واسلاو هاول: قدرت بی قدرتان۰ بخش دهم


  ( اگر هنر و انسانیت نتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند؛ بگذار هنر بمیرد۰ "" رومن -- رولان"") ناراضیان؛ در چه چیزی "" اپوزیسیون محسوب می شود؟ یکی از مفاهیمی که سر چشمۀ انواع ابهام ها شده؛ مفهوم اپوزیسیون است؛ نخست به دلیل آنکه این مفهوم از اوضاعی به کلی متفاوت به اوضاعی که ما در آن هستیم انتقال یافته است۰ 

(حسین بشیریه اپوزیسیون را چنین تعریف می کند: اپوزیسیون در دولت های دموکراتیک امروز منظور از اپوزیسیون؛ احزاب یا گروه های سیاسی سازمان یافته ای است که مخالف حکومت موجود هستند و تحت حمایت قانون از آن انتقاد می کنند و در صورت کسب اکثریت آراء در انتخابات آزاد؛ قدرت سیاسی و ادارۀ امور کشور را به دست می گیرند۰ بر عکس در حکومت های غیر دموکراتیک؛ اپوزیسیون شامل احزاب و گروه های سیاسی کم و بیش سازمان یافته ای است که مخالف سیاست های جاری و کل نظام سیاسی هستند و بدون آنکه از حمایت قانونی برخوردار باشند؛ به انتقاد از حکومت می پردازند و یا به مبارزه با آن روی می آورند؛ بدون آنکه امکان کسب قدرت از طریق مسالمت آمیز را دارا باشند۰ طبعأ میان این دو نوع اپوزیسیون تفاوت های اساسی وجود دارد؛ مهم ترین تفاوتها از حیث سازماندهی؛ روش فعالیت؛ اهداف و کار کردهای اپوزیسیون قابل بررسی است۰ از لحاظ تاریخی حکومت ها همواره با گروه های مخالف سازمان یافته یا پراکنده رو به رو بوده و اغلب به شیوه های خشونت آمیز با آن ها رفتار کرده اند۰ حکومت های استبدادی "" روشن بین"" به منظور جلوگیری از گسترش خشونت سیاسی؛ از روش های دیگری مانند تطمیع؛ امتیاز دادن؛ ایجاد تفرقه؛ جذب میانه روها و منزوی ساختن تندروها و غیره بهره گرفته اند۰ اما تحمل مخالفین به عنوان یک گروه سازمان یافته در قدرت سیاسی؛ پدیدۀ نسبتأ اخیری است که در دموکراسی های غربی پیدا شده است۰ حتا در این گونه حکومت ها هم حق تشکیل یک گروه سازمان یافته از مخالفین حکومت؛ از آخرین حقوق دموکراتیکی بود که به دست آمد۰ در دموکراسی های قدیم مانند آتن؛ روم و ونیز نشانی از اپوزیسیون قانونی وجود نداشت۰ اپوزیسیون قانونی از زمانی پیدا شد که حقوق و آزادی های سیاسی؛ به ویژه حق ارائۀ لوایح و ایجاد گروه بندی های پارلمانی برای نمایندگان مجالس قانون گذاری شناخته شد۰می توان گفت که پیدایش اپوزیسیون قانونی از تبعات پارلمانتاریسم و نظام نمایندگی و انتخابات آزاد بوده است۰ همچنین می توان گفت که مفهوم تفکیک قوای سه گانه خود متضمن اندیشۀ وجود اپوزیسیون قانونی بود؛ به این معنی که قوۀ مقننه می بایست از نظر حقوقی در کار قوۀ مجریه نظارتی اعمال کند۰ از دیدگاه تاریخ اندیشۀ سیاسی؛ وجود اپوزیسیون تنها وقتی تصور شد که میان دو مفهوم "" حکومت"" و "" دولت"" یک کشور تمایزی پدید آمد۰در انگلستان در قرن هفدهم و هجدهم این مفهوم به تدریج پذیرفته شد که ممکن است در درون "" دولت"" یا در درون حاکمیت ملی واحد؛ انواعی از "" حکومت"" پیدا شود و احزاب مختلف حکومت های مختلف تشکیل دهند۰ حتا در آن کشور هم در آغاز دو مفهوم "" مخالفین وفادار"" و "" مخالفین توطئه گر"" از هم متمایز شدند۰ سر انجام