با تحلیلی که چندی قبل ازموافقتنامهٔ دوحه میان ایالات متحده و طالبان از جانب این بنیاد ارائه شد، به این نتیجه رسیدیم که این موافقتامه که در غیاب مردم افغانستان ترتیب و امضا شده بی موازنه، طالب محور، وشکننده بوده احتمال تحقق صلح آبرومندانه و عادلانه درچوکات آن، دور ازامکان به نظرمیرسد. اما متأسفانه حالا همه اقدامات در سطح افغانستان
وجهان در چوکات همین موافقتامه که شورای امنیت ملل متحد هم آن را تصویب نموده اتخاذ میگردد. در واقع همانطوری که اختیار جنگ را خود ما نداشتیم، اختیار صلح افغانستان را هم دول بزرگ از ما صلب نموده اند و اگربا اعتراض دموکراتیک صاحبان اصلی صلح و جنگ افغانستان یعنی مردم این کشور مواجه نشوند، وطن ما را بازهم به بحران دیگری میکشانند. آنچه درچنین وضع حساس که سرنوشت وطن ما برای دهه های پیشرو توسط خارجی ها رقم زده میشود، برای مردم افغانستان و بخصوص فعالین حقوق بشردر حیطهٔ امکان باقیمانده تبلیغ و لابی برای حفظ حقوق مدنی وسیاسی باشندگان افغانستان بخصوص زنان، بلند نگهداشتن بیرق عدالتخواهی برای قربانیان جنایات علیه بشریت و بازماندگان شان وتلاش برای ادای سهم شایسته در مساعی جلوگیری ازمبدل شدن مجدد افغانستان به مرکز و تختهٔ خیزدهشت افگنان بین المللی ومیدان جنگ ضد ترور است. غرض وضاحت بیشتر مطلب وضعیت نیرو های داخلی وخارجی دخیل درکوشش های صلح را بطورجداگانه و مؤجزذیلأ ارزیابی نموده و در زیر هر عنوان می بینیم که چه اقداماتی ازجانب آنانی که معتقد به اهمیت تأمبن حقوق مدنی، سیاسی وبشری مردم افغانستان اند، میتواند به اصلاح وضع به نفع افغانستان کمک کند:
- حکومت افغانستان: اشرف غنی درسال ۲۰۱۹ به مردم وعدهٔ دفاع از جمهوریت وحقوق مدنی در مذاکرات با طالبان را داد. اما از روز مراسم تحلیف بدینسو مردم شاهد عقب نشینی های پی در پی غنی در زیر فشار امریکا و به نفع طالبان بوده اند. غنی قبل از تحلیف گفته بود که تعهدی برای رهائی ۵۰۰۰ زندانی طالبان ندارد و شرط اش توافق طالبان به آتش بس دایمی بود. اما پس ازموافقت طالبان به آتش بس سه روزه فرمان رهائی دوهزار زندانی دیگرطالبان، بدون هیچ نوع تفکیک از لحاظ سنگینی جرایم و عدم محکومیت شان در ارتباط به جنایات علیه بشریت، از جانب اشرف غنی صادر گردید وجنبهٔ حق العبدی این جرایم نیز نادیده گرفته شد. حال آنکه سازماندهندگان واجراء کنندگان حملات انتحاری وجابجا کردن ماین ها درمحیط رهایشی مرتکب جرم علیه بشریت شده اند. در صورت ناکامی کوشش های جاری برای صلح این رها شدگان میتوانند منبع خطرجدی برای امنیت داخلی افغانستان و حیات مردم ملکی این کشور باشند. گفته میشود که سازندهٔ سناریوی این حوادث که تحت فشار امریکا برحکومت تطبیق میگردد، خلیلزاد است. این گفته دور ازحقیقت به نظرنمیرسد، چنانچه پُست ریاست شورای عالی صلح برای عبدالله وشرکت دادن تیم او در قدرت نیزاز جانب خلیلزاد پیشنهاد شده بود و سر انجام برطرفین قبولانده شد. بیم آن میرود که تمام یا اکثرمواد موافقتنامهٔ طالب محور دوحه وفرمایشات دیگری که طالبان در جریان مذاکرات بین الافغانی خواهند داد، به همین ترتیب در لابلای چانه زنی های طرفین با فشاربرحکومت قبولانده شوند.
