اصطلاح "دموکراسی" از کلمه یونانی "دموکراتیا" اخذ شده است و به معنی "حکومت مردم بر مردم" می باشد. {*}
تعاریف معمول دموکراسی
دانشمندان و فلاسفه در مسیر زمان تعاریف و برداشت های مختلفی از دموکراسی ارایه داشته اند. دموکراسی از نظر افلاطون قیام توده ای مردم علیه الیگارشی بود.
ارسطو دموکراسی را در طبقه بندی سه گانه ای خود از حکومت در قالب "پولیتی و مشروطه" جزئی همراه حکومت سلطنتی و اشرافی مفید دانست. روسو، فیلسوف فرانسوی دموکراسی را در کتاب مشهور خود "قرارداد اجتماعی" حکومت مرم نامید که این حکومت از طریق تفویض اختیاری، اختیارات به یک هیائت متشکل "حکومت" آزادی را برقرار میکند. در صورتی که به نظر نیچه دموکراسی چیزی جز اخلاق برده ها نمی باشد، دموکراسی را او نوع سرشماری و قدرت بردگان میدانست. توکوویل دموکراسی را معادل استوار کردن مساوات و از میان برداشتن نابرایری ها و حکومت نمایندگی را بهترین شکل حکومت دموکراتیک مینامید. عبارت مشهور لینکن حکومت برای مردم توسط مردم مبین دموکراسی است. لینین در کتاب "دولت و انقلاب" دموکراسی را در قالب دولتی که دنباله رویی اقلیت را از اکثریت تامین کند، می بیند. راسل, فیلسوف انگلیس میگفت که دموکراسی عبارت است از حکومت مردم بر مردم و نظامی که در آن جامعه توسط خود مردم اداره می شود. دوواژه، استاد علوم سیاسی دموکراسی سیاسی و اجتماعی را تفکیک کرده و میگوید که دموکراسی اجتماعی، یعنی تقدم برابری بر آزادی به شرطی که از ابتدا دموکراسی سیاسی تامین گردیده باشد. و این ممکن نیست مگر با گذار از کاپیتلیسم، یعنی شیوه تولید سرمایه داری به نظام تعاونی. این استاد علوم سیاسی دموکراسی سیاسی را عبارت از انتخاب آزاد و کاملاً بدون تنفیذ میداند. این شرط هنگامی برقرار میگردد که قبلاً آزادی های احزاب، مطبوعات، مذهب، بیان و غیره تامین شده باشند. هواداران نظریه قدرت دموکراسی را توضیح صحیح قدرت در جامعه آزاد و قدرت را لازمه ایجاد توازن بین عقاید مختلف میدانند.
دموکراسی در مسیر زمان
در یونان باستان نخست دموکراسی در دولت-شهرهای آن کشور برقرار بود؛ و آن هم در شهرهای کم جمعیت. دموکراسی یونان مستقیم بود و مردم خود مستقیماً در قانون گذاری و تصمیم گیری شرکت میکردند. در روم باستان که رژیم جمهوری داشت، دموکراسی معمول بود که پس از ایجاد امپراتوری و نظام ارتشیان از بین رفت. انتخابات تقریباً به مفهوم امروزه آن در جمهوری های رومی رواج یافت. در قرون اوسطی "قرارداد ها" بین فیودال ها و رعایا تا حدودی حقوق هر طرف رعایت میشد. تنظیم "منشور کبیر" ( مگنا کارتا Magna Carta ) در سال ۱۲۱۵ در انگلستان قدمی بس بزرگی در جهت تامین دموکراسی بود. با رنسانس در اروپا آزادی خواهی گسترش بیشتری یافت. در قرن هفده ام جان لاک انگلیسی به آزادی و دموکراسی مفهوم اساسی و بزرگی داد، به نحوی که پایه های دموکراسی پارلمانی انگلستان و سپس اروپا را تحکیم کرد. اصل تفکیک قوا که او ابراز داشت، بعداً در "روح ا لقوانین" مونتسکو شرح و بسط کافی یافت. افکار روسو در شرح دموکراسی و آزادی نیز مزید بر آن در سرتاسر اروپا و سپس امریکا انتشار پیداکرد و اساس انقلاب های اجتماعی و دموکراتیک را پایه گذاری کرد. انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب امریکا نقاط عطفِ در حقوق بشر، تامین آزادی و تعمیم دموکراسی بودند. قرن نوزدهم، قرن پیروزی دموکراسی در سراسر اروپا بود. آزادی مطبوعات و نظام های حزبی و پارلمانی ریشه ای این دموکراسی را مشروب میکردند. در همین قرن مارکسیسم نیز پیدایش یافت و تیوری دولت کمونیستی یا دموکراسی سوسیاایستی را عرضه کرد. قبل از آن دموکراسی دو قالب اساسی "سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی" را یافته بود. با ظهور مارکسیسم ساخت اقتصادی جامعه هدف انقلاب برای رسیدن به دموکراسی قرار گرفت. در همین قرن فاشیسم، دموکراسی را کثیف و منحط و رهبران تیز هوش بسیار برتر از مردم عادی میدانست و توده انسان ها را بی ارزش می شمرد.
