جهان سفله خو ؛
شاخهء سروم به جرم سرکشی پژمرده است
دیده خونین تبارم ؛ قرمز و خون خورده است
شوکت و شانی نباشد ؛ مردم غمدیده را
قلب انده گین ما هم ؛ یکزمانی مرده است
سینه ما جای اندوه و سراب زندگی
قامت سرو رسایم در شباب افسرده است
آتشی در سینه دارم ؛ درد و آه از حد برون
ای خدا امداد کن ؛ زیرا که آبم برده است
خنده تلخم ز اندوه و غمم دارد اثر
لیک والاهمتم ؛ ما را چه ناب آورده است !
در ره عشق و (وفا ) ما بی سبب رسوا شدیم
این جهان سفله خو مارا مگر نشمرده است ؟
سه شنبه ، 28/2/2017 ( وفا )