وقتی به واقعۀ ضرب و تعرض فزیکی به بلقیس روشن نگاه می کنیم، اگر مبتنی بر اصول و دساتیر، ادعا شده در قانون اساسی و سایر قوانین مروج در کشور این واقعه را تثبیت ماهیت بنمائیم، چه مفاهیم و تعاریفی را خواهیم یافت:
- نقض و تعرض به حق بنیادی آزادی بیان
- ضربه به تمامیت جسمی یک شهروند
- نقض و زیر پا کردن کرامت انسانی شهروند
- تعرض به یک انسانی که از قضا متعلق به جنس زیر پا شده در جامعه است
- حملۀ فزیکی به یک شخصیتی که دارای مصونیت پارلمانی است
- حمله به یک شخصیتی که مؤظف خدمات عامه است، حین اجرای وظیفه
- نقض آداب و روش مدنی علیه بلقیس
اگر کسی چنین فهرست مفاهیم فعل ارتکابی برعلیه خانم بلقیس را ردیف کرده باشد یا نه کرده باشد، فهم این واقعیت در رویدادی که به عمل آمد، وجود دارد، این واقعه اگر در حد میان دو انسان به وقوع می پیوست شاید معنی دیگری پیدا میکرد، اگر این رویداد بالای یک انسان عادی رخ میداد شاید مفهوم دیگری را افاده میکرد، اگر این واقعه علیه یک شخص متعلق به تنظیمی ها رخ میداد، تعریف دیگری می شد، نه از آن جهت که برای خانم بلقیس بزرگ نمایی گردد، بلکه برای "تثبیت وخامت عمل ارتکابی"؛ موقف شخص قربانی، محل و وضعیت ارتکاب فعل چنین اختصاصی سازی حالت موضوع برجسته شده است....
اما این تعرض به کرامت انسانی یک خانم مبارز و ممثل اهداف گروه های وسیع از جامعۀ ما ارتکاب یافته که تعریف قانونی و حقوقی آن در هفت بند بالا به صورت مؤجز گرد آوری شده است، هنوز در آن هفت بند، اثرات عمومی و اجتماعی این حرکت غیر مدنی شرح داده نه شده است، زیرا در آن صورت حمایت بشری، حقوقی و انسانی از کرامت و حقوق حقۀ خانم بلقیس مهر سیاسی می خورد.
اینکه عمل مرتکب چگونه سازمان داده شده یا پلان شده بوده است، یا یک عمل خود رو، فی الفور و آناً رخ داده باشد و یا به سبب بغض شخصی و یا حسادت و یا بدبینی و کینه انجام یافته باشد، با حفظ اینکه پس کشک های شاید داشته باشد، در ماهیت خود عمل که در محل بزرگی به وسعت تالار لویه جرگه و در حضور سه هزارو چند صد شخص به صورت یک نمایش اذیت کننده اجرا می شود و میلیون ها انسان در سراسر جهان آنرا تماشا میکنند، ماهیت و ابعاد اثرات بعدی این رخداد را هنوز هم گسترده تر می سازد؛ اینکه ذهنیت عامۀ دنیا در بارۀ ما و لویه جرگۀ ما و رویداد های درونی آن و ماهیتش چه نتیجه ای میگیرند، شاید بهتر و با ثمرتر از نتایج تصامیم آن نباشد.
اما گوشۀ دیگر این رخداد را نیز باید متذکر شد، آن اینکه؛ وقتی شخصی به صورت فزیکی و یا از لحاظ وقار و حیثیت و کرامت و از هر دو جهت مورد هجوم و تعرض باشد و دیگران که بیننده و تماشا گر این واقعه اند، به حکم اصول و قانون مکلف به حمایت و کمک به قربانی یا مجنی الیه باشند و اگر این مکلفیت قانونی را به جا نکنند، مسؤلیت جدی خواهند داشت... مگر این اصل بزرگ حقوقی کنونی، برای حاضران آن جرگه آشنا و قابل درک بوده است ...؟؟
مگر آیا حین وقوع آن رخداد، چنین حسی در میان اعضای محترم آن جرگه یا تماشاچیان واقعه مشهود بود...؟؟
درست در اخیر کار که اجرای فعل ارتکابی کامل شد، عده ای برای جمع کردن دامنۀ آن رخداد در صحنه شتافتند.
اگر به واکنش ها و عکس العمل به این واقعه در داخل آن تالار نگاه شود، خونسردی و بی تفاوتی در برابر این واقعه به صورت عریان قابل دید است و این شاید از آن جهت باشد که جامعۀ خشونت زده، و غالباً زن ستیز و کرخت در برابر خورد شدن، فرو ریختن و شکسته شدن انسان و... نمی توانست بیشتر از این واکنشی به عمل آورد.
آن آقای که برخاست و به عقب تربیون رفت و خانم بلقیس را با رکیک ترین الفاظ اهانت نمود، فرهنگ خودش و فرهنگ سیاسی و ایدیولوژیک خودش بود که برون داد و نمی شود – به جز همفکرانش – همه را در چنین عکس العملی ذیدخل دانست.
و بعد عکس العمل رسمی گردانندگان لویه جرگه که ماهیت عمل را به لحاظ محتوی جرمی آن حس کردند از ناگزیری و رعایت جلوۀ قانونی آن جرگه، از آن انتقاد نموده و با "دلسوزی...!!" از خانم بلقیس حمایت کردند.
چه باید کرد، آیا برای باز کردن هر چه بیشتر فضا برای تحقق حقوق بنیادی انسان منجمله " حق آزادی بیان" باز هم و بازهم خود را در آب و آتش زد و قربانی داد...؟؟ آیا مخالفان چنین آزادی های مجال میدهند که دامنۀ آزادی های اساسی فردی توسعه یابد...؟؟ آیا شباهت های سلیقه یی میان چنین اعمالی و آنچه که طالبان خواهانش اند ملاحظه نمی شود...؟؟
آیا ارتکاب نقض آزادی بیان، مهر صحت بر مشی طالبانی نیست...؟؟ آیا مگر وقوع این رخداد، مقیاس فهم ما از ارزش های انسانی دوران ما را به نمایش نه گذاشت...؟؟
این قلم به رنج و زجه ای که خانم بلقیس حین هجوم فزیکی و روانی بر تمامیت جسمی و روحی اش متحمل شده و از آن آسیب های عمیقی برداشته، می اندیشم و عذابی را که از خوردن بر صحن تالار و دور افتادن چادرش متحمل گردیده، فکر میکنم، به کرامت و وقار این خانم معزز و گرامی که بهای مردمگرایی اش را با زیر پاشدن کرامت انسانی خود می پردازد، می اندیشم به اینکه جامعۀ ما این وقایع را به خاطر بسپارد، به یاد داشته باشد که ارزش های انسانی اعضایش و قربانی های آنان را فراموش نه کنند و پاس آنرا داشته باشند.
پایان