محقـق را چو علیپـــور کرد ند
خسی ساختنـــد ومهجـورکردند
محقـق را عطـــا نـور ساختنـد
صغیروزیرد ست محجورکردند
*
محقـق را چـونـورنا کـدون کردند
به آب غرقش چون فرعون کردند
چنان شپلیـد نش که ګشت بی آب
به پیش قوم ودوست بی عون کردند
*
محقــق مثل پــوقــا نـه ترکیــد
چونوربا یک پچق بسیار ترسید
کنون داند که یک نان چند فتیراست
چو بی ریشه درخت از بیخ لرزید
*
محقـق لا ولشکرت کجا شد
علی ات کوو قمبرت کجا شد
نکردند پشت بندت فاطمیون
اما م ویا ر سنګرت کجا شد
*
محقـق را شکستند با زر وزور
بیک ضربت نمودند کاراو جور
چو مرغ کردند سرش را زیربالش
ز پف مانده کنون ګردیده مهجور
*
محقـق عا شق سراب ګشتــه
علیپــور ګشتـه وتـواب ګشته
چواسپنتا به بحربی خودی غرق
چو نوراز قاعـده خراب ګشته
*
محقـق شور قیصا ری نداشتی
زخویش وقوم هم یاری نداشتی
نکرد یادت کسی درشهروبازار
نه دوستی نی غمخواری نداشتی
*
چو خشت خام شکستند محقـق را
به پف ُکشتنــد خس محترق را
به تهـد یـد وفـریز پـول وپیسه
بساختند رام به دالر ملتصق را
*
محقــق با ز سر کـار برفـت
عجب شرمنده وبی عار برفت
خسی ګردیده وپهلوان زنده
سر افګند بسوی دار برفت
*
محقـق ګشت پروتوکولی رهبر
چو پتکی کفترد ست لوت بی پر
کشید ند پر وشهپر های پرواز
که تا غمبر زند بر ریز منبر
*
کابلی
پنجشنبه ۱۲ دلو ۱۳۹۷