اخیراً به سلسله ی تجسس، مطالعه و آموزش لازم که بخشی ازعادتهای من اند، سری زدم به وبسایت وزین " افغان – جرمن آنلاین" که اتفاقاً نوشته یی عقده مندانه و میان تهی تحت عنوان " استبداد دولتی در افغانستان درسده بیست" توجه مرا بخود معطوف نمود که ظاهراً به قلم هموطنی بنام " رفعت حسینی" نگاشته شده است.
این رفعت حسینی را هرگزندیده ام، اما بربنیاد دانش و ذکاه طبیعی و کسبی انسانها باید گفت که چگونه گی شخصیت، طرزتفکر و موضعگیری های شخصی و اجتماعی آدمها را نه تنها از لا به لای سخن هایشان، بلکه ازلابه لای نبشته ها و آثارقلمی شان نیز توان شناخت. چند هفته قبل بود که دوستی ازاروپا بمن اطلاع داد که شخصی بنام رفعت حسینی درصفحه ی فیسبوکش علیه یکی ازکتابهای طبع شده ی من تحت عنوان " استبداد سردارمحمد هاشم خان" موضع خصمانه گرفته است. ناچاربه صفحه ی مجازی او مراجعه نموده شرارت های برخاسته از عقده ی درونی وی را درک کردم ولزوماً تذکراتی منحیث پاسخ به این موضعگیری عقده مندانه ی او و یک و دو فرد دیگری بنام های" رهپو" و " قاسم باز" درج صفحه کردم تا آقا یا آقایان متوجه معایب فکری و نوشتاری خویش گردند و ازتوهین وتهمت بی بنیاد و ابلهانه بپرهیزند. چنانکه پس ازارائه ی جواب های من، رفعت حسینی برخی ازنوشته هایش را ازصفحه ی فیسبوک خویش برداشت و دو شاگرد بلی گوی دیگروی نیز خاموشی اختیارکردند. اما حال وقتی نوشته ی اخیررفعت حسینی دروبسایت "افغان – جرمن آنلاین" را خواندم، به این نتیجه رسیدم که نه به منظوربگو مگو با وی که چندان ارزشی نخواهد داشت، بلکه بمنظور دفاع برحق از اتهامات وارده توسط اوبه من و روشنی انداختن بیشتر برای خواننده های عزیز این رسانه ی پُرخواننده، چیزی انشاد کنم، باشد که رفعت حسینی و همصداهای وی متوجه خود ودیگران شوند و اندکی هم بیاموزند و بخود آیند: درنوشته ی ضعیف و نامنصفانه ی رفعت حسینی واژه هایی مانند "سخن های واهی" ، "بیدادگری و ابلهی" ، " مبتذل گویی، " بیگانه با دانش جامعه شناسی و تاریخ"، " چشم بستن با دستمال مرتجعانه"، " رنگالی چپگرایانه ی شعله یی، خلقی و پرچمی " و ... علیه من و در ارتباط متن کتاب متذکره گنجانیده شده است که خواننده های گرامی میتوانند نوشته ی او را یکبار دیگردرشماره ی هجدهم ماه جاری در" افغان- جرمن آنلاین" مرورفرموده قضاوت نماید.
نخست ازهمه، خواننده های گرانقدررا دعوت مینمایم تا متن کتاب "اسبتداد سردارمحمد هاشم خان" را که در ردیف سایرکتابهای مندرج دروبسایت " گفتمان دموکراسی افغانستان" درج است، مرورنمایند تا بدانند که آدم های واقعاً عقده مند ومتکی به منافع شخصی، خانواده گی و قومی، (نه متکی به منافع بزرگ ملی)، چقدرازابراز و انشآ حقایق اجتماعی – تاریخی ناراحت وعصبانی میشوند؟!
