همانگونه که در جای دیگر تذکر رفته است نیچه یکی از پر مناقشه ترین اندیشمندان نسبتأ معاصر می باشد( ۱۸۴۴ -- ۱۹۰۰) نیچه نظام اخلاقی که ۲۵۰۰ سال بر جهان غرب سیطره داشت چه از نوع فلسفی وبه سبک وسیاق سقراطی آن وچه از نوع دینی یعنی مسیحی آن را
با قلمی که خامه اش بیشتر از" زهر مار کبرا "نابود کننده بود یک تنه همه را بسیار گستاخانه به چالش کشید ۰ نیچه چه در جوانی وچه هنگام میانسالی وچه موقع بیماری راهش را بدون تزلزل و ترس از این و آن با کمال شجاعت ادامه داد و آثاری را پدید آورد که بر کثیری از دانشمندان وپژوهشگران عرصه های گوناگون تأثیری ماندگار گذاشت ۰ آنگونه که کسی نمی تواند به مسائل فلسفۀ اخلاق بپردازد ولی نیچه را نادیده بگیرد ۰ منظور ارزش داوری ویا درست ونادرست بودن افکار نیچه نیست که خود مبحثی دیگریست که من در حد بضاعت به آن پرداخته ام ۰ منظور این است که چه موافق وچه مخالف فلسفۀ اخلاق نیچه باشیم؛ اگر درگیر این قبیل امور هستیم ناگزیریم که آن را جدی گرفته وتوجه لازم ودر خور را به او بنمائیم ۰ هرچند این جستار آخری نیست اما بد نیست که بررسی شود که این عقاید تا چه اندازه صحت دارد؟ آیا هیچ مفید هستند؟ آیا هیچ امرعینی در آنها وجود دارد؛ یا فقط رویاهای قدرت یک آدم علیل است؛ یا به عبارت دیگر پنبه دانه ای است که شتر در خواب دیده است؟ قابل انکار نیست که نیچه نه در میان فلاسفه رسمی بلکه در میان مردمی که اهل فرهنگ ادبی و هنری هستند؛ نفوذ فراوان داشته است۰ همچنین باید پزیرفت که پیش بینی های او در بارۀ آینده بیش از پیش بینی لیبرالها و سوسیالیستها راست در آمده است ۰ اگر نیچه صرفأ علامت یک بیماری باشد؛ باید گفت که این بیماری در عصر جدید شیوع فراوان دارد ۰ نیچه وجود جنگهای را در اروپا پیش بینی نموده بود واز قضا چهارده سال بعد از خاموشی او نخستین جنگ ویرانگر جهانی آغاز شد و سی و نه سال بعد از مرگش جنگ فاجعه بار دوم جهانی رخ داد وده ها جنگ کوچک وبزرگ دیگر به وقوع پیوست ۰ نیچه پیامبری بود (منظور از پیامبری در اینجا فقط آوردن نگاه تازه است نه به معنای مذهبی آن) که خلاف همۀ پیامبران قبل از خودش به جای امید نا امیدی به جای آرامش؛ دلهره وبه جای وعدۀ بهشت وآسایش وحشت جهنم را به ما نشان داد یعنی اینکه تمام برج وباروی کاخ های ذهنی که تا به حال ساخته بودیم وراحت وبی درد سر و گوسفند وار در آن زندگی می کردیم همه را فرومی ریزد ویکباره احساس می کنیم که بی پناه شده ایم وباید از نو همه چیز را بسازیم که برای انسان طاقت فرسا ومرگبار است ۰ انسان موجودیست که عادت می کند هم به امور معنوی وهم مادی ۰ انسان می داند که میمیرد ولی نمی خواهد بپذیرد که مرگ پایان همه چیز است ۰ بنابر این پیام آنانکه بشارت دهندۀ زندگی بعد از مرگ بوده اند را جدی گرفته و می پذیرد ۰ یکباره می بینیم که فردی ظهور می کند که مرگ خدا و پیام آورانش را فریاد می زند و تمام عادات و آداب را زیر سؤال می برد با چنین آدمی چه باید کرد؟ عدۀ که نمی خواهند آرامش خود را به هم بزنند اصلأ به او نزدیک نمی شوند وبه زندگی خود با همان باورهایشان ادامه می دهند و عدۀ هم هستند که پیام این مژده دهندۀ ویرانگر را جدی می گیرند ودنبال فهم آن می روند وحاضرند که در این راه هزینه هم بدهند ۰ هدف از آوردن این مطالب این است که اگر اهل به چالش کشیدن افکار خود هستیم باید نیچه وامثال نیچه را جدی بگیریم ودرست بخوانیم وبعد انتخاب نمائیم ۰ من حتا دوستان آلمانیی دارم که از افکار نیچه می ترسند تا چه رسد به ما که فکر فلسفی به معنایی دقیق کلمه نداشته ایم وبیشتر اهل شعر وعرفان و راحت طلبی فکری بوده ایم وهستیم ۰ و اما برگردیم به جناب نیچه ۰ مطالب زیادی در نظریات او هست که باید به عنوان جنون بزرگ پنداری خویشتن طرد شود ۰ در بارۀ اسپینوزا می گوید: "این منزوی بیمارگونی که در لباس مبدل ظاهر شده؛ چقدر جبن و ضعف از خود