یک سال پس از توافق آمریکا و جریان تروریستی طالبان، سپس آغاز مذاکرات بینالافغانی، با تغییر قدرت در کاخ سفید مذاکرات متوقف شد. گویی به ناگهان، همهٔ بازیگران صحنه، نقشهای نمیهکاره خود را رها کردند و صحنه از هیاهویی پوچ خالی شد. نمایندگان طالبان برای کسب تکلیف روانه پاکستان شدند.
نمایندگان بی اختیار ارگ وسپیدار آچمز شده، درسکوتی رقتانگیز منتظر دستور بعدی بیحرکت ماندند.
یک سال پس از توافقات دوحه، طالبان مسرور از قدرت، به عملیات نظامی علیه نیرویهای آمریکایی پایان دادند، اما عهد و اخوت با القاعده و انواع درندگان تروریسم اسلامی گستردهتر شد. حملات علیه نیروهای دولتی و تحمیل ویرانیهای هرچه بیشتربه مردم بیدفاع شدیدتر از پیش ادامه یافت. اعمال سختگیریهای مذهبی و محدودیت آشکار علیه زنان، حضور پر رنگ شریعت حنفی در دانشگاهها، ممنوعیت آوازخوانی برای دختران بالاتر از ۱۲ سال، گسترش ترورهای هدفمندی که برای اراعاب جامعه، اساساً فعالین اجتماعی را نشانه گرفته است، کابوس محتوم بازگشت هیولای طالبان را به واقعیت نزدیکتر کرده است.
طالبان هیچگاه برنامهای برای صلح با حکومت در دستور کار نداشتند. توافقات دوحه و میز مذاکره چیزی بیش از تاکتیک برای ادامه جنگ نمیتوانست باشد. تحت عنوان پیششرط آتش بس، بازپسگرفتن بیش از پنجهزار زندانی، جان تازهای به دامنه عملیات تروریستی آنان داد. مناطق بیشتری را تحت تصرف درآورند، تسلط افزونتری بر تجارت پُر رونق مواد مخدر و معادن و معاملات پنهان بدست آورند و توانستند روابط محکمتری با روسیه، چین و جمهوری اسلامیایران، برقرار کنند. بر همین متن، پاکستان به عنوان زعیم طالبان نقش پررنگتری در سیاست منطقه به دست آورد و درعین حال انشقاق بیشتری در صفوف به هم ریخته حکومت ایجاد شد، تا مفتضحتر از پیش برای بقاء و ماندگاری به تقلای آخر بیفتد.
دولت آمریکا با اعلام تردید و بازنگری آنچه در این پروسه به دستآمده، سناریو پایانی را روی میز حکومت میگذارد و انقضای دوام حکومت را علناً دیکته میکند. در تندپیچی از بحران، هر کدام از طرفین بر ادامه راهی اصرار دارند که در آن همراه نبودهاند! اما بیشک بازنده نهایی، دولت معجولی است که برای دوام و بقای خود، پشت کرده به مردم، دلبسته به قومیتگرایی طالب، مطیع آمریکا، در انتظار معجزهای نامحتوم برای بقای خویش است.
اما برای میلیونها مردم مصیبتزدهای که بیش از چهار دهه جنگ خانمان برانداز قربانیان اصلی این شیادی مشمئز کنندهاند، چیزی بجز ویرانی و کشتار، جنگ و تباهی و ادامه آوارگی و فلاکت بیشتر، نصیب نشده است. این حقیقتِ تلخِ همهٔ آن مهملاتی است که به نام دستاورد "صلح" و پایان جنگ و توافقات، بیش از یک سال در دوحه در جریان بود. کلاه گشادی است بر سر مردم رنج کشیده و زخمی افغانستان. مافیایی مرموز که کل تاریخش با تبهکاری و باندبازی در عطش قدرت و حاکمیت، حاضر به هر فضاحتی در مصالحه با طالبان و در خوش خدمتیِ هر ابرقدرتی که زمام امور در دستش باشد. همه کرامت جامعه و میلیونها مردم رنج دیده را به قربانگاه میبرد.
برای آمریکا و شرکای ناتو، ماندگاری پر هزینه و کم دستاورد در افغانستان، ارزش دیرین خود را از دست داده است. ادعای واهی اهلی شدنِ طالبان، کاهش چشمگیر حمایت از حکومت کنونی و شرکاء حقیقت استراتژی ترامپ/ بایدن را هویدا میکند.
هزینه نجومی دو دهه حضور آمریکا در افغانستان بالغ بر بیش از ۹۷۵ میلیارد دلار، معادل قریب به ۲۰ سال بودجه کل کشور افغانستان ارزیابی شده است. بدیهی است که از منظر منافع آنان، این روال نمیتواند ادامه یابد. استراتژی آمریکا توافق و مذاکره از بالا با طالبان و تحمیل تشکیل دولت انتقالی برای ختم جنگ به حکومت فعلی است. فرمانی آمرانه، زمخت و تحقیرآمیز که راه سرپیچی برای مجریان آن مسدود شده است.
حضور ۲۵۰۰ نیروی نظامی آمریکا، حدود ۱۰هزار سرباز ناتو و ۲۰ هزار پیمانکار در افغانستان که از حمله طالبان مصون شدهاند، ضامن اجرایی فرامین صادره از کاخ سفید است.
استراتژی جدید آمریکا، دولت انتقالی برای صلح
پس از توقف مذاکرات دوحه اینک طرحی دیگر با همان مضمون کهنه روی میز آمده است. بازگرداندن طالبان و ختم قائله با تشکیل دولت انتقالی به نام آنچه "صلح" مینامند. روسیه و چین و هندوستان و پاکستان را راضی کردهاند و اینبار جفرافیای نزدیکتری مانند ترکیه محل نشست و مذاکره است.
زلمی خلیلزاد فرستاده ویژه آمریکا درامور افغانستان که در مسئولیت خود ابقاء شده، در سفر اخیرش برای ابلاغ استراتژی جدید، پیش از سفر به افغانستان از آلمان، متحد دیرین آمریکا، سپس پاکستان، قطر، امارات متحده عربی و دیگر کشورهای منطقه دیدن کرد. با نمایندگان ارشد طالبان در قطر نشست داشت. با اشرف غنی وعبدالله عبدالله در ارگ و سپیدار، نقشه راه و طرح تازه کاخ سفید را درمیان گذاشت. "طرح دولت انتقالی برای صلح"! این طرح ده صفحهای سناریو ایجاد حکومتی تحت نام دولت انتقالی صلح را در سه بخش توضیح میدهد: تدوین قانون اساسی آینده، حکومت انتقالی صلح و سرانجام چگونگی آتشبس.
طبق این سند، ساختار سیاسی "دولت انتقالی صلح افغانستان" از سه قوهٔ مستقلِ شورای ملی، اداره اجرایی، و قوه قضائیه (دادگاه عالی و دادگاههای محلی) تشکیل میشود. یک شورای مستقل عالی فقه اسلامی و یک کمیسیون تدوین قانون اساسی نیز به آن ضمیمه شده است.
طالبان با انگیزه ایجاد امارات اسلامی و اشرف غنی و شرکاء در پُز "جمهوریت" قرار است پای این مصالحه متناقض بروند. روندی ناهمگون و دور از انتظار. روشن است که دولت انتقالی به معنای پایان کار اشرف غنی است. طالبان پیشتر هم بارها خواهان کنارهگیری او از قدرت بودهاند.
در تحکیم این طرح، آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا طی نامهای خطاب به اشرف غنی و عبدالله، تصریح میکند که آمریکا خواهان موافقت طرح دولت انتقالی برای صلح از سوی افغانستان و طالبان است. بلینکن آمرانه به اشرف غنی تأکید میکند: "بیپرده و صریح با شما حرف زدم تا فوریت لحن مرا در رابطه با این کار جمعی که در نامه تشریح شده است، درک کنی"! متن سه صفحهای نامه عامدانه به بسیاری از خبرگزاریها درز داده شد تا محرمانه نماند و علنی شود.
اشرف غنی صریحاً برخی از بندهای این طرح را رد میکند و ادعا دارد که همه نهادهای جمهوری اسلامی افغانستان پابرجا میماند. نامهٔ بلینکن را خواب و خیال و کاغذ پراکنی مینامد. اما عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه ملی با تأیید ضمنی طرح آمریکا میگوید: این طرح برای تسریع روند مذاکرات است، گرچه بعید میداند طالبان به جمهوریت اعتقادی داشته باشند.
بر اساس این طرح، ضربالاجل امریکا برای آغاز نشست روز شنبه ۲۷ مارس برگزاری کنفرانسی در استانبول ترکیه تحت نظارت سازمان ملل است. این نشست به نوعی یادآور کنفرانس بُن است. با این تفاوت که هیئت نمایندگی طالبان به رهبری ملاعبدالغنی برادر معاون رهبری طالبان، در این نشست حضور خواهد یافت.
روسیه نیز درتوافق با طرح صلح، اعلام کرده است که بزودی کنفرانسی در مسکو در همین راستا برگزار میکند.
کنفرانس استانبول همانقدر علیه منافع عالیه مردم افغانستان است که مذاکرات دوحه بود. هر دو در یک راستا و طرحی علیه منافع مردم أفغانستان، باج دهی آشکار به اسلام سیاسی نوع طالبان و بی مسئولیتی عامدانه در قبال فاجعهٔ شومی که دارند رقم میزنند.
قرار است، هیولای طالبان را با دسیسه و نیرنگ به نام "صلح" بر جامعه مسلط گردانند. بیست سال حاکمان فاسد و تبهکار، از کرزی تا اشرف غنی و دهها باند و مافیای مرموز پیرامونشان آنقدر زخم بر جامعه زدند تا راه بازگشت طالبان هموار شود.
برای مردمی که زیر دست و پای مافیای احزاب جهادی و تکنوکراتهای قومگرا، نه روی جمهوریت دیدهاند نه از عدالت و آزادی بهرهای بردهاند، هنوز وقت باقی است تا عرضاندام کنند. به خیابان بریزند! آلترناتیو انسانی خودشان را عرضه کنند و همه بساط این غوغای توحش را به هم بریزند. زنان باید در صف مقدم این اعتراض، رهبری آن را به دست بگیرند. نه طالب ریشه در اعماق جامعه دارد و انتخابات بردار است و نه مشتی فرومایهٔ نان به مزد به نام حاکمان کنونی تابع رأی اکثریت جامعه زخمی و گرسنه افغانستان است!
آنچه حقانیت دارد و باید قدرت را بدست بگیرد عدالتخواهی و برابریطلبی است. آنچه جامعه مصیبتزده افغانستان را از این کابوس وحشت نجات میدهد عرضاندام همین نیرو است. فردا دیر است!