پرخاشگری دینی - در گستره ای امپراتوری اعراب بخش سوم

۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی  اعراب بادیه نشین
سرزمین صحرایی و بدون آب  و علف شبه جزیره عرب که سالیان متمادی در بین قلمرو ساسانی  و بیزانس، دو امپراتوری بزرگ جهان "ساندویچ" شده و  از سیر تمدن زمان بهره نبرده،

دکتر سید موسی صمیمی
می سال ۲۰۱۸

 


پرخاشگری دینی


- در گستره ای امپراتوری اعراب -

 

 

نظر گذرای تاریخی بر فراز و نشیب امپراتوری اعراب
- از ظهور پیامبر اسلام تا جنبش "بهار عربی" –

۱. پیش گفتار: "امپراتوری معاصر"  در تضاد با ساختار  "دولت-ملت"
۲.  اوج و زوال امپراتوری های ساسانی و بیزانس: دو امپراتوری مقتدر زمان
۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی  اعراب بادیه نشین
۴. شهر مکه، زادگاه پیامبر اسلام  در واحه ای بزرگ حجاز
۵. هجرت پیامبر  اسلام، ساختار  "دولت-شهر مدینه"
- نطفه بندی امپراتوری عرب -
۶. "پیامبر اسلام، بانی تیوکراسی و پایه گذار امپراتوری اعراب
۷. "غارت و باج گیری"، زیرساخت گسترش "حاکمیت الهی مدینه"
۸. فتی شیسم پردهٔ مهبل، تبعیض جندر
۹. توجیه قرآنی "تیوکراسی اسلام" – رابطه "حاکمیت الهی" با شمشیر 
۱۰.  معضل جانشینی پیامبر اسلام: جدال زعامت  بین "مهاجرین و انصار" 
۱۱. امپراتوری اموی ها: نظام ارثی "اشرافیت قریش"  - دمشق محور –
۱۲. امپراتوری عباسی ها: انتقال قدرت سیاسی در درون قبیله قریش -بغداد محور-
۱۳. فروپاشی امپراتوری عرب: "خستگی تاریخی"،  فرقه گرایی و  فساد
۱۴. امپراتوری اسلام در تصادم تضاد های درونی و تهدیدات خارجی
۱۵. عوامل تاثیر گذار ناشی از  فرو پاشی امپراتوری عثمانی
۱۶. روند مسخ شده فورماسیون "دولت-ملت" در جهان عرب
۱۷. گفتمان بنیاد گرایی از جنبش اخوانی تا مدرسه دیوبندی
۱۸. روند چند بعدی در جهان عرب به سوی تراژیدی تاریخی
۱۹. بهار عربی: از یک جرقه آتش بر می خیزد
۲۰. پس گفتار: تیوکراسی در رویارویی با دموکراسی
۲۱. رویکردها

