نویسنده: استیون مک میلن
منبع: گلوبال ریسرچ ۱۵ اگست ۲۰۱۵
مترجم: رسول رحیم
یادداشت مترجم: روز سه شنبه ۲۳ می همه رسانه های آلمانی با فرا رسیدن چهارصدمین سال روز آغاز جنگ سی ساله در اروپا که در ۲۳ می ۱۶۱۸ اساساْ از قلمروهای آلمانی نشین آغاز یافت،
به طور مبسوطی اطلاع رسانی نمودند. این جنگ مذهبی بین کاتولیکها و پروتستانتها که هردو پیرو دین مسیحی می باشند صورت گرفت و با کشته شدن ۹ میلیون انسان و غارت آبادیها دهشتناک ترین جنگی بود که تا آن زمان اروپا از سرگذشتانده بود. تحلیلگران، همه به اتفاق بر این نظر بودند که این جنگ مذهبی اساساْ بر سر قدرت و ثروت بود. معاهده ویستفالیا که پس از سی سال و در پایان این جنگ در سال ۱۶۴۸ بین قدرتهای بزرگ درگیر اروپای آن روز امضا شد حقوق دولتهای دارای حاکمیت را به ترتیبی تعریف نمود که تا امروز به نحو چشمگیری در روابط بین الدول به حیث یک مرجع مطرح می باشد. اما من مقاله حاضر را برای آن ترجمه کرده ام که اگر نگویم دولت ایالات متحد امریکا، دست کم برخی از مقامات ارشد بخش طرحهای استراتزیک آن کشور تمایل به تکرار "جنگ سی ساله" در خاور میانه دارند که کشورما نیزدر چهارچوب دکترینهای خاورمیانه بزرگ مشمول آن می گردد. بدتر از همه آنکه ما، از افغانستان تا لیبیا شاهد پیاده شدن آن می باشیم و هر چند روز بعد عملیات تروریستی مردم بیگناه و ملکی ما را به قربانی می گیرند. در حالیکه مردم ما طولانی تر از انقلاب امریکا، انقلاب کبیر فرانسه و وحدت آلمان در قرن ۱۹ در یک قلمرو و تحت یک حاکمیت زندگی کرده اند، و در طی این مدت به تدریج نوعی تفاهم روی برخی از عناصر تشکیل دهنده هویت ملی پدیدار شده است، با آنهم نخبگان قدرت هر از چند گاهی گل تازه ای به آب می دهند و هیزم کش مشاجرات هویتی بد فرجام می گردند. در تازه ترین انکشاف ازجمله جفت ارشد قدرت و همبازی سیاست در حکومت وحدت ملی، یکی توزیع تدکره الکترونیک را اجرائی می گرداند و دیگرش این اقدام را نا مشروع اعلام می نماید. این درحالیست که طنین گوشخراش چکاچاک شمیرهای ریاض و تهران که خود را مراجع تسنن و تشیع جهان اسلام جا می زنند، درحریم کشور ما نیز شنیده می شوند. آدم با توجه به سناریوهای آشکار و پنهان جیوپولتیکی و سیاست بین المللی عملی ایالات متحد امریکا نمی تواند از سران یک حکومت تحت الحمایه واشنگتن چیز بیشتر از مدیریت غیر مسوولانه آشوب خانه بر انداز کنونی انتظار داشته باشد. اما پرداختن بی پروا به مسائل هویتی به گفته فرزانه ای می تواند به زاد و ولد ملخها شباهت رساند که شاید سالانه میلیاردها ملخ جدید به وجود آیند و در خاک زیست نمایند، اما ناگهان با پاهای بلند شان بجهند و بالهای شوم شان را به پرواز در آورند و به دور از انتظار شاخه و برگ و میوه همه درختان را به تاراج ببرند. برای آنکه ما طعمه هجوم ملخهای تفرقه قومی و مذهبی نشویم، باید به عمق فاجعه آشنا گردیم و آن عناصر تفاهم تاریخی در مورد تشکل هویت ملی را که تاکنون به وجود آمده اند، آگاهانه و مسوولانه قوام و تکامل بخشیم. استیون مک میلن، نویسنده، پژوهشگر و تحلیل گر جیوپولتیک مستقل و ویراستار "انالایز ریپورت" به ویژه برای مجله آنلاینی "نیوایسترن اوت لوک" می باشد.
