در فیه مافیه مولانا داستانی کوتاه، ولی آموزنده ای وجود دارد که به عنوان مقدمه، یا آغاز سخن می خواهم آن را بیان کنم:
"بقالی زنی را دوست می داشت. با کنیزک خاتون پیام ها کرد که من چنینم و چنانم و عاشقم و می سوزم و آرام ندارم و بر من ستم ها می رود و دی چنین بودم و دوش برمن چنان گذشت و قصه های دراز فرو خواند.
کنیزک به خدمت خاتون آمد و گفت: بقال سلام می رساند و می گوید که بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم.
گفت: به همین سردی؟
گفت: او دراز گفت، اما مقصود همین بود."
داستان ادامه دارد، اما چون مقصود من ـ انتخاب زندگی در برابر مرگ و به فکر مردن ـ از آن چه می خواهم بگویم با محتوای همین تکۀ مختصر منحیث مثالی برآورده می شود، باقی را ناگفته می گذارم و می روم سر اصل موضوع:
بیماری مدهش و مهلک کرونا، بعد از آن که در ماه نومبر یا دسامبر سال 2019 ظهور کرد، طی دو سه ماه بعدی با چنان سرعتی درجهان درحال گسترش است که هر آنچه ناراحتی ای را که بشر تا کنون در زندگی تاریخی خود داشته از یاد برده و به یگانه تشویش انسان ها و دولت ها درحال حاضر درهر کشوری درجهان تبدیل شده است.
واقعیت این است که این بیماری، مانند خیلی از بیماری های دیگر در طول تاریخ بشری زادۀ طبیعت و زاده ای بی اعتنائی ـ و در برخی موارد مجبوریت های ـ انسان به مجموعه ای از کار های لازم برای حفظ سلامتی و تندرستی خود و حفظ الصحیۀ میحط و قوانین طبیعت می باشد. نه چین برای دست یابی به اهداف بلندپروازانۀ اقتصادی ـ سیاسی خود سبب پدید آوردن ویروس این بیماری شده است، نه امریکا و نه ایران یا کدام کشور دیگری از میان دو صد و اند کشوری موجود در جهان ما.
مقصود در واقع این هم نبود، بلکه این بود که درچنین شرایطی به چه موضوعی باید اولتر اندیشید؟ به مرگ؛ یا به زندگی؟
سیاف ها و گلبدین ها و ملا نیازی ها و مجیب الرحمن ها و تره خیل ها در کشور ما و همفکران تندرو و متحجر شان در پاکستان و بنگله دیش و ایران و مصر و سودان و سائر کشور های اسلامی ـ همین طور مسیحیان و یهودیان و هندوان ارتدکس در سائر نقاط جهان ـ به این باور هستند که ویروس و بیماری کرونا "قهر یا غضب الهی" است که بر سر انسان نازل شده است تا انسانی غافل از مرگ و روز حساب، با توجه به این عقوبت و خشم خداوندی، طریقی مشئومی را که فعلاً انتخاب کرده است تغییر بدهد و به فکر مرگ و مردن و سرای محشر و دنیای دیگر باشد و از بی پروائی به مذهب و دین و خدا و مرگ و حساب آخرت دست بکشد.
از سیاف ها و...، از ملا های نشسته بر مسند قدرت دینی ـ حزبی ـ دولتی، چه در مدرسه و مسجد و چه در قصر های فرعونی و دربارها، گله نیست، چون این ها با ترویج همین اندیشه ها در واقع می خواهند مبرم ترین آرزو های شان را که همان رسیدن و ماندن در رأس قدرت و داشتن زندگی مادی آرام است، تحقق ببخشند؛ زندگی طفیلی در ازای رنج و مرگ میلیون ها انسان به نام دین و خدا!
سخنان این گروه از انسان ها تعجبی بر نمی انگیزد. اما وقتی همین سخن ها را از زبان یکی از مدعیان معرفت و عرفان می شنویم، کسانی که باید شمعی رو به خاموشی امید را در قلوب درد دیده و متوهش و هراسان مردم روشن کنند و آن ها را به زندگی خوشبین بین تر بسازند و تشویق شان کنند که قدر نعمتی را که خداوند بدان ها اعطاء کرده است بدانند و در فخامت آن بکوشند و آن را گرامی بدارند، به نوعی، همان سخنانی را می زنند که ملا نیازی ها و سیاف ها و ملا مجیب الرحمن ها و ملا شیرمحمد استانکزی ها و علمای بددل و بدگمان و تاریک اندیش و خودمحور و آزمندی برآمده از مدارس قم و یا مدرسه های اسلامی پاکستان و بنگله دیش و ایره تریا و سودان و... می زنند: قهر الهیست؛ از زندگی دست بکشید و به فکر مرگ باشید، قُوت از سر انسان به اصطلاح عوام کوچ می کند و انسان به هوش و نیت و درک این ها از مرگ و زندگی حیران می ماند!!
بگذریم از این سؤال که چرا خدای مهربان، خدائی که الرحم الراحمین و صاحب کرم و با محبت است، خدائی که عشق و عطوفت است و انسان را دوست دارد، خدائی که انسان را به دلیل افضلیت اش شائستۀ جانشینی خود بر روی زمین دانسته و از روح خود در او دمیده است، خدائی که بعد از طوفان نوح وعده کرد دیگر بلائی بر سر انسان نازل نکند، خدائی که خود بار بار در قرآن یاد آور می شود که انسان قادر نیست خلاف خواستۀ من عمل کند و...، دست به چنین عملی بزند؛ آن هم با داشتن تجارب متعددی از نتیجه نگرفتن صد ها بار طاعون و وبا و باران سنگ و گل و کوه هائی از مواد سوزان و آبخیزی و دریا های از خون و ویرانی شهر ها طوفان ها و... که برای تنبیه و پند و عبرت بر مردم گمراه ـ گویا ـ نازل کرد؟!
از شیوع بیماری کشنده و همه گیر کرونا و بی چارگی انسان در برابر آن، نه درس مرگ و دست کشیدن از زندگی، که باید درس زندگی را آموخت. زندگی نقدی است که باید آن را گرامی داشت. بعد از مرگ را کسی تجربه نکرده است. خدا هم آنقدر سخت گیر و نامهربان نیست، که ادیان از وی تعریف کرده و می کنند. امید به مهربانی و بخشایش خدا زیادتر است، تا به عدم بخشایش و نامهربانی وی.
اشتباهات زندگی را باید با توجه به غفلت و هم نادانی و بینوائی انسان از و در برابر آفات زمینی یا آسمانی و دردمندی هائی ناشی از اعمال خودش به عنوان دروسی جدی گرفت و تا حدودی بسیار زیادی کار خود انسان دانست. و این که انسان با این درک انسانی و همگانی، همانطور که سعدی می گفت:
"بنی آدم اعضای یکدیگرند ـ که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی بدرد آورد روزگار ـ دگر عضو ها را نماند قرار"، پنبه از گوش غفلت و خود فریبی در بیاورد و از بیداد و بی مهری به همنوع دست بکشد و دست در دست سائرین بگذارد و به سوی افق های روشن و جهان واقعاً آرمانی ـ انسانی ـ اخلاقی پیش برود و در زدودن تلخی های زندگی بدون تفکیک رنگ و نژاد و قوم و قبیله و ملت و مذهب به طور مشترک سعی به عمل آورد.
انسان، تا کنون، از هر حادثه ای آموخته و تجربه ها اندوخته است. کرونا نیز یکی از حوادثی است که باید چیز هائی از آن آموخت. دوستی از دوستش، که در شهر بیست و چهار میلیونی دهلی زندگی می کند، قصه کرد که گفته بود: بعد از قرنطین کردن مردم در دهلی، امکان دیدن بهتر فاصله های چهل پنجاه متری به وجود آمده است؛ امری که قبلاً ممکن نبود. دوستی دیگری که در نزدیکی اصطبل و مزرعه حیواناتی در شهر ما زندگی می کند، می گوید: برای اولین بار بعد از ده سالی که در این خانه زندگی می کنم، می توانم بوی کاه و گیاه و اصطبل و مزرعه حیوانات و طبیعت را در نزدیکی خانه ام احساس کنم. قبل بر آن هوا آنقدر آلوده بود که اصلاً متوجه چنین بوئی نمی شدم. دوستی دیگری از ونیس ایتالیا خبر از پاک شدن آب های این شهر به طور نمونه داد. و...
همکاری های جهانی شدت گرفته است. سفر گروه های صحی از کوبا، چین و روسیه به ایتالیا و اسپانیا و... و ارسال تجهیزات طبی و توصیه های لازم به کشورهای نیازمند کمک، اعمالی هستند ناشی از ظهور همین ویروس در سطح جهان و درک این واقعیت که انسان باید به انسان برسد!
منفعت ضمنی دیگر کرونا این که مردم، بعد از شیوع کرونا، بیشتر متوجه نظافت خود و شهر و محل و منطقۀ خود و طبیعت شده اند.
صرف نظر از چند رویداد محدودی بی اعتنائی و بی احترامی به دیگران در فروشگاه ها و احتکار بدطینتانِ خودنگر، همبستگی میان انسان ها ـ و میان کشورها ـ و توجه به یک دیگر، به خصوص توجه به پیران، از پا افتادگان، درماندگان و بیماران بیشتر از هر زمانی شده است و مردم بیشتر از هر زمانی اهمیتی با هم بودن و در فکر هم بودن را درک نموده اند. و...؛ همه نشانه های مثبت و امیدوار کننده ای ناشی از یک رویدادی ترس آور و ناخوش آیند!
به زندگی باید فکر کرد. به حیات انسان و حیات پرنده و خزنده و گزنده و چرنده. به هوا و طبیعت و پاگیزگی و قوانین و نیاز های آن. به نظافت و تربیت سالم و درست و انسانی ـ اخلاقی خود و فرزندان خود و حقوق انسانی ـ طبیعی خود و دیگران و به این که انسان، چه به شکل منفرد و چه به شکل جمعی، نباید به توانائی ها و به داشته های خود مغرور شود و نباید تنها به خود فکر کند و به مال و زندگی دیگران چشم بدوزد و از حاصل رنج دیگران بهره بجوید و برای دارا شدن گلوی همنوعان خود را تا سرحد مرگ بفشارد و هر چه در توان دارد بر دیگران روا بدارد. چون با کاشتن تخم بدی و روا داشتن ظلم، نمی توان از دیگری انتظار نیکی داشت؛ نه از انسان و نه از طبیعت! و بالاخره این که تنها نیکی و با هم بودن و به هم رسیدن است که زمینۀ راحت بیشتر انسان را فراه می کند و سبب بقای عمر و حیات وی می گردد و این را باید انسان از این رویداد و رویداد های دیگری که قهر خدایش می ناممند، در حالی که همه فقط و فقط کار طبیعت و نتیجۀ اعمال سوء خود انسان است، آموخته باشد و اگر نیاموخته است، بیاموزد ـ به همین سردی!