اپوزیسیون قانونی در انگلستان جزئی از نظام سیاسی شد تا جایی که در سال ۱۹۳۷ به موجب قانون مقرر شد رهبر اپوزیسیون قانونی حقوق سالانه ای از خزانۀ دولت دریافت کند۰ روند تکوین و تکامل مخالفت رسمی و قانونی در دیگر کشورهای  اروپایی کندتر بود۰ در فرانسه در طی انقلاب کبیر مخالفان؛ ضد انقلاب به شمار می رفتند۰ نخستین اپوزیسیون رسمی در آن کشور در سال ۱۸۱۵ توسط سلطنت طلبان تشکیل شد۰ تنوعات قابل ملاحظه ای در اپوزیسیون در دموکراسی های امروز مشاهده می شود که دلایل آن را باید در میزان سازماندهی و تمرکز مخالفان؛ میزان مخالفت پذیری مخالفین؛ حوزه های برخورد حکومت و مخالفان و اهداف و روش های مخالفت جستجو کرد۰ همچنین عوامل چون شیوۀ تفکیک قوا؛ نظام انتخاباتی؛ شکاف های اجتماعی و ترکیب قومی جمعیت بر شیوۀ صورتبندی اپوزیسیون مؤثر هستند۰) هاول نیز دیدگاه خود را از اپوزیسیون چنین ابراز می دارد: "" اپوزیسیون"" در نظام پساتوتالیتر به چه معناست؟ در جوامع دموکراتیک از نوع سنتی پارلمانی؛ منظور از اپوزیسیون سیاسی؛ نیروی سیاسی است که اغلب از یک حزب و یا مجموعه ای از احزاب سیاسی تشکیل شده و در موقعیتی همتراز با قدرت حاکم است۰ این نیروی سیاسی که در قدرت نیست؛ با هدف رسیدن به قدرت؛ برنامه ای جایگزین برای ادارۀ امور پیشنهاد می کند؛ و به عنوان یکی از عناصر طبیعی حیات سیاسی کشور؛ از سوی قدرت حاکم محترم شمرده می شود و در چارچوب مقررات پذیرفته شدۀ قانونی؛ از راه های سیاسی برای رسیدن به قدرت رقابت می کند۰ علاوه بر این اپوزیسیون؛ پدیده ای نیز وجود دارد به عنوان "" اپوزیسیون فرا پارلمانی"" که خود را کم و بیش همترار با قدرت موجود سازمان می دهد؛ اما این اپوزیسیون در بیرون از مقررات وضع شده توسط نظام و با روش های متفاوت از روش های معمول در چارچوب نظام عمل می کند۰ اپوزیسیون در نظام های دیکتاتوری"" کلاسیک"" یا نیروی است سیاسی که با برنامۀ سیاسی جایگزین به طور قانونی و یا در مرزهای قانون فعالیت دارد؛ و باوجود این؛ در چارچوب قوانین موجود از امکان رقابت برای کسب قدرت محروم است؛ و یا نیروهای سیاسی هستند که خود را برای رویارویی قهرآمیز با حاکمیت آماده می کنند؛ یا همچون جنبش های شورشی و گروه های مسلح چریکی با حاکمیت درجنگ اند۰ اپوزیسیون در نظام توتالیتر؛ به هیچ یک از این اشکال وجود ندارد۰ پس باید دید این مفهوم در نظام پساتوتالیتر به چه معنا به کار می رود؟ ۱-- افراد و جناح هایی از افراد که پنهانی در ساختار قدرت؛ در جنگ بر سر قدرت اند۰ این دیدگاه به ویژه از طرف مطبوعات غربی مطرح می شود۰ برخی اختلاف نظرهای نه چندان آشکار می تواند انگیزۀ این مبارزه باشد؛ اما اغلب؛ ناشی از سودای کاملأ ابتدایی دستیابی به قدرت است و یا محصول کینه های شخصی نسبت به دیگر مقامات۰ ۲--- اپوزیسیون می تواند شامل هر آنچه که تأثیر سیاسی غیر مستقیم داشته باشد نیز بشود۰ همان طور که پیش از این گفته شد؛ هر چیزی که نظام پساتوتالیتر آن را تهدیدی برای "" اتوماتیزم"' ( به معنی گرانش"" مرکز ثقل"" است که در واقع چون نخ تسبیح نظام توتالیتر"" ایدئولوژی"" همه چیز بر اساس آن شکل می گیرد۰ بهتر است اتوماتیزم را با ترکیبی از