نیچه نه تنها با دین به طورکلی مشکل دارد و جهان بینی ونظام ارزشی و هستی شناسی آن را تخطه و رد میکند و باید گفت که در بسیاری موارد کاملأ حق به جانب هم است؛ اما این کشیش زادۀ یک دندۀ سرکش مصمم شده تا بنیان و اساس نظام ارزشی مسیحیت را
که روزی با عشق وبا اشک کتاب مقدسش را زمزمه می کرد از صحنۀ روزگار بر چیند ۰ نیچه مادربزرگ دموکراسی و سوسیالیسم وبرابری وهمدلی را در وجود مسیح ومسیحیت می بیند ۰ نیچه مسیحیت را بزرگترین مانع در راه ظهور مهدی موعود خود یعنی ابرانسان خیالی اش می دانست ۰ نیچه ترحم و شفقت مسیحیت را زیانبار ارزیابی می کند ۰ من خودم هیچ وقت آدم مذهبی نبوده ام ولی گاهی فکر می کنم که نیچه کینه ورزانه و بسیار تند و نامعتدل داوری نموده است ۰به گفتۀ برتراند راسل باید اعتراف کرد که نوعی خاصی از اخلاق مسیحی وجود دارد که انتقادات نیچه حقأ در بارۀ آنها صدق می کند۰ من قبول دارم که اندکی غرور وحتا تحمیل نفس جزو بهترین خصایل انسانی است وهیچ فضیلتی که از ترس سر چشمه بگیرد نباید زیاد ستوده شود ۰ اما مقدسان را می توان به دو گونه دسته بندی نمود: آنانکه که به طبع مقدسند و آنهای که تقدس را از ترس اختیار می کنند ۰ مقدس به طبع محبتی خود جوش نسبت به نوع بشر دارد وکار خوب را بدان سبب انجام می دهد که که انجام دادن آن موجب خشنودی اوست ۰ از طرف دیگر؛ مقدس ترسان مانند کسی است که فقط از ترس پلیس دزدی نمی کند اگر فکر آتش جهنم یا ترس از انتقام همسایه مانعش نمی شد خبیث بود ۰ نیچه فقط مقدس دوم را که کار هایش ناشی از ترس است می تواند تصور بکند ۰ وجود نیچه چنان از ترس وکینه سرشار است که محبت داشتن به نوع بشر به نظرش غیر ممکن می نماید ۰ نیچه هر گز آن انسان را تصور نکرده است که با همۀ بی باکی وغرور و ثبات قدم مردبرتر؛ به کسی آزار نمی رساند ؛زیرا که نیچه هم میلی به این کار ندارد ۰ آیا کسی است که تصور کند که آبراهام لینکلن و مهاتما گاندی بدان سبب چنان رفتار کردند که از آتش دوزخ می ترسیدند؟ در نظر نیچه لینکلن وگاندی پست هستند وناپلئون والا ۰ برای نیچه کافیست که در روی زمین فقط یک میلیون ابر انسان زندگی کنند وبقیه هر بلایی که سرشان بیایند مهم نیست ۰ حتا بسیاری از مذهبی جماعت نیز نگفته اند که همۀ آدم ها باید خودرا فدائی خدا بکنند ۰ اگر روزگاری انسان را در پای بتان ودر راه عقاید قربانی می کردند دیگر چنین نمی کنند ۰ اگر روزگاری خدائی مذهب از پدری می خواهد که فرزند دلبندش را قربانی کند دیگر چنین آزمایش نامعقول انجام نمی شود ۰ اما جناب نیچه که به زمین وزمان ایراد می گیرد ومی خواهد طرح نو در اندازد اما حاضر است که تمام بشریت را جلو پای ابرانسان به سلابه به کشد تا تصورات مالیخولیایی او تحقق یابد ۰ در اینجا پرسش های را می توان طرح کرد که آیا اخلاق ما باید اشرافی باشند یا باید به معنایی همۀ مردم را مساوی فرض کنیم؟ آیا شرایط رشد و پیشرفت به یکسان باید در اختیار همه باشند یا فقط فرزندان وخویشاوندان اشراف لایق آن هستند؟ آیا اشراف جد اندر جد واز مادر زاد اشراف بوده اند یا با هزاران دروغ و زورگویی و جنایت آنان بر تخت خود خواهی وتکبر وتبختر نشسته اند ؟ نیچه باورمند است که تنازع بقا باید داور وحکم بین موجودات وبه خصوص انسان باشد یعنی قانون جنگل هر که زورش بیشتر زراش بیشتر ۰ حتا داروین می گوید: " چنین نیست که همیشه قوی ترینها یا با هوش ترینها ادامه ی بقا می یابند؛ بلکه آنهایی که با شرایط وفق پذیرترند ادامۀ بقا می یابند ۰" پس طبق این گفتۀ داروین می توان تصور نمود که ابرانسان نیچه شاید نتواند خود را با شرایط وفق بدهد وامکان اینکه به کلی از کرۀ خاکی محو شود وجود دارد ۰ نیچه که نظریۀ داروین را الگویی خود ساخته ومی خواهد برآن اساس نظریه پردازی بکند به باور من به خطا رفته وداروین را درست درک ننموده وبی گدار به آب زده هست ۰ بسیاری را می شناسم که داروین را کاملأ بر عکس فهمیده اند ۰ نیچه می گوید که خوشبختی مردم عادی جزو خوبی نیست ۰ هر آنچه فی نفسه خوب و یا بد است؛ فقط در اقلیت والا وجود دارند؛ آنچه برسر مابقی می آید حساب نیست ۰ پرسش اصلی این است که تعریف اقلیت والا چیست؟ در عمل این اقلیت عبارت بوده است از یک تبار فاتح یا یک جامعۀ اشرافی موروثی؛ و جوامع اشرافی لااقل در بحث نظری؛ همیشه اعقاب نژاد های فاتح بوده اند ۰ من گمان می کنم این تعریف را نیچه می پذیرفت ۰ نیچه به ما می گوید که؛هیچ خلاقیتی بی اصل و نسب خوب ممکن نیست ۰ می گوید که طبقۀ شریف همیشه ابتدا وحشی است ۰ اما همۀ پیشرفت ها ی انسان به واسطۀ جامعۀ اشرافی صورت گرفته است ۰ درست است که خرپول ها واشراف به هنرمندان یاری رسانده تا هنر خود را محقق سازند و درست است که حتا ادبیات فارسی وغیر فارسی وابسته به کمک اشراف بوده اند ولی نباید فراموش نمود که همین اشراف باعث مرگ هزاران هزار استعداد نیز گردیده اند ۰ به ویژه اگر هنرمندی آزادۀ حاضر نمی شد که طبق خواست آنها عمل نماید دمار از روزگارش در می آوردند ۰ در ضمن اگر هنرمندان وکارگران وکشاورزان نبودند اشراف مفتخور چه غلطی می توانستند بکنند؟ چون این قماش نازدانه اهل کار نبودند ؛ فقط از دست رنج بینوایان ومغضوبین زمین آن کبکبه ودبدبه را برای خود ایجاد نموده اند و مردم نگونبخت فقط به یک لقمه نانی راضی بودند که ای کاش راضی نمی شدند وحقشان را از حلقوم این موجودات واین انگل های بی رحم بیرون می کشیدند ۰ و اما بر گردیم به نیچه۰ روشن نیست که نیچه برتری اشراف را فطری می داند یا نتیجۀ تربیت ومحیط؛ در صورت اخیر محروم ساختن مردم از امتیازاتی که بنا به فرض برای آنها صلاحیت دارند امری است که دفاع از آن دشوار می باشد ۰ به همین جهت می توان چنین فرض گرفت که به نظر نیچه جوامع اشرافی فاتح واعقاب آنها از لحاظ ساختمان طبیعی برتر از زیردستان خود هستند؛ و اما وقتی که می گوییم از لحاظ ساختمان طبیعی برتر مقصود چیست؟ احتمال زیاد دارد که به معنای مورد نظر نیچه " شریف" باشد؛ یعنی کسانی که قدرت ارادۀ بیشتر و همدردی کمتر وترس کمتر وملایمت ومهربانی کمتر داشته باشند ۰ یعنی موجود کاملأ خود شیفته و خودباور و خود خواه ۰ به باور نیچه فاتحان جنگ و اعقاب آنها معمولأ از لحاظ ساختمان طبیعی برتر از شکست خوردگان هستند ۰ پس امر مطلوب این است که آنها زمام قدرت را در دست داشته باشند و امور را مطلقأ موافق ومطابق منافع خود اداره کنند ۰ این برداشت چه سخیف وسطحی می باشد؛ تصور کنید که جاهلانی چون طالبان وداعشیان ومانند آنها که جز دهشت افکنی وجنایت وخباثت چیزی دیگری نمی دانند به زور وحشت بر مردم غلبه یابند وطبق درک ابلهانۀ که دارند عمل نمایند؛ آیا باید زیر بارافکار پوسیدۀ آنها رفت وبه چنین ننگی تن داد و آیا اگر مثلأ این قماش بتوانند یکی دو نسل بر قدرت بمانند وبعد قشر اشراف را تشکیل بدهند؛ آیا صرف اینکه پدران شان با زور قدرت را کسب نموده اند باید مشروعیت شان را تا ابد پذیرفت؟ آیا باید آنان را برتر از دیگران دانست؛ این چه متر ومعیار احمقانۀ است که باید حتمأ طبق آن رفتار نمود؟ راسل جواب نیچه را اینگونه می دهد: " از نیچه بیزارم زیرا خود پسندی را به صورت وظیفه در می آورد و مردانی که وی بیش از همه می پسندد و می ستاید فاتحانی هستند که افتخارشان عبارت است از زیرکی ومهارت در کشتار مردمان ۰ ولی من گمان می کنم که دلیل نهایی بر ضد فلسفۀ نیچه مانند هر اخلاق نا خوشایند اما عادی از تناقض دیگری؛ در توسل با امور واقعی نهفته نیست؛ بلکه در عواطف انسانی است ۰ نیچه محبت کلی را تحقیر می کند من آن را می دانم ۰ پیروان نیچه به " دور" خود رسیده اند؛ ماهم امیدواریم که " دور" آنها زود به پایان برسند ۰" یعنی پایان حکومت اشراف ۰ چه اشراف دینی چه ایدئولوژی چه اشراف فاتح وچه اشراف به دوران رسیدۀ کنونی ۰ دوستان اگر می خواهیم که همه از حقوق برابر درامکانات بر خوردار باشند؛ فقط به روشنگری و چند ایسم نیاز داریم مانند پلورالیسم یا کثرت گرایی وسکولاریسم یا جدایی دین و ایدئولوژی از حکومت ودولت واز امر عمومی ودومکراسی به عنوان روش حکومت داری۰( فقط با کسانی بحث کنید که می دانید آنقدر عقل و عزت نفس دارند که حرف های بی معنی نمی زنند۰ کسانی که به دلیل توسل می جویند؛ حقیقت را گرامی می دارند و آنقدر منصف هستند که اگرحق با طرف مقابلشان باشد اشتباه بودنشان را قبول می کنند! پس نتیجه می گیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی۰ آرتور شوپنهاور)