کو کاوه که چرمی بسر چوب نماید

           کو کاوه که چرمی بسر چوب نما ید
از بهـرنجا ت غلغله آشوب نماید
یک شیر ژیان است بکار در رۀ پیکار

ا چارۀ این گلۀ معیوب نما ید

با زور مسلط شده اند خیل شغالان
یک شیر ژیان جملگی مغلوب نما ید
پیروز شود آنکه درین عرصۀ پیکار
تا پای فشاری سر اصلوب نما ید
دیر نیست که دزدان –وطن دشمن نامرد
در محکمۀ خلق همه مجلوب نما ید
جرم است وجنایت که یک قوم برادر
به امر کسی جملگی مصلوب نما ید
شرم است که گلهای چمن باغ وبستان
با برتری رنگ یکی مغلوب نما ید
شرم است که کاکتوس شقایق وسمن را
با فکر سخیف تایب ومحجوب نما ید
جرم است وجنایت وسخافت ، وطن را
تبدیلی نام با کهنگی منسوب نما ید
دور نیست که نیرو بهاران شتابان
گلشن خزان دیده را مقلوب نما ید
مرد است که گلزاراسیرغم گلچین
با نیروی تازه حی القلوب نما ید
سبز باد سرتاک که در کلفت دوران
با لذت ومستی همه مشروب نما ید
شاداب سر ساقی ودخت رز خندان
کز توبه شکستن رفع ذ نوب نما ید
با رنگ وشادابی وبوشاخص خود گل
پو چست که بر طایفه منسوب نما ید
کو کاوه که با پتک  یک ضرب خسان را
مغلوب ومقهور ومضروب نما ید
کو کاوه که با قدرت ونیرووتوانش
در سینۀ خلق رزم نو مسکوب نما ید
این کاوه درون دل خلق است هویدا
باید که در آن تنمیۀ خوب نما ید
تجربه وعلم است نبرد ، ازسر مردم
افکار سخیف باید جاروب نما ید
شیرۀ توانبخش نبرد در دل مردم
با مشرب ایثار گری رسوب نما ید
آزادی نبرد است واصول است و ثقافت
کی باد شمال وتف جنوب نما ید
                 ***
                  **
کابلی
سه شنبه /31/ 1398