بعد از شناخت دقیق موقعیتی نامطلوبی که همه در ان ناخواسته حضور داریم ، وضعیتی که افغانستان و افغانها همانند فلسطین و فلسطینیان و چند کشور بخت برگشته دیگر عربی ، در آن ، شُکرانه وار ، برای شفا بیماری علاج ناپذیر پُرخوری سرمایداری جهانی و نجاتش از بحران مرگ
، همچو گوشت دهن توب پیوسته به قربانگاه ها کشانده میشوند و در جو تنفسی کرونا – طالب - جمهوری اسلامی (که نه جمهوری است و نه اسلامی) ، آلوده و مرگباری که سرمایداری جهانی از جنس طالب- کرونا-حاکمیت ، برای افغانها و جهانیان ایجاد کرده است، در توجه و پاسخ به عنوان بالا ، حتی در عالم بیگانگی کامل ذهن با نام بهشت ، با عجله جواب ندهیم ونه گوئیم که مستقیماً به جهنم . زیرا این پاسخ در حق "دوزخیان روی زمین" ی که حد اقل تجربه تلخ چهل و چند سالهِ زیست مجسم درجهنم روی زمین را دارند ، نشانی غلط و بی انصافی نابخشودنی است .
متن را نیز با پرسشهای ناشی از این جو و فضا اغاز و برای یافتن پاسخهای دقیق و درست به جستجو ادامه میدهیم .
دیدیم که بازاریابی و چانه زنی پاکستانی ها ، برای فروش متاع طالب ، در پوشش مذاکرات صلح ، ثمر ببار آورد و مشتری ذوق زده و دیرینهِ امریکایی ، به دلالی اقای خلیلزاد سرانجام معامله کرد . معامله ئی که نه تنها رسواتر از "معامله قرن" بود بل بالاتر از ان بد شگونی این قرار داد حریصانه ، کرونا صادراتی سرمایداری چین را نیز بجان جهانیان و امریکایی ها انداخت . پرسشی های که محل پرسیدن پیدا میکنند اینها اند :
1- سوا از هوس و نستالژی تاجر سیاسی قصر سفید که در بحبوبه انجام معامله خلیلزادانه ، دون کیشوت صفتانه در رویأی تمتع از جایزه نوبل غرق بود و شاید هنوز است ، - معامله بیمار و خامی که حتی دست نشانده های سقط شده وطنی در حاکمیت نام نهاد ما ، نیز قادر شدند بر سر راه اجرای ان اندک مانع تراشی ایجاد کنند – ، پرسیدنی این می شود که ، بر بنای کدام ضمانت ها امریکایی ها ، در "مادر وطن" افغانها ، قمار از پیش باخته را بُرده گی تصور کرده اند ؟
2- آیا با دلگرمی حسابی که روی خرید جنس دست دوم از "پاکستانی بازار " و "شیخ نشین ها " – متاع طالب ِ ارزان خریده شده و بعد به قیمت " آبا و ادی" فروخته شده – و آشیای پوسیده سیاسی حاکمیت شکنند دوسره ، تعبیه شده برای چنین روزی ، باز نموده ، دل بالا ، خریطه ها را کلان دوخته اند ؟
3- آیا غرب قادر است کاروان تروریزم مذهبی- موادمخدری ، به قافله سالاری طالبان و اعوان و انصار انها را با مدیریت تکنوکراتهای پراشوتی و دستپرورده های که زیر دامن کشور های همجوار و به دایه گی همسایه ها پرورانیده اند ، از خاک کشور جنگ و بحران زده ما تا عمق ستراتیژیک رقبای استعماری اسیایی ، عبور و نفوذ دهد و یا هدف به مرگ گرفتن دو رقیب اقتصادی - نظامی انها روسیه و چین و نیز ایران باج دهنده به این دو کشور است تا عجالتاً به تب محاصره اقتصادی با کمربند ملتهب جنگی راضی بمانند و گردن خم کنند ؟
4- باغهای سرخ وسبز که فروشنده ی گندم نما و جو فروش پاکستانی در یکنیم سال گذشته ، دلالانه برای افسون بیشتر تر خریدار امریکایی به نمایش گذاشته در این جغرافیا در کجا موقیعت دارد ؟
5- آیا تجزیه کشور یا در بهترین حالت فدرالیسم ، که در صورت وقوع ، به احتمال زیاد مبنای قومی خواهد داشت و یا تجزیه به شمال و جنوب ، میتواند ضامن ختم جنگ و بشارت صلح و رفاه برای اعضای بریده شده از تن مادر وطن را به ارمغان اورده و عطش حامیان این طرح را فرو نشاند ؟
برای جلب توجه ، دقت و غور خواننده ، پاسخ برخی پرسشها را چنین میاوریم : پاسخ پرسش 2 اری یا بلی است و پاسخ پرسش 1را میتوان در پرسش های 2و4 جستجو کرد و یافت . برای پاسخ پرسش 3 تفصیل ماجرا قرا اتی است :
اگر "امریکا اول" به حیث شعار انتخاباتی تاجر قصر سفید اذعان به انقباض امپراتوری سرمایداری جهانی باشد که است ، خلاء این انقباض ، خلاء باقی نمانده بل با انبساط رقبای جهانی اقای یگانه ابر قدرت نیمه معزول و یا زور نا شناختهِ دیگر ، پُر میشود . یعنی در رابطه قوا ، خلا را قدرت پُر میکند . طرح های اتصالاتی راه ابریشم و بنادر گوادر و چاه بهار و دست درازی در خاورمیانه، سرخوردگی سرمایداری اروپا ازجمله در وجود برکزید ، تحولات بدفرجام سوریه ، عراق ، لیبی ...علایم این انبساط در این بخش دنیا است . بگذریم از درجازدن آقای یگانه ابر قدرت خودخوانده ، در دو ازمون و بحرانِ جاری کرونا و راسیسم !
