( کسی که کتاب می خواند هزاران زندگی را قبل از مرگش زندگی می کند۰کسی که هرگز کتاب نمی خواند فقط یک بار زندگی می کند۰ "" جورج آرمارتین"") بدون هیچگونه تردیدی کتاب" تبارشناسی اخلاق" (
یکی از اساسی ترین وعمده ترین آثار نیچه می باشد که برای فهم بهتر منظومۀ فکری نیچه خواندنش نه تنها ضروری بلکه ناگزیر از خواندن آن هستیم۰می توان در جاهای با او زوایه داشت وبا او بگو و مگو نمود اما در نگاه کلی او به مسائل ونگاه جسارت آمیزش به امور اخلاقی و ایجاد پرسش های تازه وبه چالش کشیدن همۀ دستگاه های اخلاقی موجود از روزگار زرتشت تا سقراط واز سقراط تا مسیحیت واز مسیحت تا جهان مدرن شاید نیچه را به یکی از جدی ترین ودر عین حال گستاخ ترین وسنت شکن ترین فیلسوفان تاریخ فلسفه تبدیل کرده است۰ بنابراین نمی توان ونباید به آسانی وسادگی و سهل انگاری فکری از کنارش گذشت۰ حداقل خدمتی که نیچه قادر هست به تفکر فلسفی بکنددر گیر کردن انسان با خودش وباورهایش می باشد و اینکه از زاویه و جهت دیگری نیز می توان به امور نگریست یعنی ایجاد پرسپکتیو جدید واین خود کاریست بس سترگ وبسیار باارزش که اهل اندیشه قدر ومنزلت آن را باید بدانند۰من در نوشتن این جستار ها از ترجمه های آقای داریوش آشوری استفاده کرده ام و زبان نوشتاری او را تغییر نداده همانگونه که بوده آورده ام تا به سبک شیوا وزیبای آن هیچگونه خللی وارد نگردد و از ایشان نهایت سپاسگزاری را دارم ۰تبارشناسی اخلاق از جمله آخرین نوشته های نیچه است که دوسالی پیش از فروپاشیدن ذهن آتش فشان اش نوشته است۰این کتاب؛چنان که از آهنگ آن پیداست؛همچون بسیاری از آثار نیچه؛بسیار شتابان نوشته شده است۰وی آن را در بیست روز؛ در ماه ژوئن ۱۸۸۷ نوشته وکتاب در نوامبر ۱۸۸۷ منتشر شده است۰نیچه این کتاب را پس از "فراسوی نیک وبد" نوشته و در نامه ای به دوست اش یاکوب بورکهارت هدف آن را روشن کردن چند "اصل بنیادی" آن کتاب بد فهمیده شده؛ یعنی" فراسوی نیک وبد "می داند ۰ وی می خواهد در این کتاب چند نکته ی اساسی راکه در آن کتاب به اجمال آمده؛روشن وکامل کند ونقش "آزادجانی" را در آن باز گوید؛وآن چه را که در آخرین بخش "فراسوی نیک وبد" به نرمی گفته است با طنینی تند وانگیزاننده شرح کند وسنجشگری اخلاق را به اوج خود برساند۰ واژه ی "تبارشناسی" در عنوان این کتاب نشان می دهد که نیچه با اخلاق برخوردی تاریخی دارد؛یعنی برای آن گوهریت و خاستگاه مابعدالطبیعی نمی شناسد۰در این کتاب می خواهد نشان دهد که اخلاق مسیحی اروپایی نه تنها سرآ غاز اخلاق نیست که پایان پدید آمدن نظام های اخلاقی و عالی ترین نظام آن نیز نیست؛بلکه یکی از نظام های اخلاقی ست در میان نظام های اخلاقی بسیار۰ می خواهیم بدانیم که منظور نیچه از تبارشناسی به طورکلی چه می باشد وچرا نیچه اساس کار فکری ومبارزۀ جدی خودرا بر آن بنا نموده است؟ فکر می کنم از نام که نیچه بر کتابش می گذارد موضوع وهدف نیچه روشن ومشخص می گردد؛یعنی تبارشناسی اخلاق۰یک مورخ ویا جامعه شناس یا مردم شناس وقتی می خواهد در بارۀ قومی خاصی مطالعه کند باید حتمأ برای شناخت درست آن تا آنجایی که امکان دارد ریشه وتبار آن قوم را جستجو کند تا به یک نتیجۀ نسبتأ دقیقی برسدو بتواند شالودۀ نظریه اش را بر آن بناسازد۰نیچه درست همین کاررا با مفهوم اخلاق انجام می دهد و با دلیری و پشت کار کم نظیری این مفهوم به ظاهرشناخته شده را با دقت زیاد حلاجی کرده مورد سنجش قرار می دهد و هنگام نوشتن وشرح آن بدون هیچگونه ملاحظه وترسی از اربابان قدرت (کلیسا ودانشگا ودولتمداران و ۰۰۰۰) به شرح وبسط فلسفۀ اخلاق می پردازد که کینه توز ترین ناقدان نیچه نیز به آن اعتراف دارند واز این بابت حداقل او را در خور ستایش می دانند۰ وقتی نیچه از تبار شناسی اخلاق سخن می گوید سه نکته را می خواهد توضیح دهد:نخست شکستن وخردکردن وحدت است که در منشاء وقایع وموجودیت های تاریخی وجود ونقش دارد۰نیچه قصد دارد این وحدت را که در طول تاریخ شکل گرفته وهمۀ ما بدان عادت کردیم را از ذهن ما بزداید۰ نیچه به جای آن وحدت چشم انداز باوری را می گذارد یعنی اینکه نباید دنبال یک وحدت بود بلکه هر کسی تعریف وتأویل وتفسیر خودرا از یک واقعۀ تاریخی می تواند داشته باشد۰ مثلأ ما در بارۀ اخلاق نمی توانیم ونباید به همان تعریف و تفسیر گذشتگان قناعت کنیم بلکه بایدخودمان دوباره آن مفهوم را ارزیابی نماییم۰دوم اینکه نیچه می خواهد با پیش کشیدن تبار شناسی اخلاق وارد بحث وگفتگو وحتا جدال وگسست با پیشینیان شود۰ نکتۀ سوم فهم ودرک گوهر وقایع امور است یعنی هر حقیقتی برای نیچه شکلی از حیات است وارتباط دارد با نوعی از زندگی وزنده بودن ویا نوعی از درکی از زندگی۰ حقیقت نمی تواند از این حس و درکی که از زندگی داریم معنا پیدا کند۰ نیچه می خواهد منشاء وخاستگاه آن یک چیزکه منطق آن چه هست؛دربارۀ آن باید تعقل کرد و آن چیز از نظر نیچه؛آن دقیقأ آن چیزی است که تمام تمدن مابرآن بناشده است؛خصوصأ تمدن غرب یعنی اخلاق مسیحی واخلاق دموکراتیک؛چون نیچه نقاد اخلاق دموکراتیک است واز نظر نیچه اخلاق مسیحیت واخلاق دموکراتیک هردو همسان کننده هستند۰ چشم انداز باوری نیچه غایت گرایی سکولار وجزم گرایی تاریخ دینی را مورد پرسش قرار می دهد۰ نیچه یک فیلسوف ضد هگلی است چون عقل تاریخی او را کاملأ رد نموده وزیر سؤال می برد۰نیچه بحث هراکلیتوس فیلسوف معروف یونانی را مطرح می کند اینکه نمی توان دوبار در یک رودخانه شنا نمود۰ نیچه می گوید اگر ما داریم رجوع می کنیم به خاطرۀ تاریخی برای به یاد آوردن فقط گذشته نیست بلکه به دلیل ساختن آینده است ما می خواهیم آینده را ترسیم نماییم۰از نظر نیچه ما چیزی به نام خاطره محض وفراموشی محض نداریم هرخاطرۀ با یک