پیش از پرداختن به بحث اصلی لازم می دانم که چند جمله در بارۀ فلسفه بگویم۰ فلسفیدن بزرگترین خصوصیت انسان است؛ آنچه انسان را از سایر موجودات متمایز و ویژه می کند؛ قدرت تخیل و توانایی او در اندیشیدن است. به گفتۀ ویل دورانت؛ فلسفه جیب ما را پرنمی کند و ما را به مقامات ناپایدار در دولت های دموکراتیک بالا نمی برد و حتی ممکن است ما را به این گونه چیزها بی اعتنا سازد۰
زیرا اگرجیب ما پر شد و به مقامات بلند رسیدیم اما در طی این مدت جاهلانه ساده لوح ماندیم و عقل ما ناپخته و نا مجهز ماند و رفتار ما خشن و خوی و منش ما ناپایدار و امیال ما آشفته و خود ما کور و بیچاره ماندیم چه نتیجه ای دارد؟ پختگی همه چیز است و شاید اگر به فلسفه وفادار بمانیم؛ وحدت شفا بخشی به روح ما بدهد۰ ما در تفکر؛ لاابالی و دستخوش ضد ونقیض هستیم؛ پس سزد که خود را تصفیه کنیم و به وحدت و هماهنگی برسانیم و از گرفتاری به امیال و عقاید متناقض شرمسار گردیم؛ شاید از راه این هماهنگی عقلانی و ذهنی آن وحدت غایات و خوی و منش که سازندۀ شخصیت و بخشندۀ نظم و شایستگی به وجود ماست بیابد۰ فلسفه دانش موزونی است که زندگی متناسب و موزونی می دهد و نوعی انضباط نفس است که ما را تا صفا و آزادی بالا می برد۰ دانایی توانایی است ولی تنها خردمندی است که آزادی می آورد۰"یا به قول افلاطون " فلسفه لذتی گرامی است"۰ پرسش دیگری که باز میتوان در اینجا مطرح ساخت این است که چه نیازی به فلاسفۀ جهان غرب داریم؟ پاسخ این است که آنچه ما به نام فلسفۀ اسلامی داریم و همچنین مکاتب عرفانی ما تمام شان فاقد متد نگرش و بینش هستند۰ فلسفۀ اسلامی معجونی است از فلسفه؛ عرفان و حدیث و به طور کلی ترکیبی از علوم عقلی و نقلی۰از قرن هشتم میلادی یا دوم هجری انتقال علوم یونانی و فلسفۀ یونانی به مدت سه قرن در بخش های از کشور های اسلامی ادامه یافت؛ ترجمه ها اکثرأ از زبان "سریانی به زبان عربی انجام می گرفت و گاهی نیز از یونانی به عربی ترجمه می شد۰ از همان آغاز فلسفه به بیراهه رفت و فلسفه را با الهیات و عرفان به اشتباه گرفتند۰ بنابر این هرگز در جهان اسلام اندیشیدن فلسفی به معنایی اخص کلمه شکل نگرفت۰ فلسفه ابزار و طفیلی الهیات شد۰ پس ما برای فلسفیدن درست و صحیح نیاز به فیلسوفان بزرگ غربی داریم۰ در همین راستا است که این حقیر در حد بضاعت خود می کوشد تا ذرۀ هر چند کوچک از فلسفیدن و اندیشیدن فلسفی را طرح نماید۰ دیگر اینکه فلسفه؛ دانش و هنر؛ هیچگونه حد و مرزی را نمی پزیرند و این مفاهیم و پرداختن و سود جستن از آنها مربوط به هیچ کشور خاص یا تمدن و فرهنگ خاص نیست۰ تمدن و فرهنگ میراث فکری کل بشریت می باشند و بنابر این تعصب و تنگ نظری و کوته بینی را بر نمی تابند۰ و اما کانت و بحث روشنگری: نخست تعریف جناب کانت را از روشنگری می آورم و بعد به شرح و توضیح آن می پردازم: " روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است۰ صغارت؛ ناتوانی در به کار بردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است۰ این صغارت خود -- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کار گیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد۰ شعار روشنگری این است:" sapere Aude "شهامت داشته باش و فهم خود را به کار بر۰"ارنست کاسیرر( ۱۸۷۴--- ۱۹۴۵) فیلسوف دیگر آلمانی در کتاب گراسنگ خود " فلسفۀ روشنگری "در توضیح آن چنین می نویسد: " این عبارت مشهور کانت که در مقاله اش در پاسخ به پرسش: روشنگری چیست؟ آمده است به وضوح رویۀ قاطع خردورزانۀ فلسفۀ روشنگری و نیز خصلت تاریخی و مأموریت آن را بیان می کند۰فلسفۀ روشنگری در برابر آن بینشی از جهان که نیروی خود را از اعتقاد به وحی الهی کسب می کرد و عمدتأ قدرت مرجعیت" کلیسا و کتاب مقدس" و سنت حامی آن بودند بینش دیگری را می گذاردکه بر خرد و قدرت های فهم متکی بود۰آن اندیشۀ اساسی که زیر همۀ گرایش های روشنگری است این اعتقاد بود که فهم انسان توانایی این را دارد که با قدرت خود و بدون توسل جستن به کمک فوق طبیعی؛ سیستم جهان را بشناسد۰این شیوۀ فهم جهان به شیوۀ تازه ای برای سلطۀ بر طبیعت نیز می انجامد۰ روشنگری می کوشد تا بر پایۀ این اصل؛ یعنی اعتقاد به قدرت فهم؛ شناختی جهان شمول در قلمرو علوم طبیعی و عقلی؛ فیزیک و اخلاق؛ و فلسفۀ دین؛ فلسفۀ تاریخ؛ فلسفۀ حقوق و فلسفۀ سیاست به دست آورد۰" کانت در دسامبر سال ۱۷۸۴؛ اندیشه های خود را در باب روشنگری؛ در مقالۀ گرانسنگ و پرآوازۀ؛ در ۶۲ صفحه در پاسخ به روشنگری چیست؟ مطرح ساخت۰درست یکسال قبل؛یعنی در دسامبر ۱۷۸۳؛ یک کشیش پروتستان از اهالی برلین به نام "یوهان فردریک زولنر (۱۷۵۳-- ۱۸۰۴) ؛ این پرسش پر چالش را در ماهنامۀ برلین به میان آورده بود که: روشنگری چیست؟ و می نویسد که باید پیش از روشن کردن مردم؛ برای این پرسش که کما بیش به اندازۀ؛ حقیقت چیست؟ اهمیت دارد؛ پاسخی یافت؛ با این همه من تا کنون پاسخی را در هیچ جا نیافته ام۰" زولنر که خود از هواداران روشنگری بود؛ این پرسش را در پی نوشت مقاله ای کوتاه در پاسخ به نوشته ای بی امضا که پیشنهاد کرده بود ازدواج مذهبی بر افتد؛ مطرح نموده بود۰ موسس مندلسون نخستین اندیشمندی بود که در مقاله ای به این پرسش پاسخ داد۰ پس از او؛ کانت مقاله ای خود را؛ هنگامی که شصت سال از زندگی او می گذشت؛ در همین ماهنامه منتشر کرد۰ سپس اندیشه ورانی بسیار؛ دیدگاه های خودرا در بارۀ روشنگری مطرح ساختند۰کانت در پاسخ دادن به این پرسش که روشنگری چیست؟ در واقع از ماهیت روشنگری سخن می گوید؛ اما آن را در عینیت تاریخی دوران روشنگری مطرح می کند۰ او برخلاف سایر نوشته هایش؛ زمینه ای از واقعیت زمانی و مکانی را بر می گزیند و سپس از عینیت به ذهنیت منتقل می شود و از عمل به نظر می پردازد۰ واقعیت زمانی و مکانی؛ گستره و زمانۀ روشنگری است۰ دیدگاههای کانت در بارۀ روشنگری؛ درنگاه نخستین؛ به رویدادی باز می گردد که تاریخی و جزیی است۰تاریخی است؛ زیرا به دوران روشنگری می پردازد و مکانی خاصی را در نظر دارد۰جزیی است؛ زیرا به پدیده ای مربوط می شود در یک برش تاریخی که آن را " قرن خرد" نامیده اند۰ با این اوصاف؛ مقالۀ کانت در بارۀ روشنگری؛ به مدد عناصر و مفهوم های فرازمانی و فرامکانی؛ محدویت های زمانی و مکانی را در می نوردد و به عمومیت و کلیت می رسد۰ اندیشه های کانت در این مقاله؛ صرفأ یک " سابقۀ تاریخی" نیست که از قرن هجدهم در مورد روشنگری به ما گزارش بدهد؛بلکه در برگیرندۀ مسائل فراوان و پاسخ پاره ای از پرسش های بسیاری از جامعه های انسانی حتی در روزگار ما است۰ کانت از سر شیفتگی و جانبداری بی چون و چرا به روشنگری نمی نگرد ۰ او البته به دوران روشنگری امید بسته است و مایه هایی از شور و شوق این دوران؛ در نثر مقالۀ روشنگری او جاری است۰ اما نگاه او به روشنگری؛ نگاه فیلسوفی اندیشمند است که با تأمل؛ ژرف نگری و دقت؛ این رویداد را می کاود و با پرسشگری و