حکومت افغانستان که از وابستگی شدید اقتصادی رنج میبرد قادر به دفع فشارخارجی نیست. بنابرین میکوشد تحت نام صلح پشتیبانی داخلی خود را وسعت دهد و برای رسیدن به این هدف گاهگاه به اعمال ناشیانه دست میزند ونتایج معکوس می گیرد. گل گذاری حمد الله محب، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور برقبرنجیب الله که مؤسس و رئیس دستگاه جهنمی خاد بود و اصدارامرتعمیربنائی بر فرازقبراین جلاد از پول بیت المال، اقدامی بود که قربانیان جنایات خاد را بیشتر از پیش برحکومت فعلی بی اعتماد ساخت. در افغانستان خانواده ئی را نمیتوان سراغ کرد که حد اقل یک عضو آن توسط خاد شکنجه یا کشته نشده باشد. از جانب دیگر، حکومتی که برای اعمار بنائی بر فرازمقبرهٔ ابوریحان البیرونی و ده ها مشاعیرعلم و فرهنگ کشورکه جهان به آنها افتخار میکند ابراز بی امکاناتی مینماید، برای اعمارقبرنجیب الله و چند جنایت سالار دیگرچهار دههٔ اخیرامکانات کافی داشته است ودارد. حرکت حمد الله محب که به فرهنگ معافیت ابعاد وسیع تری بخشید یک تصادف نه، بلکه بخشی از یک برنامه سنجیده شده است که در جواب پشتیبانی احزاب تازه تشکیل بقایای پرچم از اشرف غنی در انتخابات به اجرا گذاشته شده وتبارزدیگر آن را در مقرری ها، بخصوص در سکتور امنیتی واستخباراتی میتوان مشاهده کرد. در شرایطی که هزاران جوان ماسترو داکترکه دست شان به خون هیچکسی آلوده نیست بعد از تحمل سالها بیکاری وفقر مجبور به ترک وطن میشوند، اتکاء حکومت بر گرگهای پوسیده و مظنون به جنایت علیه بشریت یک گام تأسف باراست وبا شعار "جوان سازی دستگاه دولت" در تضاد قرارمیگیرد.
در داخل کشور رسانه ها نقش شایسته ئی درافشای هر نوع کجروی حلقات حاکم داخل و خارج از ماشین دولت ایفا میکنند. جای خالی طرح ها و خواستهای مشخص ازحلقهٔ حاکم کنونی را فعالان مدنی، حقوق بشری و سیاسی غیر وابسته به قشر سیاسی حاکم از طریق همین رسانه ها، وسایر وسایل ارتباط جمعی پُر کرده میتوانند.
