درکعبـۀ د ل راه مـرا ذوق صنم زد
زیبــا یی پرستی مــرا مهـر نعـم زد
سنگسارفلک دیدعـد وگفت بحسرت
افسوس که د یوانۀ شهرراچه کم زد
افسردگی وناخوشی ماکرددلش نرم
تاجی بسر ازلطف خــدا داد الــم زد
میخواست که رسوای جها نم بنما ید
فـریا د مرا د رِدَ رود یـوار رقـم زد
تارفت زد ست خاک بصدقهرزمانه
بس پرگنــۀ کـوه بلنـد را به سرم زد
چون بسمل افتاده بخون دید مرادوش
باکارد ستم گرد ن وشاهرگ رکم زد
در واسکت بیــداد چـوآرام مرا د ید
قمچین پی قمچین به توسن غـمم زد
برباد بشد خانه وسقفش بسرم ریخت
آزادی زقیـد سفــروهــم حضرم زد
تا بشکنـد افسا نۀ طا قت وصبوری
صدخنجرزهردارزکین برجگرم زد
تا تیـره کنــد د یــدۀ بیـدار د لــم را
خاک به سم آلـوده بچشم بصرم زد
با آنهمــه بیـداد نشد قا مت من خـم
ازکوه گـران سنگ جفا برکمرم زد
پر کرد زخـونم فلک ساغـر دشمن
نامردبیک بارگی تاهفت خط جم زد
صد پارۀ د ل جمع نمودیم بخواری
باحیله ونیرنگ وغـد ربازبهــم زد
چون سنگ تۀ کـوه نگشتیم بزاری
این عشق جوانبخت مرانام عجم زد
ازکبروغـرورچشم فلکتا زندانست
گوهربه گرانباری دوران چه دم زد
گرم بود بسردمهری وبیرحمی اما
از یا د نبـرد لـذ ت شا دی گـرم زد
پنهــا ن زانظـا ر بساختیم کمــونی
غم تاخت بخشم عربده گوبازدرم زد
28/10/2017 ****
**
کمون = مخفی پنهان
واسکت اقرار = جک لندن درکتاب ستاره َگَََرد خود ازوسیلۀ بنام "واسکت اقرار"و جزا داد ن متهمین یاد میکند.
درزمانه های قدیم که شراب رادر"شاخ بزکوهی "وشاخ گو "می نوشیدند.شاخ را به هفت خط مندرج می ساختند .