بخش سوم

۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی  اعراب بادیه نشین
سرزمین صحرایی و بدون آب  و علف شبه جزیره عرب که سالیان متمادی در بین قلمرو ساسانی  و بیزانس، دو امپراتوری بزرگ جهان "ساندویچ" شده و  از سیر تمدن زمان بهره نبرده، به مثابه یک جامعه متلاشی، قبایلی و نیمه بدوی در  فقدان "نعمات مادی دنیوی" و فاقد پویایی دیگرگونی اجتماعی بسر میبرد. ولی - با وجود نقش "ضرب گیر سیاسی" در بین دو امپراتوری – در گذشته های دور در بخش های شمالی و جنوبی شبه جزیره عرب ما شاهد پادشاهی های یمن و نباتیه بوده، که در زمان خود از شان و شوکت بزرگ تاریخی برخوردار خوانده میشدند. ولی صحرانشینان بدوی بخش های وسطی شبه جزیره عرب از شمال و جنوب با تمدن های باستانی "نباتیان" و "یمن" در روابط پیرامونی ناشی از "تجارت ترانزیتی" بار زندگی پر مشقت را در خیمه های ژولیده  صحرایی بر دوش میکشیدند. 
 در جنوب شبه جزیره عرب ساختار پادشاهی یمن در حدود پنج صد سال قبل از میلاد شکل گرفته که دارای مرکز حکم روایی، قشر نجبا، روحانیون، نهاد اداری برای تنظیم آب و داد و ستد امور تجاری با سرزمین های دور و حتی ماورای ابحار بود. یمن، سرزمین "سبا"  مرکز تمدن ویژه بوده و در آن زمان عظمت خاصی داشته است. اسطوره ای دیدار بلقیس، ملکه سبا با سلیمان، پسر داود با "لباس های زیبا و زیور های گران بها" بیانگر سطح عالی تمدن سرزمین یمن خوانده می شود. با و جود تماس های کم و زیاد با مناطق وسطی  شبه جزیره عرب بدوی، که فاقد زیر بنای شهر نشینی بوده،  تمدن یمن نتوانست تا قبایل بادیه نشین و خانه بدوش حجاز را از نگاه شیوه زندگی زیاد متاثر سازد. انقراض تمدن یمن که با ویرانی سد آب "مارب" و کشف نیروی بادهای موسمی برای کشتی رانی بدور از سواحل یمن هم زمان بود، منجر به فرو پاشی یکی از بزرگترین تمدن های  باستانی آن خطه گردید.
 در بخش های شمال شبه جزیره عرب پادشاهی باستانی "نبایته" به نوبت خود قرن ها قبل از میلاد شکل گرفته، حکمرانان سلسله نباتیه برخوردار از "فرٌ ایزدی" مراکز قدرتمند اداری بر افراشته و از پشتیبانی "کلان ها و قبایل" منطقه برخوردار بودند. پادشاهی نباتیه که پایتخت آن "پیترا"، واقع در اردن امروز بود، بخش های از سوریه و اردن را تحت اداره درآورده با مصر، یمن و فلسطین روابط تجاری داشته است. [۴]
پس از تخریب "پیترا" در اوایل سده دوم پس از میلاد توسط رومی ها، "پالمیرا" با عظمت معماری پایتخت دوم نباتیان گردید؛ بقایای این شهر که زبان زد عام و خاص بود، در سال ۲۰۱۵ توسط گروه "دولت اسلامی" به تل خاک مبدل گردید؛ درست عمل تخریبی را که برادران تکفیری "طالب" آنها در سال ۲۰۰۱ در مورد دو تندیس بزرگ بامیان، این دو نماد تاریخی در سرزمین هندوکش روا داشته بودند.
با در نظر داشت تاثیر پذیری از این دو پدیده تاریخی – امپراتوری های بیزانس و ساسانی از یک سو و تمدن های نباتیه و یمن از سوی دیگر – جامعه بادیه نشین عرب در سده های قبل از ظهور اسلام در یک روند "مهم گذار" به یک ساختار مشخص "پدر سالاری و پدر تباری" ویژه ای صحرا نشینی زمان بسر میبرد؛ اینکه از همین وسط صحرای بی آب و علف یک گروه  پا برهنه، شتر سوار، دستار به سر، شمشیر به کمر و آرا سته با "آیین اسلام"، برخاسته از دشت سوزان حجاز  در قرن هفتم پس از میلاد بنای "امپراتوری عرب" را گذاشت،  که پس از سپری شدن یک و نیم هزار سال هنوز هم از "پویایی ویژه" در جهت "گسترش در سرتاسر جهان" برخوردار می باشد، معضل است مبهم و پیچیده؛ اگر داعیه این عظمت طلبی را "معمای سیاسی" و یا – از نظر قرائت دینی اسلام گرایان – "معجزه قرآن" به مثابه "کلام الله" نخوانیم.
"صحرا نشینی" در رویارویی با "شهرنشینی"  
نظر به "اسطوره عرب"، زمانی که اسحق (پیامبر) چشم بدنیا کشود، ابراهیم، پیامبر بزرگ اهل کتاب، هاجر، کنیز – همسر-  و اسماعیل پسرش را از "خیمه" بدور انداخته و آنها را در صحرای سوزان رها کرد. اسماعیل در بیابان با دختران "لی لیت" مواجه گردیده، لی لیت در اساطیر کهن "خدای طوفان" بوده است. [۵]