- تحریک طالبان: تحریک طالبان که رهبران آن از دوران جهاد علیه اتحاد شوروی تا امروز در حالت جنگ قرار دارند ودر نیمهٔ نخست دههٔ هفتم هجری شمسی قدرت را از راه جنگ بدست آوردند، با پدیدهٔ بنام صلح آشنائی ندارند وعلت پافشاری شان برمذاکرات مستقیم با ایالات متحده هم همین بود که به جهان نشان دهند که این جنگ دو طرف دارد، طالبان و ایالات متحده. آنها حکومت ومردم افغانستان را به هیچ گرفته بودند. حال آنکه از سال ۲۰۱۴ بدینسو با نیروهای امنیتی و دفاعی افغان می جنگند. حملات انتحاری وماین های کنار جادهٔ طالبان و هم بمب های طیارات امریکائی قربانیان خود را عمدتاً از مردم ملکی گرفته اند. آن پولیس یا عسکری که توسط طالبان طی حد اقل ۱۴ سال گذشته به قتل رسیده فرزند همین مرز و بوم و همین ملت بوده است. پس این ملت است که مورد ضربهٔ "جهاد" طالبان بوده. ارقام گواه همین ادعای ماست. تلفات انسانی امریکا و ناتوطی ۱۸ سال گذشته کمی بیشتر از ۲۰۰۰ است. اما تلفات جانی ملت ماهانه از ۵۰۰ الی ۲۵۰۰ میباشد. امریکائی ها هم در روند صلح ملت ما را نادیده گرفتند. اما آنها رونده اند و از مردم افغانستان هزاران کیلومترفاصله می گیرند. اگر طالبان خواستارسیاست و اشتراک در حکومت داری در افغانستان اند، لازمست خود را با خواستهای ملت و تقاضای زمان مطابقت داده روابط خود را با القاعده وآی.اس. آی قطع کنند و از مردم افغانستان بخاطر قتل فرزندان شان عذر خواسته و آنانی را که باعث قتل عام مردم ملکی شده اند به پنجهٔ قانون بسپارند. بدون شک طی دوسال اخیرشاهد تحولاتی در عملکردطالبان هستیم. ایشان در پهلوی سازماندهی حملات انفجاری به سیاست ومذاکره هم رو آورده اند که امر مثبت است. ایکاش در عقب این تحول، دستهای آلوده بخون آی. اس. آی قرارنمیداشت و شعارصلح طالبان زادهٔ تمایلات درونی خودشان میبود و قادر میبودند درمذاکرات صلح مستقل از ISI و القاعده عمل کنند. گزارش تحقیقی ۱۹ می سال جاری مؤسسهٔ ملل متحد که بتاریخ ۲ جون رسانه ئی شد، ازحقایق دیگری درمورد وضع طالبان بطور ذیل پرده بر میدارد:
الف: " طالبان درجنگ با دسپلین اند ویکپارچه عمل میکنند اما در واقع گروه بندی هائی در بین آنها وجود دارد که سازش با مخالفین را برای طالبان دشوار میسازد. طالبان افراطی به این عقیده اند که میتوانند وباید از طریق نظامی پیروز شوند". بتاریخ ۵ جون سراج الدین حقانی معاون نظامی ملا هبت الله و ملا یعقوب مسؤل نظامی طالبان (پسر ملاعمر که در همین روز ها به این پُست مقرر شده است) به مناسبت فراغت گروپ جدیدی ازجنگجویان شان اعلام داشتند که با امضای توافقات جهاد خاتمه نیافته است. در گزارش ملل متحد آمده که "بعد از ۲۹ فبروری و یک هفته تقلیل خشونت طالبان نمی خواهند امریکا را علیه خود تحریک کنند اما حملات خود بر نیروهای امنیتی و دفاعی افغان را شدت بخشیده اند". بعبارهٔ دیگرجهاد علیه نیروهای امریکا وناتو خاتمه یافته و حالا طالبان علیه افغانهای مسلمان اعم ازملکی و نظامی میجنگند. آیا میتوان نام این جنگ را جهاد گذاشت؟ علمای جید اسلامی مقالات تحلیلی در این رابطه نشر کرده وچنین نتیجه گیری کرده اند که بعد از ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ یعنی امضای موافقتنامه دوحه از جانب طالبان، جنگ شان علیه مردم ملکی و نیرو های امنیتی افغانستان حتی بر مبنای افراطی ترین تعاریفی که از جهاد موجود است، جهاد محسوب نمیشود وفاقد هر نوع مشروعیت میباشد. ازلحاظ انسانی وحقوق بشری هم این جنگ عمدتاً قربانیان خود را از مردم ملکی می گیرد و جنایت علیه بشریت محسوب میگردد.