مرکز ثقل بودن آن در نظر داشت) نظام بداند؛ و هر چیزی که به واقع نظام را تهدید کند۰ از این نقطه نظر؛ هر اقدامی را در جهت "" زندگی در راستی""؛ از خود داری سبزی فروش از آویختن اجباری آن شعار نوشته تا شعری که آزادانه سروده شده؛ می توان "" اپوزیسیون"" نامید۰ یعنی هر چیزی که خواست های واقعی زندگی به کمک آن ها از مرزهای تعیین شده توسط نظام فراتر روند۰ ۳---- البته؛ آنچه که اپوزیسیون نامیده می شود؛ بازهم در درجۀ نخست توسط ناظران خارجی؛ اغلب؛ "" زندگی در راستی"" به طور کلی است؛ گروه هایی که همواره موضع مخالف دارند؛ نظرات انتقادی خود را آشکار بیان می کنند؛ اندیشۀ سیاسی مستقل شان را ابراز می کنند و یا کم و بیش به خودشان؛ همچون نیرویی سیاسی باور دارند۰ در این حالت؛ مفهوم "" اپوزیسیون"" تا حدودی مفهوم "" نارضامندی"" را می پوشاند۰ اما افراد و گروه های مختلف؛ این بر چسب را به شیوه های گوناگون قبول و یا رد می کنند: این امر نه تنها بستگی دارد به اینکه خودشان را نیروی مستقیمأ سیاسی بدانند و اهداف شان را در سطح حاکمیت تعیین نمایند؛ بلکه بستگی به معنایی نیز دارد که هر یک از ایشان از "" اپوزیسیون"" در نظر دارند۰ نمونه ای دیگر: در بیانیۀ منشور ۷۷؛ به صراحت تأکید شده است که این جنبشی اپوزیسیونی به معنای اینکه برنامۀ سیاسی جایگزینی پیشنهاد کند نیست؛ بلکه هدف دیگری دارد و اگر داشتن برنامه مشخصۀ اپوزیسیونی در نظام پساتوتالیتر باشد؛ به هیچ وجه نمی توان منشور را جنبش اپوزیسیون دانست۰ مسلم است که حاکمیت از همان آغاز؛ منشور ۷۷ را جنبشی کاملأ اپوزیسیونی تلقی کرده و با آن برخورد می کند۰ این بدان معنی است که منظور حاکمیت از "" اپوزیسیون"" کم و بیش همان است که در بند شمارۀ ۲ بالا گفته شد؛ که طبیعی هم هست۰ یعنی"" اپوزیسیون"" هر آن چیزی است که از دستکاری ها و تبلیغات توتالیتر رها باشد و حق مطلق حاکمیت بر فرد را نپذیرد۰ اگر ما نیز همچون حاکمیت؛ این تعریف از "" اپوزیسیون"" را بپذیریم؛ به ناچار منشور ۷۷ را یک جنبش اپوزیسیون خواهیم دید که حاکمیت پساتوتالیتر را که بر پایۀ "" زندگی در دروغ"" همه جانبه بنا شده به خطر می اندازد۰ حالا این می ماند که بدانیم هرکدام از امضاء کنندگان منشور( چارتیست) با چه معیاری خود را متعلق به اپوزیسیون می شمارند۰ به گمان من اکثریت امضاء کننددگان؛ معنای سنتی این مفهوم را چنان که در جوامع دموکراتیک( یا در نظام های دیکتاتوری "" کلاسیک"") رایج است در نظر دارند و آن را به کشور ما نیز تعمییم می دهند؛ یعنی آن را نیرویی می دانند از نظر سیاسی مشخص؛ که البته در مورد ما؛ در مرتبه ای همتراز با حاکمیت عمل نمی کند و نه حتا در چار چوب قواعد مورد احترام قدرت۰ اما چنانچه امکان چنین فعالیتی را به دست آورد؛ حاضر است مسئولیت آن را بپذیرد۰ چون برنامۀ سیاسی جایگزین دارد؛ و اگر به فعالان آن امکان داده شود؛ آمادۀ پذیرفتن مسئولیت مستقیم سیاسی خواهند بود۰ اگر این تعریف از اپوزیسیون را بپذیریم؛ اکثریت عظیم امضاء کنندگان خودشان را در این جنبش نمی بینند؛ اما اقلیت؛ با پذیرش اینکه منشور فضایی برای فعالیت اپوزیسیونی ارائه نمی دهد؛ خود را متعلق به این اپوزیسیون می داند۰ باوجود این؛ چارتیست ها ضمن آگاهی از ویژگی وضعیت در نظام پساتوتالیتر می دانند که نه تنها مبارزه برای حقوق بشر؛ بلکه برای مسائل"" بسیار معمولی"" نیز که در این اوضاع؛ بعد سیاسی خاصی به خود می گیرند؛ می تواند اقدامی "" اپوزیسیونی"" خود را انکار کند۰ اما مشکل به اینجا ختم نمی شود۰ ده ها سال است که حکومت ها در بلوک شوروی مفهوم "" اپوزیسیون"" را چون بدترین نوع اتهام و مترادف با "" دشمن"" به کار می گیرند۰ گفتن اینکه کسی عضو "" اپوزیسیون"" است به این معناست که می خواهد حکومت را سرنگون کند و سوسیالیسم را از میان بردارد و البته تردیدی نیست که عامل امپریالیسم است( این تهمتی است که هم حکومت های مذهبی مانند ایران و هم حکومت های ایدئولوژیک مانند شوروی سابق علیه مخالفین خود به کار می برده و می برند۰ حکومت های ایدئولوژیک به جای آنکه عیب و نقض های خود را ببینند و خود را اصلاح سازند؛ دائم فرافکنی می کنند و خود را فرشته و ناقدان خود را شیطان و نوکر امپریالیسم می دانند۰ درست به همین دلیل من نظام های مذهبی و ایدئولوژیک را فاقد لیاقت لازم برای حکومت داری خوب و دموکراتیک می دانم۰) تا چندی پیش؛ همین اتهام کافی بود تا متهم به دار آویخته شود۰ در چنین وضعیتی؛ طبیعی است که به هیچ وجه میلی در انسان ایجاد نمی شود که چنین عنوانی به خود بدهد؛ به ویژه آنکه مسئله بر سر واژه است و چیزی که اهمیت دارد؛ کاری است که انجام می شود و نه این که چگونه از آن سخن می گویند۰ و سر انجام؛ آخرین دلیل برای پرهیز از این نامگذاری؛ این است که مفهوم "" اپوزیسیون"" بار سلبی در خود دارد۰ خود را در رابطه با "" پوزیسیون"" تعریف کردن؛ نشان دهندۀ رابطۀ آشکار با حاکمیت و تعریف خود از طریق او؛ و تعریف موقعیت خود بر پایۀ وضعیت اوست۰ طبیعی است برای کسانی که تصمیم گرفته اند در راستی زندگی کنند؛ فکر خود را آشکار بیان کنند؛ کسانی که تصمیم گرفته اند با هموطنان خود همبسته باشند؛ آنطور که می خواهند بیافرینند و هماهنگ با "" من بهتر"" خود زندگی کنند؛ بسیار ناخوشآیند است که "" موضع"" خود را در اصل ایجابی است؛ با واسطه و به طور سلبی تعریف کنند و خودشان را پیش از هرچیز؛ ضد چیزی بدانند و نه چنین یا چنان به صورت ایجابی۰( چه زیباست این سخن: کسانی که تصمیم گرفته اند در راستی زندگی کنند؛ فکر خود را آشکارا بیان کنند کسانی که تصمیم گرفته اند با هموطنان خود همبسته باشند۰ این در راستی زندگی کردن نیز چیزی است که شوربختانه در بین قشر سیاسی و همچنین در بین شبه روشنفکران دولتی و غیر دولتی ما وجود ندارد۰ سیاسیون که خاطرات خود را نوشته اند؛ با مردم سرراست و صادقانه سخن نگفته اند و بسیاری از مسائل را آگاهانه پنهان نموده؛ انگار بعد از مرگ می خواهند نزد مردگان آشکار سازند۰ کسانی که خود صادق و راست کرادر و اخلاقی می باشند مردم را نامحرم نمی دانند۰) اگر مفهوم "" اپوزیسیون"" با بارمعنایی که در جوامع دموکراتیک دارد؛ به نظام پساتوتالیتر انتقال یافته؛ بدون آنکه از پیش در معنا و نحوۀ کاربرد آن در شرایطی چنین دشوار اندیشیده شود؛ مفهوم "" ناراضی"" به عکس؛ توسط رسانه های غربی به عنوان پدیدۀ خاص نظام پساتوتالیتر رایج شده و به کار می رود۰این پدیده عملأ در هیچ کشور دموکراتیکی؛ دست کم به این شکل؛ وجود نداشته است۰ قدرت در نیروی سیاسی استثنایی او در مقام یک فرد نیست؛ بلکه در واقعیت میلیون ها قربانی گولاگ نهفته است که او با صدای بلند از آن پرده برداشت و میلیون ها انسان با حسن نیت را مورد خطاب قرار داد۰ کیانند این "" ناراضیان""؟ به نظر می رسد که این واژه در درجۀ نخست؛ به شهروندانی در بلوک شوروی اطلاق می شود که مصمم اند در راستی زندگی کنند و نیز کسانی هستند با ویژگی های زیر : ۱--- آنان مواضع خلاف جریان و انتقادهای شان را تا آنجا که محدودیت های موجوو اجازه می دهد؛ آشکارا بیان می کنند و به دلیل پیگیری و استمراری که در کارشان دارند؛ در غرب شناخته شده اند۰ ۲--- مواضع شان سرانجام؛ مردم و حاکمیت را واداشته تا کم و بیش؛ آنان را در کشور خود نیز جدی بگیرند؛ چندان که با وحود عدم امکان انتشار نوشته هایشان در داخل کشور و علیرغم انواع فشارهایی که توسط حاکمیت بر آنان اعمال می شود؛ از قدرت مؤثر غیر مستقیمی؛ هرچند محدود؛ برخوردارند۰ این قدرت آنان را در مقابل اعمال فشار های سخت تر محفوظ می دارد و یا دست کم؛ به آن اطمینان می دهد که چنانچه حکومت تحت پیگردشان قرار دهد؛ مشکلات و گرفتاری های سیاسی بیشتری خواهد داشت۰ ۳--- سطح خواست ها و فعالیت های آنان از چارچوب تنگ محیط بلافصل یا منافع خاص فراتر رفته و گاه با ماهیت کم و بیش سیاسی؛ حوزۀ عام تری را در بر می گیرد؛ هرچند ارزیابی از اینکه تا چه اندازه خود را نیروی مستقیمأ سیاسی می دانند به هیچ رو یکسان نیست۰ ۴---- این افراد بیشتر روشنفکر و اهل قلم اند۰ اصلی ترین و اغلب تنها وسیله ای که برای جلب توجه دیگران؛ به ویژه در خارج کشور دارند نوشتن است۰ شیوه های دیگر "" زندگی در راستی"" که در چارچوب محفل های محلی جریان دارد و به دشواری می شود آن ها را مشاهده کرد؛ از دید ناظران خارجی پنهان می ماند و یا اگر از این چارچوب بیرون برود؛ تنها به عنوان نوعی فعالیت مکمل که کمتر از نوشته به چشم می آید؛ در نظر گرفته می شود۰ ۵---- افرادی هستند که در غرب از آنان اغلب بیشتر به دلیل فعالیت های مدنی یا جنبۀ سیاسی؛  انتقادی فعالیت شان سخن می گویند و نه به دلیل فعالیتی که در حرفۀ خودشان در رشته های مختلف دارند۰ تجربۀ شخصی من حاکی از آن است که مرز ناپیدایی وجود دارد که فرد؛ ناخواسته و بی آنکه بداند کی و چگونه؛ از آن مرز می گذرد و از آن پس؛ در غرب نه چون نویسنده ای که به تعهد مدنی خود به این یا آن شکل عمل کرده؛ بلکه "" ناراضی"" ای به شمار می رود که در حاشیه؛ شاید در زمان فراغت اش  نمایشنامه ای هم می نویسد۰ بی تردید کسانی هستند که همۀ این شرایط را دارند؛ اما اینکه آیا اطلاق دلبخواهانه و به کار بردن نامی ویژه برای جمعی از افراد چنین نامشخص؛ درست است و اینکه به ویژه؛ آیا باید این نام "" ناراضی"" باشد؛ صد البته جای چون و چراست۰ به هر حال این عنوان به کار می رود و ما هم آن را تغییر نخواهیم داد۰ ماخود نیز هرچند با نوعی اکراه؛ آن را برای تسریع درمکالمه به کار می بریم؛ اما بیشتر به طعنه و همواره در میان دو قلاب یا گیومه۰ در اینجا بد نیست برخی دلایل ناخرسندی "" ناراضیان"" از این نامگذاری را یادآوری کنیم۰ نخست اینکه این نامگذاری به لحاظ واژه شناسی درست نیست؛ همان طوری که می دانید ""' dissident"" به معنی ""جدایی خواه"" است؛ در حالی که "" ناراضیان"" به این دلیل ساده که هرگز از چیزی جدا نشده اند؛ خودشان را جدایی خواه نمی دانند۰ بلکه به عکس؛ آنان باهم جمع شده اند و اگر شماری از آنان از چیزی جدا شده اند؛ همانا از "" زندگی در دروغ"" ؛ از خود بیگانگی و از خطاهایی است که در زندگی در دروغ بوده است۰ البته این اصلی ترین دلیل نیست۰ این عنوان ضرورتأ این تصور را پیش می آورد که گویا "" ناراضی"" بودن نوعی حرفۀ خاص؛ در کنار کار برای امرار معاش است؛ یعنی حرفۀ اعتراض علیه وضع موجود۰ گویا "" ناراضی""؛ نمی تواند فیزیکدان؛ جامعه شناس؛ کارگر یا شاعری باشد که به تشخیص خود عمل کرده و فقط منطق درونی اندیشه؛ عمل و شغل اوست که با شرایط بیرونی؛ اغلب به صورت کم و بیش تصادفی در تقابل قرار گرفته و سرانجام او را ناخواسته و بدون تلاشی عامدانه؛ به رویارویی با حاکمیت کشانده است۰ تو گویی "" ناراضی"" کسی است که تصمیم گرفته حرفۀ ناراضی بودن را پیشه کند؛ کم و بیش مثل اینکه تصمیم گرفته کفاش یا آهنگر شود! بدیهی است که واقعیت چیزی دیگری است۰ معمولأ؛ آدمی زمانی که از دیگران می شنود و خود متوجه می شود که از "" ناراضیان"" است؛ مدت ها از ناراضی بودنش گذشته است۰ این وضع؛ نتیجۀ اتخاذ مواضع اساسی و مشخص؛ نه از روی داشتن میل به برخورداری از این یا آن عنوان؛ بلکه به دلایلی به کلی دیگر است۰ پس بنابراین؛ این مواضع وجودی بنیادی و این فعالیت مشخص به هیچ وجه ناشی از داشتن هدف قبلی برای "" ناراضی"" شدن نیست؛ "" نارضامندی"" حتا اگر فعالیتی بیست و چهار ساعته باشد؛ یک حرفه نیست۰ موضع گیری وجودی است که ضمنأ ملک طلق کسی هم نیست بلکه همان طور که در پیش گفته شد؛ تصادفی و در نتیجۀ وضعیتی که از بیرون بر آنان تحمیل شده "" ناراضی"" خوانده می شود۰ برگزیدن ده ها نفر از میان هزاران فرد گمنامی که تلاش می کنند در راستی زندگی کنند و از میان میلیون ها انسانی که می خواهند ولی نمی توانند؛ چه بسا چنین کاری برای آنان؛ با توجه به مجموعۀ شرایط تحمیل شده؛ به داشتن شجاعت ده بار بیشتر نیازمند است؛ باری برگزیدن این ده ها نفر از میان این همه مردم؛ و ایجاد یک طبقه بندی متمایز؛ ضرورتأ به آفریدن تصویری جعلی از وضعیت کلی می انجامد۰ این روش؛ موجب این تصور می شود که گویا"" ناراضیان"" سرشاخه ها و گروهی منحصر به فرد از "" حیوانات حفاظت شده"" اند و چیزهایی که برای دیگران ممنوع شده؛برای اینان مجاز است و حکومت آشکارا؛ و شاید عامدانه رفتاری همراه با گذشت با آنان دارد و یا به عکس؛ چنین وانمود می کند که گویا باقی مردم راضی اند؛ وگرنه؛ آنان نیز "" ناراضی"" می بودند۰ اما این همۀ ماجرا نیست: این طبقه بندی باعث ایجاد این تصور می شود که "" ناراضیان"" قبل از هر چیز در پی منافع گروهی خود هستند؛ گویی دعوای آنان با حکومت؛ بحث و جدل انتزاعی دو گروه است که در مقابل هم صف آرایی کرده اند و در حواشی جامعه؛ بدون آنکه موضوع اختلاف خود این جامعه باشد؛ با یکدیگر مبارزه می