بعد از پایان حکومت امیر حبیبالله؛ تجددخواه و محافظهکار قدرت را امانالله خان بهدست گرفت. امانالله فرزند حبیبالله در 1982م، در کابل بهدنیا آمد. مادرش سرور سلطان ملقب به علیا حضرت سراجالخواتین دختر محمود سرور از اعیان پر نفوذ قبیله بارکزیی بود. او در 1916 میلادی با ثریا دختر محمود طرزی ازدواج کرد
و شدیدا تحت تاثیر افکار و اندیشههای وی قرار گرفت. بهگفته شادروان محمد صدیق فرهنگ او تربیت سیاسی خود را در مکتب ایدیولوژیک سراجالاخبار تکمیل کرد. پس از ازدواج با ثریا بیش از پیش به طرزی و حلقه دوستان روشنفکر وی نزدیک شد و پس از قتل امیر حبیب الله در سن 27 سالگی به پادشاهی رسید.
اول/ دلایل موفقیت امانالله خان در «منطقه» پان ترکیسم/ترکیه، پان ایرانیسم/ایران بود و امانالله خان در اوایل سالهای حاکمیت خود، سیاست پان اسلامیسم را بهصورت سرسختانهای دنبال کرد و توجه کشورهای اسلامی را جلب کرد و شکست انگلیسها را فراهم شد. در سال 1919 استقال افغانستان گرفته شد، ختم جنگ جهانی اول بود. آلمان و فرانسه امانالله خان را حمایت کردند. در سفراش تلاش کرد تا جامعه سنتی افغانستان را بهطرف جامعه مدرن تبدیل گردد. امانالله خان در سطح ملی کنار خود شخصیتهای مثل «محمود طرزی و شه محمد ولی خان دروازی» را داشت. و شاه تجددگرا بود. پایان کار امان الله 1929 است. علاوه بر بهدست آوردند استقلال افغانستان، مهمترین اصلاحاتی امانالله اصلاحات سیاسی، آغاز مناسبات با دولتهای خارجی و پایان دادن به انزوای تاریخی و تشکیل کابینه از مهمترین اصلاحات امانالله در این بخش است. حاکمان افغانستان از 1880 تا 1919 سیاست انزوا را بهعنوان بهترین وسیله حفظ کشور از چنگ دو ابر قدرت انگلیس و روسیه بر گزیده بودند. اگر چه انزوا طلبی در برابر استیلای سیاسی و استثمار اقتصادی اروپاییها اسلحه موفق بود؛ ولی برای توسعه کشور که از نظر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی منزوی شده بود، بسیار زیان بخش بود. در طول این مدت، تقویت ارتش و پایههای نظامی راهبرد اول بود و توسعه اقتصادی ارزشی بهطور کامل جنبی داشت. پیروزی افغانستان بر انگلیس در سومین جنگ افغانستان – انگلیس، هم برای امانالله اعتماد بهنفس ایجاد کرد و هم نامآورا در دنیا اسلام بهخصوص مسلمانان تحت استعمار آوازه کرد؛ لذا امانالله در اوایل سالهای حاکمیت خود، سیاست پان اسلامیسم را بهصورت سر سختانهای دنبال کرد. او امیر بخارا را در مقابل نیروی انقلابی و ارتش سرخ مورد حمایت قرار کرد و آنها را کمک تسلیحاتی و شاید نظامی نیز میکرد. امانالله همچنین از سیاسی مذهبی خلافت در هند که هواداران آن بهدنبال حق خود مختاری برای همه مردم و حفظ اقتدار دنیوی و معنوی سلطان عثمانی بودند. حمایت میکردند. بسیاری از مسلمانان هند که حفظ امپراطوری عثمانی و رهبری معنوی حاکم آن را به عنوان ضرورتی برای وحدت و رفاه مسلمین میدانستند. سر انجام بریتانیاییها را بهخاطر سیاستهایشان نسبت بهامپراطوریها و خلافت و بهخاطر حکومت ظالمانه و کافر در هند محکوم کردند و در تابستان 1920م، هند را ترک کردند. در طی این هجرت بیش از18000 مسلمان بهافغانستان سرازیر شدند، جایکه امانالله از آنها پذیرایی میکرد. اکثریت این مهاجرین فقیر بودند و بهخاطر تعهدات وقولهاییکه رهبرانشان داده بودند، آنها نهتنها از افغانستان مهمان نوازیرا انتظار داشتند که حتا زمینهم میخواستند. بالاتر از این انتظارات، بعضی از رهبران این مهاجران از امانالله میخواستند بههند حمله کند و مسلمانان را آزاد کند. در هند محمد علی یکی از رهبران جنبش خلافت اعلام کرد اگر افغانها بههند حمله کند، وظیفه هر مسلمان است که بهجهاد ملحق شوند.
