دیروز 14 آگست روز تشکیل و استقلال کشور پاکستان بود و امروز 15 آگست روز استقلال هندوستان از بریتانیا است.
شبه قارۀ هند(کشورهای هند، پاکستان و بنگله دیش)در سال 1947 از استعمار بریتانیا آزادی یافت و به دو کشور هند و پاکستان تقسیم گردید.
تا سال استقلال و تقسیم نیم قاره هند 565 ایالت خورد و بزرگ وجود داشت که انگلیس ها این ایالات را از نظر سیاسی بدو قسمت تقسیم کرده بودند:
1 - ایالاتی که از لحاظ اقتصادی و نظامی اهمیت داشت که شامل مناطق ساحلی یا بندری می شد و یا موقعییت استراتژیک داشت. این ایالات مستقیماً از طرف انگلیس ها اداره می گردید که هند بریتانیایی گفته می شد و 65 در صد سرزمین شبه قارۀ هند را تشکیل می داد.
2 - ایالات و مناطقی که از لحاظ اقتصادی و نظامی مهم نبود و یا اهمیت قابل توجه نداشت. این ایالات و مناطق توسط حاکمان محلی تحت حمایت انگلیس ها اداره می شد که حاکمان هندوی آن را راجه و مهاراجه و حاکمان مسلمان آن را نواب می گفتند.
"لرد مونت باتن" آخرین نایب السلطنۀ بریتانیا در هند که استقلال و تقسیم هند را اعلان کرد، مرحلۀ تقسیم را روی این سه معیار بنا گذاشت:
1 – دین ساکنین ایالت ها در شبه قاره هند
2 – خواسته های مردم ایالت
3 – موقعیت جغرافیایی ایالت
در سال 1947 ایالاتی که مستقیماً تحت ادارۀ بریتانیا قرار داشت در قدم اول بدو کشور هند و پاکستان تقسیم گردید، اما در تقسیم ایالات و مناطقی که توسط مهاراجه ها و نواب ها اداره می شد بر مبنای سه معیار وضع شده از سوی مونت باتن به حاکمان شان اختیار داده شد تا خود به یکی از دو کشور هند و پاکستان ملحق شوند. علی رغم آن، انگلیس ها حتی در این فیصلۀ خود صادق نبودند و در مورد ایالت حیدرآباد و کشمیر این فتنه گری و عدم صداقت خود را نشان دادند.
حیدرآباد که پیوستن خود را به پاکستان اعلان کرد از سوی هند اشغال گردید و انگلیس ها با سکوت خود آن را تایید کردند. در مورد ایالات کشمیر که بیش از 85 در صد آن را مسلمانان تشکیل می دادند و هری سنگ حکمران کشمیر از امضای سند الحاق به هند و یا پاکستان امتناع ورزید، نیز سیاست فتنه گرانه در پیش گرفتند. در حالی که مطابق معیار اول مونت باتن کشمیر می باید سند الحاق را به پاکستان امضاء می کرد.
تعلل در امضای سند الحاق کشمیر به تنش و تشنج انجامید. اعتراض و شورش مسلمانان کشمیر بالا گرفت. شیخ عبدالله، سردار عبدالقیوم خان و چهره های دیگر کشمیری این اعتراضات و شورش ها را که حتی سال ها قبل از تقسیم شبه قاره علیه حکومت هرسی سنگ آغاز شده بود، رهبری می کردند. در این وضعیت شماری از پشتون های قبایلی پاکستان وارد وادی کشمیر شدند تا از اشغال کشمیر توسط نیروهای هند جلوگیری کنند. اما هری سنگ حاکم کشمیر در اثر گسترش اعتراض و شورش از سرینگر به جامو پایتخت زمستانی کشمیر فرار کرد، بلا فاصله و بر خلاف معیارهای تقسیم ایالات از سوی لرد مونت باتن نایب السلطنۀ بریتانیا در هند، سند الحاق کشمیر را در 26 اکتوبر 1947 به هند امضاء و سند را توسط وزیر خارجۀ هند تسلیم لرد مونت باتن نایب السلطنۀ بریتانیا در هند کرد. نایب السطنه مونت باتن در پاسخ به هری سینگ نوشت:
«از همین امروز اقداماتی برای اعزام عساکر هندی به کشمیر جهت کمک به نیروهای شما غرض دفاع از جان، مال، حیثیت و قلمرو شما صورت گرفته است. دولت من مصمم است به مجردی که نظم و قانون در کشمیر بمیان آمد و سرزمین شما از وجود مهاجمان پاک گردید، مسئلۀ الحاق ایالت شما به یکی از دو کشو رهند و پاکستان به رفرندم گذاشته می شود.»
در فردای امضای سند الحاق ایالت کشمیر به هند از سوی هرسی سنگ، یکصد هزار قوای هند به کمک مونت باتن وارد دو سوم خاک کشمیر شدند و نخستین جنگ هند و پاکستان آغاز یافت. این دو سوم خاک کشمیر در تصرف هند قرار گرفت که ایالت جمو و کشمیر خوانده می شود، در حالی که پاکستان بر یک سوم کشمیرتسلط پیدا کرد که به آزاد کشمیر معروف گردید. جنگ بر سر کشمیر میان هند و پاکستان تا یک سال بصورت پراگنده ادامه یافت تا آنکه در دسمبر 1948 به آتش بس میان طرفین انجامید.
پس از آتش بس تلاش های سازمان ملل برای حل مشکل کشمیر میان هند و پاکستان نتیجه نداد تا آنکه ادامۀ تنش و خصومت بر کشمیر، آتش دومین جنگ را میان هر دو کشور در آگست 1965 مشتعل کرد، اما با تلاش سازمان ملل در ستمپبر این سال میان دو کشور آتش بس بر قرار شد و با میانجگیری شوروی در جنوری 1966 هند و پاکستان موافقتنامۀ تاشکند را امضا کردند.
سومین جنگ میان هند و پاکستان در سال 1971 که به تجزیۀ پاکستان و تشکیل کشور بنگله دیش انجامید موقعییت پاکستان را بر سر کشمیر ضعیف کرد. پاکستان پس از این ضعف در برابر هند دو سیاست را مورد توجه قرار داد و تمام تلاش خود را در عمل به آن متمرکز کرد:
1 – تقویت فکر جهاد و جهاد گرایی با حمایت از گروه های اسلام گرایی و افراطیت دینی در داخل و بیرون از پاکستان
2 – دسترسی به سلاح اتمی
پاکستان در دهۀ هشتاد سدۀ بیبستم میلادی هر دو سیاست را با موفقیت عملی کرد. به سلاح اتمی دست یافت و با تقویت اسلام گرایی و جهاد گرایی در پاکستان و افغانستان موقعیت خود را در برابر هندوستان دشمن سنتی و نیرومند خود تقویت کرد. پاکستان با این سیاست در افغانستان به عمق اسلامی دست یافت و طالبان برای پاکستانی ها عمق اسلامی است که با بازگرداندن امارت اسلامی آن ها از طریق مذاکرات صلح امریکا و طالبان در قطر، به عمق استراتژیک در افغانستان نیز دست می یابند. شاید این وضعیت به عنوان یک عامل در کنار سایر عوامل دیگر صدراعظم هند را به لغو خود مختاری ایالت جمو وکشمیر کشاند(لغو اصل 370 قانون اسسای هند) تا بتواند با الحاق کشمیر به ادارۀ مرکزی هند، پاکستان را در موقعیت دشوار قرار دهد. اما پاکستان بدون تردید و علی رغم انکار سفیر آن کشور در کابل از عدم رابطۀ معضل کشمیر با صلح افغانستان، دشواری های خود را در کشمیر به افغانستان پیوند می زند و از طالبان و عمق اسلامی خود در افغانستان به عنوان ابزار در معضل کشمیر استفاده می کند.