درنگ و شکیبایی؛ در بارۀ آن داوری می کند۰ پدیدۀ روشنگری دارای تعریف ها و مفهوم ها ی کم و بیش معین و مشترک است و نماد فرهنگی خاصی را نمایان می سازد و به نوشتۀ "میشل فوکو"(۱۹۲۶--- ۱۹۸۴) "روشنگری خود چنین نامی به خود داده؛ یعنی روند فرهنگی یگانه ای است که با نامگذاری خود؛ تعیین جایگاه خود در قبال گذشته و آینده اش؛ و نشان دادن کارهایی که باید در درون فعلیت اش به انجام رساند؛ به خود آگاهی رسیده است۰" آیا روشنگری یک طرح است که در انداخته می شود و در زمان و مکانی معین به اجرا در می آید و آغاز و انجامی دارد؛ یا فرایندی است مداوم و رو به پیشرفت؟ کانت می اندیشد که روشنگری یک فرایند مستمر و دراز مدت است که می تواند انسان را به بلوغ و استقلال برساند؛ پس از آنکه انسان زنجیرهای زبونی و سستی را بگسلد و خود را از قیمومیت خداوندان قدرت رها سازد۰ انسانی که در فرایند روشنگری دورۀ نابالغی و صغیری را پشت سر می گذارد و با خردورزی به آزادی دست می یابد و خود آگاهانه دارندۀ اختیار و انتخاب می شود؛ دیگر به خداوندان قدرت اجازه نخواهد داد که سر رشتۀ اندیشه و اعتقاد او را به دست گیرند۰ اما آیا به راستی روشنگری فرایندی رو به پیشرفت است؟ میشل فوکو متفکر فرانسوی رویدادی را پیشرفته می داند که دارای نشانۀ " یاد آورنده؛ نماینده و پیش گویانه" باشد۰ فوکو روشنگری را رو به پیشرفت می داند؛ زیرا نشانۀ " یادآورنده" است؛ یعنی از آغاز گرایش آن آشکار است؛ و نشانۀ " نماینده" است؛ یعنی کارآیی کنونی این گرایش را نشان می دهد؛ و نشانۀ " پیش بینی کننده" است؛ یعنی هر چند ممکن است پاره ای از دستاوردهای آن دچار ریزش شوند؛ اما گرایش اصلی آن فراموش نخواهد شد۰ کانت از همان آغاز؛ انسان و خرد را -- که کلید های اصلی فلسفۀ نقادی اوست در کانون اندیشۀ خویش در بارۀ روشنگری قرار می دهد۰ انسان؛ خردورز آفریده شده است؛ پس باید درک و فهم خود را به کار گیرد و گرنه نابالغ است و محتاج دستگیری۰ به کار گرفتن فهم؛ به اراده و دلیری نیاز دارد۰ انسان دارای اراده و دلیری؛ می تواند با بهره جویی از خرد خویش به استقلال دست یابد؛ و گرنه همچون کودکی نابالغ نیازمند عقل های منفصل خواهد بود۰ کانت انسان دوران روشنگری را به شور آفرینی دعوت نمی کند؛ زیرا در فرایند روشنگری؛ شور و شوق و هیجان به اندازۀ کافی موج می زند۰ او روشنگری را با فراخواندن انسان به اندیشیدن و در آمدن از دورۀ کودکی و دست یافتن به استقلال به سوی خرد گرایی رهبری می کند۰ کانت نابالغی انسان را ناتوانی وی در به کار گیری فهم خویش؛ بدون راهنمایی دیگری می خواند۰ فهم چیست و چگونه باید آن را به کار گرفت؟ بر پایۀ سنجش خرد ناب کانت؛ فاهمه؛ توانایی پدید آوردن تصورها است۰ در برابر؛ حس؛ توانایی دریافت تصور ها است۰ فاهمه؛ توانایی اندیشیدن ؛ مفهوم سازی و داوری است و جنبۀ فعال دارد۰ حس و فاهمه هرچند باهم متفاوت اند؛ اما دارای سرچشمه هایی وابسته به یکدیگرند و از یگانگی آنها؛ شناسایی پدید می آید۰ در نگاه کانت؛ انسان آمیزه ای است از خردمندی و سودگرایی۰ انسان باید با تکیه بر خرد خویش؛ سودگرایی را مهار کند و از سر تدبیر و دانایی؛ خسروانه بر آن فرمان براند۰ آنچه سبب می شود شمار فراوانی از انسان ها در همۀ زندگانی نابالغ بمانند و محتاج قیم باشند؛ تن آسایی و بزدلی است۰ انسان نابالغ؛ تسلیم تنبلی و آسودگی می شود۰ نه از گذشتۀ خود یادی می کند و نه به فردای خود کاری دارد۰ او دیروز و فردای خود را وامی نهد و " اکنون " را در می یابد تا با سرخوشی و شاد خواری؛ به خیال خود زندگانی را بر باد ندهد۰ چنین آدمی؛ کودکانه روزگار می گذراند و نمی تواند با اختیار و استقلال بر زندگی فرمان براند؛ زیرا توانایی راه بردن به گنجینۀ خرد را ندارد تا گوهر را از درون آن فراگیرد و به کار بندد۰ بنابر این به خود می گوید: """ هرگاه کتابی در اختیار دارم که به جای من می فهمد و مشاوری روحانی که در حکم وجدان من است و پزشکی که در بارۀ خوراک من داوری می کند و مانند این ها؛ دیگر نیازی به تلاش و کوشش ندارم۰ تا هنگامی که پول داشته باشم؛ نیازی به اندیشیدن ندارم۰ دیگران این کار ملال آور را برای من انجام خواهند داد۰""" به قول کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی (۱۸۸۳-- ۱۹۶۹) """ این گونه افراد از هر گونه کوششی معاف می گردند۰ نگهبانان آن ها؛ که به عطوفت همۀ کارهایشان را به عهده گرفته اند؛ مراقبشان هستند و برای این که از هر گزندی در امانشان دارند؛ به زنجیر شان می کشند۰""" چنین افرادی؛ در نگاه کانت؛ سرمایۀ انسان بودن را از دست می دهند و در دستان قیم های خویش به صورت " جانوران دست آموز" در می آیند۰ قیم ها؛ این چارپایان سر به راه را تحمیق و استحمار می کنند و از راه مراقبت سخت؛ اجازه نمی دهند که از قفس نابالغی که همچون زندانی برای آنان ساخته اند؛ پا بیرون بگذارند۰ نابالغی چنان با جان فرد سرشته می شود که بیرون آمدن از آن بسی دشوار وطاقت سوز است۰ ای بسا نابالغی؛ چنان با دل و دماغ فرد عجین شود که با آن انس بگیرد و حتی آن را دوست بدارد۰ چنین فردی به راستی از به کار گرفتن فهم خویش ناتوان است؛ زیرا قیم ها هرگز به او فرصت نداده اند که بیاموزد و بیندیشد و اندیشه های خود را دلیرانه به میدان آورد۰ از این رو؛ کسانی که بتوانند دلیرانه زنجیرهای نابالغی را درهم شکنند و با پرورش ذهن خود از نابالغی به در آیند؛ بسیار اندک اند۰ به نظرکانت؛ عامۀ مردم اگر آزاد باشند به طور قطع می توانند به روشنگری برسند۰ برخی از آنان حتی اگر در استیلای قیم های جامعه نیز قرار داشته باشند؛ می توانند با " خود انگیختگی " و " خود اندیشی" از قیمومیت نابالغی به در آیند و ارزش خردورزی و غایت هستی انسانی را که خود اندیشیدن است؛ همانند بذری در میان همگنان خویش بیفشانند۰ خود اندیشی چیست؟ کانت در مقالۀ ؛""" جهت گیری در اندیشیدن چیست؟ (۱۷۸۶) که دو سال پس از مقالۀ روشنگری انتشار یافت؛ به این پرسش پاسخ می دهد:""" خود اندیشی یعنی به خویشتن خویش و در خرد خویش نگریستن؛ به خاطر سنگ بنای برتر حقیقت؛ قاعدۀ رفتار خود اندیشی در تمام زمان ها؛ روشنگری است۰""" کار برد خرد در امور عمومی هنگامی رخ می نماید که فرد در جایگاه اهل دانش؛ در برابر جماعت؛ از خرد خویش استفاده می کند۰ کار برد خرد در امور خصوصی؛ زمانی است که فرد اجازه دارد در سمت اداری و یا مدنی که به او واگذار شده از خرد خویش بهره گیرد۰ کانت بر نمی تابد که قیم های مردم در امور روحانی؛ خود نابالغ باشند۰ او چنین پدیده ای را دعوی نابخردانه ای می داند که به نابخردی های پایدار و ابدی می انجامد۰ به باور کانت روشنگری یک فرایند مداوم و طولانی است۰ شناخت بشری توقف ناپذیر؛ پوینده؛ نوشونده؛ رو به پیشرفت و ژرف نگری است۰ بنابر این؛ خردمندانه نیست که اندیشمندان امروز؛ برای قلمرو اندیشه؛ دانش و شناخت اندیشمندان فردا؛ تعیین تکلیف کنند۰ کانت به درستی بر چنین