خواهشمندم رفعت حسینی که میخواهد با طرزتفکرمحدود و مقید خانواده گی (چون وی با خانواده ی طره بازخان یکی ازمجریان استبدادخشن سردارمحمد هاشم خان خویشاوندی نزدیک دارد) بردیگران و آثارتاریخی طبع شده و حتا براشعار بزرگترین شاعران کشوربسیار کلانکارانه میتازد، این توضیحات را بخواند، بداند وتوجه مبذول نماید:
اول) واقعیت های تلخ تاریخی، علی رغم دست کاریها و سانسورها و فرمایشات حکومتی و آتش زدن به کتب و اوراق و حبس و کشتارمؤرخان وغیره، هرگزپوشیده و پنهان باقی نمی مانند.همانطورکه اعمال واجراآت ظالمان، خائنان و وطنفروشان (ازهرقماشی که باشند ویا هستند)، هیچگاه ازیادها و خاطره ها و سینه ی ستبرتاریخ کشورما زدوده نمیشوند. بنابرآن، استبداد کورو خونین هفده ساله ی سردارمحمد هاشم خان هم با زهرپراگنی ها و اتهام زدن ها و عقده گشایی و پخش لاطائلات، هرگزپنهان نخواهد ماند.
عضو یا اعضای خانواده ی ظالم و مستبد و یا ( دربانان ) یا قابچی های حکام ظالم میتوانند وفا و قدردانی و نمک شناسی شان را درسینه ی خودشان محفوظ نگهدراند، ولی هرگزنمیتوانند چرخ تاریخ را جاهلانه خرپنجه نموده تیغ قلم و زهرعقده را علیه فرزندان پاکبازو مؤرخان حقیقت گو بکاراندازند. پس تفاوت ره میان مستبد پرستان جیره خوار و آزاده گان وفادار به مادروطن خیلی ها زیاد است.
دوم) آقای "مقاله" نویس (رفعت حسینی) که متأسفانه خودش از تاریخ نگاری، علم تاریخ، شیوه های علمی پژوهش و بیان زنده و منظم رویداد های تاریخی وآگاهی دهنده چیزی نمیداند، با طمطراق بزرگ نمایانه، خطاب بمن مینویسد که " ... چشم های وجدان و فهم و سواد خویشتن را با دستمال سیاه مرتجعانه می پوشاند و درقرن بیست، فقط و فقط، از ظلم هاشم وطره بازغالمغال میکند"
دراینجا اگربخواهم روی ضعف و کمبود های انشایی وی انگشت بگذارم و بپرسم که استفاده از" دستمال سیاه"، " مرتجعانه"، " فقط وفقط" و"غالمغال"، آنهم دربحث تاریخی چه معنی و مورد دارد؟ وهمانطورتا به آخر"مقاله" ی مذکور، مسلماً سخن به درازا میکشد واماغرض آگاهی وی ، بصورت مختصر اینقدر می افزایم که مؤرخ درموقع نگارش رویداد های تاریخی، هرگزچشمان خودش را با "دستمال سیاه" نمی پوشاند، بلکه ماحصل پژوهش، رسایی اندیشه و قلمش را بکارمی بندد. و مؤرخی که مسایل تاریخی را جرأتمندانه، کاوشگرانه و افشاگرانه بیان نماید، کلمه ی" مرتجعانه" به هیچصورت راجع به وی کاربرد نخواهد داشت. مرتجعانه یا مرتجع به روش و نگارش آنانی اتلاق میگردد که کارشان نه سازنده و منصفانه و منطقی، بلکه خنثی و عقب گرایانه وضد مردمی باشد. وی باید بداند که واژه ی یا کلمه ی "غالمغال" هم هیچ وقت بارادبی وکتابی ندارد، بلکه کاملاً اصطلاحی و عامیانه میباشد. وی میتوانست "قیل و قال" بنویسد، نه "غالمغال". میگذریم!
سوم) : این جملات رفعت حسینی که مینویسد : " پیکارپامیر، می توانست، ازکلکین حقیقت و معاییرآگاهی (؟)، سرگذشت باشنده گان افغانستان در سالیان سده بیستم را بنگرد. اگرچنین میکرد، هرگز محمد هاشم و طره باز را بارنگمالی بگونه چپگرایان شعله یی، خلقی و پرچمی نمایش نمیداد."، یکباردیگر ابلهی و بیهوده گویی رفعت حسینی را برملا میسازد !
