(مردم ترجیح می دهند؛دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آن ها را تأیید کند؛تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آن ها بگیرد۰ استیون هاوکینگ)از قدیم الایام؛بشر ابتدایی برای جلوگیری از زحمت آمد و شد احیانی اموات؛ تدابیری اتخاذ کرده است که
در اطراف ممالک جهان صورتهای گوناگونی دارد؛از آن جمله مثلأ انبوهی از سنگ بر روی جسد مرده قرار می داده یا بدن او را با طنابهای محکم می بسته اند؛حتا در بعضی نقاط مشاهده شده است که چوبی نوک تیز در سینۀ او فرو کرده؛جسد او را به زمین می دوخته اند۰تمام این کار ها برای آن می شده که از حرکت و به راه افتادن مردگان جلو گیری کنند۰در همان حال برای استرضای خاطر آنها و خشنودی روح ایشان؛بعد از دفن هدایایی به آنها تقدیم می کردند۰بسیاری از این عادت ها هنوز در میان ابنای انسانی باقی مانده است۰در بعضی نقاط جهان مشاهده می شود جنازۀ مرده را طوری حرکت می دهند که سرها به عقب و پاها رو به جلو است؛یعنی راه را به آن نشان نمی دهند؛و بعضی موارد رسم است که شخص حامل جنازه به خط مستقیم حرکت نمی کند؛بلکه در طریق خود؛خط کج و مسیر معوجی پیش می گیرد؛به منظور آنکه مرده راه را گم کند و دیگر نتواند به منزلگاه سابق خود باز گردد۰در بعضی کشورها؛قبایل نیم متمدن مرده های خود را از در معمولی خانه بیرون نمی برند۰بلکه آن را از پنجره یا روزنه بیرون می افکند و سوراخ را بعد از آن مسدود می سازند۰سیاهپوستان کنگو را رسم چنان است که در اطراف قبر و در خط مسیر گورها خار و خس می کارند تا در پای اموات فرو برود و آنها نتوانند مراجعت کنند۰در بعضی جاهای دیگر اطراف قبر سد بنا می کنند؛یا خار بست پر چین می نمایند یا خندقی می کنند تا بلکه مانع از رفت و آمد روح مرده شود۰ البته واضح است که این تدابیر در موقعی است که بازماندگان برای روح میت تصور خصومت و دشمنی با زندگان می کنند۰مثلأ در مورد امواتی که در نتیجۀ غفلت و یا تعدی به طور خشمناک و با ناراحتی از این جهان رفته اند؛مثلأ در جوانی به ظلم و شقاوت کشته شده یا از دست کسان و نزدیکان خود جفا و آزار بسیار دیده و یا از مرض و بیماری رنج و تب بسیار تحمل کرده یا از سوء تصادفات یا در معرکه کشته شده اند یا در زمان کودکی مرده اند؛البته تصور می کردند که این گونه مردگان کینۀ زندگان را در دل خواهند داشت و پیوسته در صدد تلافی و انتقام خواهند بود۰پس طریقۀ حزم مقتضی احتیاط است۰اما در مورد امواتی که دارای احساسات دوستی و محبت آمیز هستند قضیه چنین نیست؛بلکه ارواح آنها غالبأ سود بخش و مفید خواهند بود۰در تمدن چین علاقه و اعتقاد به گذشتگان بر روی کمال نیک بینی و حسن ظن است و معتقدند که روان اجداد همواره نسبت به اعقاب مایل به یاری و امداد هستند؛به شرط آنکه زندگان نسبت به آنها مراتب توجه خالصانه و حقشناسی را به عمل آورند۰تقدیم هدایا و تحف به مقابر اموات از روی همین احساس و عقیده در بارۀ ارواح آنها پیدا شده و از هر دو حالت ناشی گشته است؛از اینجاست که در تمام جهان رسم عام بر این است که در روی قبر هدایا و خوراکی های لذیذ و مشروبات گوارا می چینند و نثار ارواح رفتگان می کنند۰ در بسیاری از مدنیت های باستانی رسم چنان بوده است که اسلحه و لباس وحتا اثاث وسائل خانه و اشیاء قیمتی گرانبها مرده را در قبر؛پهلوی او دفن می کرده اند۰در مصر باستان معمول بوده است که مجسمه های کوچک و صورت تنور و قرص نان از چوب و صندلی و میز و حتا خدمتگزاران را به صورت تندیس های کوچک در قبر می گذاشته اند۰در بسیاری از تمدنهای دیگر در ازمنۀ باستانی عادت بوده است که زنان و خدمتگزاران میت را با او زنده به گور می کرده اند یا آنکه در روی تل هیزم آنان را همراه با جسد مرده طعمۀ آتش می ساخته اند۰در آفریقا همیشه مردن سلاطین با کشتن صدها مرد و زن؛ که همه به نیت همراهی با آن سلطان بزرگ به قتل می رسیده اند؛توأم بوده است۰از جمله عقاید دیگری که در بارۀ اموات وجود داشته و هنوز دارد آن است که اشخاص بدخو و جفاکار و ستم پیشه؛بعد از مردن؛ همچنان دارای همان صفات موذی خواهند بود؛از این رو به صورت شیاطین و عفریتها در می آیند؛در صورتی که رادمردان و نیکوکاران جنبۀ تقدیس پیدا کرده در عالم اساطیر رفته و پهلوانهای نامی شده اند تا به حدی که منزلت الوهیت حاصل می کنند۰در اینجا لازم می دانم نکتۀ را در باره ی مرگ و چگونگی مواجه شدن با آن را از کتاب بسیار جالب و خواندنی "اروین یالوم؛ تحت عنوان خیره به خورشید " را بیاورم وبعد توضیحاتی بر آن خواهم افزود: معمولأ ترس از مرگ از شش سالگی تا سن بلوغ پنهان می شود؛سالهایی که زیگموند فروید آن را دورۀ جنسیت نهانی خوانده است۰پس در دورۀ بلوغ ترس از مرگ به شدت و حدت بروز می کند۰فکر مرگ غالبأ نوجوانان را به خود مشغول می دارد و معدودی از آنها به فکر خود کشی می افتند۰امروزه شاید بسیاری از نو بالغ ها با تسلط بر مرگ و پراکندن آن در زندگی دوم خود از طریق بازیهای خشن ویدئویی به اضطراب مرگ پاسخ بدهند۰دسته ای دیگر با شوخی در بارۀ چوبۀ دار و ترانه های طعنه آمیز در بارۀ مرگ یا با تماشای فیلم های هراسناک همراه دوستان در برابر مرگ مقاومت می کنند۰بعضی از جوانان با تن دادن به کارهای خطرناک در برابر مرگ می ایستند۰رفته رفته با پشت سرگذاشتن نوجوانی دغدغۀ مرگ جای خود را به دو وظیفۀ بزرگ دورۀ جوانی می دهد: نخست دنبال کردن کار مناسب ودوم تشکیل خانواده۰ سپس سه دهه بعد وقتی بچه ها از خانه رفتند و سن بازنشستگی رسید؛بحران میانسالی بر سر ما آوار می شود و بار دیگر اضطراب از مرگ به شدت بروز می کند۰وقتی که به اوج زندگی می رسیم و به کوره راه پیش رو نگاه می کنیم؛در می یابیم که این کوره راه دیگر صعود نمی کند؛بلکه به سوی زوال و نقصان سرازیر می شود۰از این پس دیگر دغدغۀ مرگ هرگز از یاد ما نمی رود۰آسان نیست که هردم سراپا خبردار از مرگ زندگی کنیم۰درست مثل این است که به خورشید خیره شویم؛فقط چند لحظه می توان تاب آورد۰از آنجا که بیم و هراس موجب فلج کردن زندگی می شود؛روشهای برای هموار کردن ترس از مرگ ابداع می کنیم۰ادامۀ حیات خود را در بچه ها می جوییم؛ ثروتمند می شویم؛ مشهور می شویم؛ روز به روز رشد می کنیم؛ در مجامعی شرکت می کنیم که از یکدیگر حمایت می کنند و در مراسم آنها حضور می یابیم؛ یا به نجات دهندۀ نهایی ایمان می آوریم۰ دسته ای دیگر می کوشند جدایی دردناک مرگ را از راه پیوستن به دیگری تعالی دهد؛یعنی با کسی که دوستش بدارد؛یک هدف؛یک مجمع یا یک موجود الهی۰ اضطراب مرگ مادر همۀ مذاهب است که به طرق گونا گون می کوشند دلهرۀ فانی بودن انسان را تعدیل کنند۰پروردگار چنانکه فرهنگهای گوناگون وصفش کرده اند؛نه تنها از راه تجسم حیات جاودان رنج فانی بودن را بر ما هموار می سازد؛بلکه هجران هولناک را با ارائۀ حضور ابدی جبران می کند و طرح روشنی از گذران زندگی پر معنا به دست می دهد۰اما با وجود استوارترین و گرامی ترین دفاعیات هرگز یکسره از اضطراب مرگ خلاص نمی شویم؛همیشه هست و در یکی از شیارهای مخفی مغز ما کمین کرده است۰ شاید به قول افلاطون نمی توانیم به ژرف ترین قسمت وجودمان دروغ بگوییم۰ بنابر این مرگ هم گریبان مذهبی و هم غیر مذهبی را می گیرد و هیچ موجودی هیچ گونه راه مفری از مرگ ندارد۰شاید این سخن فوئر باخ در اینجا مناسب باشد وقتی می گوید تا مرگ هست مذهب و دین هم هست۰اما آنچه باعث تعحب می شود این است که مؤمنان اگر بیشتر از مرگ نترسند کمتر نمی ترسند۰فکر می کنم قبل از اینکه ما تکلیف خود را با زندگی یکسره کنیم باید نخست با مرگ دست و پنجه نرم کنیم و با او کنار بیاییم۰مرگ بزرگترین عامل بوده و هست که موجودیت انسان را به گونه ای وحشتناکی از همان ابتدا به چالش کشیده و موجب شده که انسان برای تسلای خاطر خود به انواع و اقسام ابداعات روی آورد۰حتا اگر ظاهرأ با تظاهر خواسته باشیم هراس از مرگ را نادیده بگیریم باز از جایی سربلند می کند؛به گفتۀ زیگموند فروید "احساسات ابراز نشده هرگز نمی میرند؛آنها زنده دفن می شوند و بعدها به شکل صورتهای زشت تری بیرون می زنند۰(مرگ پایان زندگی است؛ولی مرگ اندیشی آغاز آن۰ نیچه) Von meinem Huawei-Mobiltelefon gesendet