قیمومیت گستاخانه و اندیشه سوزی؛ یکسره خط بطلان می کشد و می نویسد:" هیچ دورانی نمی تواند بر پیمانی متفق شود که دوران بعد را در موقعیتی قرار دهد که گسترش و اصلاح دامنۀ شناخت؛ به ویژه در باب مسائلی با این مایه از اهمیت و یا پیشرفت در مسیر روشنگری؛ برایش ناممکن باشد۰"" کانت قیمومیت فکری بر آیندگان را " جنایتی علیه طبیعت انسانی" می داند و به آنان حق می دهد که چنین تصمیم های خود سرانه و نامشروع را یکسره به دور افکند۰" از دیدگاه کانت؛ نمی توان پذیرفت که جمعی بدون اطلاع مردم ؛ در جایی گرد هم آیند و قیم وار؛ بدون در نظر گرفتن خواسته ها و نظرهای مردم؛ برای آنان قانون وضع کنند۰ در نگاه کانت؛ چشم پوشیدن از روشنگری؛ تجاوز به حقوق مقدس بشریت و پایمال کردن آن است۰ هنگامی که مردم حق ندارند در مورد خود قانونی را وضع کنند؛ فرمانروا به طریق اولی از چنین حقی برخوردار نیست۰ قانون گذاری فرمانروا آن گاه دارای اعتبار است که ارادۀ مردم در ارادۀ وی تبلور یابد۰ فرمانروا باید اصلاحات جاری را با نظم مدنی سازگار کند و خشونت ورزان را از دست زدن به خشونت باز دارد۰ مردم خود راه ایمان و رستگاری خویش را خواهند پیمود۰" فرمانروا پاسدار قانون و نگهبان نظم و امنیت مردم است؛ نه آموزگار دین و عقاید مذهبی آنان۰ کانت؛ فرنانروا را از ممیزی نوشته های مردم در بارۀ دین که برای دستیابی به دیدگاهی مشترک با یکدیگر در چالش اند؛ بر حذر می دارد و معتقد است اگر او این نوشته ها را مشمول وارسی و باز بینی حکومت خود قرار دهد؛ زیان خواهد کرد۰ چنین فرمانروایی؛ آنگاه که در راستای نظارتی اینگونه؛ از استبداد معنوی چند نفر خودکامه پشتیبانی کند؛ قدرت خویش را به خواری و زبونی خواهد کشانید۰ کانت در چشم انداز آیندۀ روشنگری؛ عبور آزادانه و خردورزانۀ انسان را از دورۀ نابالغی به سوی بلوغ و روشنایی و پشت سر نهادن موانع روشنگری عمومی؛ مشاهده می کند۰ کانت از دو سو روشنگری را در تنگنا می بیند: از یک سو درشتی و دشواری مسیر روشنگری که نمی توان راه صد سالۀ آن را یک شبه پیمود؛ بلکه باید آن را صبورانه؛ آرام و گام به گام در نوشت۰ از سوی دیگر؛ خطر دخالت های ناروای خداوندان قدرت در فرایند روشنگری و پدید آوردن مانع بر سر راه آن ۰ از این رو؛ کانت با این بیان که در جایگاه و شأن فرمانروا نیست که مردم را در امور دینی به پذیرش عقیده ای وادارد؛ بلکه باید آنان را در این زمینه از هر جهت آزاد بگذارد؛ فرمانروا را از دست اندازی به خوزۀ ایمان و عقاید دینی مردم بر حذر می دارد و " دین دولتی" را با دلیری نفی می کند۰ هرگاه فرمانروایی چنین سیاست خردورزانه و مدبرانه ای در پیش گیرد و همگان را آزاد بگذارد تا در تمامی امور وجدانی از خرد خویش پیروی کنند؛ سزاوار نکوداشت و تقدیر است۰ کانت به کرات؛ پیچیدگی و دشواری راه خردورزی را یادآور می شود۰ به باور کانت اگر انسان این راه پرپیچ و خم را بدون همراهی خضر دانش و روش و فلسفیدن در نوردد؛ بی تردید در برابر ظلمات؛ ممکن است با خطر گمراهی مواجه شود۰ کانت می اندیشد که نظم عمومی و وحدت ملی در پرتو نظام آزادی ؛ آزادی بر پایۀ قانون فراهم می آید و اگر انسان ها حتی به عمد در نابالغی نگه داشته نشوند؛ آرام آرام به سوی بلوغ گام بر می دارند۰ اما کدام نابالغی از همه زیانبارتر و خوار کننده تر است؟ کانت پاسخ می دهد که بیش از هر چیز بر " آمدن انسان از نابالغی در حیطۀ مسائل دینی که گناه آن به گردن خود اوست؛ پافشاری می کند۰ از سوی دیگر اهانت آمیز تر و خفت بارتر از نابالغی در امور دینی وجود ندارد۰ خردگرایی و خردورزی؛ نه با خواست فرمانروایان آغاز می شود و نه به ارادۀ آنان پایان می پذیرد۰ انسان برای اندیشیدن؛ به اخذ مجوز از هیچ قدرتی حاجت ندارد۰ ناهمترازی میان روشنگری فرمانروایان و مردم؛ می تواند جامعۀ ناراضی را به سوی هرج و مرج؛ نافرمانی و انقلاب سوق دهد۰ روشنگری با تکیه بر انسان گرایی؛ آزادی؛ خردورزی؛ خود انگیختگی؛ خوداندیشی؛ مدارا؛ پالایش دین از جزم گرایی و خرافات و نفی قیمومیت و خودکامگی در ساختار سیاسی؛ از یکسو در برابر فشارها و تنگناهای نهاد قدرت سیاسی و نهاد قدرت دینی قرار داشت۰ از سوی دیگر؛ بر شالوده های نظری نهادهای سیاسی و دینی تأثیرات بنیادی نهاد۰ روشنگری؛ با نگاه به انسان به عنوان غایت فی نفسه که دارای کرامت و ارزش ذاتی است؛ راه زندگانی بشر را به سوی قانون گرایی؛ جامعۀ مدنی(اصلهای سه گانۀ جامعۀ مدنی عبارتند از: ۱--- آزادی ۲--- برابری ۳---.استقلال فکری) بنیاد حکومت بر پایۀ قرار داد اجتماعی؛ توزیع متوازن قدرت و دولت پاسخگو گشود۰پروژۀ کانت دقیقأ در راستای همین رهایی بخشی قرار می گیرد۰ مندلسون در رسالۀ که در بارۀ روشنگری می نویسد بیشتر روی دانش و بردن آن در بین اقشار مردم و توده ها تأکید می کند۰ کانت نیز مخالف بردن دانش میان توده ها نیست ولی کانت این را در یک چارچوب دیگری طرح می کند۰ کانت آزاد ساختن ایده را از ایقان یکنوع جزم گرایی را روشنگری می داند و تلاش دارد ضمن کنار نهادن ایقان ها و جزم گرایی به سمت و سویی یک خردگرایی انتقادی برود۰ کانت در عین حال یک پروژۀ سیاسی -- اجتماعی هم دارد که دفاع از آزادی اندیشه و پیش کشیدن مسئلۀ گسترۀ همگانی یا جامعۀ مدنی و چگونگی استفاده از عقل در عرصۀ عمومی است۰ باز تأکید می کنم که به باور کانت دو عامل باعث می شوند که اشخاص و افراد شهامت اندیشیدن را از دست بدهند؛ نخست تنبلی فکری است و دیگری بزدلی می باشد۰یعنی افراد می هراسند از اینکه بیایند و در عرصۀ عمومی یا همگانی سخن شان را بیان کنند۰ پس در اینجا دو چیز مطرح می گردند؛ یکی به کار گیری فهم و عقل در عرصۀ همگانی و و دیگری موضوع استقلال اندیشه است۰ یا خود مختاری و خود آیینی خرد۰ کانت مسئلۀ خروج را مطرح می کند؛ یعنی خروج از صغارت؛ ولی مندلسون نه از خروج بلکه از اکتساب یا کسب و به دست آوردن دانش سخن می گوید۰ کانت معتقد است که بشر در یک وضعیت صغارت و کودکی است که باید از آن بیرون آید۰ کانت روشنگری را در پزیرش نبود اقتدار دیگری مطرح می کند۰ همچنین کانت پروژۀ روشنگری را به عنوان یک امر فردی و شخصی طرح نمی کند؛ بلکه به مثابۀ یک پروژۀ همگانی بیان می دارد۰ کانت افرادی را که در برج عاج بنشینند و در خلوت خودش و برای خودش فکر بکنند را رد می کند و می گوید در فضایی خصوصی اندیشیدن مهم نیست۰ اگر کسی چیزی برای گفتن و ارائه کردن دارد باید در عرصۀ عمومی مطرح کند۰ اندیشه در خلوت و تنهایی عقیم و سترون است؛ اندیشه فقط در حوزۀ همگانی می تواند رشد کند و ببالد و بیافریند و سودمند باشد۰ عقل باید به یک جهان شمولیتی برسد۰ کانت در تمام دستگاه فلسفی خود دنبال یکنوع جهان شمولیت است؛ یعنی هم در سنجش خرد ناب و هم در سنجش خرد عملی که حوزۀ اخلاق است و هم در سنجش قوۀ حکم و هم در فلسفۀ سیاسی خود۰خرد نباید خود را در یک جزئیتی خلاصه کند۰ کانت فلسفه را نیز در حوزۀ عمومی طرح می کند و می گوید؛ فلسفیدن تنها در فضایی همگانی و عمومی معنا دارد۰ فلسفیدن به عنوان یک امر مدنی مطرح می شود۰ به باور کانت فلسفه یک مسئولیت مدنی؛ یک هدف مدنی؛ یک هدف اجتماعی و بالاخره یک مسئولیت و هدف سیاسی دارد۰ می بینیم که فلسفه در نگاه کانت نه تنها چشم اش به آسمانها نیست و بحث های صرفأ انتزاعی و آبستره نمی پردازد؛ بلکه فلسفه در متن جامعه و در بین مردم معنا می یابد و به وظیفه اش عمل می کند۰ در غیر این صورت فلسفه برج عاج نشین شده و مرگش فرا رسیده است۰ پس بر این اساس فیلسوف کسی است که با همگان و برای همگان می اندیشد۰ کانت می گوید: من فیلسوفی هستم که برای همگان می اندیشم؛ حتی برای شیاطین۰ به باور کانت فلسفه و اندیشیدن یک امرگفتگویی اند؛ یک امری است که در جامعه مدنی صورت می گیرد و حضور اندیشه هست در حوزۀ همگانی و عمومی۰ به باور کانت وقتی خرد را منحصر به عرصۀ خصوصی می کنید؛ در حقیقت عقل را محروم و محصور و محدود و محکوم کرده اید و خلاقیت و آفرینش و زایش را از او دریغ داشته اید۰ عقل خصوصی از جهان شمول شدن محروم است۰ روشنگری یک وظیفه دارد وظیفه اش این است که شرایطی فراهم آورد که همۀ انسان ها بتوانند آزادانه و بدون ترس برای خود بیاندیشند۰ تنها اقتداری که باید از آن پیروی نمود اقتدار خود خرد است۰ نه دین نه سیاست و نه قدرت هیچکدام حق تعیین تکلیف برای انسان را ندارند۰در عین حال کانت می گوید؛ ما نباید به سوی اقتدار دیکتاتور منشانۀ عقل برویم۰ ما نباید به طرف اقتدار استبدادی عقل برویم۰ ( کانت در سنجش خرد ناب که نخستین نقد کانت است؛ حدود و ثغور عقل را نیز مشخص می کند؛ که اگر عمری بود به آن خواهم پرداخت) دو نکته برای کانت مهم است: ۱-- عقل عمومی و همگانی است۰ ۲-- عقل همه گیر و همدل و در بر گیرندۀ همه می باشد؛ یعنی هر کسی می تواند از خرد در عرصۀ عمومی استفاده کند۰ بنابر این روشنگری در تمام زمان ها و در میان تمام انسان ها می تواند معنا پیدا نماید۰ پروژۀ روشنگری کانت؛ پروژۀ غربی یا آلمانی یا اروپای نیست؛ بلکه جهانشمول است۰ به همین سبب بحث جهان وطنی را مطرح می کند۰ کانت روشنگری را در مقابل تعصب و جزم گرایی و ایقان قرار می دهد؛ یعنی تعصب جلو اندیشیدن را می گیرد۰ تعصب دو چیز را از انسان سلب می کند؛ یکی اندیشیدن درست و دیگری قضاوت درست و شرافتمندانه را۰تعصب فقط جهل نیست؛ بلکه عدم خود تعینی است؛ یعنی به نوعی ما را ناتوان و منفعل می کند۰ به عبارت دیگر اگر تعصب داشته باشیم نمی توانیم از خرد و عقل در عرصۀ عمومی و همگانی بهره ببریم۰ آنچه کانت پیش رفت اخلاقی بشر می نامد؛ این است که این پیش رفت باید خالی از تعصب باشد۰.کانت اعتقاد دارد که پروژۀ طبیعی وجود دارد؛ یعنی طبیعت برای ما یک قابلیت ها و توانایی های را داده است و این قابلیت ها موجب می شوند؛ که ما بتوانیم از خرد مان کمک گرفته و بتوانیم این پیش رفت اخلاقی را داشته باشیم۰ طبیعت از ما توقع دارد که ما از این قابلیت ها حداکثر استفاده را بکنیم۰ پس پروژۀ روشنگری در این چارچوب ناتورالیستی قرار می گیرد۰ البته منظور کانت این نیست که ما به صورت جبری توسط طبیعت به این سمت روانه می شویم؛ بلکه باید آگاهانه در پی ایجاد آن باشیم۰ کانت معتقد است که ما در عصر روشنگری هستیم ولی در عصر روشن اندیشی نیستیم۰این سخن کانت در مورد عصر ما نیز مصداق دارد؛ ما هم در عصر روشنگری هستیم؛ اما تا روشن اندیشی که مقصد ماست؛ فاصلۀ زیادی داریم۰ کانت همچنین باور