اینجاست که نقش جغرافیای سیاسی بی در و دیوار میهن ما، بعد از هزیمت و عزیمت امریکایی ها در پناه معاملهِ چنان واپسگرایانه و بگذارید بگویم سخیف ، با طالب و پاکستان موضوعیت و موضعیت می یابد .
ظاهراً ، قبل از اغاز اثر پذیری معادلات سیاسی جهانی از عامل اثرگذار "کرونا" ، لشکر جنگی آراسته و منتظر قومانده طالب زیر پرچم شریعت ، با مصارف لوژستیکی تامین شده از ذکات شیخ نشین ها و وهابی ها و مواد مخدر و مواد معدنی وطن ما ، در حال رژه رفتن و آماده مارش به سمت "عمق ستراتیژیک ؟" بود تا به ماموریت زورگویانه بی ثبات سازی و جاده صاف کنی به پیشروی اغاز کنند . یعنی ماموریتی که مضمون و مرام اصلی و باطنی تهاجم غرب ، بعد از حادثه یازدهم سپتمبر را میساخت و ظاهراً بعد از بیست سال سرانجام ، با تأنی و درنگ ، دارد به بار می نشیند . بلندا و معراج کُند ذهنی طماع و مسخره !
دیپلوماسی ایالات متحده امریکا ، در قبال کشور ما ، بویژه در دو دهه گذشته ، به نمای از کُند ذهنی مسخره و طماع قدرتمدارانه و شعبده بازی بدخیم و تلخ ، همانند بوده است . از انجا که ، بعد از حوادث 11 سپتمبر و از بدو تهاجم وسیع غرب بر افغانستان ، ان هاله ی چشم خیره کنِ همدردی بدور ایالات متحده امریکا که تهاجم غربی را بگونه ی تسهیل و "توجیه" میکرد ، فرصت و فضا قضاوت ازاد و بنا بران امکان و توان جدا کردن دقیق راست و دروغ را از جهانیان و مهمتر ، از هموطنان ما که تازه از زیر آوار خاکستر جنگهای ضد روسی و داخلی میکوشیدند سر بر آورند ، سلب نموده بود ؛ پیامدش در شکلگیری "اصل رهنما" و "فکر رهنما" و "اندشه رهنما" همگانی در یک ترکیب راست و دروغ متبلور و در نتیجه زیان و خسران و تخریب همگانی ناشی از ابهام این درهم امیزی راست و دروغ ، تا اینجا و تا این مدتِ بیست و چند سال خون چکانانه امتداد یافت .
از راه فایده تکرار ، بار دیگر ، امر های واقع را کنار هم قرار داده تا حکم بالا را محرز و مدلل سازیم . میدانیم که برای قدرتمدار و قدرت زده یا سلطه گر و سلطه پذیر یا مسلط و زیر سلطه ، یعنی در روابط قوا و در گفتمان قدرت ، پیوستگی زمان - گذشته ، حال و اینده - و مکان همه جا ؛ جایش را به زمان همین اکنون و مکان یعنی همینجا میدهد . از اینرو ، نیاز به این تکرار مکررات بیشتر از انجا سرچشمه میگیرد که یکی از حوزه های مهمی که دست نشانده های پشت به مردم و رو به قدرت در حاکمیت و منتظرالدوله های همتبار انها ، در حیطهِ ان ، از خود مهارت و استعداد نشان داده و میدهند ، از موضعِ اطاق های فکر جنگ روانی دسترسی به یک رشته اهداف از جمله القاء و بعد ترویج کوتاه حافظه گی میان احاد جامعه بوده که از ان به نفع قدرت و تداوم ان و بنابر این ، به زیان جامعه سودجویانه کار گرفته و میگیرند . در توجه به این فرومایگی قدرتمدار های خادم بیگانه و حاکم مردم عرض شود که :
حوادث 11 سپتمبر که بیشترینه مردم امریکا را آماج قرار داد بی تردید حمله تروریستی بود . مجریان حمله یا تروریستها همه اتباع عربستان سعودی بودند . چشم بسته می پذیریم که تروریستها مربوط القاعده و رهبر القاعده اقای اسامه بن لادن یا تاج سر رهبری تنظیم های جهادی مشهور به بنیادگرا ها بود . از اینجا به بعد است که اهداف متناقض باطنی و ظاهری نهفته در متن قضیه ، پای دروغ ها را به میان میکشد . برای نشانی کردن دروغهای کلیدی و هدفمند یک کمی از نظر زمانی ، به عقب برگردیم و بیاد بیاوریم لشکر جرار قومی- مذهبی طالبان را که با حمل بیرق های سفید ، و با علم کردن قران بر نوک نیزه ها به تقلید از معاویه ، در جنگ با علی (ع) ، در هیأت فریبنده تبلیغ پایان دادن به جنایات سنگین تنظیمی ها ، تامین امنیت و بر گرداندن شاه سابق به تخت و تاج ، از سپین بولدک قندهار سوق یافت ؛ به اعتراف خانم بینظیر بوتو طرح انگلیسی حاوی تائید و حمایت امریکایی ها ، کمک مالی سعودیها و مدیریت و پادویی پاکستان