هانری برکسن، دانشمند فرانسوی میگوید که "عشق خدا است و در خدا عشق است." اگر این گفته را بپذیریم، "عشق را میتوان لا منتها تلقی کرد. اجزای عشق مانند مهر و محبت و پیوند های دوستی در تشکیل شخصیت انسان نقش کلیدی دارند؛
به این معنی که شخصیت در تعریف فلسفی مرکب از دو اصل است، یکی طبیعی و ارثی و دیگری وضعی و اکتسابی.
اصل طبیعی و ارثی عبارت از نیروی مهر و محبت است که در بدو تولد در نهاد افراد انسانی وجود داشته تا زمانی که انسان دستخوش تغییرات ذاتی میشود، مراحلی را پیموده، در سیر تکاملی از نسلی به نسلی دیگر انتقال یافته، هستی می آفریند؛ با این معنی که انسان در اثر مهر و محبت در دل ها ازدواج مینماید، باعث تولید نسل میشود و تولید نسل باعث تکامل و تکامل باعث هستی میگردد. این هستی آفرینی را میتوان خلاقیت نامید که ثمره ای عشق است.
ایمانویل کانت، فیلسوف آلمانی "عقل" را عبارت از علم دانسته که طبیعی نبوده بلکه اکتسابی است. در اکتساب افراد انسانی دارای آگاهی های مختلف به معنی علم هستند. آگاهی های مختلف، از جمله مربوط میشوند به مسایل اقتصادی، تباری و دینی. در ارتباط با مسایل اقتصادی این نکته جلب توجه میکند که زائیده ای فقیر، فقیر و زائیده ای ثروتمند، ثروتمند به بار می آید. در مسایل تباری – نظر به ساختار جامعه که آیا مادر تباری و یا پدر تباری است – فرزندان به تبار یکی از والدین مربوط پنداشته میشوند. همچنان در مورد دین، تا زمانی که فرزندان به آگاهی بیشتر دست یابند، دین والدین را گویا میپذیرند. در جهان ادیان مختلف وجود دارند، که هریک دین تازه، ادیان دیگر را منسوخ اعلام میکند. منسوخ دو معنی دارد، یکی بطلان و دیگری نسخه برداری. در این جا مراد از منسوخ نسخه برداری است. حضرت آدم – نظر به خوانش مشخص از دین – در بهشت از خوردن گندم منع گردید، ولی او امتناع ورزید و گندم را خورد، در نتیجه ار بهشت اخراج گردید. او مشکلات زیادی را تحمل کرد. پسرش قابیل، هابیل را به قتل رساند. حضرت ابراهیم را در آتش انداختند و حضرت عیسی را بر صلیب کشیدند. پیام آوران اکثراً درد و مصائب را تحمل نموده، ولی پس از در گذشت، پیروان آنها دین خود را بر حق و دین دیگران را نا حق قلمداد کرده، جنگ های ذات البینی را آغاز نموده اند. از سوی دیگر ادیان مختلف و همچنان مخالفین ادیان در سطح جهانی "جنت" انسان ها را به دوزخ مبدل نموده و شعله های آتش دوزخ جسم و جان افراد را پیوسته می سوزاند.
این همه اوضاع و احوال از عقل نا سالم ناشی میگردند. عقل سلیم عبارت است از آگاهی مترقی و مطلوب، از جمله از قبیل شیمی، فیزیک، ریاضی و اقتصاد که با صداقت توام باشند. اگر با صداقت توام نباشند، دانشمند را به سوی انحراف میکشاند. در این مورد میتوان از اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان به مثابه "مغز دوم متفکر" یادآوری کرد که اکنون بدون شاخص شایسته سالاری سخت سرگرم عزل و نصب افراد در مقام های دولتی می باشد. افراد نا لایق و بی تجربه و خویشاوندان او امور بد را هنوز هم بدتر میسازند. بحران اقتصادی منجر به بیکاری گردیده و این امر به نوبت خود منجر به خراب کاری های بیشتر میگردد. فساد اداری در حکومت اشرف غنی بیشتر از گذشته ها بیداد میکند. در کنار این همه بی سامانی ها، گروه دهشت افکن طالب بر حملات خونریزی شدت بخشیده است. گروه طالب که دارای عقل سلیم نمی باشد، یعنی متکی به هیچ اصل نیست، به تعبیر خودش دم از مسلمانی میزند. این گروه دهشت افکن حتی از حیوانات وحشی هم بد تر عمل میکنند. حیوان زمانی گرسنه نباشد، به شکار نمیرود. ولی گروه طالب با "شکم سیر" هم به قتل و قتال افراد بی دفاع میپردازد. این اصل هم مانند اظهر من الشمس روشن است که پاکستان از آن ها حمایت میکند. سیاست پاکستان هم از منبع عقل ناسالم آبیاری میگردد.
همان گونه که عشق هستی ساز است، عقل ناسالم نیستی می آفریند.