"جنگ سی ساله جدید" در خاور میانه: سیاست غرب برای تولید هرج و مرج
خاور میانه از سالها به اینسو در یک حالت هرج و مرج قرار دارد که با گذشت هر سال موج نو بی ثباتی، کشتار و مصائب بشری بر مردم این منطقه افزوده می شود. ازافغانستان تا به عراق، لیبیا و سوریه، سیاست خارجی غرب مستقیماً عامل این روند بی ثباتی فزاینده است و یا اینکه به تشدید آن منجر شده است.
پرسشی که در این ارتباط مطرح می شود اینست که آیا این بی ثباتی و بی ثبات سازی نیجه استراتژی نامناسب کشورهای غربی است و یا یک استراتژی حساب شده غرب در جهت ایجاد عمدی هرج و مرج، بالکانی سازی( تقسیم یک کشور به کشورهای کوچک) و افزایش تنشهای مذهبی در منطقه؟
"جنگهای سی ساله" جدید
برخی افراد در دستگاه حاکمه ایالات متحد امریکا مقایسه ای را بین خاور میانه امروز وجنگهای سی ساله اروپا در قرن هفدهم مطرح می نمایند، پروفیسور لاری گودسن از دانشکده جنگ اردوی ایالات متحد امریکا، آخرین فردی است که چنین مقایسه ای را به میان می آورد.
اگرچه مقایسه بین اروپای و خاورمیانه به هیچ صورتی امر محقق نیست، چنین چیزی یک نوع موضوع مباحثه در بین محافل جیو استراتژی غربی گردیده است.
جنگهای سی ساله، یک دوران تاریخی بسیار پیچیده است و مربوط به جنگها و منازعات متعددی می شود که با یک صف بندی بلوکهای قدرت به دلایل مختلفی به وجود می آید. بنابر دانشنامه بریتانیکا، « مبارزاتی که این (جنگها) را به وجود آورد سالها پیش صورت گرفته بود، عقیده عمومی بر آنست که این جنگها در سال ۱۸۱۶ هنگامی شروع شد که فردیناند دوم، امپراتور آینده روم مقدس در مقامش به مثابه پادشاه بوهیمیا کوشید تا حاکمیت مطلق رومن کاتولیک را بر قلمروش تحمیل کند. این امر شورش نجبای پروتستانت را هم در بوهیمیا و هم در اتریش برانگیخت.»
این جنگ به سرعت گسترش یافت و اکثر قدرتهای بزرگ اروپائی را یا به این دلیل در برگرفت که فکر می کردند فرصتی برای تصرف قدرتهای همسایه به وجود آمده است و یا اینکه به علت کشانیده شدن اجباری کشورها به جنگ ( به این منازعه پیوستند). مورخان این جنگ را یکی از مخرب ترین مراحل در تاریخ اروپا می دانند. ده ها، قریه ها و شهرها ویران گردیده، توسط سربازان مزدوری که برای بلوکهای مختلف قدرت می رزمیدند، به تاراج رفتند و قاره اروپا با خاک یکسان گردید.
جنگهای سی ساله هنگامی پایان یک یافت که یک سلسله معاهدات در سال ۱۸۴۸ امضا شدند و به نام پیمان صلح "ویستفالیا" یاد می شود. این معاهده نظم سیاسی ای را در اروپا در شکل همزیستی دولتهای دارای حاکمیت بنیان گذاری نمود. اگرچه برخی از مورخان به اهمیت حاکمیت ناشی از پیمان ویستفالیا موافق نیستند.
