؛  زمینۀ منطقۀ و زمینۀ فرا منطقۀ؛   ولی اگر ما در داخل اتحاد و همبستگی داشته باشیم و برای حفظ موقعیت های شخصی تن به نوکری و خیانت ندهیم؛ وآلت دست نگردیم؛ آیا بازهم بیگانگان می توانند؛ کاری بکنند؟  اگر احزاب خلقی و پرچمی نبودند؛  آیا شوروی سابق می توانست کودتا بکند؟  اگر طالبان سر سپردۀ پاکستان نمی شدند؛ آیا پاکستان می توانست این بلا ها را بر سر کشور ما بیاورند؟ آیا اگر این شبه روشنفکران با تبارگرایان زبانی وقومی ومذهبی همدست نشده بودند؛  ما در وضعیتی بهتری نبودیم؟  اگر سران مجاهدین اندکی درایت داشتند؛ آیا فجایع بعدی بازهم رخ می دادند؟  چرا در رسانه های دولتی و غیر دولتی به کسانی اجازه داده می شوند که به اقوام غیر از خود توهین بکنند و آنها را مهاجر و بیگانه بنامند و با هیچ عواقبی هم مواجه نگردند؟ در صورتی که تحقیر و حمله و هتاکی به هر قومی باید جرم تلقی گردد ؛  و ده ها پرسش بی پاسخ دیگر؛  که ما باید از خود بکنیم؛ که شاید راه را از چاه تشخیص بدهیم ۰ بزرگترین عیب و نقص تمام حریانات فکری چه آنهای که بر اریکۀ قدرت تکیه زده اند و چه آنهای که نقش به اصطلاح اپوزیسیون را داشته اند؛  این است که مسئولیت پزیر نبوده و نیستند ؛ و نتیجۀ کردارشان را نمی پزیریند و به هر حیلۀ متوصل می شوند تا اعمال زشت خودرا توجیه کنند واین چیزی نیست جز بی اخلاقی در سیاست  ۰  در این کشور چهل سال است که هر جنایتی به وقوع پیوسته ولی هیچ گروه و جناحی حاضر نیست که به آن اعتراف بکند؛ هر جناحی را که مورد نکوهش و پرسش قرار بدهی؛  می گوید؛  دیگران از ما بدتر بوده اند  و اما پاسخ به چند پرسش شخصی؛  نخست اینکه من از ولایت فراه هستم ودوم اینکه زبان مادری ام فارسی دری است و مذهب من؛  عبارتند از اخلاق و وجدان پاک وعملی که بر اساس آزادی شکل می گیرد ۰ من در ادامۀ این جستار نگاهم را به امور انسانی از زبانی چند انسان فرزانه ابراز خواهم کرد وچون دیدگاه های این بزرگان مورد تأیید من نیز است؛  بنابر این آنچه در اینجا می آید؛  دیدگاه من هم می باشد ۰ همۀ این شخصیت ها مخالف خشونت و طرفدار عدم خشونت بوده اند ۰  لائو تسه حکیم چینی در ۲۵۰۰ سال قبل می گوید: " دانا اندیشه های ثابت ندارد؛  او اندیشه های مردم را از آن خود می کند؛  من با آنانکه نیکند به نیکی رفتار می کنم؛  من با آنانکه نیک نیستند نیز به نیکی رفتار می کنم؛  و بدین سان من نیکی را به دست می آورم؛  من با آنانکه درست کارند درستکارم؛  من با آنانکه درست کار نیستند نیز درست کارم؛  و بدین سان من درستی را به دست می آورم ۰"بودا همچنین انسان را به پاکی وراست گوئی دعوت می کند؛ " بودا می گوید: ده چیز است که کردار موجودات زنده را به بدی می کشاند؛  و کردار شان نیک می گردد اگر از این ده چیز بپرهیزد ۰" وآن سه گناه تن؛ چهار گناه زبان وسه گناه روح است ۰ سه گناه تن:  کشتن؛ دزدی و زناست ۰ چهار گناه زبان:  دروغگوئی؛ بدگوئی؛  ناسزاگوئی و یاوه گوئی است ۰ سه گناه روح:  طمع؛ کینه ولغزش است ۰ از این رو این فرمان ها را به شما ارائه می دهم ۰" دعای فرانسیس قدیس:  پروردگارا مرا ابزار صلحت قرار ده؛ باشد که: بدانجا که کینه است؛ عشق برم ۰ بدانجا که بدی است؛ بخشایش برم۰ بدانجا که نفاق است؛  تفاهم برم ۰ بدانجا که گمراهی است؛ حقیقت برم ۰ بدانجا که شک است؛ ایمان برم ۰ بدانجا که نا امیدی است؛ امید برم ۰ بدانجا که تاریکی است؛ روشنایی برم ۰بدانجا که اندوه است؛ شادمانی برم ۰ پروردگارا؛ چنان کن که؛  بیش از آنکه تسلی یابم؛ تسلی دهم ۰" سعدی می سرایید: گرت زدست بر آید چو نخل باش کریم ---- ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد ۰" لئو تولستوی می گوید: " شما می خواهید بدی را با بدی ریشه کن کنید؛ چنین چیزی ممکن نیست؛ بدی نکنید تا بدی نباشد ۰" ماتر