نخست، رفعت باید بداند که برچسب های سیاسی، غرض آلود و من درآوردی مانند "شعله یی" و "خلقی" و" پرچمی" ...ساخت کارخانه "آی.اس.آی" پاکستان و"تنظیم" های جهادی بسیارکهنه شده اند و دیگرنزد مردم ما کاربُردی ندارند. پس به وی توصیه میکنم غیظ خودش را فرو خورد و درپناه استدلال محکم سخن گوید تا کفه ی وقارش به زمین نخورد.
ثانیاً ، وی باید بداند که مؤرخ میتواند و حق دارد نظر به گزینش خودش، ضرورت های اجتماعی و نیازفرزندان وطن، مقطع های کوتاه یا درازتاریخی را مورد سنجش و پژوهش قراردهد که دوران هفده ساله ی حاکمیت خوفناک و استبدادی هاشم خان نیزیکی ازهمین مقطع های تاریخ میهن ما میباشد. به همین بنیاد، مؤرخ میتواند و حق دارد دوران چهارساله ی سراسر بگیرو ببند و اعدام های وحشتناک نادرخان را نیزمورد بررسی قراردهد. به همین نحو، دوران ده ساله ی کارکرد های اعلیحضرت امان الله خان، حبیب الله کلکانی، حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، دوران حاکمیت احزاب جهادی و گروه طالبان وقس هلیهذا.
پس وقتی رفعت حسینی برای مؤرخان کشورحُکم صادرمینماید که چرا ظالمان و خائنان پیش ازهاشم خان وپس از او را مورد بررسی قرارنمیدهندکه " فقط و فقط هاشم و طره باز را پرسشگه " میسازند، درواقع، نادانی و بیخبری خودش ازعلم تاریخ و روشهای تاریخ نگاری را به نمایش میگذارد.
چهارم) نکته ی مهم دیگری را که به این وسیله برای رفعت میگویم اینست که تاختن برنویسنده و مؤرخ و گستاخی و هتک حرمت علیه آنها، کاروعمل بخردانه نبوده ونیست. آنچه خردمندانه است، اینست که اصل کتاب را با استدلال محکم، با ارائه اسناد لازم و ضروری و حفظ نزاکت های علمی و اخلاقی به نقد بکشی، اگردانشی پیرامون نقد داشته باشی!
رفعت حسینی، درپایان نوشته اش، بازهم به منظورترکاندن عقده ی درونی و شخصی و فامیلی خویش، کاسه و کوزه را به فرق "سقوزاده و سقوی ها" می شکند و میگوید " چرا درآن مورد چیزی نمیگویند؟" ، حالانکه اگروی واقعاً اهل مطالعه و مطبوعات می بود، اولاً دوموضوع تاریخی را خلط نمیکرد و دوماً از جریانات رسانه یی هموطنان درداخل و خارج کشور شناخت و اطلاع میداشت. درصورت آگاهی داشتن، میدانست که من و دیگران، خیلی واقعیت های تلخ و شیرین آن دوران را نیزبه قید قلم آورده به طبع و نشر رسانیده ایم.
آقای " نویسنده" لااقل باید کتابهای اینجانب تحت عناوین " نقش پاکستان درتراژیدی خونین افغانستان" ، " ظهوروسقوط اعلیحضرت امان الله خان"، " امیران دست نشانده درافغانستان"، " بررسی تنشهای قومی درافغانستان"، " بررسی وقایع افغانستان از۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴" را مرورنموده و به برنامه های تلویزیونی اینجانب تحت عنوان "تاریخ و فرهنگ مردم افغانستان" درشبکه ی جهانی تلویزیون " امید ۲۴" که یوتوب و فیسبوک هم به نشرمیرسند،توجه مبدول نماید.
هرگاه رفعت حسینی مایل باشد، عندالضرورت، توضیحات بیشتری خدمت شان به نشر خواهم رسانید تا بدانند که تاریخ چیست؟ ظالم کیست؟ منفعت شخصی و فامیلی کدام است؟ و بالاخره منافع علیای وطن و مردم ما چه خواهد بود؟