فراموشی همراه است وهر فراموشی با یک خاطرۀ ودر ضمن هر خاطرۀ تاریخی با آن یک میل وهوس همراه است۰یک میل وهوس در انسان ایجاد می کند ویک میل وهوس است که انسان به طرف خاطره برود واینجاست که سوژۀ سرکوب شده مطرح می شود؛ چون این میل و هوس از نظر نیچه میل و هوسی است که سرکوب شده۰ آنچه که در ما سرکوب شده از دید نیچه یک هستۀ پنهانی است که مثل یک آتشفشان باید منفجر وسر بر بیاورد۰تبارشناسی نیچه یعنی تجزیه و تحلیل تبار در چارچوب جسم وتاریخ۰نیچه معتقد است که تاریخ یک قلمرو هدف مند وغایت مند نیست بنابر این تاریخ حوزۀ تأویل وتفسیر است درست بر عکس برداشت هگل (هگل می گوید: همۀ عالم در حکم یک فکری است که در ذهن خداوند می گذرد وتاریخ بشر بازشدن طومار آن فکر هست تا نهایتأ به سرنوشت خودش برسد۰ البته باید گفت که مولانای بلخی چند قرن قبل از جناب هگل در یک بیت کل این فلسفه را آورده است و آن این است:" این جهان یک فکرت است از عقل کل / عقل چون شاه هست وصورت ها مثل۰ ودر بیتی دیگری مولانا سراسر هستی را به هم پیوسته ودارایی وحدت کامل وهدف مند میداند:" مثنوی ما دکان وحدت است / غیر واحد هرچه بینی آن بت است) تبار شناسی در حین ایجاد یک چشم انداز باوری همزمان نوعی تردید به وجود می آورد نیچه تردیدش در مورد سوژۀ دکارتی یعنی فاعل که دکارت آن را بنیاد و اساس فلسفۀ مدرن قرار می دهد و نیچه این سوژۀ دکارتی را مورد پرسش قرار می دهد؛یعنی من فکر می کنم پس هستم۰ نیچه صفر پیدایش و داستان آدم وحوا و دیگر داستان های مذهبی را مورد سؤال قرار می دهد۰ از دیدگاه نیچه مفاهیم اخلاقی ساکن و ثابت نیستند بلکه در حرکت هستند وفعلیت و عاملیت در دست خود انسان هاست از بیرون به انسان داده نمی شود۰ نیچه حتا فلسفۀ اخلاق کانت را صوری و فرمالیستی می داند۰نیچه آرزو و امید دارد که باید غرایز انسان که به وسیلۀ مذهب وفلسفه های اخلاقی گذشته سرکوب شده دوباره سربلند کند۰ نیچه معتقد است که اگر ما با همان ارزش های گذشته خواسته باشیم آینده را بسازیم به همان نتایج نادرست گذشته نیز خواهیم رسید؛پس باید تمام نظام های ارزشی را از نو ارزیابی ودگرگون کرد۰ نیچه به درستی از انسان می خواهد که طوطی وار سخنان گذشتگان را تکرار نکند و بدون سنجش و نقد جدی هیچ سخنی را تأئید و یا رد ننماید۰ نیچه از انسان می خواهد تا از دنباله رویی میمون وار دست بر دارد و با مغز خود بیاندیشد و انتخاب نماید۰ نیچه همچنین از انسان می خواهد که گستاخ و شجاع باشد و راه خود را آگاهانه و بدون ترس از ارباب دین و حتا فلاسفه خود بر گزیند۰ همانگونه که ایمانوئل کانت قبل از نیچه نوشته بود اینکه"" جرأت اندیشیدن داشته باش "" نیچه نیز به شیوه و طرز خودش از انسان می خواهد که شهامت داشته باشد و فکرش را آزاد سازد۰ (آنکس که خنده نمی داند همان به که آثار مرا نخواند ۰ نیچه)