روش دموکراسی که به عنوان آموزه ای کلاسیک در قرن هژدهم ظاهر شد، عبارت بود از نظام نهادی شده برای حصول تصمیم های سیاسی که توسط مشارکت مردم در تصمیم گیری در باره امور خود جامعه از طریق انتخابات افراد به منظور محقق ساختن اراده ای عمومی که بخیر جامعه منتهی میگردد.
نکته اول در این مفهوم "خیرعامه" به مفهوم رهنمود دموکراسی تلقی میگردد. نکته دوم، اراده عمومی است. در این جا بایست بزودی افزود که چیزی بنام "خیرعامه انحصاری" که مبنای وفاق همگان باشد، وجود ندارد. زیرا این مفهوم از نگاه مردم معانی متفاوت دارد. اگر وفاق عمومی هم حاصل شود، بازهم مسایل استثنایی هستند که قاطعیت آنرا مخدوش می نماید. مسئله دیگر برخورداری از معنی دقیق اراده عمومی و یا اراده عمومی به معنی اراده ملت است. آیا اراده عمومی جمع جبری اراده های فردی و گروهی به شکل یک کهکشان از خواست های کنش ها و نفوذ ها می باشد؟
اراده عمومی نکته بعد استقلال رای دهندگان و گزینش آنان است. فرد به عنوان عضو جامعه از جمیع کشاکش ها، درگیری ها، تبلیغات و شایعات متاثر می شود و ازدرون نیز انگیزه های او اهرم قدرتمند در تصمیم گرفتن برای مشارکت سیاسی و محقق ساختن اراده عمومی و رسیدن به خیر عامه می باشد. اراده عمومی به خصوص در جوامع دموکراتیک و پیشرفته ای غربی واقعیت قلب شده ای از ارداده اصیل افراد است که توسط گروه های نفوذ شکل گرفته یا حتی مصنوعاً ایجاد شده است. نمایندگان انتخابی مسئولان مراقب عملی شدن اعتقادات عقلانی مردم برای حصول خیر عامه هستند. یعنی مردم بدست خود "هیئتی" را برمیگزینند و این هیئت به طور غیر مستقیم عوامل اجرایی یا دستگاه حکومت را بر سر کار آورده، به این نحو مفهوم اولیه ما صورت دیگر نیز به خود میگیرد. یعنی عده ای از افراد در یک تلاش رقابتی برای جلب آرای افراد قرار میگیرند، تا به "قدرت" تصمیم گیری و رهبری دست یابند. بدین سان هیئت حاکمه که هیئت مقننه را در بطن خود دارد از قدرتِ برخوردار میشود که میتواند که اراده اکثریت را به جای مفهوم اراده عمومی بنشاند. به عبارت دیگر همیشه اقلیت ناراضی وجود دارد که از طریق "جناح" مخالف با تصمیم گیری های گروه حاکم مبارزه میکند، عملی بودن خود را از دست میدهد و دموکراسی عرصه ای میگردد که در آن هیئت حاکمه و جناح مخالف در نبرد دایمی برای کسب قدرت هستند.
دموکراسی در عمل و جامعه
دموکراسی وقتی جامه عمل بخود می پوشد که که افراد از طریق رای آزاد دستگاه قانون گذاری و دستگاه اجرایی، به عبارت دیگر هیئت حاکمه را بر میگزینند. در جامعه دموکراتیک حکومت اکثریت در حقیقت در اثر رای گیری ظاهر و دنباله آن به پارلمان کشده میشود. نظر اکثریت قاطع و لازم الرعایه است. اقلیت در پالمان در اکثر موارد از نطرات و حقوق مردمی که به آن رای داده اند، حمایت و جانبداری میکند. اقلیت به دلیل اینکه موجودیت سیاسی دارد، همواره میکوشد تا از طرق مختلف اکثریت را ساقط و در رای گیری مجدد قدرت را بدست گیرد. اقلیت در دولت دموکراتیک واقعی نه تنها از اهمیت فراوان برخوردار است، بلکه دارای مسئولیت خاص نیز می باشد. گاهی اقلیت در حکومت شرکت میجوید. این شرکت با تاکتیک اکثریت برای حل انتقاد است. اکثریت و اقلیت صرفاً در نظام حزبی زمینه وجود می یابند. لازمه کلیه شرایط فوق است که هم دارندگان قدرت و هم توده مردم از بلوغ اجتماعی و سیاسی برخوردار می باشند. در غیر آین صورت انتخابات و مشاورات پارلمانی چیزی جز نمایش نمی باشد. دموکراسی سیاسی و اقتصادی لازم و ملزوم یکدیگر اند. دموکراسی اقتصادی به مردم قدرت اقتصادی میدهد و آنها را از اتکا به دولت می رهاند و اجازه میدهد که دموکرای سیاسی در بستر خود که همان جامعه است، جاری شود.
"ادلند بورگ" میگفت که یک پارلمان سالم و قدرتمند آن است که برای خود محدودیت قایل شود تا وظایف خود را کاملاً به اجرا دراورد. این بدان معنی است که زمینه های تصمیم گیری پارلمان نباید تمامی ابعاد زندگی مردم را در برگیرد، یعنی دولت نباید به تدریج "عقل کل" و "ناظر کل" گردد.
در گفتگو با معضل پارلمان و در رابطه با بحث اقلیت و اکثریت اصطلاح "جناح چپ و راست" نیز نقشی بازی میکند. با در نظر داشت تفاوت در شرایط و اوضاع کشور ها، "چپ" به طور کلی به گروه ها و احزاب رادیکال، سوسیالیست، انارشیست و کمونست اطلاق میگردد، و اصطلاح "دست راستی" به طور کلی به گروه ها و احزاب محافظه کار ارتجاعی و هواداران قدرت مطلقه، سنت گرا و فاشیست اطلاق میگردد. ولی در واقع "راست و چپ" از منطق "هگل" المانی سرچشمه میگیرد. نیچه، عالم دیگر المانی میگوید که هگل در این رابطه از خود چیزی نگفته است، بلکه منطق افلاطون و ارستو را در قالب های تازه جاسازی و به بازار فلسفه سیاسی عرضه کرده است. ولی کارل مارکس دیالکتیک هگلی را بر روی پا استوار ساخته و اساس فلسفه اش قرار داده است. با وجود آن هم منظور سیاستمداران در سطح جهانی "راست وچپ" نیست؛ بلکه این اصطلاحات زهر ین برای آن ذهن نشین افرادگردیده اند، تا قدرت های بزرگ، هر یک به نفع استراتژی و اهداف خودش از آنها بهره ببرد.
از بدو خلقت آدم تا این دم ، جهان در گیر جنگ های خورد و بزرگ بوده و به اثر همین جنگ های ناشی از اهداف قدرت های بزرگ و یا قدرت های محلی به فکر گسترش قدرت فرا منطقه ای میلیون ها انسان کشته شده، خانه ها ویران گردیده و مزارع به مثابه زیر ساخت زیست بشر لا مزروع گردیده اند. تحت همچه شرایط میتواند که قابل تصور باشد تا در سطح جهانی رژیم های مختلف سیاسی جای خود را به موسسات کوچک و بزرگ مناسب اجتماعی-سیاسی داده، ساختار های که توسط دانشوران و بر پایه شایسته سالاری آن هم نظر به یک سری از موازین سیاسی و مشخصات اجتماعی در اداره و پیشبرد امور نقش مهم داشته باشند. این ساختار فاقد قوای نظامی بوده، چون جنگ در کفن ناپدید میگردد و به گورستان تاریخ دفن میگردد. بامید آن روزی که بشر دست به دست همدیگر داده، در اتفاق و همبستگی "شیوه انسانی" را درپیش گیرد و قدم در جهان صلح بگذارد که حالت اصلی انسان است؛ و در اخیر دموکراسی را به مفهوم واقعی "حکومت مردم برمردم و برای مردم" تحقق بخشد.
{*} تعاریف مختلف دموکراسی گرفته شده از : داکتر محمد جاسمی و داکتر بهرام جاسمی، فرهنگ علوم سیاسی، انتشارات گوتنبرگ، چاپ اول, اسفند ماه ۱۳۵۸، چاپ حیدری، جلد دوم، ص ۳۵ تا ص ۳۹