دو/ دلایل شکستاش؛ عامل داخلی و منطقهای بود. امانالله خان تلاش کرد تا اصلاحات اجتماعی را بهوجود بیاورد/ حقوق زن و مرد برابر باشد و یک شخص چند زن گرفته نمیتواند. امانالله خان میگفت، زنها درجه دو و سه نیستند. برابر من است. میخواست ساختار سیاسیاش تغییر کند و کاملا مدرن باشد. انسانهای تحصیل یافته و کار فهم را استخدام گردد، و راسهای قبیله و ملاها نقش نداشته باشند. کس وزیر و در سمتهای خوب بیایید؛ شخصیت مطرح و آگاه باشد. قبلا در حاکمیت امانالله راسها قبایل و ملاها نقش داشتند. بعد از برگشتاش از اروپا برای ملیکه ثریا گفت، آزاد باش، آزاد زندگی کن و لباسهای قسم اروپایهای بپوش. بلاخره تعداد فراوان بهشمول ملیکه ثریا لباسهای مختلف میپوشیدند، ملاها و راسهای قبایل عنوان کردند که اسلام نابود شده در افغانستان و فتوا صادر کردند امانالله مرتد و کافر است. امانالله از دین اسلام بر گشته، علیه امانالله جهاد اعلان کردند و امانالله را بههمکاری انگلیسها شکست دادند.
«بعد از لویه جرگه پغمان، روحانیون در مقابل امانالله و اصلاحات او ایستادند. حضرت فضل عمر مجددی «نورالمشایخ» که در هندوستان بهسرمیبرد در ماه فیبروری 1928 جلسه علمای دینی را برگزار کرد. علمای دینی که از افغانستان فرار کرده بودند؛ نیز در این جلسه اشتراک کردند. آنها تصمیم گرفتند که به مبارزه علیه تجدد خواهی امانالله بپردازند و فیصله کردند که با فعال کردند شبکه روحانیون وسران قبایل، شورش را از خوست آغاز کنند. حضرت محمد صادق مجددی برادر جوان تر نورالمشایخ و برادر زادهاش محمد معصوم مجددی عملیات مخفی را در کابل انسجام میدادند. مخالفان تصاویر بدون حجاب ملیکه ثریا را بهدست آورده و دو باره در میان مردم پحش میکردند. اعتراضهای علما بیش تر بر محور رفع حجاب و حقوق و آزادیهای زنان میچرخید. دیدار امانالله از کشورهای روسیه و ترکیه باعث شده بود تا این اصلاحات بهشوروی گرایی و ترکیه گرایی وی نسبت داده شود. علما دینی در اواسط سال 1928 در خانقاه شور بازار جلسه کردند و فیصله کردند که پیش از آن که فتوای کفر پادشاه را صادر کنند بهوی هشدار دهند که اصلاحات خود را لغو کند؛ اما امانالله تقاضایشانرا نپذیرفت. سپس علما فتوای کفر پادشاه را صادر کردند و فضلالرحمان پسر بزرگ شمسالمشایخ که بهمیاهجان مشهور بود، فتوای مذکور را که بهامضای چهار صد نفر از علما رسیده بود در اوایل سپتامبر با خود بهخوست برد تا قبایل منگل و زدران را علیه پادشاه بر انگیزد.» (نوید، 196:1388) حکومت از قضیه آگاه شد و همه آنها را در خوست دستگیر و به کابل انتقال داد. محمد صدیق مجددی و برادرزادهاش میاهجان و دیگران زندانی شدند و عده دیگری در این رابطه اعدام شدند. حبس و اعدام علما و تطبیق ریفورمهای نا پسند، زمینههای نارضایتیها را روز بهروز بیشتر میکرد. در روستاها مهمترین دلیل مخالفت مردم با امانالله بهدلیل افزایش مدت سر بازی از دو سال به سه سال بدون افزایش حقوق و سیاست دولت در قبال آزادی زنان و دخالت در امور خانواده، مالیات سنگین بود «علاوه بر مالیات، پادشاه پیشنهاد کرده بود که هر فرد ذکور بالاتر از سن پانزده پنچ افغانی و هر مامور رسمی دولت معاش یک ماههاش بهطور کمک بهدولت بپردازند. مردم بهدلیل میزان بلند بیسوادی نمیتوانستند اهداف اصلاحات را بهخوبی درک کنند، چیزیرا که آنها مشاهده میکردند از زاویه آداب و رسوم و باورهای سنتیشان بود.
«اولین شورش در اواسط نوامبر در شنوار شروع شد. شورشیان به سوی جلال آباد هجوم آوردند و قصر زمستانی پادشاه و دیگر ساختمانهای دولتیرا آتش زدند. در کم ترین زمان این گونه شورشها نزدیک به سراسر کشور را فرا گرفت. دولت نا گزیر با سران شورش بهمذاکره پرداخت و بعضی از ریفورمهای چون تعطیلی پنج شنبه، منع نکاح صغیره، تعدد زوجات و پوشیدن اجباری لباس اروپای را لغو کرد. این امر تا حدودی از خشم علما کاست؛ اما دیری نگذشت که شورش مردم شمالی (پروان) بهرهبری آخوندزاده تگاب آغاز شد. آخوندزاده تگاب که ابتدا با امانالله همکاری داشت و لقب فخر المشایخ را از او گرفت بود بعد از جرگه پغمان علیه او فعالیت میکرد. شاه، چند بار از او دعوت کرد به کابل برای مذاکره بیاید؛ اما او حاضر نمیشد تا این که یک دسته نظامی باری آوردن او فرستاده شد؛ اما این دسته نظامی توسط او و همکاری یک عده از رهزنان جسور بهرهبری حبیب الله کلکانی، کمین زده شد و کشته شدند. این آغاز شهرت و حرکت حبیبالله کلکانی شد، بعد از این حادثه، شورشیان با پیش کشیدن حبیبالله کلکانی قیام مردم کوهستان را جهاد اعلام کردند و بدین تربیب یک جبهه قدرت مند جدید علیه حکومت ایجاد شد. امانالله مجبور شد برای حفظ پایتخت و سلطنت تن به مذاکره دهد و بیشتر اصلاحات اجتماعی خود را لغو کند و اقدامات خود را به تعلیق اندازد. او مجبور شده دختران مشغول به تحصیل در ترکیه را فراخوانده، مدارس دخترانه را به سرعت تعطیل کند، علمای دیوبند اجازه یافت به افغانستان آمده و در این کشور مقیم شوند. بهزنان اجازه ندهند بدون حجاب بیرون بیایند و یا موی خود را قیچی بزنند. ملاها دیگر مجبور نبودند گواهی تدریس تهیه کنند. ثبت نام اجباری در ارتش ممنوع شد. محتسبهایی برای ولایات منسوب شدند تا مطمنن شوند که مفاهیم مذهبی ملحوظ میشود. همچنین امیر فرمان خود را برای پوشیدن لباس غربی و دریشی لغو کرد. بهعنوان آخرین باز گشت یاسآور، امیر با ناراحتی موافقت کرد که شورای متشکل از 50 نفر از نجیب زادگان ایجاد کند که انتخاب شده از روشن اندیشان محترم مذهبی و سران قبایل باشند و قول داد از نصایح و مشورتهای آنان اطاعت کند و هر اقدامی که دولت بخواهد مقرر دارد باید به وسیله این شورا تصدیق شود و در نهایت او در اعلامیه هجده فقره یا خود از بخش بزرگی از اصلاحات خود دست برداشت؛ اما هیچ کدام از این اقدامات عقب نشینی، سودمند واقع نشد. گرفتاریهای دولت در دیگر مناطق بهویژه در شنوار، زمینه را برای پیشرفت سریع حبیبالله کلکانی آماده ساخت واور توانست خود را در تاریخ چهارده ژنوری 1929م، به دروازههای کابل برساند. سر انجام، امانالله با اظهار این جملات کناره گیری کرد: «صلاح کشور میطلبد که من از امور عمومی کناره گیری کنم، چون همه خون ریزیها و تحریکات بهخاطر نفرت عمومی از من است». او با واگذار کردن قدرت بهبرادرش عنایتالله با اعضای خانواده به قندهار رفت؛ اما کلکانی از پذیریش این تحول جدید امتناع ورزید، سر انجام در 17 ژانویه عنایتالله نیز تحت فشار بچه سقاو افغانستان را به منظور هند ترک کرد و حبیبالله کلکانی کابل تصرف کرد و بهقدرت رسید (فرهنگ، 1390:587 غبار، 1390: 724).
یاید گفت، بنا به مطالعه تاریخام؛ امانالله نسبت بهاکثریت سران نظامهای شاهی، «جسور و حاکمی قاطع بود که همزمان با مصطفی کمال آتاتورک در ترکیه و محمد رضا شاه در ایران میخواست؛ افغانستانرا در مسیر ترقی و پیشرفت قرار دهد؛ اما نهتنها در این هدف شکست خورد؛ بلکه با شکست او جریان نو گرایی کشور تا مدتها و بلکه تا امروز در مسیر آوارگی و سر گردانی قرار گرفت.» دلایل موفقیت و شکستاش را فشرده در بالا توضیح داده شدهاست.
«امانالله تصمیم داشت ناقلین را به شمال بیشتر انتقال بدهد، بیشتر موفق نشد و نادرخان تطبیق اش کرد.»
یادآوری/ همان جهاد که امانالله را شکست داد، (خلقیها را شکست داد) امکان دارد که جهاد طالبان؟ اشرف غنی را شکست بدهد.
با مهر
ف، مجید پور