ب: "رهبری ارشد القاعده و صد ها تن ازفعالین آن، القاعدهٔ نیم قارهٔ هند وگروه های تروریست خارجی متحد طالبان هنوز در افغانستان (مناطق تحت کنترول طالبان) موجود اند. رابطه نزدیک میان القاعده و طالبان، بخصوص شبکهٔ حقانی که بر همسوئی ایدئولوژیکی، تاریخ مشترک در جنگ و ازدواج ها بنا یافته کماکان وجود دارد. طالبان در رابطه با مذاکرات با ایالات متحده بصورت منظم با القاعده مشوره کرده و القاعده امضای توافقنامه صلح را پیروزی داعیه طالبان وبنابران پبروزی دهشتگری جهانی نامیده و به طالبان تبریک گفته است. سوال اینجاست که آیا طالبان در آینده حاضر خواهند شد تا علیه تروریزم بین المللی بر طبق موافقتنامه دوحه مبارزه کنند؟". بنیاد فیاض در موردصحت این بخش گزارش که رهبران ارشد القاعده و حتی القاعدهٔ نیم قارهٔ هند در افغانستان باشند شک و تردید دارد. ممکنست پاکستان برای برائت خود این معلومات را جعل کرده و به ملل متحد داده باشد. اما در ادامهٔ رابطهٔ طالبان با القاعده پشتیبانی نظامی القاعده از طالبان شک نداریم. سوالات ما افغانها این است که آیا طالبان بعد از توافق با حکومت از این مهمانان خود در سرتا سر افغانستان پذیرائی نخواهند کرد و وطن ما را بار دیگربه مرکز و تختهٔ خیزالقاعده و سایر گروه های تروریستی مبدل نخواهند ساخت؟ آیا درصورت تکرارسانحهٔ ۱۱ سپتمبربازهم شهر های ما با طیارات قدرتهای بزرگ بمبارد نخواهد شد؟
د: "گرفتن مسؤلیت برخی از حملات تروریستی توسط داعش ناشی از تفاهم تاکتیکی طالبان با داعش خراسان است که بر مبنای آن داعش بعد ازموافقتنامهٔ دوحه مسؤلیت برخی از حملات جنگی شبکهٔ حقانی را بعهده می گیرد". پس طالبان با وصف همکاری در جنگ با داعش در ننگرهار، در موارد معینی با داعش همکاری هم دارند و همکاری شان هنوزهم ادامه دارد. بنیاد فیاض به این نظر است که این نوع "تفاهم های تاکتیکی" را ISI بمثابهٔ مادر همهٔ این گروه ها میان شان ایجاد میکند. ممکنست حملهٔ ددمنشانه برزایشگاه دشت برچی هم یکی از همین حملات بوده باشد. تفاهم مذکور عدم صداقت طالبان را در تعهدات شان نشان میدهد واین هم یکی ازمشکلات جدی در مقابل ایجاد صلح در افغانستان میباشد.
و: "شمار تروریستهای خارجی که به جستجوی یک هدف و کسب معیشت به افغانستان آمده اند شامل ۶۵۰۰ پاکستانی میباشند. این مشکل دیگریست دربرابرطالبان در قسمت ایفای تعهد شان مبنی بر مبارزه با تروریزم بین المللی." خود تعهد طالبان مبنی بر مبارزه با تروریزم بین المللی سوال بر انگیز است. هرگاه هدف این باشد که طالبان بعد از توافق صلح با حکومت اسلحهٔ خود را بر زمین گذاشته در جامعه ودر نیروهای امنیتی هضم میشوند و در همین چوکات و دوشادوش سایر مردم افغانستان علیه هر دهشت افگن که داخل افغانستان باشد یا شود مبارزه کنند، امرطبعی و قابل تمکین خواهد بود. اما ملت ما نباید اجازه دهد که طالبان، ولو بر مبنای توافق با ایالات متحده، اسلحه خود را به بهانهٔ مبارزه با تروریسم جهانی حفظ کنند. زیرا همچو وضعی باعث لبنانی شدن وضع افغانستان شده ودولتی در میان دولت بوجود می آید. علاوتاً صلح و ثبات افغانستان در چنین صورتی بهبود نمی یابد و در عوض افغانستان را به جولانگاه تروریسم جهانی مبدل خواهد ساخت. متأسفانه نمیتوان ازحکومت افغانستان انتظارداشت که با جرأت بایستد و اعلام نماید که کشورش حاضر نیست در آینده میدان جنگ با تروریسم بین المللی باشد و لازمست این جنگ منبعد در خاک پاکستان یا جای دیگری صورت گیرد. این صدا و این خواست را باید فعالین مدنی، سیاسی و حقوق بشربلند کنند.
