با سر نگونی دولت ملی امانی توسط استعمار و زندانی نمودن و کشتار جمع مشروط خواهان و مهین پرستان توسط مهره هایش نادر و هاشم تسلسل ارتباط نسل جوان با نسل بیدار گذشته از هم گسست. که از دانش و تجارب عملی آنها نه تنها باز ماندن بلکه به زیر تبلیغات مغز شویی و خود باختگی، استبداد مهره های استعمار چه از نگاه روش تدریس و مضامین،
زیر عقب ماندگی دینی و استخدام یک عده معلمین هندی در صنوف بالا مکاتب قرار گرفتن زمینه ساز بستر یک نسل خود باخته و خود محور شد که فرهنگ استبدادی ما هم قمچین میکرد.
با گشایش نسبی دوره شاه محمود به جای استقبال از باز شدن نصبی فضا ، از مبارزه عدم خشونت و تغیراتی اساسی و تدریجی دوری کرده و با سیاست خشونت در صدد توطیه قتل شاه محمود توسط گروه گاو سوار شدند که با وقایع رد پاسخ دریافت کمک نظامی امریکه که زمینه ساز بازگشت استبداد تحت دست پرورده هاشم یعنی داود شد که اشخاص چیز فهم هم خود معمولن از استبداد فاصله گرفته در قسمت تحصیل هم تغیراتی چندان نیامد و یا بشکل پیشتر و یا به عقب برگشت کرد.حتا گفته شده که آلمان ها نظر به تحقیقاتی مردم شناسی که داشتن خواهان بکار گرفتن گارگر کشور برای کمبود نیرو کارش بود که با غرور های بی جا داود و نبود شخصیت های با درک و فرصتشناس دور و بر اش رد شد که آن کارگر ها خودتجربه صنعت و تحصیل مدرن و چیزی های خوب از فرهنگ آلمان با خود به کشور میآوردند.
شاید آن نظر که هر چه تحصیل کرده زیاد باشد باعث ترقی کشور میشود را غیر مستقیم به داود از طرف بیگانه ها به خاطر فرار مغز ها و هدر دادن سرمایه های یک کشور فقیر تلقین کرده باشند. در کشوری که سطح دانش پاهین باشد آن تحصیل سطح پاهین هم خود یک مصیبت است که مورد مغز شویی های استعماری قرار گرفته و به لشکر جهل استعمار خدمت نمودن است که همان نسل تحصیل کرده با سطح پاهین تحصیل خود ماری در آستین پروردن نبود؟ که سبب از بین رفتن دهه دموکراسی و جمهوری قلابی داود شد. باید اضافه شود که دولت های شاه بعد از هاشم و جمهوری داود دولت های نسبتن مستقلی در حدود یک و نیم قرن تا به امروز بعد از دولت امانی بود
روش تدریس بشکل مسجد و قاری شدند بر تار و پود سامانه ای تحصیلی ما حکومت میکرد.و از تحلیل و نوشتن چیزی خبری نبود. حتا در دانشکده ادبیات از مکتب بیتاب را آوردند و تمام مضامین اش راجع به بیدل و فامیل اش بود از شعر دیگران و نثر قدیم بحثی نبود و تا چه برسد به ادبیات معاصر و جهان و نظریات و مکاتب ادبی؛ باید کسی که در رشته های تحصیلی بالا تر باید امتحان استعداد ذاتی و فطری شخص در رشته مورد تحصیل گرفته شود که به خاطر پول و شهرت رشته را انتخاب نکرده باشد. از مکتب باید صرف با خواندن و نوشتن کسی با سواد نمیشود.بلکه وقت شناسی، آموختن مفهوم زندگی (دیدن نیم پر پیاله)،خلاقیت، تولید فکری نه تنها مصرف کننده بودن ، شناخت درست موضوعات و جدا کردن سره و ناسره ، واقعی و غیرواقعی تحرک احساس همزیستی و مقاومت در برابر بازیچه شدنها و پستیها....
چه وفت ما از گذشته خود خواهیم آموخت؟ شاید با ریشه نگری حوادث بتوان از اشتباهات گذشته با آموخت؛ با اقتصاد قوی میتوان سراغ بخش های دیگر مورد ضرورت با اولویت شان رفت و به رفع کمبودی ها پرداخت.باید سطح تحصیل و تعداد اش نظر به ضرورت نیاز کشور که دولت و صنایع عیار شود نه آن که مثل کشور های پیشرفته تحصیل اجاری شود البته آن هدف دور مدت زمانیکه به تواناهی اقتصادی رسیدیم. از آن بخش بودیجه تحصیل در قسمت بازسازی زراعت، مالداری آبیاری صنعت و معادن کار گرفته میشد در حالیکه تحصیل کرده ما دیگر عاج نشین شده بود و از دولت متقاضا بود که برایش کار دفتری بدهد و به کاری دیگری هم دست نمیزد که میتوانست در صادرات مواد زراعتی و نگهداری مواد آن و پیشرفت زراعت پیشرفته و ارگانیک کشور موثر واقع شود