 "قوم عرب" محصول همین "ازدواج" خوانده میشود. اینکه اعراب موسوم به تبار "سامی" گردیده اند، پیوند میخورد به اسطوره مذهبی که پسر نوح به اسم "سام" پدربزرگ مردمان بادیه نشین عربستان بوده که در تمایز به "اندو جرمن تبار ها" قرار گرفته؛ اقوامی که بعدتر – با پیروی از اندیشه امپراتوری اسلامی عرب تبار  - بنام های "موالی – بندگان و بردگان-" و "عجم – زبان بسته ها  و گنگ زبانان-" یاد گردیده اند.
عرب بادیه نشین با ساکنین شهر ها در تضاد عمیق "شیوه زندگی" و فکری قرار داشته، آنها را "بردگان مسخ شده" میدانستند که در ازای تکیه بر شمشیر در بند "قلبه و زرع زمین" می باشند. [۶] از همین نگاه گفته می شود که مرد بادیه نشین عرب دستارش را بر "تاج مرصع" و خیمه اش را بر "کاخ قیصر" ترجیح میدهد؛ البته این امر تا زمانی میتواند مصداق داشته باشد که مرد عرب با "شیوه زندگی قیصری ساسانی" آشنایی نداشته و از لذایذ کاخ نشینی شاهان بیزانس بی بهره بوده است. همین فقدان نعمات مادی بی تاثیر نبوده که مرد عرب – با پیروی از آیین اسلام -  به "نهر های شیر و شهد"، جام های لبریز از شراب ناب، و  در موجودیت "حور و غلمان" برای ارضای نفس محروم از همه چیز دنیوی  به مثابه "اجرت اخروی" پناه می برد. تعریف بهشت، درست مطابق به آرزو های مرد بادیه نشین عرب صورت گرفته است: اقلیم گوارا (بدون گرمای جهنمی روز و سرمای تلخ شب)، باغهای پر میوه، نهر های روان و خدمت گذاران ماه رو.
 دو بر سوم سرزمین شبه جزیره عرب شامل ریگ، شن، دشت و دمن می باشد؛ جایی که در ازای "نهر روان" از "ریگِ روان" صحبت میشود که انسان ها را با کاروان ها یکجا  بخود می بلعد. کمبود آب و فقدان زمین زراعتی به مثابه دو عامل مهم، تعیین کننده ای شیوه زندگی و ساختار اندیشه انسان صحرا گرد و بیابان نشین عرب تلقی میگردند؛ نظر به مشاهدات تاریخی، در سرزمین عرب هر چهل سال یک مرتبه برف می بارد.           
  "ریگ و شن" چهره واقعی بخش های میانه شبه جزیره عرب را ترسیم کرده و شرایط ناشی از این ساختار شیوه فکر، راه و روش زندگی و پیوند های اجتماعی انسان های مقیم را در ریگ دیکته میکنند.  "ریگ" گویا از "گهواره تا گور" عرب بادیه نشین را همرایی میکند. مرد عرب باستان در "بحر بیکران ریگ" در جستجوی "آب"، این اکسیر زندگی که نخست به  سوی "سراب" ماه ها در حرکت بوده، در اخیر در واحه  ای کوچک در کنار چشمه سار رخت اقامت می بندد. نظر به فقدان آب، این "عطیه الهی" با کمال احتیاط بکار برده شده، در بین مشک های ساخته شده از پوست شتر و یا حتی در خود شکم شتران ذخیره میگردد. با کسی که بخت یاری کند، و به "چشمه سار ازل" مانند "چشمه آب زمزم" در مکه دست یابد، تا حد امکان آنرا از انظار پر طمع دیگران مخفی نگاه داشته، و از همین جهت جنگ های دراز مدت بر سر دسترسی بر آب یک امر عادی تلقی میگردد. [۷]
شیوه زندگی وابسته به "شتر"
عرب چادر نشین "اسب" را دوست داشته، ولی  - نظر به شرایط اقلیمی – شتر رفیق و همراز زندگی او خوانده میشود. [۸] در کتیبه های باستان شبه جزیره عرب  در قرن نهم قبل از میلاد از شتر نام برده شده است. [۹] اگر معمولاً اختراع "چرخ" به مثابه چرخش در تاریخ انکشاف فناوری خوانده میشود، در صحرای بی آب و علف عربستان شتر همین نقش پربار را بازی کرده است. نظر به پژوهش های تاریخی، هزار ها سال قبل از میلاد شتر اهلی گردیده است. [۱۰]
شتر به مثابه یک حیوان باربر در حدود دوازده کیلومتر را در ساعت طی کرده، در تابستان تا پنج روز و در زمستان حتی تا بیست و پنج روز بدون آب میتواند زندگی کند. شتر که هزار ها سال قبل اهلی شده است، میتواند در حدود دو صد لیتر آب را در ارگان های پیش از معده ذخیره کند. به این ترتیب شتر خود یک "آبگیر سیار" خوانده شده می تواند. شیر شتر نیرو زا گفته شده  و از ادرار شتر برای شستن موی سر استفاده میگردد؛ سرگین شتر برای سوخت بکار رفته، از ادرار شتر برای شستن موی سر استفاده گردیده و گوشت شتر غذای خوش طعم تلقی گردیده و در اخیر از پوست و پشم شتر برای ساختن لباس، کفش و خیمه استفاده میگردد. در همراهی با این حیوان "پر حوصله ولی کینه توز"، عرب بادیه نشین میتواند روزها و هفته ها با چند خرما و جرعه شیر در جستجوی آب و علف راه پیمایی کند. اکثراً مهار شتر را بر سنگ قبر صاحب شتر بسته کرده تا بدون آب و غذا بزودی به آن دنیا به صاحبش پیوسته و در خدمت او باشد. [a۱۰]
با در نظر داشت این ویژگی  ها، شیوه فکری و نوع زندگی عرب بادیه نشین  در بند وابستگی همین صفات چند گانه این حیوان با توش و توان بزرگ، مشخص گردیده که به یک تفکر نوع خاص "شتر باوری" منجر میگردد. طبری از زبان "ضرار ابن حصین مری" نقل میکند که عمر، خلیفه دوم خود در مورد اعراب چنین گفته است: "مثال عربان چون شتر سرکش است که دنبال کشنده خویش میرود." [۱۱]
نقش پیوندهای بدوی قبایل  
 اندیشه  عرب بادیه نشین مانند "هوای صحرا" منزه و مانند ریگ بیابان  "شفاف و همیشگی" می باشد. عرب صحرا نشین در کنار خیمه اش در گرمای سوزان روز و در تیرگی های بی امان شب، در پیوند ناگسستنی با ساختار خانوادگی و قبایلی از دار و ندار خود با شمشیر دفاع میکند. در غیاب قوانین و مقررات حاکم بر "تمدن شهر نشینی" و ساختار های شبه دولتی،  "هستی و نیستی" عرب صحرا نشین نخست با سرنوشت خانواده رقم زده شده و با "تقدیر قبیله" سخت پیوند خورده است. برای عرب بادیه نشین "وابستگی کلان و قبیله" پک پیوند همیشگی بوده، او "هویتش" را در "واقعیت وجود قبیله" تشخیص و در نفی از عضویت به یک "قبیله دیگر" تعریف میکند. "قبیله" به مثابه "خانواده گسترده" دارای مقررات و روابط سنتی بوده که "برده وار" مورد احترام وا بستگان به قبیله قرار گرفته و تخطی از این پیوند بدوی منجر میگردد به طرد و تبعید؛ بخوان انسان بی پشت و پناه، رها شده در صحرای بی آب و علف و فاقد زیرساخت مادی برای تنازع بقا. اختلافات درونی بر پایه "سنن و رسوم" حل شده، جامعه فاقد قدرت قانون گزاری یا دستور دهی اقتدار گرایی یک فرد بود، و لو که شیخ هم نامیده میشد.  مرد عرب در بند وابستگی قبیله برای بقای قبیله و در نتیجه برای بقای خود دست به جنگ و سرقت زده و در راستای بدست آوردن غنیمت – تصرف مال غیر – حتی خطر  مرگ خودش را هم می پذیرد.   عظمت یک قبیله عرب که در هم چشمی و مبارزه همیشگی با قبایل دیگر شب را بروز میرساند، در تعدد اطفال به مثابه نیروی جنگ افاده میگردد. از همین نگاه کشته شدن یک تن از اعضای قبیله توسط عضو دیگر قبیله یک اندوه محسوب شده، اما منجر به گرفتن انتقام خونی نمیگردد؛ چون در صورت کشته شدن عضو دیگر همان قبیله، نیروی جنگی قبیله در کل ضعیف میگردد. ولی کشته شدن توسط عضو یک قبیله دیگر منجر به "حس انتقام" گردیده و آتش این انتقام  - برای بمیان آمدن توازن دوباره – میتواند نسل ها دوام کند. در عین زمان، چاه آب و درخت های خرما در اطراف و اکناف آن – با وجود جنگ های طولانی – نظر به اهمیت حیاتی آن و سنت حاکم بر شیوه زندگی صحرایی از هر نوع "تخریب" مصون می باشد. در این نظام "انارشی سر و سامان داده شده" – کریستیان سگریست – برای عرب قرن ششم و هفتم  پس از میلاد نوای کاروان شتر از هر  "عقیده دینی" دلپذیر تر بوده و از اهمیت بیشتر برخوردار می باشد. او نظر به اندیشه شفاف بدوی خودش، میتواند آفتاب پرست، باد پرست و  "ریگ پرست" بوده  و یا حتی در خدمت خدایان موهوم از قبیل "خدای جنگ"، "خدای امراض سماوی" و یا خدای عشق" باشد. اعراب بادیه نشین همچنان "خورشید و ماه" را به مثابه خدایان میپرسیدند. اسامی ماه و خورشید را بر فرزندان خود میگذاشتند، عبدالشمس، عبدالنجم و زهره بیانگر همین اصل است. اعراب "لات، منات و عزی" را  دختران خدا میدانستند. [۱۲] ولی اگر همین خدا نیازش را برآورده نسازد، مانند "بت تراش بلهوس" – نادر نادرپور – "پیکر خدایی" را شکستانده و "خدای دیگر" می آفریند.
 
از چپ به راست: عزی، لات و منات