- قدرتهای خارجی: دونالد ترمپ رئیس جمهوری ایالات متحده میخواهد با استفاده از همه وسایل با سربراه ساختن مذاکرات بین الافغانی قادرشود درچوکات تبلیغات انتخاباتی خویش، ادعای پیروزی در"ایجاد شرایطی در افغانستان کند که امنیت امریکا دیگر از آن کشور به خطرنمی افتد". به همین علت وزارت خارجهٔ این کشوردست به فعالیت های گستردهٔ دیپلماتیک زده است. گروپ تماس ۶ جمع ۲ که یک ائتلاف غیر رسمی شش همسایهٔ افغانستان (چین، پاکستان، ایران، ازبکستان، ترکمنستان و تاجکستان) جمع دو قدرت بزرگ یعنی روسیه و ایالات متحده است، محصول آین فعالیتها میباشد. این گروپ تماس وقتأ فوقتأ گردهم می آیند تا درمسائل صلح افغانستان مواضع خود را هماهنگ بسازند. از این میان دو کشور همسایه (چین و پاکستان) با دو قدرت بزرگ خارج از منطقه(ایالات متحده و روسیه) یک هستهٔ کوچکترائتلاف مذکور را بوجود آورده اند. اشتراک فعال دول همسایه وبزرگ در پروسهٔ صلح اصولأ امر مثبت است و ازمشکلات احتمالی دورهٔ بعد از صلح میکاهد. اما واقعیت تلخ اینست که این دولتها در غیاب افغانستان در مورد افغانستان تصمیم می گیرند و تصامیم خود را بوسیلهٔ فشار و تهدید بالای حکومت افغانستان تطبیق میکنند. این توهین به ملت بزرگ افغانستان است. حکومت افغانستان بدلایل مختلف منجمله نپرداختن به زیرساخت های اقتصادکشور، فرهنگ معافیت زورمندان وبی توجهی به حقوق قربانیان، زنان و اطفال طی ۱۸ سال موجودیت اش مورد تائید بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان نبوده است. اما همین حکومت ولو مورد تائید ما نیست، در مجامع بین المللی بشمول ملل متحد از افغانستان نمایندگی میکند. بنابرین دول دیگر باید بخود اجازه ندهند که در غیاب حکومت برسمیت شناخته شدهٔ افغانستان بالای صلح یا جنگ افغانستان تصامیم اتخاذ کنند. تعقیب جریانات سیاسی و فعالیتها در ارتباط صلح افغانستان فاکتهائی را بدست میدهد که برمبنای آن میتوان به این نتیجه رسید که در عقب به انزوا قراردادن افغانستان پاکستان و روسیه قرار دارند. این دو کشور هم بشکل مستقیم و هم از طریق طالبان زمینه ساز این حالت خلاف عرف و اصول روابط بین المللی شده اند. جلسات بین الدول به ارتباط صلح افغانستان که درعدم موجودیت دولت افغانستان صورت می گیرند، صرف به تامین منافع آتی دول اشتراک کننده درترکیب ساختار سیاسی پس از صلح توجه میداشته باشند. در این میان جای شخص حقوقی که ازمنافع ومصالح مردم افغانستان پاسبانی کند، خالی بوده بیگانه ها برای افغانستان تصمیم میگیرند. چگونه میتوان به این تصامیم اعتماد داشت وبه این امیدوارشد که این بیگانه ها برای ما صلح می آورند؟ بیم آن موجود است که آنچه از این طریق بوجود می آید یک موافقتنامه صلح نامنهاد خواهد بود که درقدم اول راه را برای خروج نیرو های نظامی امریکا از افغانستان باز سازد، و در قدم دوم به پاکستان، روسیه، ایران و چین دست بسیار باز تردر امور داخلی افغانستان بدهد.