لوتر کینگ می گوید:  "خشونت غیر اخلاقی است؛ زیرا که از نفرت ونه از عشق تغذیه می کند؛ خشونت  جامعه را ویران و برادری را ناممکن می سازد؛ جامعه را در تک گوئی محصور می دارد؛ به جای آنکه به گفتگو هدایت نماید؛ خشونت سرانجام  خود نیز به پیروزی نمی رسد؛ بازماندگان را تلخکامی و پیروزمندان را درنده خوئی می بخشد ۰" از نظر ماندلا هدف وسیله را توجیه نمی کند؛ نمی تواندچنین باشد؛ زیرا هدف از قبل در وسیله نهفته است ۰"  دزموند تو تو می گوید:  "انسانیت من وابسته به انسانیت توست؛ زیرا ما فقط باهم می توانیم انسان باشیم ۰" دالایی لاما می گوید: "ما به ایجاد مسئولیتی همگانی نسبت به یکدیگر و نسبت به سیاره ای که درآن زندگی می کنیم نیازمندیم؛ مسئولیتی که بر اساس پاک دلی ووجدان استوار باشد ۰" مهاتما گاندی می گوید: " تا زمانی که ملت ها در روابط ملی و بین المللی خود؛ به عبارت دیگر در نظام سیاسی خود؛ قانون عشق را به صراحت باز نشناسند ونپزیرند؛ نمی توانند به مفهوم راستین با هم متحد شوند و فعالیتشان را در جهت خیر نوع بشر معطوف دارند؛ ملت ها به قدر تبعیت از این قانون می تواند خود را متمدن بدانند ۰" یکی از کتاب های بسیار خوب گاندی کتابیست تحت عنوان؛ همۀ مردم باهم برادرند ۰ برای گاندی مذهب جنبۀ عقلی و اخلاقی داشت؛ هیچ اعتقادی را که عقلش نمی پزیرفت یا هیچ دستوری را که با وجدانش سازگاری نمی داشت قبول نمی کرد ۰ من نیز هم نوشته ام و هم گفته ام که اگر عقیده ویا فکری وجدان وخردم را مجاب نسازد هرگز نخواهم پزیرفت ۰ گاندی می گوید: " اگر ما به خدا اعتقاد داشته باشیم و این اعتقاد نه فقط در اندیشۀ ما بلکه در سراسر وجودمان باشد تمام بشریت را بدون هیچ گونه امتیاز نژاد و طبقه و ملیت و مذهب دوست می داریم و برای یگانگی بشریت می کوشیم ۰تمام اقدامات من از محبت تغییر ناپزیرم به جامعۀ بشری ناشی می شود ۰ میان خویشاوندان و بیگانگان؛ هموطنان و خارجیان ؛ سفیدها ورنگین ها؛ هندوها و هندیان دیگری که اعتقادات دیگری دارند چه مسلمانها؛ چه پارسی ها؛چه مسیحی ها وچه یهودیها هیچ گونه تفاوت و امتیازی نمی شناسم ۰ شاید بتوانم بگویم که قلبم از چنین تشخیص ها عاجز و نا توان بوده است ۰" گاندی  می افزاید:  ماباید از گناه نفرت داشته باشیم نه از گناهکار ۰ برای من وطن دوستی و بشر دوستی یکی است ۰ من از آن جهت وطنم را دوست دارم که انسان هستم و جامعۀ انسانی را دوست می دارم ۰ من حاضر نیستم به انگلستان یا آلمان زیان برسانم تا به هند خدمت کرده باشم ۰ در ادامه می گوید:  حتا در کلمات خود تجاوز را به کار می بریم ۰ قضاوت های تند وخشن؛ بدخواهی و خشم همه صورت های خدعه آمیز و موذیانۀ خشونت و تجاوز هستند ۰جدأ عقیده دارم که آن آزادی که از راه خونریزی و فریب به دست آید آزادی نیست ۰ اگر من در یکی از اعمال خود که به عنوان عدم خشونت انجام داده ام منظوری سازشکارانه یی داشته یا اگر به صورتی در فکر خشونت و ناراستی بوده ام تمام آنچه به من نسبت می ذهند به کلی غیر قابل توجیه و بی معنی خواهد بود ۰قانون وجود حقیقت و عدم خشونت است نه خشونت و ناراستی ۰ زندگی من همچون کتابی گشاده است؛ هیچ چیزی مخفی ندارم؛ وهیچ چیز مخفی را تشویق نمی کنم ۰ از زمان جوانی خود آموختم که کتابهای مقدس مذهبی را همواره بر اساس تعلیمات اخلاقی شان ارزش یابی کنم؛ برای من معجزات جالب نبود و ارزشی نداشت۰ واما می خواهم زینت بخش این جستار را سخن بی نهایت ژرف و انسانی زنده یاد ویکتور هوگو؛  قرار دهم  که می گوید: " روزی خواهد رسید که همۀ مردم حهان ما مردمی بر  خوردار از فروغ تمدن خواهند بود؛ در آن روز این رؤیایی دل پزیر و جاودانۀ اندیشه بشری سر انجام تحقق خواهد یافت که همۀ آدمیان به صورت مردمی آزاد و آگاه کشوری به نام دنیا و ملتی به نام بشریت داشته باشند ۰"