نشان می دهد ۰ درست همین را می توان در بارۀ خود نیچه گفت و آن هم با میلی کمتر؛ زیرا که وی در گفتن آن در حق اسپینوزا تردیدی به خود راه نداده است ۰ پیداست که نیچه در خیالبافی هایش استاد دانشگاه نیست ۰ بلکه مرد جنگی است ۰ همه کسانی که نیچه آنها را می ستود نظامی بودند ۰ عقیده اش در بارۀ زنان؛ مانند هر مردی؛ تجسم احساس خود اوست نسبت به زن ها؛ که در مورد او آشکار جز احساس ترس نیست ۰ آنجا که می گوید: تازیانه ات را فراموش مکن ۰ اما اگر خود نیچه با تازیانه پیش زنان می رفت " نود در صد " آنها تازیانه را از دستش می گرفتند؛ و خودش هم این را می دانست و به همین جهت از زنان دوری می کرد وبا سخنان تلخ برخود خواهی زخم خورده اش مرهم می نهاد ۰ نیچه محبت مسیحی را محکوم می کند؛ زیرا که آن را محصول ترس می داند ۰ یعنی من می ترسم که مبادا همسایه ام به من آسیب برساند؛ و این است که به او اطمینان می دهد که او را دوست می دارم؛ اگر قوی تر و جسورتر می بودم؛ تحقیری را که البته نسبت به او احساس می کنم بدو نشان می دادم ۰ هیچ به نظر نیچه ممکن نمی رسد که کسی احساس محبت کلی داشته باشد ۰ پیداست بدین علت که خود وی احساس کین وترس کما بیش کلی داشت و می خواست آن را به عنوان بی اعتنایی بزگوارانه جا بزند۰ مرد شریف خود اوست در خیالبافی هایش موجودی است به کلی عاری از همدردی وبی رحم وحیله گر وسنگدل وفقط علاقه مند به قدرت خویش ۰ شاه لیر "king Lear" در آستانۀ جنون می گوید: " کار ها خواهم کرد --- چه کارهای -- هنوز نمی دانم -- اما کارهایی که جهان را به وحشت خواهند افکند۰این است جان کلام و چکیدۀ فلسفۀ نیچه ۰ هرگز به فکر نیچه نرسید که خود این شهوت قدرت که او به زبردست مرد خود ارزانی می دارد نتیجۀ ترس است۰ کسانی که از همسایه خود نترسند لزومی نمی بیند که بر او ستم روا دارند۰کسانی که بر ترس غالب آمده باشند دارای صفات دیوانه وار " نرون های " جبار هنرمند نیچه نیستند که می کوشند از موسیقی لذت ببرند و مردم را بکشند؛ در حالی که دلشان از وحشت انقلاب در کاخ لبریز است۰ من انکار نمی کنم که تا حدی بر اثر تعلیمات نیچه جهان واقعی هم به کابوس نیچه شباهت بسیار یافته است؛ اما این هیچ از وحشت این کابوس نمی کاهد۰ چرا نیچه محبت و عشق وشفقت را زادۀ ضعف می داند؟ اگر نیچه گاندی و مادر ترزا را می دید چه می گفت؟ انسان فقط به علم ودانش و منطق و فلسفه وتکنولوژی نیاز ندارد بلکه بیشتر از اینها به احساس انسانی ومحبت و گذشت وعشق وشفقت نیازمند می باشد ۰ انسان " رباط یا ماشین نیست ۰ انسان جانور هم نیست که تنها به خورد وخوراک وابسته باشد۰ گاهی یک سخن دوستانه ویا یک نگاه مهربانانه ویا یک جملۀ دوستت دارم می تواند شادی وخوشحالی انسان را بی نهایت سازد ۰ حتا جانوران محبت را می فهمند و عکس العمل نشان می دهند ۰ هر کدام از ما این تجربه را داشته ایم ۰ باز هر کدام از ما چه درخیابان وچه در جای دیگری بدون چشمداشت وبدون ترس به دیگری کمک کرده ایم وهم دیگری به ما کمک کرده است؛ من نمی فهمم چرا جناب نیچه این را ناشی از ترس یا طمع می داند؟ فکر می کنم که چند روانکاو حاذق و مجرب لازم هستند نیچه را مورد بررسی و ارزیابی جدی قرار دهند تا از دل نوشته هایش شاید بتوانند به ناخود آگاه او نقب بزنند و علت اصلی بد گمانی و سؤظن او را در یابند۰ اما ابر انسان نیچه در عین حال به انسان می گوید که خودت باش و از پیروی کورکورانه و تقلید تهوع آور بپرهیز و اجازه نده که به نام خدا؛ اخلاق؛ دین؛ ایدئولوژی؛ آداب و رسوم کسی زنجیر اسارت را برگردنت اندازد۰ نیچه انسانهای را که آزاد فکر می کنند و آزاد می اندیشند و اراده ای قوی و آهنین دارند را ستایش می کند۰( تو از من می خواهی عاشق باشم؛ من از تو می خواهم دوستم داشته باشی! تو می خواهی مرا در قفس کنی؛ من می خواهم با تو پرواز کنم؛ این تفاوت عشق و دوست داشتن است۰ "" ایوان تورگنیف"")