فکر من مانند زلف تو مشوش
عقلم با جبههءنقل است در کشاکش
شرح اسرار بُود سراسر مُنَقش
حرفی نه شنیده ام قاطع و بی غش
دو سوی معادله با هم در کشمکش
همچون سپند یست دل درمجمرآتش
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
غواص خاصم و پیدا گوهری نیست
دریای خروشانراستوده رهبری نیست
دربیابان حیرت پاو سری نیست
از کوچ قافله ها هیچ خبری نیست
مُردم در تشنگی از آب اثری نیست
سوخته دلان را ازنم، لب تری نیست
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
سالک، صوفی وعارف به یک سخن نیست
بر فلسفی و شکاک ره در انجمن نیست
درسیر و سلوک همه با هم متقن نیست
گیسوی دراز شیخ را هیچ شکن نیست
عالم و عامی خارج از محن نیست
خرد ورزرا جزتسلیم به این سخن نیست
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
جمعی در تحقیق، گروهی در قیل و قال
یکی در فراق سوزد، دیگر در وصال
منکر مطلق را نیست جایی درین حال
کاسه گران خسته و مانده کلال
حیرت زده کیست؟ واماندء دشت محال
خاطرم مدام دارد از من این سوال
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
توهمی به فهم دلیل نه میرسد
آبله پا زود به منزل نه میرسد
به درک حقایق هرکوردل نه میرسد
به سجده پیرو عزازیل نه میرسد
غریق به بارقهء ساحل نه میرسد
خفته به سرشت قابل نه میرسد
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
یکی در وحدت وجود ، تاج دارد
ره پیمای حق است به شهوداحتیاج دارد
رسیدن به مطلب بحث احتجاج دارد
فاصله سنج از کارش ابتهاج دارد
مراحل معرفت نزول و معراج دارد
کاین بحر محرم پیچیده امواج دارد
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
عارف و سالک به هر بادیه شتافتند
پیش رفتند یاپس یا جا برجادرجا ماندند
در تحقیق هم فیلسوفان دفتر ها ساختند
لیک آخر، به کمال ذره ره نیافتند
ناسا و ٍاسا و دیگر ، رازها شگافتند
تاهنوز از سرٍ طبیعت کمتر چیزیافتند
صد ها بادیه رفتند هزار در دویدند
آخیر وامانده شدند و بسیار گفتند
کای افسرده دل چنین حیران چرایی
مباد دیوانه وش به بازار برایی
کابل : م.ش.فروغ۰۷/۰۱/۲۰۱۹
ناسا : سازمان فضایی امریکا
اٍ سا: سازمان فضایی اروپا
جاکسا: سازمان فضایی جاپان
همچنان روس و چین و غیره