یاد بـاد آنکه خـرابات نشین بودم و مست
وانچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
(حافظ)
از آن روزی که خود را شناختم و به سیاست رو آوردم، صدها رویدادِ تلخ و شیرین را تجربه کردهام. همین گرمی و سردی روزگار است که انسان را آبدیده میسازد و زندگی را معنا میبخشد.
پیمان رفاقت بستن با یاران و همراهی با آنها بخشی از لحظاتِ شیرین زندگی و با ارزش ترین چیزی است که من به آن میبالم. اکثریت یارانم انسانهای شجاع، راستکار، وطن دوست و عاشق پیشه بودند. شایسته ترینها، در راه آرمان مشترکِ ما جان باختند که هر کدام در زندگی من جایگاه ارزنده ای دارند. در این میان، زنده یاد عبدالمجید
کلکانی در زندگی و شخصیتِ من نقشی فوق العاده مهم بر جای گذاشته است. نا سپاسی است اگر نگویم که من انسانیت را از او آموختم. ارزشهایی که به آن باور دارم، نتیجۀ کار و زحماتِ او است. من در متنِ این ارزشها پرورش یافتم و به قدرِ وسع و توانم از آن بهره بردم.
در این پیرانه سری، با تنی رنجور و قلبی شکسته، هر نفسی که میکشم به یاد یاران و آرمانهای انسانی آنها است. وقتی وجودم را زنگار میگیرد، خود را در کورۀ اندیشه و اخلاق آنها صیقل میدهم. هر زمانی که توفان بیرحم زندگی بر من میتازد، خود را در پناه دیوارِ افکار و کردار آنها جای میدهم. آنگاهی که موج سرکش اندوه قصدِ ویران کردن دیوار صبرم را میکند، خودم را به گذشتهها میسپارم و در فضای دیروز شنا میکنم. اخلاق و رفتار رفقایم آیینه ای است که گاه و بیگاه صورتم را در آن میبینم و خودم را جمع و جور میکنم. شُکوه نام یاران مرا از بیراهه رفتن باز میدارد. . .
مبارزه ای که با جمعی از یاران زنده و رفته بخشی از عمرم را گرفت، سرمایۀ زندگی من است. من بارها از خود پرسیدهام: اگر آنچنان نمیشد، چه می بودم؟ از هر قدمی که در راه آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی ماندهام پشیمان نیستم. اگر قرار باشد که دوباره جوان شوم، مبارزه را با همان خط فکری و سیاسی از سر خواهم گرفت زیرا، تا کنون جانشینی بهتر از آن دستگیرم نشده است. در خطوط کلی، راهِ ما با وجود تند رویها و کُند کاریها، افت و خیزها و اشتباهاتی که یا خود مرتکب شدیم، یا اوضاع بر ما تحمیل کرد، راهِ رستگاری توده های میلیونی، راهِ عزت و سربلندی مردم افغانستان بوده است.
دنیای ما پُر از تضاد و تنش است. صدها مسئلۀ بزرگ و کوچک برای حل شدن دارد. شکاف میان فقر و غنا، هر روز بیشتر شده میرود. تخریب گسترۀ محیط زیست، استعمار، امپریالیسم، مواد مخدر، نژاد گرایی، جنگ و کشتار، تروریسم، بنیاد گرایی، فقرِ معنویت، مهاجرتهای اجباری، استثمار، تنگدستی، جهل، رجعت گرایی . . . بشریت را در پرتگاه نابودی قرار داده است. آیا نظام سرمایداری قادر به حلِ این معضلات خواهد بود؟ پاسخ روشن است. من معتقدم که اگر این معضلات راه حلی به خود نیابند، کرۀ زمین مکان امنی برای فرزندان ما نخواهد بود. اگر بشریت به موقع نجنبد و لبۀ تیز این شمشیر را از گردنش دور نکند، منتظر نابودی حتمی خود باشد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان جفاهای هولناکی در حق وطن و مردم وطن انجام داد. هزاران فرزندان دلبند این سرزمین را بی رحمانه زیرِ خاک کرد و خمی بر ابرو نیاورد. پاک کردن جامعه از وجود استعدادهای پُرمایه و روشنفکران متعهد و طندوست، جنایتی است بزرگ و نا بخشودنی.
یاد رفیق مجید گرامی باد!
نسیم رهرو- ۱۸ جوازی سال ۱۳۹۹