آنچه افغانستان به آن نیاز دارد و دول ذیدخل در پروسهٔ صلح باید به آن بپردازند، احترام به حق حضور دولت افغانستان در همه مباحثات بین الدول در مورد صلح افغانستان وپرداختن به حد اقل دوبعد خارجی جنگ افغانستان است:
الف: در صدر ابعاد خارجی جنگ افغانستان حل مشکل پاکستان با افغانستان قرار دارد. پاکستان باید در یک کنفرانس ۶ +۲ که حکومت افغانستان هم در آن حاضر باشد به حکومت افغانستان شرح دهد که چه اهدفی را در افغانستان تعقیب میکند؟ خواستهای مشروع اش از حکومت ومردم افغانستان چیست؟ رابطه اش با طالبان بعد از توافق بین الافغانی چگونه خواهد بود؟ پاکستن باید در حضورکشورهای دخیل بخصوص ایالات متحده، اتحادیهٔ اروپا، چین و روسیه تضمین بدهد که در آینده افغانستان را عمق استراتیژیک خود قرار نمیدهد وبه این کشوردهشت افگن صادر نمیکند. گرفتن همچو تضمینی از ایران هم که اهداف توسعه جویانهٔ فرهنگی، اقتصادی وسیاسی را در افغانستان دنبال نموده و ز طالبان پشتیبانی نظامی میکند، ضروری میباشد.
ب: افغانها از عهدهٔ ریشه کن ساختن القاعده، داعش و ۲۰ گروه تروریستی دیگر از افغانستان می برایند. اما جامعهٔ جهانی باید عقب جبههٔ آنها یعنی پاکستان را با فشاراقتصادی و سیاسی بر پاکستان ببندند. القاعده میراث جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحادشوروی وقت است که روسیه میراث خوارآن میباشد. القاعده در پاکستان تولد یافت، رشد یافت و نخستین رهبر اش اسامه بن لادن درسال ۲۰۱۱ در پاکستان بدست کوماندو های امریکائی کشته شد. حضور نا میمون القاعده در افغانستان در سال ۲۰۰۱ پای نیرو های جنگی ایالات متحده ومتحدینش را به افغانستان کشاند که پیامد آن جنگی است که تا حال تقریباً دو دهه دوام کرد. بهمین جهت مردم افغانستان نمیخواهند کشور شان بار دیگرلانهٔ دهشت افگنی جهانی ویا میدان جنگ با تروریسم شود. برای نابودی تروریستهای بین المللی لازمست این بار جامعهٔ جهانی پاکستان را هدف قرار دهد.
در بعد بین المللی بلند کردن صدای اعتراض و لابی با دول تأثیر گذارنقش مهمی ایفا کرده می تواند. تجربه نشان داده است که اعتراض و لابی از داخل کشور توسط نسل جوان و آگاه وبا درد ما که ستون فقرات دفاع از حقوق مدنی را تشکیل میدهد، مؤثر تر است. اما افغانهای مقیم اروپا، امریکا و استرالیا که اکثراُ اتباع کشور میزبان نیزاند میتوانند از حکومات خویش خواستارتغیر پالیسی در مورد افغانستان شوند. این هموطنان میتوانند با نوشتن مقالات و تبصره ها به زبان رسمی کشور مبزبان و چاپ آن دررسانه های آن کشورو براه انداختن حرکات اعتراضی و لابی با احزاب تأثیرگذارکشور میزبان دَین خود در برابروطن زخمی و مردم خسته از خونریزی افغانستان ایفا کنند.
بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان