ارجمندی فرزاد مجیدپور پس از درود!
شما برایم نوشتید؛
محمد اسماعیل اکبر در صفحه ۳۳۲ جلد اول کتاب خود زیر عنوانی «سرگذشت و چشمدیدها» چنین مینویسد:
"این بار سوم بود که من به فیض آباد میامدم. بار اول با انجنیر بدیع الزمان، بعد از آنکه چهارنفری پیاده از فرخار به کشم و از آنجا با انجنیر بدیع مریض شده بود، با موتر به فیضآباد آمده بودیم. باردوم با پساکوهی از آلتن جلب که
شبی در دریای کوکچه توقف کرده و بعد به «سبز بهار» و از آنجا از طریق کورهراههای کوهستان به ارگو و از آنجا به فیضآباد آمده بودیم. در آن وقت هنوز اختلافات به جدایی نیانجامیده بود. اما انعکاس آن میان ظاهرحاتم و پهلوان قیام موجب ناراحتی گردیده بود و چند نفر دیگر از کدرها نیز به ماجرا کشانیده شده بودند."
میخواهم، درباره بخشی از نوشتهی شامل گیمه محمد اسماعیل اکبر- اینجا میگذارم، لطفاً روشنی اندازید. "در آن وقت هنوز اختلافات به جدایی نیانجامیده بود. اما انعکاس آن میان ظاهرحاتم و پهلوان قیام موجب ناراحتی گردیده بود و چند نفر دیگر از کدرها نیز به ماجرا کشانیده شده بودند."
اندکی به گذشته.
متن ارسالی شما را قبلاْ درسلسله نوشته های محمد اسماعیل اکبر(با تاسف اکنون در قید حیات نیست) نخست در فیسبوکش و پس از آن درچندین سایت و تارنما مطالعه کردم. فکرم این بود، پس از بازنگری ادبی و محتوای در قالب کتابی نشر خواهد شد. اما مرگ (۴ قوس ۱۳۹۴ خ) ایشان (اکبر) را مجال نداد و بخشهای باقیمانده، توسط ارجمندی او دنبال گردید و سرانجام بدون بازنگری ادبی و محتوای در دو جلد سال ۱۳۹۵ خ به چاب رسید.
خوانش متن،و تبصره برمحتوای نوشتۀ
صفحه۳۳۲ جلد اول کتاب اسماعیل اکبر:
۱. متن: "این بار سوم بود که من به فیض آباد میامدم"
تبصره: سفر سوم ایشان معلوم نشد در کدام سال، فصل، ماه و روز به فیض آباد مرکز ولایت بدخشان صورت گرفت، چه مدت را دربر گرفت و پروگرامی کاری اش شامل کدام مناطق بود؟
۲. متن: "بار اول با انجنیر بدیع الزمان، بعد از آنکه چهار نفری پیاده از فرخار به کشم و از آنجا با انجنیربدیع مریض شده بود، با موتر به فیضآباد آمده بودیم."
تبصره: از جمله چها نفر دو تن (اکبر و بدیع) و هویت دو تن دیگر روشن نشد که کیها بودند. تاریخ سال، فصل، ماه و روز معلوم نیست. همچنان سرانجام مسیر کاری و مدت این سفر مجهول باقی ماند. (۱)
۳. متن: "باردوم با پساکوهی از آلتن جلب که شبی در دریای کوکچه توقف کرده و بعد به «سبز بهار» و از آنجا از طریق کورهراههای کوهستان به ارگو و از آنجا به فیضآباد آمده بودیم."
تبصره: در این سفر نیز، تاریخ سال، فصل، ماه، روز و مدت سفر و مسیر سفر الی ختم ناروشن است.
۴. متن: "در آن وقت هنوز اختلافات به جدایی نیانجامیده بود. اما انعکاس آن میان ظاهرحاتم و پهلوان قیام موجب ناراحتی گردیده بود و چند نفر دیگر از کدرها نیز به ماجرا کشانیده شده بودند."
تبصره: "آنوقت اختلافات به جدایی نینجامیده بود". معلوم نیست چه زمانی و کدام زمان، در حالیکه؛ اختلافات از زمستان۱۳۵۴ خ آغاز و مدت ها دوام کرد. اوج اختلافات تاریخ۲۰عقرب ۱۳۵۵ خ به تصامیم کنفرانس شهرتالقان حرفه ای ها (در غیاب رهبری دایر شده بود) می رسد و زمینه های جدایی پس از نشست وسیع کدرها به ابتکار بدخشی در خانه ظهوری تشدید گردید و با مرگ قربان محمد پساکوهی اول سنبله ۱۳۵۶خ رسماً عملی گردید.
اما واضیح نگردید، منظور ایشان (اکبر) کدام مقطع زمانی این مدت (زمستان ۱۳۵۴ تا اول سنبله ۱۳۵۶ خ) می باشد. همچنان از کدرهای که گویا پای آنها توسط حاتم و قیام به ماجرا کشیده شد نامی نمیبرد. مجهولی در مجهولات در ذهن خطور میکند.
پسمنظر جدایی:
یک.
حادثه زودهنگام دروازها۲۰جوزا ۱۳۵۴ خ به رهبری مولانا باعث آغاز و ۱۵ اسد ۱۳۵۴ خ رزمندگان با جانباختن دو تن گرفتار شدند. پا به پای گرفتاری آنها، طاهر بدخشی و تنی چند از اعضای رهبری سازمان بدخشی نیز زندان رفتند و تعدادی از جمله طاهر بدخشی در اتاق های مجردی و بدون رابطه منظم به بیرون زندان را تا آخیرحوت ۱۳۵۵ سپری کردند. زندانی شدن برسته ترین اعضای رهبری دشواری های را بر سازمان بدخشی در آن برحه زمانی تحمیل نمود.
دو.
در غیاب بدخشی و جمع اعضای رهبری در زندان، بگو مگو در میان کادرهای بالایی آغاز و به صفوف کشانیده شد، مدتی سازمان مصروف این بگو مگو به سر برد.
سه.
برای بهبود کارهای سیاسی، تشکیلاتی و رفع خلاح رهبری (اندکی هم شده باشد) تعدادی از کادرها در اوایل خزان ۱۳۵۴ خ در شهر کابل گرد هم آمدند و کمیته اجرائیه موقت و سرپرست را ایجاد و پنج تن با مسئولیت انجنیر رشید فرخاری به حیث اعضا انتخاب گردید. با وجود تلاشهای رهبری، مگر؛ بگو مگو و بی سرو سامانی درون سازمانی ادامه داشت.
چهار.
رهبری موقت و سرپرست؛ کنفرانس سازمانی را به تاریخ ۲۰عقرب سال ۱۳۵۵ خدر خانه کرایی بدیع الزمان واقع قلعۀ زمانخان در شهر کابل دعوت نمود. ضمن فیصله های ارزشمند. انجنیر حسن، حاجی نسیم، اسماعیل اکبر، رفیع و ظهوری به ترتیب سه اولی به حیث اعضای اصلی و دوآخری به حیث اعضای علل البدل کمیته رهبری سازمان انتخاب گردیدند.
پنج.
دیری نگذشت؛ تعدادی از اعضای حرفه ای سازمان به پیشگامی اسماعیل اکبر۲۰قوس ۱۳۵۵ خ در شهر تالقان ولایت تخار نشستی را زیر نام "کنفرانس حرفه ای ها" دایر، ضمن تصامیم چند، رهبری انتخابی سراسری را خلع و رهبری این نشست را جاگزین رهبری سازمان شمردند و تاکیید گردید این راز تا مدتها مخفی بماند. تعداد از اعضای نشست کنفرانس مزبور با اعتراض جلسه را ترک و به کابل سفر نموده و رهبری سازمان را در جریان قرار دادند.
الف.
رهبری کابل (انجنیر حسن، رفیع و ظهوری)؛ عاملین اساسی توطیه کنفرانس شهرتالقان از جمله انجنیر حسن را برای خفلت به مجازات های تعلیق چند ماهه و چند ماه از سازمان محکوم نمود واعلامیۀی را به درباره نشر کرد.
ب.
گردانندگان کنفرانس شهرتالقان به پیشگامی اکبر برعلیه اعلامیه اعتراض کرد و بر آن شوریدند.
شش.
بدخشی و بغلانی و تعدادی پس از محاکمه در اواخر حوت ۱۳۵۵ خ از بند رها گردیدند. بدخشی شرایط داخل تشکیلات را برآشفته یافت، خواست منتظر ماند تا مطالعه اش درباره چون و چرایی وقایع تکمیل گردد. هم نگذاشتنش و هم منتظر ماندن را خطر دانیست.
از جمله نامۀ عنوانی حسن جان مشهور به پری و اینجانب که جنبه توصیه داشت به بدخشان فرستاد. ما دو تن را به کابل اظهار نمود. کابل رفتیم (به گمان اغلب ماه ثور۱۳۵۶ خ) و طبق رهنمایی طاهربدخشی روز جمعه هردو پغمان رفتیم، بدخشی با اعضای خانواده اش آنجا بود و نان پخته با خود آورده بودند. بدخشی ما را به گوشه دعوت نمود، آنجا نشستیم. بدخشی می شنید و ما را به سخن گفتن شویق می کرد، خود حرفی نگفت. دانستیم؛ بدخشی پس از مطالعه و پی بردن به کنه ماجرای جاری، حال با محتوای نوشته قبلی خویش همآهنگ نیست. توصیه نمود پی کار خود باشید.
به اینجانب وظیفه سپرد، فردا با مولاداد (ملا ظاهر) خانه اش حاضر باشیم. به ما دو تن وظیفه داد به پکتیا رفته با زیدالله پیوند درباره رویدادهای جاری صحبت نماییم و سفارش بدخشی را برایش تفهیم نمایم. چنین کردیم و در بازگشت به بدخشی از چگونگی اجرای وظیفه خود گذارش دادیم، هردو بدخشان برگشتیم.
هشت.
اواخر جوزا یا اوایل سرطان عبدالحی خان نزهت با هدایت بدخشی فیض آباد آمد و پس از تفاهم با حسن جان و اینجانب، نشستی در مهمانخانه صوفی عبدالرشید خان دعوت گردید. برعلاوه اعضای دعوت شده ها تعدادی از متعلمین لیلیه را محمد ظاهر حاتم به نشست آورد. خلص، بحث ها غیر معمول (یکی موضوع غیر واقعی مطرح میکرد و دو و چند دیگر شهادت غیر واقعی می داد) اینجانب منحیث یک تن از حرفه ای (تقریباً مادام العمر) وضاحت می دادم که چنین نیست. نا جوری مسئله بجای کشید. مولاداد، رنجبر و اینجانب نشست را به آرامی در نیمه شب ترک کردیم. امید عبدالحی خان نزهت عامل پیام بدخشی، جریان آن شب و کارکرد نشست مذکور و پیرامون آن را بنویسند.
نه.
بعد از تلاش پیگیرو فراهم سازی ذهنیت دوطرف منازعه، بدخشی نشست وسیع اقناعی کدرها و رهبری را درماه سرطان ۱۳۵۶ خ درخانه کرایی ظهوری دعوت نمود. در بخشی از کار نشست، بدخشی اعضای جدید اصلی و علل البدل کمیته رهبری و کمسیون نظارت سازمان را به نشست مزبور پیشنهاد نمود و به اکثریت نزدیک به کل آرا به تصویب رسید. پساکوهی رو به بدخشی نمود و گفت: شما وعهده داده بودید که اعلامیه مبنی برمجازات ما را در این جلسه رد مینماید، اما چنین نشد. بدخشی اندکی با تندی پاسخ داد. قربان عزیز، همین که دوره تعلیق - تعلیق شده ها تمام نشده و آنها در کمیته رهیری و کمیسون نظارت عضویت پیدا کردند به چه معناست؟ کاغذ بهتراست یا تطبق محتوای کاغذ... جلسه با تعهد خاتمه یافت.
ده.
مرگ ناگهانی قربان پساکوهی؛ قبل از عملیات استخوان داخل دماغ؛ سخت آزارش می داد و در شفاخانه های رسمی بنا به اینکه غیر قانونی زندگی می کرد و تحت تعقب پولیس قرار داشت ناممکن تشخیص گردید. تصمیم برین شد تا در کلنیک شخصی در ساحه کوتی سنگی عملیات صورت گیرد. از اینکه بشیر بغلانی با داکتر مزبور شناخت قبلی داشت با معرفی ایشان دردهه اول ماه سنبله ۱۳۵۶ خ به کلینیک مراجه نمود و بدون تیست، پنسلین تزریق گردید، با تاسف به کوماه رفت و همانجا جان سپرد.
مرگ قربان چاقوی اسماعیل اکبر را دسته داد به تبلیغات دامنه دار پرداخت و سرانجام سازمان بدخشی در حضور ایجادگرش (بدخشی) به انشعاب کشانده شد.
نوت:
پاسخ به پرسش شما ارجمندی فرزاد: شش میل سلاح ملکیت سازمان نزد اینجانب امانت بود. آنها جهت تمرین و آموزش استفاده می شد. در جریان ناخوشی ها دو میل آن را ظاهر حاتم از من خواست، راستی نپذیرفتم؟!... از این بابت اندکی از من رنجیده بود، اما به رخ هم نمی آوردیم (سلاح های مزبور در سال ۱۳۵۶ خ به کابل انتقال و با رهنمایی حکیم شفق به بشیر بغلانی تسلیم گردید). هیچ بگو مگوی خارج از چوکات بین ما دو تن (حاتم و قیام) صورت نگرفته بود. اما بحث و دیدگاه متفاوت امریست طبعی و پذیرفتنی.
توضیحات:
(۱)؛ سفر مشترک (انجنیربدیع، اسماعیل اکبر و حکیم شفق سه تن بودند، شبی را در مهمانخانه پدری گذراندند. بدیع از من خواست "اگر پراهن تنبان باشد ببپوشم و پیران و تنبان مرا جیه (مادر) مشترک بشوید" پیراهن و تنبان شهری خود را برایش اوردم پوشید، اندکی کوتاه بود. پراهن و تنبان او (تیکه سانی و فرسوده بود) را به خانه بردم تا شسته شود. صبح چای را با هم نوش جان کردند. خانه رفتم و برگشتم که نیستند. فکر کردم برخواهند گشت، چنین نشد.
چهارسال و اندی قبل بدخشان بودم، همراه آمیرترافیک، ناظم خان، نورالله باقی و...تالقان رفتیم. ضمن دعا و فاتحه چند جای، به عیادت انجنیر صاحب بدیع به خانه اش رفتیم. بی حال در بستر بود. جز چشمش در گردش بود و بس. به شوخی داستان سفرشان را به فیض آباد و ربودن پراهن تنبان شهری و گذاشتن پراهن تلتک خودش را به شوخی مطرح ساختم. دهنش با خنده واز گردید، دیر جمع کرده توانیست و این علایم ناشی از تصدیق آن رویداد بود. اگر جناب جنرال ناظم و یا جناب سمتی آن تصویر را نزد خود داشته باشند. در بخش کامنت ها بگذارند، تا تصدیق قول شده باشد.
نوت:
مجموع آنچه گفته آمدیم قابل شرح، بست و تفسیر می باشد. در فرصت دیگر. یاهو. .
تصویر: دره ورزاب تاجیکستان، زمان ۲۱/۲/۱۳۷۶ خ. ظاهر حاتم، شاه عبدالله یمگی و اینجانب قیام الدین قیام.