کنند۰ چه تضاد عمیقی هست میان این دیدگاه با موضع واقعی "" ناراضی"" در حالی که تنها علت وجودی این موضع؛ مبارزه برای منافع دیگران است؛ و موضعی است علیه مشکلات گریبانگیر جامعه که "" دیگران"" از آن رنج می برند و فریادشان به گوش کسی نمی رسد۰ اگر"" ناراضیان"" از اقتدار برخوردارند و اگر از مدت ها پیش همچون حشرات غیربومی به دور افتاده از زیست بوم خود نابود شده اند؛ البته بدین دلیل نیست که حاکمیت؛ این گروه استثنایی شان را محترم می شمارد! بلکه به این دلیل است که نیروی سیاسی بالقوۀ "" زندگی در راستی"" را دقیقأ احساس می کند؛ زندگی ای که در"" سپهرپنهان"" ریشه دارد؛ و می داند که فعالیت این گروه کوچک از چه دنیایی سرچشمه گرفته و نگاهش به کدام دنیاست۰ دنیای روزمره گی آدمی و تنش روزانه میان خواست های زندگی و اهداف نظام۰ آیا برای اثبات این نمونه؛ نمونه ای بهتر از این هست که پس از اعلام موجودیت منشور ۷۷؛ حاکمیت تلاش کرد تا از یک ملت حکم خطا بودن منشور را بگیرد؟ اما به عکس؛ این میلیون ها امضایی که با تهدید گرفته شد؛ ثابت کرد که منشور به حق بوده است۰ توجه زیادی که نهاد های سیاسی و امنیتی به "" ناراضیان"" نشان می دهند؛ شاید در نزد برخی موجب این تصور شود که حاکمیت از "" ناراضیان"" به عنوان نمایندگی سیاسی یک آلترناتیو در هراس است۰ اما این هراس برای این نیست که ناراضیان واقعأ در چنین موقعیتی هستند؛ یعنی کسانی همه توان که با قدرت بر فراز جامعه در گشت و گذارند؛ بلکه به عکس؛ این هراس ناشی از آن است که "" ناراضیان"" ؛ مردمان عادی اند با مشاغلی عادی؛ و فقط آنچه اینان را متمایز می کند این است که چیزهایی را که دیگران شجاعت گفتن اش را ندارند؛ با صدای بلند می گویند۰ درپیش از این از قدرت سیاسی سولژنیتسین سخن گفتم: این قدرت در نیروی سیاسی استثنایی او در مقام فرد نیست؛ بلکه در واقعیت میلیون ها قربانی گولاگ نهفته است که او با صدای بلند از آن پرده برداشت و میلیون ها انسان با حسن نیت را مورد خطاب قرار داد۰ ایجاد نوعی برگزیده از "" ناراضیان"" مشهور و برجسته؛ ناشی از نفی اصلی ترین نقطه حرکت و ذهنیت آنان است؛ به عکس ما دیدیم که با حرکت از اصل برابری حقوقی؛ مبتنی بر تفکیک ناپذیری حقوق بشر و آزادی هاست که جنبش ناراضیان رشد و گسترش می یابد۰ ابن ناراضیان مشهوری که در KOR کمیته دفاع از کارگران گرد آمده اند تا از کارگران گمنام دفاع کنند؛ مگر به همین دلیل نیست که به "" ناراضیان مشهور"" که در پی جنبش همبستکی با نوازندگان گمنام؛ در منشور ۷۷ جمع آمده اند؛ درست به علت همین کارشان نیست که ناراضیان مشهور شده اند؟ تناقض عجیبی است که می بینیم هرچه بیشتر برخی از شهروندان از دیگران به دفاع بر می خیزند؛ بیشتر به نامی خوانده می شنوند که از همین" دیگران" متمایزشان کند! امیدوارم با توضیحاتی که دادم؛ معنای گیومه ای که در سراسر این نوشته واژۀ "" ناراضی"" را در میان آن گذاشته ام روشن شده باشد۰( کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می کند: کتابهایی که می خوانید و انسان هایی که ملاقات می کنید! "" مارشال مک لوهان"")

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها