قدیم ترین و پرآوازه ترین رهبرناسیونالیست پشتونهای آنسوی دیورند خان عبدالغفارخان(1988 – 1890) بود. اوقبل از تشکیل کشور پاکستان درسالهای دهۀ چهلم میلادی یکی از برجسته ترین رهبران پشتون در شبه قاره هند محسوب می شد که در جهت آزادی شبه قاره از سلطۀ استعمار بریتانیا مبارزه میکرد.
موصوف دراین مبارزه با مهاتما گاندی از رهبران هند و حزب کانگریس ملی هند همسویی داشت.
خان غفارخان"جنبش خدایی خدمتگاران"را رهبری میکرد. وی و جنبش مذکور به عنوان یک حرکت اصلاح طلبانه و مخالف عملکرد زور و خشونت از اعتبار و جایگاه ویژه ای نزد مهتما گاندی برخوردار بود. نکتۀ شگفت انگیز در استراتیژی مبارزۀ خان عبدالغفارخان وجنبش خدایی خدمتگارانش به همین ویژگی عدم خشونت درخط مشی مبارزات او برمیگشت. در حالی که این اندیشه و روش در تقابل با فرهنگ و باورهای سنتی قبایل پشتون در آنسوی دیورند قرار داشت که خان مذکور از مهم ترین رهبران پشتونها در آنسو شمرده می شد. جالب این است حتی خان عبدالغفارخان که به ادعای بازماندگانش وصیت نموده بود تا پس از مرگ، پیکرش را درخاک افغانستان دفن کنند، در آستانۀ آزادی نیم قاره هند و تشکیل کشورپاکستان خواستار پیوستن مناطق پشتونها در آنسوی دیورند به هندوستان بود نه به افغانستان.
مولانا ابولکلام آزادی یکی از رهبران مسلمان و آزادیخواه در نیم قارۀ هند، که درسالهای مبارزات مردم هند علیه استعماری انگلیس از نویسندگان صاحب نام محسوب می شد درکتاب "هند آزادی گرفت" به موضع گیری خان غفارخان در مورد پشتونستان می پردازد:
«وی دراین کتاب در موضوع پشتونستان تشریح می کند که در زمان تجزیۀ نیم قاره هند در اول فکر می شد که تجزیه به اساس حزب صورت می گیرد، یعنی در مناطقی که هر حزب اکثریت داشت همان منطقه به همان حزب تعلق می گیرد. خان غفار خان چون عضویت حزب کانگریس را داشت پافشاری میکرد که مناطق سرحد آزاد که بعداً بنام پشتونستان یاد شد، باید مربوط هندوستان گردد. خان غفارخان چون زیاد با محمدعلی جناح شدیداً مخالفت داشت، نهرو مجبور شد که شخصاً بخاطر موضوع، سفری به منطقه ی سرحد نموده و امکان عملی پافشاری خان را مطالعه نماید.»
البته مسلم بود که "جواهر لعل نهرو" نخستین صدراعظم هندوستان پس از استقلال شبه قاره هند، اندیشه و طرح غفارخان را در الحاق سرزمین پشتونهای شمالغرب شبه قاره ی هند به کشور هندوستان غیر عملی می پنداشت. نهرو ارتباط پشتونستان را با افغانستان دراین مورد عملی تر تلقی میکرد. صرف نظراز اینکه آیا او به خان عبدالغفارخان و سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند توصیه کرد تا به جای الحاق به هندوستان در مورد الحاق به افغانستان بیاندیشند یا نه، اما نه خان غفارخان و نه سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند هیچگاه و در هیچ زمانی این مطلب را به زبان نیاوردند که خواستار پیوستن به افغانستان و الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور افغانستان هستند.
داکترخان صاحب برادر بزرگ خان عبدالغفارخان از رهبران پشتون در ایالت سرحد که یک دوره صدراعظم ایالتی این ایالت بود نیز درنامه ای بتاریخ دوم جولای 1947 قبل از اعلان رسمی کشورپاکستان به نهرو نوشت:
«به شما اطمینان میدهم هیچگاه در اندیشه ی الحاق به افغانستان نبوده ایم....
برای نخستین بار مطلع گشتیم که دولت افغانستان رسماً به دولت هند دراین خصوص رجوع کرده است. درحال حاضرباشرایط ناخوش آیندی مواجه هستیم. دولت افغانستان با بهره برداری از وضعیت، تلاش دارد موضوع را به نفع خودش تمام کند....»
تمایل و علاقۀ غفارخان و رهبران دیگر پشتون در زمان جدایی نیم قاره هند در اتحاد با حزب کانگریس و پیوستن آن به هند، نه به افغانستان و پاکستان، پرسش برانگیز و قابل تأمل و تحلیل است. حتی خان عبدالغفار خان و بازماندگانش در سالهای بعد، الحاق به پاکستان را پذیرفتند اما هرگز از ادغام و الحاق به افغانستان حرفی به لب نیاوردند.
خان عبدالغفارخان خودش در مورد انگیزه و دلایل مخالفتش مبتنی بر پیوستن با پاکستان در سال 1955 گفت:«زه دپاکستان دنظری هیحکله هم مخالف نه وم، لیکن دپاکستان په حقله زما خپل تصورات لژ غوندی بیل او نوی وو، . . . . . (من هیچگاه مخالف نظریۀ ایجاد و تشکیل پاکستان نبودم. لیکن تصور و باور من در این مورد جدا و متفاوت از تصور کسانی بود که خواهان تشکیل پاکستان بر مبنای هویت دینی و مذهبی بودند. از نظر من ایجاد وطن مسلمانان در پنجاب و بنگال ممکن نبود. از جانب دیگر کسانیکه وطن جداگانه را برای مسلمانان می خواستند، هدفشان از این طرح خدمت به اسلام و مسلمانان نبود و نه در این راه آمادۀ قربانی بودند. آنها پاکستان را فقط برای خود می خواستند و از اسلام در این مورد استفاده میکردند. جنگ بین مسلمانان و هندوها در ایام جدایی هندوستان و تشکیل پاکستان، جنگ دینی و مذهبی نبود بلکه جنگ اقتصادی بود.»)
بازدید نهرو از منطقۀ سرحد و نظریات تردید آمیز موصوف در الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشورهندوستان، خان عبدالغفارخان را بسوی طرح ایجاد کشور مستقل پشتونستان برد. وقتی دولت بریتانیا در سوم جون 1947 تخلیۀ شبه قاره هند را اعلان داشت، خان مذکور وسایر رهبران پشتون تلاش خود را در تشکیل کشور مستقل پشتونها متمرکز کردند. صدها تن از افراد و عناصر فعال جامعه پشتون آنسوی دیورند در جرگۀ "بنو" که در 21 جون همین سال تدویر یافت، خواستار ایجاد کشور مستقل متشکل از پشتونهای شبه قاره گردیدند. در حالی که دراین جرگه، ادغام به هردو کشور هند و پاکستان مورد تردید قرار گرفت، از طرح و اندیشۀ الحاق به افغانستان صدایی برنخواست. خان عبالغفارخان که بعداً به عنوان عمده ترین رهبراستقلال طلبان پشتون سالهای مدیدی را در زندانهای دولت پاکستان بسر برد و در دوران آزادی خود بارها به افغانستان سفرکرد، هرگز از پیوستن پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.
بازماندگان خان عبدالغفارخان و جنبش خدایی خدمتگاران او که درحزب عوامی ملی و جناح های مختلف انشعابی این حزب به تلاش و مبارزات سیاسی خود ادامه دادند، نیز درهیچ زمانی طرح ادغام پشتونستان به افغانستان را بمیان نیاوردند. حتی اجمل ختک از رهبران عوامی نشنل پارتی که سالهای زیادی را در دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق و موجودیت قوای شوروی در حال تبعید در کابل بسر میبرد وقتی پس از فروپاشی شوروی به آنسوی دیورند رفت باری در گفتگو با رادیو بی.بی.سی اظهار داشت:
"په افتخار سره ویلی شم چه زه دپاکستان یو پشتون یم"(به افتخار می توانم بگویم که من یک پشتون پاکستانی هستم.)
خان عبدالولی خان به عنوان جانشین پدرش خان عبدالغفارخان در مبارزات استقلال خواهی پشتونستان، دیدگاه و سیاست خود را از جدایی خواهی و استقلال طلبی به همراهی و ادغام با پاکستان تغییرداد. علی رغم آنکه او مانند پدرش روابط نزدیک با دولت افغانستان داشت اما هرگز از پیوستن و الحاق پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.
جالب این است که خان عبدالولی خان پس از انجام یک سفر به افغانستان در سال 1963، الحاق پشتونستان به افغانستان را نادرست و غیر عملی خواند. سفر او که مصادف به آخرین سال صدارت سردارمحمدداود بود، در حالی صورت گرفت که افغانستان برسر حمایت از"حقوق"پشتونستان تا یک قدمی جنگ با پاکستان پیش رفته بود. قبلاً روابط دیپلوماتیک میان دوکشور قطع گردیده بود و فریاد حمایت ازحقوق پشتونها و آنسوی دیورند درکابل بیشتر از هرزمان دیگر بگوش میرسید.
خان عبدالولی خان پس از بازگشت از سفر به افغانستان در مقاله ای به تحلیل این موضوع پرداخت که برای پشتونهای شرق دیورند، پیوستن به افغانستان بهتر است یا باقی ماندن با پاکستان؟ « وی دراین بحث و تحلیل مثال های زیادی راجع به پسمانی افغانستان و پیشرفت های پاکستان ارائه کرد. یکی از مثال ها آن بود که درهمان سال تعداد شاگردان اناث کالج دخترانۀ پوهنتون پشاور 9000 نفر بود، در حالیکه تمام شاگردان پوهنتون کابل، یگانه پوهنتون افغانستان در حدود 2000 نفر بود.»