بعد از چهل سال جنگ در افغانستان اکنون سیمای افغانستان کاملاً دگرگون شده است.
در این مطلب قصد این نیست که در تمام ابعاد قضیه داخل شوم و یا اینکه به توضیح واضحات بپردازم.
می دانیم که از حدود چهل سال به این سو، دگرگونی های عمیق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در کشور ما به وقوع پیوستند که در مجموع جامعه افغانستان را از رشد قانونمند تاریخی و طبیعی اش باز داشتند.
اگر از تغییرات دیگر قضیه بگذریم آنچه به علت این دگرگونی ها در ذهنیات مردم نفوذ و رسوب کرد، شاید از مهمترین بخش های این بحث خواهد باشد.
ذهنیت مردم جامعه افغانستان تا پیدایش اولین بارقه های مشروطه خواهی، همیشه و بطور مجموع همین بود که تغییرات را مانند حوادث طبیعی خارج از حیطه قدرت و اراده خود پنداشته در انتظار شاه عادل بجای شاه ظالم نسل ها و فصل ها را می گذراندند.
این وضع با اشاعه تفکراتی که از بیشتر از بیرون کشور وارد می شد، و در درون کشور ببار می نشست و قالب های خاص خود را می یافت، تغییرات جدی بخود دید.
برای نخستین بار این فصل در ذهنیت مردم کشوده شد که پس می توان بدون اینکه به تصادفی دل ببندیم که شاه عادلی بجای شاه ظالمی تکیه زند، خود در این تغییر سهم بگیریم و حتی اراده خود را بکار بیاندازیم.
با وسعت یافتن این ذهنیت در بین مردم، جنبش اصلاح خواهی، مشروطیت و حتی دگرگونی های عمیق تر در عرصه جامعه نفوذ کردند.
با پدیدار شدن نهضت امانی و به قدرت رسیدن آن نقش ذهنیت مردم و نقش عملی مردم، بطور واضحی در دگرگونی های عمیق اجتماعی پدیدار شدند.
پویایی فکری ازین به بعد در تمام شکست ها و پیروزی ها و حرکت های اجتماعی نقش مرکزی یافتند و از دل جامعه نیروهای پدید آمدند که با تمام ناتوانی های فکری و کیفی مدعی تغییر جامعه از پایین به بالا گردیدند.
تفکر اجتماعی در اقشار و طبقات مختلف مردم داشت شکل می یافت و این افکار خواست های طبقاتی و اجتماعی شان را می توانست بیان کند.
دیگر از آن مطلقیت ذهنی که گویا تغییرات اجتماعی از حیطه توان مردم جامعه بیرون است و فقط باید منتظر بود که اتفاقات در رأس جامعه ظاهر گردد و یا اینکه از بیرون صورت گیرد، درهم شکسته بود.
مردم کم کم احساس می کردند که نیروی اصلی برای تغییرات اند و یا حداقل به این فکر نزدیک شده و نقش مهم خود را در تغییرات اجتماعی درک می کردند.
با تجاوز اتحاد شوروی سابق و موازی آن تهاجم غرب در برابر پیشروی اتحاد شوروی، جامعه ما دستخوش تغییرات زیادی گردید.
از جمله آن تغییرات، نقش مردم و نیروهای درون جامعه کمرنگ شده رفت و بجای آن جامعه افغانستان عرصه تاخت و تاز نیروهای نیابتی بیگانگان گردید.
متناسب با این وضعیت درهم برهم، آن عروج و پویایی فکری که میرفت جای خود را در جامعه افغانستان پیدا کند، در زیر فشار اوضاع جنگی دست نگر نیروهای خارجی و نیروهای نیابتی آن گردید.
بجز اقلیت کوچک سیاسی اجتماعی حرکت تمام جامعه در مسیری قرار گرفت، که بیگانگان و نیروهای وابسته و نیابتی شان می خواستند.
پویایی فکری و اجتماعی جای خود را برای پروژه های از بیرون آمده و پروژه سازی دادند.
فعالیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در مسیری سوق داده شدند که فقط بخشی از نظام سیاسی اجتماعی و اقتصادی باشند که از بیرون آمده بود.
تهاجم انجو های غارتگر تا به حدی در زندگی مردم و سرنوشت وطن رخنه کرد که ان جی او که به معنی سازمان غیر دولتی است و می تواند، مثبت هم باشد، به مفهوم منفی در زندگی مردم نام گرفت.
تمام کوشش در جامعه سیاسی اجتماعی و اقتصادی این شده بود که چگونه از کناره های حرکتی که هیچگونه افغان ها در آن نقش نداشتند، سهمی بدست آورند.
رشد ناقص و رنگ آمیزی فقر جای حرکت اصلی را گرفت.
تفاوت طبقاتی به اوج خود رسید.
یک طرف ثروت های که از شمار بیرون بود و از طرف دیگر جامعه گدا در اشکال و درجه های گوناگون اکثریت جامعه را شکل داد.
همه کس گمان می کرد که فقط می توان با چسپیدن به یک پروژه چه سیاسی چه اجتماعی و یا اقتصادی
گلیم خود را ازین سیل کشید.
روح ابتکار ملی به پایین ترین درجه خود رسیده بود.
مردم مفهوم خود کفایی را در تمام عرصه ها فراموش کرده بودند.
آینده ملی و مستقل داستان فراموش شده گردیده بود.
درین میان یک انجوی هم بود که با دیگران فرق داشت.
داکتر تتسو ناکامورا مشهور به کاکا مراد که در این بخش کار می کرد، عرصه محدود جغرافیایی و انسانی را در شرق افغانستان انتخاب کرد و شروع کرد تا به مردم بفهماند که تا زمانی که روح ابتکار ملی نداشته باشید و به خود کفایی نکوشید و برنامه آینده برای سرزمین تان را در پیش نظر تان قرار ندهید، شما هیچ هستید و اگر شما درین عرصه ها گام بزنید، شما همه چیز خواهید شد.
او شروع کرد تا همراه مردم از امکانات محل و کمک های حداقل بیرونی بیشترین استفاده را برده و بدینصورت یک تحرک اجتماعی را سبب شود.
تاثیر این تجربه ها چنان بود که با وجود سکوت جنایتکارانه رسانه های به اصطلاح آزاد افغانستان که مشغول پارچه پارچه کردن مردم افغانستان هستند، حتی در زندگی کاکامراد مردم او را پذیرفته و پشتیبانی کردند.
کاکا مراد یک فرد سیاسی نبود اما کار او بیشتر شبیه یک جنبش اجتماعی و مدنی بود.
او در نگرش مردم نسبت به تغییرات اجتماعی حرکت ایجاد کرد.
او توانست این فکر را در بین مردم جا بیاندازد که در شرایط موجود که تمام برنامههای خارجی و دولت افغانستان که بر پایه منافع نیروهای غارتگر بوجود آمده، همه در فکر پاشاندن تمام بنیاد های تاریخی و اجتماعی جامعه افغانستان هستند، هنوز هم در درون جامعه برای آنانی که به ابتکار، خودکفایی و روحیه ملی معتقد هستند، جای و مکان و آینده درخشانی وجود دارد.