جیمز بیست سفیر پیشین کانادا در یوکوسلاویا، بلغاریا و البانیا، در سال ۲۰۰۷ در سخنرانی ای در مورد « بنیاد گذاری اصول اساسی حاکمیت و اصل تمامیت ارضی و عدم مداخله در امور دولتهای ملی»، گفت که « نظم ویسفالیا پیهم مورد تخطی قرار گرفته است، اما گذشت زمان ( اهمیت) خود این اصول را کاهش نداده است.»
درماه جولای ۲۰۱۴، ریچارد هیس مدیر برنامه گذاری مشی سیاسی در وزارت خارجه ایالات متحد امریکا و رئیس شورای روابط خارجی، در مقاله " جنگهای سی ساله جدید"، خاور میانه امروز را با قرن هفدهم اروپا مقایسه نمود. هیس می گوید که خاور میانه احتمالاً در آینده نیز ناآرام خواهد بود تا یک «نظم محلی جدید ظهور کند.»
چنانکه من یک سال پیش در گزارش " نظم محلی جدید" گفتم، شاید این نظم جدید در شکل " اتحادیه خاور میانه ئی" باشد. برای زمان حال و تا یک آینده قابل پیش بینی – تا زمانی که نظم محلی جدید ظهور نماید و یا (گروه های درگیر) ناتوانی خود را به نمایش بگذارد- خاور میانه کمتر مشکلی شمرده می شود که به عوض ایجاد شرایطی درجهت مدیریت آن باید به حل آن پرداخت.
پارچه پارچه گردانیدن خاور میانه
حوادث موجود بیانگر آن اند که دستور العملی دست کم برای استراتژیستها در ایالات متحد امریکا برای درهم شکستن دولت ملی و بالکانی سازی آنها وجود دارد، تا از چرب و چکل و بازمانده این دولتهای ملی، دولتهائی به رهبری مالکان جنگ سالار، دولتهای ریز و خرده دولتها بسازند، تا چنان ضعیف و مصروف جنگ با همدیگر باشند که نتوانند علیه قدرتهای خارجی استعماری، به ویژه شرکتهای چندین ملتی غربی متحد گردند. پس از یک دوران طولانی ویرانی و هرج و مرج در منطقه، شاید مردم خاور میانه چنان از دهشتها به ستوه بیایند که نظم تحمیل شده از جانب غربیها را همچون وسیله ای برای پایان دادن به جنگ بپذیرند، ولو آنکه عین قدرتهای غربی مسوول اکثر این هرج و مرجهای تحمل نا پذیر بوده باشند.
این استراتژی بالکانی سازی دست کم به اوایل سالهای ۱۹۹۰ هنگامی بر می گردد که برنارد لوئیس تاریخ نگار بریتانیائی- امریکائی، در سال ۱۹۹۲ در نشریه "فارین افیرز" ارگان نشراتی شورای روابط بین المللی ایالات متحد امریکا، مقاله ای با عنوان "باز اندیشی خاور میانه " نوشت. او نیروی بالقوه آن را برای برهم زدن منطقه درجهت« درگیرشدن، انتقام جوئی و جنگیدن مذاهب، قبایل، مناطق و احزاب » پیش بینی می نمود. حتی لوئیس در مقاله اش نوشت که این تنها «امکان» از میان امکانات زیاد دیگر است. این بسیار شباهت به اوضاعی دارد که ما در کشورهائی مانند عراق و لیبیا امروز می بینیم.
امکان دیگری که توسط بنیاد گرایان تسریع می گردد که اکنون سکه روز شده است، "لبنان آیزیشن" یا لبنانی گردانیدن خوانده می شود. اکثر کشورهای خاور میانه- البته مصر استثنا است- ساختارهای مصنوعی موخر می باشند که در برابر چنین روندی آسیب پذیر اند. در این کشورها، هرگاه قدرت مرکزی به قدر کافی تضعیف گردد، دیگر کدام جامعه مدنی وجود ندارد تا کشور را متحد نگاه دارد، زیرا کدام احساس واقعی هویت ملی مشترک ویا وفاداری برجسته به دولت ملی در آنها وجود ندارد.
لوئیس ادامه می دهد:« در آن صورت دولت ازهم می پاشد- چنانکه در لبنان اتفاق افتاد- درگیر هرج و مرج، در گیری، جنگ میان مذاهب، قبایل، مناطق و احزاب می گردد. هرگاه اوضاع خراب تر گردد و حکومت مرکزی دچار تزلزل یا سقوط شود، عین رخدادها نه تنها درکشورهای خاور میانه اتفاق می افتد، بلکه همچنان دامنگیر جمهوریهای مستقل نوتاسیس شوروی می گردد که در آنجا ها مرزهای مصنوعی توسط اربابان امپراتوری ترسیم شده بود و در هر جمهوریتی اقلیتهای موزائیک دعاوی یی از این یا آن نوع با همسایگان شان دارند.»
هنری کیسنجر وزیر خارجه اسبق ایالات متحد امریکا در سال ۲۰۱۳ ضمن سخنرانی ای در شورای روابط خارجی ایالات متحد امریکا، که خودش نیز عضو آن می باشد، برعلاوه مقایسه اوضاع منطقه خاور میانه با « جنگهای سی ساله» در اروپا، آرزومندی اش را به بالکانی شدن سوریه به « مناطق کم و بیش خود مختار» ابراز نمود.
او در یکی از مصاحباه هایش گفته است: سه امکان احتمالی وجود دارد: یکی پیروزی اسد. یکی پیروزی سنیها. و یا نتیجه ای که ملیتهای مختلف توافق به همزیستی با همدیگر بکنند، اما کم و بیش در مناطق خود مختار، به ترتیبی که آنها نتوانند بر یکدیگر ستم روا دارند. این نتیجه ای است که من ترجیح می دهم. اما این دیدگاه شایع نیست. من همچنان فکر می کنم اسد باید کنار برود، اما نباید فکر نمود که این کلید مساله است. کلید آنست که مانند اروپا بعد از جنگهای سی ساله، هنگامی گروههای مختلف مسیحی همدیگر را تا زمانی کشتند که در نهایت تصمیم گرفتند آنها می بایست باهم زندگی کنند، اما در واحدهای جداگانه.
ایجاد « امیر نشین سلفی» در سوریه
در ماه می امسال، "جودیکل واچ" یا دیدبان قضائی ( که یک گروه فعالان محافظه کار درواشنگتن دی سی برای حراست از اخلاق در روابط عامه است) یک سلسله اسناد رسماً محرم اعلام شده توسط وزارت دفاع و وزارت خارجه را پس از آن انتشار داد که این گروه اقامه دعوائی در مورد قانون آزادی دسترسی به اطلاعات علیه دو وزارت نامبرده مطرح نمود. در این انتشار اسناد، یک سند مهم متعلق به سال ۲۰۱۲ مربوط به " دی آی ای"، اداره اطلاعات وزارت دفاع است و حاکی از آن می باشد که این قدرتها از اپوزسیون حکومت سوریه حمایت می کنند. در سند گفته می شود که «کشورهای غربی، دولتهای خلیج و ترکیه» می خواهند « به منظور منزوی ساختن رژیم سوریه یک امیرنشین سلفی در شرق سوریه» ایجاد کنند.
در صفحه ۵ این سند آمده است که : نیروهای اپوزسیون می کوشند تا کنترول مناطق شرقی( الحسکه و دیر زور) را در دست گیرند که متصل به ولایت غربی عراق در (موصل و الانبار) و برعلاوه همسایه مرز ترکیه می باشد. کشورهای غربی، دولتهای خلیج و ترکیه از این تلاشها حمایت می کنند. در صورتی که اوضاع مساعدت نماید، امکان تاسیس یک امیر نشین سلفی چه به شکل اعلام شده و یا غیر اعلام شده در الحسکه و دیرزور وجود دارد، و دقیقاً این چیزی است که قدرتهای حامی اپوزسیون سوریه به منظور منزوی گردانیدن رژیم سوریه که آن را عمق استراتژیک توسعه شیعه (ایران و عراق) می دانند، طالب آن می باشند.
این سند در صلحه ۵ باز می افزاید:
داعش عراق نیز خواهد توانست یک دولت اسلامی را در اتحاد با سائر سازمانهای تروریستی در عراق و سوریه اعلام نماید.
بالکانی سازی(بالکان آیزشن) عراق
پارچه پارچه گردانیدن عراق به سه رژیم جداگانه هدف بسیاری در درون دستگاه حاکم ایالات متحد امریکا از سال ۲۰۰۳ به اینسو یعنی از هنگامی بوده است که عراق مورد تهاجم قرار گرفت. با وجود آنکه ترکیه عضو ناتو لفظاً با ایجاد یک دولت کردی در شمال مخالفت نمود. در سال ۲۰۰۶ یک نقشه بالقوه خاور میانه آینده توسط دگرمن رالف پیترز انتشار یافت که در آن عراق به سه منطقه سنی نشین در غرب، یک دولت شیعه در شرق و کردستان آزاد در شمال تصویر شده بود.
ولو آنکه این نقشه بازتاب دهنده دکترین رسمی وزارت دفاع ایالات متحد امریکا نباشد، یک نظر اجمالی در مورد طرز تفکر برخی از استراتژیستهای ارشد نظامی را فراهم می سازد که با اظهارات غربی دیگر در مورد استراتژی عراق تقویت می شود. اریک دریتسر که یک تحلیلگر جیوپولتیک است در مقاله اخیرش در نشریه "نیو ایسترن اوت لوک" خاطر نشان نموده است که لیسلی گیلب، رئیس شواری روابط بین المللی که به باز نشستگی رفته است، در سال ۲۰۰۳، در مقاله ای برای نیویارک تایمز نوشته است که یک نتیجه قابل تطبیق برای عراق « راه حل سه دولت کردها در شمال، سنی ها در مرکز و شیعیان در جنوب» خواهد بود.
در بالای این نقشه سوریه هنوز به قسم یک کشور متحد نشان داده می شد، شاید این به دلیل آن باشد که جنگ نیابتی در سوریه تا سالها بعد از آن شروع نشده بود. در دهه های بعدی اسرائیل نیز می تواند قلمروهای بیشتری را فرا گیرد.
کشور دیگر، عین استراتژی
عین نمونه بالکانی سازی و هرج و مرجی را که ما در عراق و سوریه دیدیم در قسمت لیبیا نیز صادق است. به دنبال جنگ سال ۲۰۱۱ ناتو در این کشور شمال افریقا، این کشور در قعرهرج و مرج سقوط کرد و اساساً به سه بخش به ترتیبی تجزیه شد که " برقه" در شرق کشور و مناطق غربی اش به "طرابلس" در شمال غرب و "فزان" در جنوب غرب ، تفکیک گردیدند. لیبیا اکنون یک دولت ناکام است که فاقد حکومت مرکزی بوده و درگیر جنگ قبیلوی می باشد. آن ملیشه های رقیب که روزگاری در کنار هم می جنگیدند، اکنون علیه یکدیگر می جنگند.
توافق هسته ئی ایران می تواند آغازی برای استراتژی جیوپولتیکی غرب در خاور میانه باشد که آنها همراه با قدرتهای منطقه ئی برای تقویت ثبات و جلوگیری از مداخله نظامی ( ویا مداخله از طریق نائبان قدرتها) همکاری خواهند نمود. بیائید آرزو نمائیم چنین جیزی حقیقت داشته باشد و غرب زیاده روی در برنامه های بی ثبات سازی اش را متوقف گرداند که از سالها به اینسو به راه انداخته است.
اما سناریوئی که احتمال آن زیاد است، تداوم استراتژی بالکانی سازی می باشد که ما همه انتظار آن را داریم، تا اینکه « یک نظم محلی جدید» ظهور نماید. البته نظمی که برای منافع غربیها تدوین شده باشد.