تا شیخ بفکر ساغـرافتاد
آتش بگرفت بمجمرافتاد
خرمهره شیخ
تا شیخ بفکر ساغـرافتاد
آتش بگرفت بمجمرافتاد
تا عشوه وناز گرخان دید
د یــوانه شـد وزمنبر افتاد
ساقی چوگرفت دست اورا
ازدست برفت وبرسرافتاد
طنا زی ورقص دختـر زر
دررگ رگ او کا ریگرافتاد
ازلعل مذاب شیخ مدهوش
اسپند شد و به مجمر افتاد
بردختـر رز شیخ دل باخت
د ل از کف شوخ اوبر افتاد
شد سنگرد ین شیخ لــرزان
صد ترک بکاخ وسنگرافتاد
بـرخــا ک د رمیکد ه شیخ
شدخاک وزخاک کمتر افتاد
شد فتـح بد ست د ختـر رز
تا کشورزهد بی لشکرافتاد
بی صیغۀ عـقـد شد طلیگا ر
شیخی که چنین به محضرافتاد
ازعـربده ای شیخ عا صی
محراب شکست ومنبرافتاد
د رکوی مغـا ن شیخ گمره
رهیـا ب شد وزره بر افتاد
زورق ریـای شیـخ مکا ر
دربحرهوس بی لنگرافتاد
با یک دوقدح برآسمان رفت
بیباک به حوض کـوثــر افتاد
پرواز شیخ به عرش اعلی
بارطل گران وساغـر افتاد
برشوق سماع شیخ برخاست
در بزم بتان چه محشر افتاد
خرمهرۀ دست شیخ مکار
شد حلقه بگرد ن خرافتاد
*****
**
کابلی
جولیان آسانژ
آفــرین آســـا نژ برایمـان تو
صد د رود برپاکی وجدان تو
بررخ دیوان کشیدی تیغ کین
آفــرین برقـد رت عصیان تو
انقـلابی آفــریدی د ر جهـا ن
قرن مااست عصرتودوران تو
کرد ی ششد ر با زی نرادها
مات کردی جمله ازبرهان تو
با حقیقت عهـد بستی استوا ر
مــرحبـا بر پا کی پیمــا ن تو
فاش کردی را زشیادان عصر
این شلخته گشته است عریان تو
از سپروزره سا نسورگـذ شت
جاه گرفت برقلب شان پیکان تو
قبــــله گــاه مـــرد م آزاده شد
معـبـد وطوا ف گه زند ا ن تو
ظلمتستا ن خـبـر پر نــور شد
کـوه نـور آوردی د رمیدان تو
یک تنه رفتی به رزم کژروان
صد د رود برتـو وبر یاران تـو
روسیه شد فـتـنـۀ کاخ سپیــد
از هجوم وغــرش طوفان تو
خدعه ونیرنگ و تطمیع وفریب
سد نشد بــر پویـش جــریــا ن تو
جنبش ونبـرد قهــرآمیــز تو
فتح کرد سنگردوژخیمان تو
د رفــــرا ینــد نبـــرد مـــرد می
آ فـــرین بـر تـو وبـر اعــوان تو
روح استبداد پامال شد بعنف
زیــر چکمه های پر توان تو
برسکون پویایی رامشکات شدی
انجمــا د سرکـوب از غـلیــان تو
شرک اقتصاد ونژاد و روان
فـا ش شد ازتو وازیـاران تو
د رنـورد یـدی بتـا روپـود شرک
وز خرافات چهـره شد عـریان تو
با سگ وروباه وکفتاروخفاش
پنجــه دادی د رکنــام شـان تو
ثبت تاریخ جهــا ن گـردیده است
قهــــرمــانی هــای تو د ستان تو
رونمــودی جــرم آ ثارخسان
در فضای مختنـق بحـران تو
روح ژورنالیزم از تو زنده گشت
زنـده کـــردی مـــرده را روان تو
آفــرین آسا نژ برایمــا ن تو
صد درود برپاکی وجدان تو
کابلی
****
**
* شریعتی دینمدارانرا مورد اتهام قرار میدهد که بجای ترغیب بشریت به"توحید" اجتماعی همواره شرک احتماعیراتوصیه کرده اند، شرک اقتصادی ، نژادی واخلاقی .