دارد که انقلاب اصلاح معرفتی با خود نمی آورد و حتی انقلاب می تواند خرافات جدیدی ایجاد نماید۰ ما در قرن بیستم شاهد انقلاب های زیادی بوده ایم؛ از جمله انقلاب روسیه؛ انقلاب چین؛ انقلاب کوبا و انقلاب ایران که هیچکدام نه آزادی نه برابری و نه دانایی را به ارمغان آوردند؛ بلکه هر کدام باعث فجایع انسانی و اخلاقی و اختناق خاص خود شدند۰ انقلاب ها می توانند تحولات اجتماعی و سیاسی ایجاد کنند؛ ولی الزامأ آدم های داناتر و جامعۀ سالم تر ایجاد نمی کنند۰ و کانت این نکته را خوب دریافته است۰ من خودم بر خلاف بسیاری از تشکل های سیاسی و افراد که می کوشند مردم را به قیام و انقلاب دعوت کنند با آنها زاویه داشته و مخالفم۰ قیام های کور و نا آگاهانه که فقط از روی احساسات ونه شناخت و آگاهی باشند؛ نتیجه اش همین خواهند شد که ما چهار دهه می باشند که در آتش این جهل می سوزیم۰ من معتقد هستم که بدون یک دورۀ کار فکری و منسجم روشنگری هر حرکتی بیهوده؛ فاجعه بار و عقیم خواهد بود۰ درست به همین دلیل می کوشم در حد بضاعت خودم به امر مهم روشنگری بپردازم و توقع هم ندارم که در حیات خودم شاهد آن باشم۰ چون هنوز الفبای روشنگری را هم درست نمی دانیم۰ تمام جنبش ها و سازمان ها و احزاب که در این چند دهۀ اخیر ایجاد شده اند؛ به تنها چیزی که فکر نکرده بودند و نمی کنند؛ امر روشنگری است۰ همه فقط در پی کسب قدرت سیاسی بودند و هستند و بس۰ هیچکدام شان را من دموکرات و روشنگر نمی دانم که هیچ؛ نتیجۀ عمل کردشان را برای کشور( چه چپ و چه راست )بدون تعارف فاجعه بار می دانم۰ ایکاش هیچ کدام زاده نشده بودند۰ ما هرگز جنبش اصیل روشنفکری نداشته ایم۰ هیچ اثر مهم فکری تولید نکرده ایم۰ نسل امروز اگر می خواهد راه درست برود؛ باید از تمام این به اصطلاح احزاب دوری جوید و خود با مطالعه و اندیشیدن صحیح راه خود را بیابد۰ سیاست یعنی سامان دهی جامعه؛ یعنی سامان دهی بشر در عرصۀ همگانی؛ سیاست یعنی مدیریت معقول جامعه۰شور بختانه سیاستمداران امروز بیشتر تاجراند تا مدیر و مدبر۰ آنچه تمدن ها را ایجاد می کند؛ خلاقیت و آزادی اندیشه هستند؛ مانند خلاقیت فلسفی؛ هنری و علمی۰ و آنچه تمدن ها را نابود می کند؛ وقتی است که خلاقیت جایش را تعصب می گیرد۰ هرچند فیلسوفان غربی مسائل کشور ما را مطرح نکرده باشند؛ اما به ما یک متدولوژی و نحوۀ درست فکر کردن ودرست ارزیابی نمودن را می دهند؛ پس جا دارد که آثار این فیلسوفان و اندیشمندان را بدون تعصب و لج بازی های کودکانه بسیار جدی گرفته به خوانش بگیریم؛ تا شاید گره از کار فرو بستۀ ما بگشایند۰ ( تن های هرزه را سنگسار می کنند؛ غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است و کسی نمی داند که مغزهای هرزه ویرنگرترند تا تن های هرزه۰ زنده یاد فروغ فرخزاد) ( منابع: ویل دورانت تاریخ فلسفه و لذات فلسفه/ فلسفۀ سیاسی کانت؛ کاری از موسسۀ پژوهشی نگاه معاصر۰ / حاکمیت و آزادی؛ رامین جهانبگلو/ فلسفۀ روشنگری؛ ارنست کاسیرر/ کانت؛ کارل یاسپرس/ کانت؛ روشنگری چیست؟/ کانت؛ صلح پایدار/ کانت؛ سنجش خردناب/ میشل فوکو؛ درباۀ؛ روشنگری چیست؟ / نقیب زاده؛ فلسفۀ کانت/ درس های فلسفۀ اخلاق کانت؛ منوچهر صانعی دره بیدی/ اخلاق در فلسفۀ کانت؛ راجر سالیوان/ Immanuel Kant zum ewigen Frieden/Immanuel Kant Beantwortung der Frage: Was ist Aufklärung/ Kant die drei Kritiken) رفیع نعیمی/این جستار در تارنمای گفتمان انتشار یافته است ۰