بود . مراد اینکه مهار این چنگیزیان سوق یافته از جنوب که سرعت پیشروی هایش در آستانه تهاجم غرب به افغانستان به کندی گرائیده و میرفت تا در فساد قدرت حل گردند، بی تردید در دست امریکایی ها بود . امریکایی ها به تلافی حمله تروریستی به انکشور ، چه مستقلانه و چه به کمک شرکاء (انگلستان ، عربستان ، پاکستان) امکان مصادره اسامه و تشکیلات او القاعده و برچیدن و راندن طالبان را از افغانستان داشتند و دلیل عقلانی برای لشکرکشی با ان ساز و برگ برکشور جنگ زده ما وجود نداشت . دلیل قویتر و هدف پنهان در عقب دلیل و هدف ظاهر ، جا خوش کرده بود . دلیل و هدف باطنی با نشان دادن تردید و دودلی در خلع ید طالبان و همزمان با بدرقه مصؤننانه کاروان های در حال فرار انها و اعضای القاعده و جابجایی این فراریان در مغاک ها وکنام های انسوی خط و بعد کشور پناه دهنده به انها پاکستان را شریک جنگ علیه تروریسم نامیدن وتمویل مالی- نظامی ان کشور ، از یکسو و عجله پرسش برانگیز در جابجایی مشتاقانه، اما بی لزوم قشون در جمهوری های اسیای میانه شوروی سابق ازجانب دگر ؛ با هدف بیرونی انطباق نداشت . راز ها زودتر از انچه تصور میشد از پرده بیرون افتادند . علاوه بر این ها ساز و کار سیاسی مجلس بن که در هماهنگی با نقشه های پنهانی یا باطنی طراحی و بعد به اجرا درامدند ، با وجود دقت در تمام ریزه کاری ها به سبب تناقضات مشهود در ان ، از دیده های بیدار هموطنان بدون عبور از غربال نقد روانی-سیاسی ، مُهر تایید نخورده و جواز عبور نیافتند . معلوم شد که در ان مجلس، مقام سلطنت مطلقه به شخص شخیص رئیس جمهور اینده با پسوند اسلامی تفویض و عوام فریبانه چند مهره فیشنی از اقوام و گروه های دیگر ساکن در وطن را به سایق نام و نان به مقامات بالا کشانیدن در نظر است . درس بدست امده به قیمت گزاف از ان تجربهِ تاریخی ، به تکرار بیان میدارد که مشکل ساز ها نمیتوانند حلال مشکل ها باشند. چنان که ، مشکل سازی که غرب در رأس امریکا باشد به سبب در خدمت امر ونهی قدرت (=سرمایداری) بودن ، همین اکنون خود دچار بیماری چند سویه سیاسی (زیر سوال رفتن جدی دکترین ترامپ با فاصله گرفتن از لیبرالیزم مورد پسند سرمایداری) است . فکر میکنم وایرس کرونا تنها از گوشه های معضله های دراز دامن انکشور پرده بر داشته است. مشاهده این انبار حجیم موانع ، جدا از بررسی موانعی که رقبا میتوانند برسر راه زیاده خواهی امپراطوری در حال انقباض خلق کنند ، به تنهایی کافی است تا بگوئیم سیاست های که انعکاس پروژه های نظیر عمق ستراتیژیک طلبی این و ان عمق ستراتیژی طلب باشد ، به دلایل زیاد از جمله دلایل اخلاقی – سیاسی -نظامی- اقتصادی- کرونایی ، تاریخی منتفی و یا با دشواریهای زیاد همراه است و به مرگ گرفتن و به تب راضی ساختن دو رقیب اصلی به اضافه ایران باج دهنده به ایندو ، نخست تقریباً ناممکن و بعد حلال هیچ مشکلِ اقای در گیر ، در انبوه مسایل لاینحل و در حال انقباض نیست . معضله ناکارآمدی نظام سرمایداری جهانی خیلی بزرگتر از انست که از مسیرِ پاپوش سازی ها برای تقسیم و تملک زورگویانه منابع طبعی متعلق و حق دیگران و نسلهای اینده و نادیده گرفتن " حق طبیعت" ، بجایی برسد . همزمان از مشاهده این پنارامای اوضاع منطقه و جهان ، به هیچ معنا و وجه ، حقانیت و مشروعیت سیاست های رقبا اصلی امپراتور و امپراطوری منقبض ، که یکی از اندو ماستر در صدور ویروس ها در رأس ویروس کشنده کرونا به جهانیان و این دیگرش که در اوج شاخ و شانه کشیدن های تسلیحاتی ، محیلانه "کابلوف"(خلیلزاد روسی) خوش رقص طالبها را ، برای فردای روابط همسایگی ، سفیر اعلام ناتوانی و زبونی هایش برای ما به میدان اورده است ؛ نتیجه گرفت . خلاصه ، ضرور است این شناخته شده ها را در یک کلیت ، برای شناسایی ناشناخته های زیاد دیگر، برای گذار از رابطه سلطه به رابطه نه مسلط ونه زیر سلطه به یاد داشته باشیم .
نخست ، در پاسخ به پرسش 4 کوتاه عرض شود : موقیعت سحر امیز باغهای سرخ و سبز و بیشتر خیالی که " جی سر" گویان پاکستانی مجرب در فریبکاری و ساحری ، اموزش دیده در مدرسه ی استعمار انگلیس ، خریدار مسحور امریکایی را برای بردن به انجا ، بیشتر افسون کرد ، ناکجا اباد نام دارد . و ثانیاً برای شناختِ هرچه بیشتر ِموزی ترین همدستان استعمار ، دو همسایه وقیح و بی مروت وطن مان، اولی چودری های پاکستانی و دومی اخوند های ایرانی بدرجه اول و همسایه های شمالی ، تاکنون در بند مرئی و نامرئی تامین اهداف استعماری روس ، به درجه دوم ، باز هم ، دست بدامن "فایده تکرار " ، البته با کمی تفصیل میشویم .
در دوران جنگ سرد (واضح نیست ، اصطلاح سیاسی جنگ سرد برای فهم روابط بین المللی انزمان تا چه حد رسایی دارد!) هندیها و روسها روابط نزدیک داشتند . این نزدیکی ، روابط انگلیس- امریکا با پاکستان را ، ظاهراً تا حدی مستقلانه و بیرون از حوزه روابط سلطه جلوه میداد که نتنها روابط سالم یا حقوق محور نبودند بل روابط قوا و توجیه گر بد با بدتر بودند . زیرا وقتی وظایف یک دولت تنها در ادای نقش ژاندارم و ژاندارمری و فرمانبری در ازای مزد وجیفه، قابل تعریف باشد ، اهدای نام یک دولت مستقل به ان، دروغگویی اشکار است . درست اینست که کشور مجهز به سلاح هستوی پاکستان در روابط قوا با حامیانش ، در موقیعت زیر سلطه حیات سیاسی- اقتصادی به سر میبرد . به این استناد ، گرمای متغیرِ روابط بادارانه – غلامانهِ امریکایی ها با پاکستانی ها ، در سه دههِ اخیر و بعد از تجاوز رهزنانه روسها بر افغانستان ، قابل فهم میشود . در ارتباط به بحث ، باید برجسته ساخت ، برای امپراطوری منقبض شده ی انگلستان (به نفع انبساط امریکا )، تنها جای پای امن و محل مناسب اجرای موفقانهِ مانور های شیطنت امیز استعماری که در منطقه باقی مانده بود و است، کشوری به اسم بی مسما پاکستان میباشد . اسلام پناهی (ونه اسلام )، بنیاد و مصالح تشکیل خونین پاکستان را میسازد . شواهد تاریخی برای فتنه گری استعماری انگلیسها در این قضیه بی شمار اند . من از متن تحقیق تاریخی مورخ - پاکستان شناس موفق وطن ، اقای پیکار پامیر ، تنها یک شاهد نمادین برای اثبات این نطفه و نطفه گذاری خبیثه استعماری ، تبدیل شده به جرثومه فساد ، را به شهادت میطلبم . پیکار پامیر در جلد اول ، صفحه های 14 و 15 کتاب «نقش پاکستان در تراژیدی خونین افغانستان» در مورد محمد علی جناح بنیاد گذار پاکستان که به تشویق انگلیسها شعار های "جمهوری اسلامی پاکستان" ، "ملت مسلمان" ، " فرهنگ اسلامی" را تجزیه طلبانه بر سر زبانها انداخت ، مینویسد : « ... روزی "جناح" مجبور شد در مسجد رفته و نماز را در جمعِ سایرِ نماز گزاران ادا نماید . چون نیت کردن نماز را نمی دانسته ، همان طور بی تفاوت در عقبِ امام ایستاده شده است. یکی از مقربین وی که در کنارش قرار داشته به زبان اردو به او میگوید که " جناب شان نیت نکرده ! " ، " جناح " با دست پاچه گی می گوید : I am sorry (متأسفم) » .
حالا که دانستیم نطفه نامشروع کشور پاکستان در زهدان یک تقلب و دروغ سیاسی- تاریخی بسته شده و به همین علت از بدو تولدش به دایه گی استعمار ، یک مشت نظامی با تاسیس ژاندارمری تامین منافع استعمار غرب و دست درازی اعرابِ خیرات دهنده و کمی بعد فرصت طلبی چینی ها و این روزها خزیدن خزنده وار روسها ؛ در این پارچه از تقسیم استعماری نیم قاره ، فارغ از اندیشه فقر و تیره روزی مردمش (در مقایسه به هند و حتی بنگله دیش) و نقض گستاخانه حقوق زیست باهمی و همسایگی ، با مقدرات مردم منطقه ، با روشهای نظامیگری تجاوزگرانه ، بازی میکند ، در پیوند به بحث ما ضروری است ، یاد اور شویم که : تجاوز روسها بر افغانستان یکبار دیگر مساعدت کرد قرعه فال بنام نظامیان محیل پاکستانی زده شود و اختیار کمک های پولی - تسلیحاتی چند ملیارد دالری جهانیان به مجاهدین و مهاجرین افغانستان به پاکستانی های ماهر در دزدی و فریب و خیانت قرار گرفته و بخش کوچک ان به میل کمک کننده های عمده و برای تامین اهداف انها بمصرف برسد . شیوه و روشی که منجر به طولانی تر شدن جنگ و در نتیجه تلفات سنگین مردم افغانستان گردید . و باز ، وقتی نظامیان پاکستانی این بختیاری ده ساله را لطف سرمدی و خداوندی پنداشته و به ان عادت میکنند ، میبینیم که بعد از فرار روسها با گِره خوردن سرکیسه های قبلاً شُل شدهِ منابع واریز گر و تمویل کننده ، حال و هوا دگرگون میشود و دزد های چراغ بدست پاکستانی به پیشقراولی آی اِس آی - بسیار چاق و فربه و به همین مقیاس، جنایت پیشه تر شده تا این زمان- در هوای استیلاگری و غارت ، با ایستادن در پشت سرسپرده ترین دستپرورده های ارزان فروش افغانی دوران جهاد و مقاومت ، شانه به شانه و همراه با گماشتگان ایت الله های ایرانی ، اتشبیار معرکه خونین بین التنظیمی و نیرو های رقیب درگیر در جنگ قدرت و موجب کشتار هزار به هزار و غارت و تباهی هموطنانِ بیشتر شهری ما میشوند . امار کشته شدگان این جنگ ها در کابل را بین شصت تا هفتاد هزار رقم زده اند . تعداد زخمی های این جنگها که از ان احصایه دقیق ویا تخمینی در دست نیست ، نباید زیاد بوده باشد . زیرا بنا بر روایت شاهدان ، شدت گلوله باران ها و توپ و راکت پرانی ها و در باریدن اتش داغ ان ، مجال بیرون کشیدن زخمی ها از روی سرک ها و آوار خانه های و یران شده محدود و ناممکن و همزمان در نبود شفاخانه و دوا و نان و برق و ترانسپورت و جراح و نرس قابل دسترسی در ان ماتمکده برای ان انبوهِ تلفات ؛ زخمی ها محکوم به مرگِ محتوم و درداور بودند . شمار مهاجرین داخلی و خارجی این جنگها ، از روی این روایت ها که کابل شهر باشندگان چهار تا پنج میلیونی ، به شدت تخریب شده ، به شهر اشباح شباهت یافته بود ، را میتوان حدس زد (1) . غلط یا صحیح ترک عادت را موجب مرگ گفته اند . از عادت دزدی و جنایت پاکستانی ها و ایرانی ها و از کمک ها و بسته شدن سر خریطه ها گفتیم . بیشترینه ، از این زمان به بعد منابع عمده چپاول پاکستانی ها را ذخایر معدنی از جمله احجار قیمتی کوه های شمال شرق کشور و قطع جنگلات کنر و پکتیا و با اجازه اضافه کنم، کندن و بردن احجار پسته از ریشه ، تلک مشرقی، معادن سنگ رخام و مرمر هلمند ... غارت اثار تاریخی و چاپیدن مهاجرین سیه روز در حال فرار از این جنگها ، چه در پاکستان و چه در مسیر راه توسط راه گیران و رهزنان تنظیمی(2) و قاچاق مواد مخدر و اسلحه ، و انتقال اهن داغمه (وسایط تخریب شده جنگی و ترانسپورتی) ، ماشین الات صنعتی... میساخت . نگارش غمنامهِ این مقطع تاریخ مصیبت بار وطن (کابل) در این مختصر کامل نخواهد بود هرگاه از ابعاد توحش و کینه برخاسته از اعماق ضمیر ناپاک اخوندهای ایرانی و ساری و جاری گشته در اعمال اجیران افغانی انها ، ناگفته بگذریم . اینبار نیز برای بیان ناسپاسی و جنایات ملاهای حاکم ایرانی و بد رفتاری مغایر با اخلاق و رسوم سنت ها پذیرفته شدهِ همسایگی عمال اینها ، یک نمادی به هزار زبان ناطق برمیگزنیم . لیسه دخترانه سوریا در ساختمان نسبتاً قدیمی در کارته چار کابل قرار داشت (یا دارد) . این ساختمان یک دروازه ورودی چوبی بزرگ با چوکات های مستحکم چوبی میداشت . برای دزدیدن و کندن این دروازه و انتقال ان توسط قوماندانهای حزب وحدت زیر حمایت و رهنمایی سپاه پاسداران ایران ، به روایت شاهدان، لشکریان متخصص بومی غارت، از تانک جنگی و کیبل استفاده شده است . این رویداد به ظاهر کوچک گویایی فراوان دارد. پنج سال بعدی ، حاکمیت طالبان، از روی شقاوت و بربریت مزدرانه امروزی انها قابل تجسم است و نیاز به توضیح ندارد . بعد از فرار نقشه مند طالبان و یکجا با انها فرار تروریست های بین الملی مهمان انها و اعلام پاکستان به حیث شریک جنگ علیه تروریم بار دیگر کمک میلیارد دالری سالانه اداره بوش به این کشور ، تائید و تا حال با تذبذب فریبنده در پوشش های گوناگون ادامه دارد .
به این ترتیب ، چشمداشت و انتظار دیروزی غربی ها از سیاست دیکته به پاکستان که پشتوانهِ تمویل دست و دلبازانه جنگ ضد روسی را داشت ، اینروز ها علایم مستحیل شدن در دنباله روی انفعالی از پاکستان نشان داده و از اینرو گِره های کهنه قبلی در حال تبدیل به چنان کور گِره ها اند که اطلاق باتلاق غرب (اتحاد انگلیسی – امریکایی) به ان ، مبالغه به نظر نمیرسد . این باتلاق همان ناکجا آبادیست که از ان نوشیم . قربانیان اصلی در حال دست و پا زدن نیم قرنه در این باتلاق ، میلیونی اند که جهانخوارگان سرمایداری جهانی آگاهانه و بی پروا به پیامد های ابعاد تخریب زورگویی ها و زورباوریها و زور زدن ها غیر انسانی جهانشمول شان ، زندگی انان را اینگونه موضوع تجربه خونین و نیز تخته خیز تقسیم اتی جهان، میان خودی ها قرار داده اند . البته اگر بخت با انها یاری کند و از بحران اقتصادی اجتماعی صحی جاری جهانی ، سالم بدر آیند !
پاسخ به پر سش 5 یا چگونگی طرح تجزیه و نیز فدرالیسم ، بمثابه راه حل را ، در حالی که یک گزینه یا وریانت سیاسی درست عملی برای عبور از مصیبت و بحران جاری کشور نمیدانم ، با وصف بی میلی و ناباوری به صحت آن ، به چند دلیل ، میکوشم موضوع بحث سازم . در "بیان استقلال و ازادی" که بنیاد رابطه ها را حقوق میسازد، وطن اصل تجزیه ناپذیر و از اینرو، بنا بر وصل است نه فصل . اوانیکه صحبت از مفاهیم ازادی و استقلال است ، رابطه این مفاهیم با مردم سالاری اجتماعی و عدالت و رفاه و رشد و ترقی و تحول اجتماعی در وطنی که در ان زندگی میکنیم ، بویژه در زمانه ی پُر از غوغا و ماجرا های ما که منادیان جبهه قدرت (=زور) میکوشند با سعی در به تملک دراوردن کامل رکن چهارم دولت یا رسانه ها در جنگ اصلی یعنی جنگ روانی نیز بشریت را خلع سلاح و حلقه محاصره نفس گیر بر گردن جامعه های بشری را اینجا و انجا تنگتر کنند و به مدد وسایل ارتباط جمعی یا رسانه ها ، در کنار سمپاشی های گسترده دیگر نظیر دروغ را راست و راست را دروغ باوراندن و تبلغ ان ، در خط یاد شده ی "بکجا رفتن" ، نیاز جدی به ابهام زدائی از مفاهیم ارزشی یا اصول اساسی و شفاف سازی این مفاهیم و بعد معرفی ان محسوس است . اینجا فهم و گفتاورد خود را از یکی دوتا از این اصل ها را مقدماً و به اختصار در معرض قضاوت قرار میدهیم .
« اصل آزادی :
آزادى به مفهوم نبود زور و خودکامگی است و در فطرت هر انسان است . آزادی در سطح فردی ، رها بودن از هر جبر و اکراه در اجرای تصمیمی است که آدمی به استقلال گرفته است . جمهور مردم برای شرکت در امور جامعه آزاد هستند و از کسی نمیتوان این حق را گرفت . هر فرد انسان به خاطر انسانیتش منزلت دارد و حقوقش باید حفظ شود . پس لازم است رعایت حقوق بشر و نیز مبارزه با انواع سانسورها و انواع مرامها و روشهای سلطه گر را مسئولیت خویش بدانیم . آزادى نه تنها پذیرش حق اعتراض بلکه وظیفه دانستن آن، و فراهم آوردن امکان رشد همگانى در راستای احترام به حقوق بشر است. به رسمیت شناختن برابری حقوقی همه شهروندان بدون در نظر گرفتن تفاوتهای نژادی، جنسیتی، قومی، زبانی، مذهبی و شیوه های زندگی فردی، یا به دیگر سخن، لغو هرگونه تبعیض جنسیتی و تأمین برابری حقوق زنان با مردان، محتوای اصل آزادی را تشکیل می دهد. تعهد به اعلامیه جهانى حقوق بشر لازمه کار در هستههای مردمسالار است. آزادى در عقیده و دین، اندیشه و بیان، اجتماعات و انجمنها، احزاب و سندیکاها، انتخاب نوع پوشش و فراهم آوردن امکانات شرکت فرد فرد انسانها در مسئولیتهای اجتماعی، حق تک تک افراد جامعه صرفنظر از جنسیت، دین، مرام و نژاد است . همچنین آزادی بدین معنی است که از لحاظ حاکمیت ملی، هیچ مقام دینى و یا سیاسى و یا اقتصادى و یا اجتماعى و یا فرهنگی، قیّم ملت نیست. فرد فرد ملت در حاکمیت، به طور تجزیه ناپذیر، سهیم و شریکند. نمیتوان بنام دفاع از استقلال کشور آزادیها را محدود کرد و یا بنام دفاع از آزادیها استقلال کشور را به خطر انداخت. اصل آزادی در ارتباط با خارج از کشور بدین معناست که هیچ مقام و قدرت خارجى نیز در حاکمیت مردم کشور شریک نیست.به طور مشخص، شکنجه و رفتارها و کیفرهای موهن و ضدانسانی، مانند به دارآویختن، سنگسار و شلاق و قطع اعضا و نظائر آن که ممنوعیت آنها در اسناد بین المللی حقوق بشری تصریح شده اند، چون ناحقند و ضد کرامت انسانی مردود بوده و باید کنار گذاشته شوند. » .
« اصل استقلال :
استقلال ارزشی است که همزمان به چند معنا مورد نظر است؛ استقلال در سطح فردی به معنای رها بودن انسان از هر جبر و زوری برای اتخاذ تصمیم و نفی نگاه ابزاری به آدمی است و در سطح ملی، استقلال فضایی است که در آن حق حاکمیت ملی محقق میشود. استقلال مستلزم عدم مراجعه به قدرتهای خارجی و عدم دخالت دادن مستقیم و غیر مستقیم آنها در امور داخلی کشور است، ازاینرو نبایستی قدرتهای خارجی را محور سیاست داخلی و خارجی کرد. استقلال شامل حفظ تمامیت ارضی و فضایی کشور است.
استقلال اگرچه به معنای رشد در حالت عدم وابستگی است ولی به معنای انزوا نیست، بلک مشارکت فعال و انتقادی در ایجاد صلح پایدار و همزیستی مسالمت آمیز در سطح منطقه ای و جهانی و ایجاد ائتلافی جهانى براى پایان دادن به منازعات سلطه گرانه و سازش و ستیزهای آشکار و نهان در جهان است. استقلال، در این معنا، ایجاد رابطه با ملتهای دیگر بر اصل موازنه عدمی/منفی است. یعنی روابط خارجی کشور باید بر اساس حقوق ملی (که جهان شمول است) و احترام به آن تنظیم شود.
و از آنجا که استقلال ضامن سلامت و شکوفایی حیات ملی است، گروههای پایبند به این اصل، متعهد میشوند که در نظر و عمل خود از هر گونه وابستگی مادی و غیر مادی، به ویژه از نظر مالی به قدرتهای خارجی، مستقل باشند و از دخالت دادن قدرتهای خارجی در تصمیم گیریهای خود شدیدا اجتناب ورزند. استقلال اعضای جبهه مردمسالار مستلزم مخالفت با هرگونه خط دهی وآلترناتیوسازی قدرتهای بیگانه برای یک کشور است.» .
قبل از اینکه به این نوشته از سر ناگزیری نقطه پایان بگذارم ، بار دیگر ، چند اشاره به اوضاع بین المللی، تراوش قلم همزبان ی را برای وضاحت بیشتر اوضاع جهانی مناسب حال و مدد رسان میدانم .
«شرایط بینالمللی:
ضعف «ابرقدرتها» هیچوقت به این وضوح، هویدا نبوده. حتی اگر قدرت را به توپ و تفنگ و قشون بدانیم (که نیست!) الان «تنها ابرقدرت دنیا» (به ادعای خود!!) بعد از تجاوز به افغانستان و عراق، حالا دارد با طالبان مذاکره و مصالحه میکند. بودجه نظامی امریکا، در مقام اول در دنیا است و برابر است (و یابیشتر است از) مجموعه بودجه تمامی ۱۰کشور دوم تا دهم در این فهرست. ولی علیرغم این، از استفاده از این ماشین نظامی، عاجز مانده است. یادآوری مهم: جنگ را توپ و تانک و دورون و موشک و… نمیکند، جنگ را ادمها میکنند، و چنین انگیزهای در مردم، و حتی در ارتش امریکا نیست (حتی با جنگ روانی گسترده قدرتها برای خشونتگستری در دنیا) . امریکا تجربه سنگین ویتنام را هنوز بیاد دارد، که مزید بر آن علت شد جنگهای افغانستان و عراق و…
دیروز که شاهد تنشها در خلیج پارس بودیم، مقامات ارتش بریتانیای «کبیر!» برای حفظ منافع خود در منطقه، به ضرورت همراهی و اسکورت کردن همهٌ کشتیهای تجارتی، بخصوص نفتی، توسط یک کشتی جنگی انگلیسی، اعتراف کردند، و البته خود در همان گزارش آن را محال دانستند. گزارش شد که ضرر و زیانی کرونا به اقتصاد اتحادیه پادشاهی بریتانیا زده، هیچگاه از وقتی که شروع به ثبت کردن آمارها شده است، دیده نشده و بزرگترین سقوطهای اقتصادی گذشته این کشور، به وخامت این یکی نبوده است.
امروز هم خبر از تماس آقای ترامپ با روسیه و چین، و پیشنهاد کاهش بودجههای نظامی است. همانطور که بودجه مسابقه تسلیحاتی، از عوامل موثر سقوط شوروی بود، در این زمان هم، با و یا بدون بحران کرونا، غیرقابل ادامه بودن این بوجههای تخریبی، بیشتر نمایان میشود.
اسرائیل، اسرائیلی نیست که مانند اوایل پیدایش، فرماندهان نظامی آن کشور، روی میز نهارخوری یک آپارتمان کوچک جنگها را اداره میکردند، فساد فراوان است و مردم (مردم اسرائیل از مسلمان و مسیحی، و حتی کلیمی، و نیز مردم دنیا، و حتی دولتزنان و دولتمردان دنیا) با نتانیاهو در بنبست بدی قرار گرفتهاند.
اقتصاددانان دنیا، حتی در کشورهای سرمایهسالاری، از چند سال پیش، سقوط اقتصادی با ابعادی بسیار بزرگتر از بحران دات-کام در اوایل سال۲۰۰۱، و بحران سقوط بازار در سال۲۰۰۸ را پیشبینی میکردند. توجه به این امر مهم است که این تحلیلهای اقتصادی، بدون در نظر گرفتن بحران کرونا بوده است. » .
میخواستم این بحث را ادامه بدهم . اما میان موضوعاتی که تا اینجا از نظر خواننده گذشت بخشی از ان معطوف به تحولات سریع اوضاع ملی و بین المللی است که تاخیر و ارایه زمان زدهِ نوشته ، از ان خینه بعد از عید خواهد ساخت . با این وصف در حالیکه بسیار علاقه داشتم بحث فدرالیسم - شامل فدرالیسم سیاسی (مونتسیکو) و فدارلیسم اقتصادی (پرودن) و یا فدرالیسم قومی ایتوپی (حبشه) - را که بنا بر دلایلی در کشور های استبداد زده و زیر سلطه ، با جفت تجزیه طلبی در ترادف قرار میگیرد و مردود است و همزمان این درک از دید مردم سالاری که فدرالیسم ضامن احقاق بیشتر حقوق شهروندی است و مشارکت بیشرتر شهروندان در تصمیم گیری های مربوط بخودشان را در دموکراسی ها تسهیل میکند ، سبب میشود ، ناگزیر بحث را به اینده موکول و انرا همراه با راه های حل و مسایلی که تازه ایجاد میشوند موضوع بحث ساخت . در حال حاضر و در عصر "تویت" پرانی ترامپ و طالبانش مساله اساسی و حیاتی سهیم شدن جمهور مردم برای دفاع از حاکمیت ملی کشور ،شاید از طریق تشکیل یک جبهه ملی بر محور مردمسالاری ، از ترکیب هسته های مردمی برای سمت و سو دادن نیروهای پراگنده سیاسی در نقش سخنگو جامعه ملی باشد . البته تا وقتی بسیار دیر نشده است!
اول جولای 2020سدنی استرالیا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1). تکاثف و تراکم نفوس در شهر ها درمقایسه به قبل از تجاوز روسها ، نتیجه بمباردمان های کور و پیشروی روسها در زیر چتر اتش ، به قول خودشان برای پاک سازی روستا ها [از سکنه] ، و راه اندازی حملات مجاهدین ، اکثراً با ماهیت تبلیغی، بر قوای روسی در روستا ها و از مجاورت قریه ها و نیز جنگهای بین التنظیمی جهادی ها وابسته به کشور های همسایه بود که ذخایر سربازگیری جوانب جنگ را میساخت.
(2). زرداد و سگهایش یک واقیعت قبیح و شنیع تاریخی است نه افسانه .