در ادامه ای به مناسبت صدسالگی استقلال از استعمار انگریز؛
اگر قتل بی مروت تانه عبدرحمان لودین از برزگان مشروط خواه به اشتباه سیاسی اش و پیوستن به دولت نادر مد نظر باشد چرا یک عده از بزرگان سیاسی دهه دموکراسی مرتکب تکرار آن شدند؟آیا وعده و نیرنگ در کار بود؟
و یاخود کسانی بودن که در رشته های سیاسی نظر به استعداد عمومی در آن داخل شدند نه استعداد به خصوص آن؟ آیا آنهاشناختی درستی از جامعه خود داشتن؟ از دو صدراعظمان دوره دهه دیموکراسی محمد هاشم میوندوال، موسا شفیق و دیگری عبدرحمان پژواک که آخری نظر به مقام بالای داماد و برازده اش در دولت دسته نشانده جان بدر برد.
درمورد هاشم میوندوال قرارشنیده ها خلیلی از رفتن به کابل هوشدار داده بودش ؛شاید روی آن که صاحب منصبان کودتا به سرکردگی چی نظر اش را در باره کودتا پرسیده. حساب میکرده چه که آن برای اغفال کردن اش نبوده باشد؟ دیگر آن که آن اشتباه سیاسی اش جواب بل مثل به صدراعظم روسیه در خاک سپاری کنیدی یاد اش رفته بود؟ چرا حتا با هوشدار خلیلی هم موقعت را درک نکرد؟
درمورد موسا شفیق گفته میشود که برای تبریکی نزد سران باند خپ رفته بود.
چطور آن گرو های خود فروخته و استعمار روسیه را نشناخته بود؟ یا فریب آن باور کاذب دشمن دشمن دوست است.را داشت؟ درمورد رفتن پژواک یک خبط سیاسی برزگ هم همراه داشت که طرف داران شاه آن اشتباه اش را نه بخشیدند. و پژواک از آن حلقه دور ماند.که آن اشتباه توسط رهبران چند گروه خارج قدرت هم تکرار شد.
در آن موارد زیاد چیز فهم ها و آگاهان از مسولیت نظر به محافظه کاری شانه خالی کردن که به ایشان تذکر بدهند که از دستزدن در آن ساحه دوری کنند.تا نه سبب بربادی خود و جامعه نشوند.
با در نظرداشت اینکه ما یک کشور نسبتن کوچک از نگاه نفوس و مساحت از بعضی کشور های دور بر ما، کوشش شود در همه بخش ها و بهخصوص سیاست قبل از شمول و تحصیل در رشته مورد نظر سوال های تخصصیی آن از متقاضاها پرسیده شود تا استعداد فطری شان در رشته مورد نظر معلوم شود.چون در جهان امروز هم با سیاسیون کشور ها و هم غارت گران کارخانه های فراملی هم موجه هستیم.
سعسد غافل