تکیه بر زور بیگانه

"چه نباید کرد" سوم ، "تکیه به قدرت خارجی" بود . 
" پردی کټ تر نیمو شپو وی ."
تبصره :  کار تکمیل این نوشته زیر عنوان بالا را به نیمه رسانده بودم که رویداد های خونین اخیر در کشور شدت یافت و انگاه به سبب پیوند نزدیک موضوعِ مطالعه و تحولات جاری ملزم به ویرایش و ادامه نوشته با نوعی داد و

گرفت یا  اثر پذیری و اثر گذاری گردیدم . اگر خواننده محتوای متن را اندکی فرارونده تر  از آنچه  عنوان بالا تداعی میکند ، یافت ، از  سردرگمی احتمالی این نا هماهنگی از آنها پوزش میطلبم . 
در بحثِ تکیه به قدرت بیگانه ، مشاهده و لمس آثار ویرانگر و درشت و مخرب اینگونه وابستگی  بر پیکر  میهن و روح و روان هم میهنان و عمومیت داشتن آن در حوزه های روابط و مناسبات قدرت  ، احتمال دارد  در نگاه اول در  ناظر ، سبب ایجاد این تساهل و تصور فریبنده شود که بگوید  " عیان را چه حاجت به بیان است "  و آنگاه بی دغدغه از کنار آن بگذرد . این تصور  و تسامح و اسانگیری حاصل یک ابهام ذهنی است نه انعکاس روشن  یک  واقعیت . هنگامیکه به قضیه از  این پهلو  توجه  شود که در روابط سلطه  ، یکی از آماجهای کار سلطه گر ، عادت دادن زیر سلطه به فعل پذیری است و در عین حال هرگاه موافق باشیم  که عادت به فعل پذیری  بدتر  از  ذات  فعل پذیری است  ؛ در اینصورت بی تفاوتی و سطحی نگری و نگاه عافیت طلبانه به اصل وابستگی ، از جانب هر مدعی کار  و  خدمت به  جامعه  ؛  در قلمرو   بی انصافی های  نابخشودنی جا میگیرد . از اینرو، از راه فایده تکرار و در ادامه کار های انجام یافته در گذشته ، میتوان گفت در موقعیتی نیستیم که از تلاش برای برجسته ساختن و تبلیغ و عمومیت بخشیدن  اجتناب از تکیه به قدرت خارجی و به تبع ان اجرا و انجام ماموریت ملی استعمار زدائی در نظر و عمل باز  ایستیم . کما اینکه ، استعمار و مستعمره ، استعمارگر و استعمارزده با تمام تبعات ان ، عینیت های ملموس گذشتهِ حداقل یک قرنه و کنونی جامعه استعمار زدهِ ما هستند. 
پیرامون محور فعال استعماری  یعنی غرب با محوریت ایالات متحده که  اداره جدید در قصر سفید به ریاست آقای جو بایدن در ادامهِ شعبده بازی های ماجراجویانه آقای دونالد ترامپ ، ماموریت  دشوار ِ جلوگیری و یا به تأخیر انداختن انقباض و انحلال آن نظامِ در واقع بی نظم را عهده دار شده(خوک وار چریدن و آماسیدن 1% ها نظم نیست)  ، تا حالا ، حرفهایمان را  در حد لزوم ، گفته ایم . تلوحاً تاکید میکنیم که اقای بایدن ظاهراً در یک ماموریتی دشوار در افغانستان ، با رهنمودی هم شهید هم غازی و هم زنده به خانه برگشتن در دست ، باید از هفت خوان رستم بگذرد . گواه اینکه ، در نقشه راه ترسیم شده برای او ، اقتدارگرایی رهنما و تضاد منافع اصل بنیادی است و در نقشه های از این دست ، اگرچه بهای ضایعات محتوم این ضدیت ها را ، بیشتر آسیب پذیرترین ها یعنی زیر سلطه ها ، اکثراً به قیمت جان و مال خود میپردازند ؛ ولی بنا بر تجارب گذشته و عینیت ها و پویایی های تازه و نو ، حاکی از عرض اندام رقبای پُر اشتهای تازه دم استعماری آسیایی را که در چشم انداز داریم ، بیانگر  اند که آتش افروزی استعماری سرانجام دامنِ سلطه گران گردن کلفت و قلدر آمریکایی-انگلیسی را نیز فرا گرفته و این آتش سوزی تا زمانی که زورگویی سرمایه داری جهانی در مقابل جمعیت  99% ها و طبیعت پیرامون ادامه دارد، هرگز خاموش شدنی نیست . این قانونمندی قدرت است.  نظم نوین جهانی که بتواند جلو انفجاری شدن اوضاع جهان را بگیرد ، ابداً نمی تواند تولید سرمایه داری وحشی جهانی باشد .
و اما اذعان به شکست و فرار غربیها از افغانستان با وجود دود و آتشی که دامن گیر انها بوده ، نه تنها از صداقت انسانی سرچشمه نمی گیرد بل با دروغ و خدعه و نیرنگ های پلید استعماری توأم میباشد . اشغال دوم افغانستانِ له و کوبیده شده زیر چکمه های خون الود روسها و حزبی های وابسته به مسکو از یک طرف و به نمایندگی چاکرانه از  سرمایه داری وحشی جهانی حاکمیت پاکستان به ویژه بازوی عملیاتی استخبارات نظامی انکشور از جانب دیگر را ،  غربی ها با یک ترفند و تناقض گویی آشکار در هدف ظاهری (پوششی) و باطنی (اصلی) ؛ و بنا بر ان یک دروغ  خونین  مستمر  و بلا انقطاع  بیست ساله  اغاز  کردند . جنگ  تروریسم . این دروغ باید برای گرفتن مجوز  و دستاویز  از مردم در جامعه های غربی ساخته و پرداخته  و با کمک های مالی مزین می شد . این مساله ، برای استعمارگران درد سر ساز شد . به این توضیح که از یک طرف باید با طالبان دست پرورده  تظاهر به جنگ میشد و  از  جانبی برخلاف عادت  به دزدیدن از مستعمره ، تظاهر به کمک می نمودند . از اینرو ، در پایان یک فاز خونین تاریخی دیده میشود که شکست استعمار در افغانستان یک شکست شرمسارانه  اخلاقی- و تا حدی سیاسی- استعماری است نه نظامی . در اینجا نمی توانیم به معنای متعارف کلمه از جنگ حرف بزنیم . برجسته ترین شاخص جنگ دو طرف و موضوع جنگ میباشد . اگر با این حرف حق و راست موافق باشید ، در این صورت سوال اساسی این میشود که امریکایی ها یا ناتو در افغانستان در این بیست سال گذشته  در کشور ما با کی ها جنگیدند ؟ اگر گفته شود با طالبان ، گوینده همان دم دروغی فجیعی گفته است . زیرا طالبان نه از 2001 به اینسو بلکه از شش سال قبل از  ان، برای منافع ناتو یی ها عرق ریزانه خون می ریزند و خون می ریزانند . چگونه ممکن است با کسی که برای شما میجنگد، بجنگید ؟ این بحث مملو از ابهام ها و دروغ ها را دوباره و یا شاید چندباره در بخش های بعدی نوشتهِ حاضر دنبال می نماییم .
در قضیهِ پیامد های اشغالِ رسمی و قانونی کشور ما اگر نقش فعال زائده و کِلک ششم استعماری یا کشوری بنام پاکستان را برای یک لحظه از محاسبه کنار بگذاریم ، ضرور است  تا  از  وضعیت مال شریک جانِجانی آمریکایی ها ، یعنی  انگلیسها ( نمیدانم لقب روباه پیر به انگلیسها را کی ارزانی داشته و چه وقت وارد ادبیات سیاسی استعمار زده ها گردیده اما هرکه بوده ادم با ذوقی بوده است)  -  تا حدودی به نمایندگی از  " اروپای پیر " -  و نقش آن  در جنگ تحمیل شده  بر کشور  ، تصویر روشن داشته باشیم . از طریق این شناخت -اگر بد تان نه آید و سنگ دلانه نباشد - میتوان با یک تیر دو فاخته شکار کرد . توضیح اینکه ، تجاوز پاکستان بر  افغانستان در نقش چوچه استعمار ، هر چند حاوی تمام خاصه های استعماری ، بشمول دزدی ها و شطارت ها و گستاخی ها و شیطنت های خونریزانه است ، باین وصف ، باوجود اینکه اسم سرلشکر متجاوز  و خونریز خود به افغانستان را نیز هیبت الله انتخاب کرده اند ، دیده میشود از ترسِ هیبت دست و پنجه نرم کردن آشکار  و علنی و مستقیم با مردم افغانستان ترجیح داده اند ، در رکاب انگلیس- آمریکا ، بخصوص بریتانیا کبیر ! پا در نقش پای رنجیت سنگ ها گذاشته ، با بستن شمشیر از رو ، گِره های کور فاجعه در میهن ما را پیوسته و همواره  رقم زند . به همین دلیل من فکر میکنم در  تاریخ  چند سال اخیر نیز ،  دست انگلیسیها  آلوده تر  از  دیگران  به  خون  مردم  افغانستان  است . در حقیقت افغان ها با سپر نمودن سینه ، همزمان با فداکاری و ایثار برای نجات وطنشان ، پاکستان این نوچه انگلیسی را نیز از بلعیدن توسط افعی سوسیال فاشیزم روس و  غرق شدن در بحر هند نجات دادند . گزافه و بلوف نیست. شواهد داریم . دشمن بزرگ بینی و رویین تن پنداشتن خصم  را میتوان نوعی  ماجراجوی  پسیف قلمداد کرد . تاریخ دقیق اصابت چند عدد "سکاد" روسی بر مناطق حساس در پاکستان  با پیامد "نرمش قهرمانانه" چودری های لافوک و محیل را بیاد بیاورید . در جانب مقابل نیز "قشون سرخِ"کشور کبیر شورا ها ! با فعال شدن "ستنگر" های آمریکایی سرانجام به میانجیگری ملل متحد مشتاق و  به تمکین وادار گردیدند . ماحصل کلام اینکه : با اطمینان میتوان گفت هرگاه هموطنان بگونه همگانی و سراسری ،  یکصدا به حیوانات درنده واریز شده بیگانه در سرزمین دوست داشتنی آزادگان ، عاقلانه و عصیانگرانه تشر زنند ، باور داشته باشند، محال است که  از ذهن این خزنده های زهری و حیوانات درنده ، در راه فرار از مامن مان ، حتی برای  یکبار و یک لحظه جرئت به عقب نگریستن خطور کند . مشکل موانع بر سر راه  این همصدا شدن ها است  که ایجاد کرده اند . بکوشیم این موانع را با مدد جامعه شناسی علمی – تاریخی-سیاسی شناسایی و تشخیص و آسیب شناسی نماییم . تلویحاً یادآور می شوم ، بنابر  برایند جستجو ها و تلاش های متکی به تجارب موفق تا این زمان ، بیان "آزادی و استقلال" به مثابه "اندیشه،روش و هدف" سیاسی-فکری مانع زدأ و رهنما ، نه تنها رهاورد و ارمغانی است به جامعه جنگ و بحران زده ما بلکه این انتخاب به بشریت گیر مانده در مناسبات فرسایشی روابط قوا که با بیان های قدرت در سر ، جهنم روی زمین  را همه روزه با گذار و عبور از بد به بدتر  با سرانجام بدترین ها را به قیمت گزاف تجربه میکنند؛ با نوید و ارمغان همراه بوده میتواند . خلاصه اینکه ، با  اتحاد بر محور آزادی و استقلال و یا محوری که در دامان سخاوتمندانه ان در کنار امکان پی ریزی شالوده رشد جامعه بر میزان عدالت  ، حتی برای اولاد گمراه و نادم مادر وطن نیز  پناهگاه مساعد و امن زیست انسانی (نه صدرنشینی) سراغ و رفع مشکل و ترمیم آسیب کرد .
به این ترتیب ، بهتر است نخست وضعیت سیاسی- اقتصادی امروزی شریک نزدیک امریکایی ها یعنی بریتانیا کبیر !، به مثابهِ متکای لق و  پوسیده حاکمیت های  بیست سال گذشته کشورمان را ، از  قلم یک ژورنالیست  با اعتبار  انگلیسی از لابلای آخرین نوشته اش در مورد مرگ پرنس فیلیپ برای هدف مورد نظر خود- معرفی انگلستان به مثابه یکی از شرکا در ساختار تکیه گاه خارجی رژیم تک پایه و تعمد نهفته در عقده گشایی ناشی از شکست های سیاسی ، اقتصادی ، اخلاقی امپراتوری انگلیس ، در مورد میهنمان - بشناسیم و بشناسانیم . زیرا ، اگر صحیح باشد که تلاشگران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی سازندگان راستین جامعه ها و تمدن های انسانی هستند ، درست تر اینکه ، همین گروه های اجتماعی هستند که هنگام ظهور خطر ، آخذه های تخصصی شان سریع تر از دیگران فعال و انگاه خبر زوال جامعه ها وتمدن ها  و یا برعکس را جذب و تحلیل وبعد هشدار و یا پیام می فرستند .  
"پولی توین بی"  ژورنالیست انگلیسی در نوشته اخیرش گوئی از  به دوران افتادن "غریزه مرگ"  در کالبد و شراین شریک نزدیک اروپایی ای امریکائی ها -انگلیس ها – خبر داده و به استناد دو کودتا در تاریخ معاصر انگلستان  یکی کودتا اقتصادی مارگارت تاچر بسود سرمایداری وحشی جهانی و  دومی کودتای برگزیتی جاده صاف کن ناسیونالیزم  مهاجم انگلیسی ، تجزیه بریتانیا کبیر  با جدا شدن اسکاتلند و ایرلند شمالی  _ به زعم مترجم ، میتوان ولز را نیز بر آن افزود _ پیشبینی میکند . پولی توین بی از گستردگی فساد در اداره بوریس جانسون و قبل از او فساد پیشه گی دیوید کامرون(1) و علاوه بر اینها متوجه شدن مردم ایرلند شمالی به این مطلب که در معامله برگزیت سرشان کلاه رفته است(2) ، نتیجه میگیرد که بدون بکارگیری تغییرات عمیق سیاسی در انگلستان ،  ملکه انگلیس در آخر عمرش شاهد تجزیه کشورش خواهد بود .
این بیان نامه اوضاع انگلستان از  ما  نه ، بل از یک نویسنده انگلیسی آقای توین بی _ است که ما انرا برای بیان مقصد و اثبات ادعای خود یا  برملا ساختن پوسیدگی و لق بودن متکای امریکایی-انگلیسی خارجی  حاکمیت گمراه و تک پایه تحمیل شده بر خود ، و تاوان و خساره و خطری که از تکیه نمودن به چنین کشوری بی ثبات و نا استواری که بعلاوه تاریخ دشمنی دیرینه شان با مردم این سرزمین ، تاریخچه شقاوت ایستادگی خیره سرانه  در کنار طالبان و کمک به برنامه های قومی -دینی ضد ملی و ضد مردمی و ضد دینی انها و از این طریق حذف مطالبات اصلی و اساسی مردم ما -شامل صلح و آزادی و استقلال و زیست در رفاه- را نیز در کارنامه سیاست خارجی خود داشته و دارد ، به معرض مطالعه و قضاوت خواننده قرار دادیم  . 
حالا که از  ترکیب مصالح قسماً نامتجانس سازنده تک پایه خارجی رژیم بریده از مردم (پاکستان، انگلستان،امریکا) تصویری حاصل شد، به کنکاش در خط اجتناب از وابستگی ادامه میدهیم . میدانیم ماورای ملی ها ، اجندا های اختصاصی-ترکیبی ظاهراً پیچیده ؛ وابسته سازانه خودشان البته از راه های سیاسی-مالی- اقتصادی-نظامی ... ، را دارند .  عنصر پاکستانی تک پایه رژیم  تا کنون توانسته است همچو سلطه گریِ در سایه ، نزده بار حامد خان کرزی را به دربار خود ، در حقیقت بارگاه ای اس ای احضار کند . منظور مان همان کرزی خان است که در مقام زمامداری این کشور ، در حالی که برادرش را در جنگ مافیا ها توسط باند مافیا مواد مخدر  پروکسی های پاکستانی مشهور به طالب ، نیز از دست داده ، و تاهنوز این کُند ذهن اقتدارگرا ، جانیان قومی- دینی مواد مخدری طالب را برادر می خواند و می شناسد ؛ به اشاره استعمارگران نام تاریخی کابل از میدان هوایی کابل حذف  و  میکوشند نام این  نراد سیاسی را جایگزین آن نام  تاریخی سازند . به نظر من از نگاه شدت ضربه به تاریخ و فرهنگ این سرزمین ، این بدعت استعماری هم وزن تخریب مجسمه ها بودا است . در حاشیه یادآور شوم ، در حالی که  خود آقای کرزی اگر با صداقت و راستی اندک آشنایی بهم رسانیده  باشد به این افتضاح آفرینی کاذب ، اگر نه از شرم در ظاهر (باور ندارم کرزی شرم  را که از نظر مارکس احساس انقلابی است ، بشناسد)  ، در دل باید بخندد و آن را نکوهش کند . اما عقل بستهِ  قدرت محور آنهایی که بر بنیاد ثنویت دو محور کار میکند ،  کَر و گُنگ و کور بوده ، طوریکه صاحبان چنین عقل ها صاف و ساده دون کیشوت وار مسخره شدن خود را افتخار تصور کنند . به باور ما همان گونه که نام زیبای ننگرهار تحمیلاً   تړون ښار بدخیم نشد ، این تمسخر گستاخانه و تحمیلی نیز هر گز جا نخواهد افتاد . یادآور می شویم که ما در گفتنی های مان پیوسته از یوم البدتر  جاییکه  که اندیشه جبر باوری و قدرت مداری آنجا اصل رهنما است ، هشدار هایمان را گوشزد نموده ایم . اینک ، در امتداد ان هشدار  ها ، یک مقایسه تجربی  به امید باز شدن پُرشمار اذهان سنگک شده ، از اثر زور زدگی را ، البته برای عطف توجه خواننده تکرار میکنیم . وقتی آقای کرزی نزده بار به بارگاهِ ای اس ای خفتبارانه  احضار  می شد ، مردم حداقل هر بار از رفتن و برگشتن او رسماً اطلاع می یافتند . و یا ، اگر در  آغاز کارِ آقای کرزی در ترکیب حاکمیتی که او در راس آن بود ، در غلغله و ازدحام سرسام آور جواسیس بدنام چندین سره بومی اجیر شده توسط استخبارات بیگانگان ، همدوش جواسیس بیگانه ، یعنی عناصری با شناسنامه های آی اس آی و سی آی ای و ام ای سکس و موساد و واواک و کی جی بی و ... علناً در سرجیبی های شان ، در جلسات رسمی دولت حضور می یافتند ، حداقل چند نفر اولاد آدم با وفاداری نیم بند به مام وطن را نیز سراغ گرفته می توانستی(5) .  حالا ، حالا  و در چند سالی که "متکا " خارجی رژیم ، بر علاوه گسترانیدن سایه شوم و سنگین حاکمیت قلابی ، بار و وزنِ منت و احسان انتقال شعبده بازانه قدرت از کرزی به غنی را نیز بر شانه های زله و خسته مردم به نام دموکراسی انبار کرده اند ، ببینم وضع از چه قرار است و چه می گذرد ؟ 
عرض شود ، وقتی رئیس جمهور بد زبان و عقلاً  جن زده(مجنون) و دیوزده (دیوانه) و بدتر از ایندو زور زده  - زندانیِ  زندان قدرت و خمار شهرتِ نابغه درجه دوم جهان بودن ! – بی اعتنا به نگاه های حیران و مضطرب و نگران هموطنان ، اخبار اکثراً درست رادیو بازار ، در مواردی نظیر دیدارِ  غیر عرفی و بیگانه با موازین دیپلماتیک بارِ  اخرش  با کرنیل و جرنیل پاکستانی با شیوه و سیاق فلم های پلیسی در هواپیما انهم در قلمرو بیگانه – را مانند حیاتی ترین مسائل پاسخ طلب و قابل بررسی ، با تمارض به ناشنوایی ، با توطئهِ خبیثه سکوت برگزار  میکند ؛ نباید انگشت حیرت به دندان گزید ! از  رویداد سفر جرنیل پاکستانی با چوب دستی اش که اغلباً برای تهدید خلاندن در چشم و یا کوبیدن بر فرقِ چیغوک ما می شود بکار  رود ، یکجا با همیار انگلیسی اش ، آنچه به اطلاع  مردم رسیده  تنها مُهر  شرمسارانه و سنگین سکوت بر لب بوده است . ( این روز ها عقب نشینی ها در برابر طالبان را به ان دیدار  وطن فروشانه  پیوند  می زنند ) . اینها را بخاطر داشته باشید تا به ادامه کند و کاو در گذشته ، وجوه بیشتر ضد ملی بودن تکیه بر بیگانه ، که یکی از مسائل اساسی دشواری حیات امروزی جامعه ملی ما را میسازد را پیگیری کنیم . 
 قدرت زده ها و سلطه پذیری :
سیاست پیشه های که از راه گردن نهادن به سلطه یعنی سلطه پذیری ، همکار سلطه گر - طبعاً بر ضد زیر سلطه ها- میشوند ، عجیب مخلوقاتی شی مانندی اند اینها . چرایی عملیه تبدیل این سیاسی ها ، به شی یا اشیا را در متن فعل و انفعالات جاری کشور جستجو ، شناسایی و دریابیم . 
عنصر مشترکی که در انواع روابط سلطه اعم از رابطه بین دو شخص ، رابطه فرد با اجتماع ، رابطه یک جامعه با جامعه دیگر ، رابطه انسان با طبیعت و حتی در رابطه انسان با خودش به محض برقرار ساختن رابطه ای قوا ظاهر  و هماندم به تخریب آغاز میکند ، عبارت از عنصر  نیروی تغییر جهت یافته در تخریب یعنی زور یا قدرت(force)  است . اگرچه زور گفتن انسان با خودش در سیما های گوناگون مانند خودخوری ، مصرف دخانیات، زنبارگی ، دروغگویی و بداخلاقی های دیگر ، ممکن آسیب های شدید اجتماعی  بار آورد ، مگر با حجم آسیب و زیانی که حاکمان(نخبه سیاسی ها) یک کشور از راه ایجاد روابط قوا با اتباع در جامعه و با همان تناسب با کشور ها و جامعه های دیگر ببار می آورند ، از نظر کمی و کیفی قابل مقایسه نیست . عرض شود ، در رابطه سلطه قرار گرفتن یک حاکمیت بلافاصله مدار بسته ایجاد میکند که در داخل ان مدار استبداد فراگیر و ملزوم ان فساد همه گستر ، بنابر آنچه از تایخ جامعه ها آموخته ایم جامعه ها را به کام بیماری گسست و انفصال با سرانجام مرگ سوق میدهد . سخن گفتن از تلاشی جامعه های زیر سلطه ، بر همین مبنا است . بخوانیم : " در جامعه های زیر سلطه دولتها کارفرمایانی هستند که نیرو های محرکه خارجی و داخلی را در جهت متلاشی کردن همه جانبه ملتهای خود بکار میبرند" . جامعه بسته ، متصلب و وابسته ما با ساختار کهنه سخت جان و مقاوم در برابر تحول پذیری ، در تاریخ معاصر از نیم قرن به اینسو در چنین موقعیتی قرار گرفته است . به زبان ساده در حاکمیت های سیاسی نیم قرن گذشته ای ما حاکمان برای حکومت کردن بر مردم ، به حاکمیت  بیگانگان برخود، تسلیم و مداربسته استبداد توتالیتر را به زیان ازادی تکمیل و با انباشت  و تراکم فساد در این حصار ،  از تحول پذیری جامعه جلوگیری کرده اند . این رسم پلید دوستی و تکیه به بیگانه و دشمنی و بریدن از مردم ، عامل اصلی وضع فاجعه بار کنونی است . دور نرفته ، از این دیدگاه  در لجن قدرت مداری گیر افتادن فلاکت بار حمار بیمارِ حاکمیت مفسد و اقتدارگراِ فعلی به قافله سالاری ولسمشر ! استحمار شده  اشرف غنی را موضوع نقد و مطالعه قرار میدهیم .  
 اگر تعمد شخصیت سازی استعماری در غلوی تبلیغ  هدفمند و شیطنت آمیز  مغز متفکر بودن آقای اشرف غنی و عرق ریزی نخبه تراشی از همکارانِ سر در آخور استعمار او را نادیده بگیریم ؛ به نظر ما آقای داکتر اشرف غنی و گروه همیار  و هم قماش او را نمیتوان از ان جمله کودن های مادرزاد سیاسی به شمار آورد که در نطفه و در شکم مادر رسم تیشه به ریشه زدن مردم خود را تمرین کرده باشند . ( البته کودن صفت با ابلیس مشرب فرق دارد . تعدادی از مجمع گِرد و نواح او واقعاً سر ابلیس را خارانیده اند) . وانگهی ، فرض کنیم اسناد تحصیلی رئیس جمهور مانند اکثریت نزدیک به مطلق اپراتور های دولتی دولت و  حاکمیتی که او در رأس اش قرار دارد جعلی و تقلبی اهدایی و افتخاری نبوده بلکه آن را به کوشش و زحمت خود بدست آورده است . این فرضیه بما می گوید تا زمانی که عقل اقا در چنبر تضییقی  معاشات دالری بانک جهانی یعنی دانش در خدمت قدرت- یا ضد دانش- در شمایل دالر ، به نفس تنگی نیفتاده ، آقا انسان معمولی و زحمت کش مانند بسیاری های دیگر تشریف دارد . وقتی زور زدگی پویایی اش را  در وجود اماس نمودن ذخایر دلاری بانکی آقا  آشکار میکند و بعدتر با غلیان حُب ریاست و وزارت ، ناشی از خاصه بخود افزایی قدرت ، چشمان عقل او کاملاً کور میشوند ، کار بجای میرسد که رسیده است . یعنی داکتر علوم محمد اشرف غنی میشود برادر مال شریک اما ترسوتر ملا هیبت الله ای که در قاموس این دو عالیجناب ، جمهوریت میشود رخ دیگر سکه امارت و این جفت نامشروع میشوند درنده های افتاده بجان ملت . به آنچه تا اینجا گفته آمدیم باید افزود که ، ما نمی توانیم سیر و استحاله عقلی- هویتی و در نتیجه پرده برداری از چهره کریه و قبیح سیاسی اشرف غنی و اعوان و انصار او را ابتکار خود و امر  نو بدانیم . زیرا هفت هشت قرن قبل از ما مولانا این هشدار را داده است : " علم چو بر دل زند یاری شود – علم چو بر تن زند باری شود " . شیخ سعدی شیرین کلام به نوبه خود بیش از دیگران روی علم بی عمل تمرکز کرده است .  و شاعرترین شاعر زبان فارسی حافظ شیراز در خلال ظرافت های شاعرانه اش نیز . خلاصه ، از پا افتادن و درماندگی خر آسای حاکمیت ، زیر بار سنگین گناه های مرتکب شده در حق مردم این سرزمین ، ریشه شریک در چگونگی زبونی عقلی و دروغگویی حاکمان و مخالفان دارد . حاکمان و مخالفان یکی بنام مردم سالاری و دیگری در پوشش خداپرستی به پذیرفتن ماموریت استبداد توتالیتر و  زور پرستی خونریز چنان سگ صفتانه ، زبونی پیشه نموده اند که باز هم بایسته تر است  تصویر  این حقارت حیوانی را در آینه قد نمای ضمیر شاعر تماشا کنیم : " سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی- تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی" و یا : " همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت - که رقیب در نیاید به بهانه گدائی "  و قس علی هذا .
وضعیت کنونی : ایالات متحده آمریکا و مشاور انگلیسی ان در افغانستان با وجود اتخاذ سیاست جنگ و گریز اغواگر و فریبنده ،  به استانهِ رسوا عالم شدن پا گذاشته اند . استعمار حتی از این رسوایی شرم اور  نیز سودجویی هدفمند با مصرف دوگانه را مطمح نظر دارد . یکی کتمان و ماست مالی زورگویی عریان استعماری به قصد تخدیر ذهنیت جامعه ملی و جامعه جهانی و دومی ، میخواهند با رو کردن همه کارت های بُرد و باخت روی میز ،  کارت اصلی و به زعم خود برنده را چسبیده به سینه نگه دارند . البته برای روز مبادا . قمار سیاسی روش استعماری است . با این شرح حال ، تا این زمان اگر بتوان روی یک دستاورد مثبت وضعِ متحول جنگی در کشور حساب باز کرد ، در داخل بالا رفتن سطح آگاهی توده از عامل و ماهیت جنگ و شناخت نسبی طرف های درگیر بوده میتواند .  امروز اهسته اهسته و اما به بهای گزافی که مردم ما پرداخته و میپردازند ، این موضوع آشکار تر شده می رود که در ایجاد وضع جنگی و ناامنی وفقر و بیماری و استبداد در کشور ، طالبان و حاکمیت با طرز فکر مشترک قدرت باوری ، مکمل یکدیگر و بازو های یک ویرانگر ملقب به استعمار اند .  زمام و مهار ایندو در دست انگلیس – آمریکا و مستخدم پلید منطقوی آنها پاکستان است . این جمع ناجور برای منطقه نقشه های شیطانی-استعماری خود ها را دارند .  اتفاقاً این تحول جاری اوضاع برای سخنگو های بیرون از حوزه قدرت مداری در جامعه و هنوز سرگردان در میان انتخاب این دو بد نیز درسهای آموزنده دارد .
در سیاست کشور های همسایه در قبال کشور  نیز از بارقه ای که از  کاستن آلام و مصائب  روز افزون مردمان این سرزمین  حکایت کند ، نه تنها  خبر و اثری نیست  بل ، در نیم قرن گذشته همسایه ها همواره  به عنوان عوامل  بیرونی - البته بسته به توان ، از یک همسایه تا همسایه دیگر - ، آتش بیار معرکه خونین این سرزمین  بوده اند و این سلسله تا اکنون ادامه دارد . 
ایران : همسایه غربی ما ایران بعد از تجاوز  و اشغالگری روسها یک فیصدی قابل ملاحظه مهاجرین افغان را که از سبعیت و شقاوت و بیرحمی روسها و حزب وابسته به روسها ، ناگزیر از ترک وطن و مهاجرت شده بودند به آغوش خود پذیرفت که بی هیچ تردید سزاوار سپاس است . بهار انقلاب اسلامی ایران ، به قولی " خوش درخشید اما دولت مستعجل بود ". این ایام مقارن با آغاز فاجعه ناشی از تجاوز روسها بر میهن ما و حماسه غرور آفرین مقاومت مردم ما بود . دولت برآمده از انقلاب  و مردم شریف ایران  با پذیرفتن دو میلیون پناهنده افغان به تنهایی و بدون کمک جامعه جهانی ، به حریم همسایگی نیک حرمت گذاشتند . اما با درد و دریغ این وضع زیاد دوام نیاورد . با مصادره انقلاب توسط ملا ها به رهبری آقای خمینی و تحکیم پایه های قدرت مداری دینی و بنابر ان ،  صدور انقلاب به مثابه پایه سیاست خارجی ، مداخله ایران در افغانستان رنگ و بوی غلیظ پاکستانی بخود گرفت . اگر پاکستان با دست دازی ها در جمعیت بی پناه سه میلیونی افغان ، برای مقاصد آزمندانه خود بی پروا به استمرار خونریزی بیشتر ، مهندسی جابجا سازی مهاجرین در هفت گروه سیاسی را پیشه کرد ، دست مرئی ملا ها ایرانی از  مهاجرین افغان گروه های هشتگانه ساخت . با وجود اینکه مداخله گری دولت ایران کماکان در امور کشور ما ادامه دارد ، شدت آسیب ها وارده بر کشور ناشی از این مداخله بدو دلیل ، یکی به سبب دشواری های پیوسته افزایش یابندهِ خود ساخته ای که ملا ها در داخل و خارج با آن دست و گریبان اند و دومی وجود پیوند های عمیق تاریخی فرهنگی بین دو ملت ؛ در مقایسه با آسیب های سیاست خصمانه پاکستان در برابر افغانستان  کوچک جلوه میکند . مداخله خورد یا بزرگ ، در هر صورت مداخله است . بنابر ان ،  با این امیدواری که مردم کشور از  تهاجم همه جانبه امروزی همسایه های دشمن صفت  جان سالم بدر میبرند ، بایسته است در فردای استقلال ، دولت و یا هر ساختار  آزاد و مستقل آینده در افغانستان با روش کردن موازنه عدمی یا موازنه منفی  در سیاست خارجی و تامین مناسبات مبتنی بر حقوق (حقوق بین دول) که الزاماً نافی رابطه منافع طلبی است و با این فهم که جویدن بی وقفه منافع ، معنای ضمنی اش پناه بردن از یک دشمن به دشمن دیگر و تکرار تجربه ناکام تکیه به بیگانه است  و  در عین زمان عده ای قدرت زده و معتاد به وابستگی توجیه گرانه و عرق ریزانه انرا تبلیغ میکنند ؛ را ، در سر لوحه وظایف ملی خود قرار دهند . در رابطهِ حق با حق زور محل اعراب نیافته و سلطه گر و زیر سلطه وجود نمی یابد . 
 روسیه : فدراسیون روسیه در نقش همسایهِ بالقوه ، وارث و هم پرورشگاه عناصر منفی سیاست خارجی شوروی سابق است . از سیاست خارجی مدون و رسمی روسیه امروزی در مورد افغانستان اطلاعات ما در حدی نیست که بتوانیم بر چگونگی روابط فعلی و آینده بین دو کشور حکم یقینی صادر کنیم . سیاست های فصلی به اجرا در امدهِ دو جانبه طرفین ، یک محک سالم برای قضاوت کلی بوده نمی تواند . با این وصف ، برمبنای برخی موضعگیری های روسیه پسا شوروی ، میتوان گفت که در قبال قضیه افغانستان نه تنها نشانه های از بلوغ سیاسی در سیاست خارجی روسیه دیده نمی شود، بل احساس میشود ، نظر این وارث به سوی افغانستان با نوعی حس انتقام و کینه توزی همراه است . انگیزه اصلی در بروز این احساس را میتوان تلاش مرموز روسها برای امتیاز گیری از آمریکایی ها ، از راه افغانستان را موضوع یا وجه معامله قرار دادن ، جستجو کرد که آشکارا و رسماً اظهار نمی شود . علاوه بر این ، در حالیکه پایان مغازله روسها با یار قدیم ! پاکستانی اش  که صاحب و استادِ شیطان صفت چون انگلیس نیز دارد ، روشن نیست ؛ اما پیام این مغازله چرکین به افغانستان کینه توزانه و برای چار همسایه شمالی ما فریبکارانه و مغرضانه است . توضیح اینکه، دوستی پاکستان و روسیه در این مقطع زمانی به معنای ترمیم  و بازسازی فابریکه عظیم تولید تروریست و تروریسم دینی پاکستانی و عرضه تولیدات پُر خریدارِ انگلیسی-آمریکایی-اسرائیلی آن در  بازار منطقه به ویژه افغانستان میباشد . هدف کاربردی(تاکتیکی) این همکاری ، اشغال افغانستان توسط تروریست های کنترل شده و لنگر اندازی تروریست ها در امتداد مرز ما با چهار کشور همسایه بوده میتواند ، ولاغیر .  روسیه توانایی میخکوب نمودن بهایم وحشی تروریستی با گذرنامه آمریکایی- انگلیسی را در سرحد ات اش دارد . اما این توانایی در سه کشور ترکمنستان ازبکستان و تاجیکستان با جمعیت مسلمان قابل تردید است . مگر اینکه برادر بزرگِ گوش به آواز استمداد طلبی برادران کوچک  ،  با افسون و نیرنگ ویژه روسی مختص بخود ،  به کمک بشتابد . " جدال و جنگ هم بازرگانی است بجای نان تفنگ اید به بازار ب،ب " . در این میان سخن گفتن از اهداف راهبردی( استراتژیک)  انهم در هنگامه ای که این و یا ان قدرت جهانی در نقش پیشقراولِ ماورای ملی ها ، بر طبل زورگویی و زیاده طلبی با سماجت شتری کوبیده میروند و در عین حال واقعیت های میدانی ، اخبار و اطلاعات ثقه ای از محکوم به شکست بودن و عقب نشینی تاریخی را بر پیشانی های کج رونده مالکان ثروت و صنعت جهانی بر می تاباند ، هنوز زود است . این اخبار در انطباق با قانونمندی های قدرت ، اعلام میدارد که عملیه تبدیل زمین به جهنم برای زنده جان ها به لطف!  اشتهای سیری ناپذیری 1% ها  شتاب  وحشتناک برداشته است . این حرکت قهقرایی قانون نیستی است (که نیست) باید به حکم قانون هستی(که هست) متوقف شود . تکرار میکنیم : فریبکاری و غرض ورزی و توطئه گری مضمر و نهفته در نزدیکی پاکستان- روسیه در مورد افغانستان و چهار همسایه شمالی ما ، در اتخاذ روشِ "دزد را می گویند دزدی کن ، صاحب خانه را گویند هشیار باش" روسها ، با وضوح ملاحظه میشود . بدرقه طالبها تا نوار مرزی شمالی ما توسط روسها ، پاداش دوستی با پاکستان ، بدرقه تروریسم (دینی،اسلحه و مواد مخدری) است . زبان درازی های روسی- امریکایی دروغی و مجازی است . بیاد بیاورید روسهای در حال متلاشی شدن را که در نتیجه ماجراجویی های خونین در افغانستان ، دالر های آمریکایی به آن حیات دوباره بخشید . تا این زمان جهان برای زورگوها حیثیت " لحاف ملانصرالدین" را داشته است . تروریسم خوب و بد ندارد . تروریسم دینی طالبان در جامعه های مسلمان به همان اندازه ای تروریسم دولتی کشور های دموکرات در بیرون از مرز های شان وحشی و حیوانی است . باید تا مغز استخوان با فساد آلوده و عقلاً حقیر و فقیر و ذهناً بیمار بود تا میان طالب تروریست و داعش تروریست و شبکه حقانی تروریست(از القاعده ای از درون پوک شده به رسمِ نام رستم بهتر از رستم استفاده میکنند) فرق قائل شد . اعمال ، حرکات و سکنات تروریستی دولتی و طالبی و داعشی صوری و با منطق توجیه گر صوری فرق گذاری میشود . (6)
روسیه را همسایه بالقوه نامیدیم . اشتیاق سه کشور همسایه بالفعل شمالی ما برای مداخله گری در امور افغانستان ، با تفاوت های کم و بیش در سالهای اخیر را میتوان احساس کرد اما شواهدی ملموسی که از آلودگی دستهای آنها به خون مردم افغانستان حکایت کند نداریم . ان میل یاد شده به مداخله بخصوص در مورد کشور ازبکستان محسوس است و بیشتر جنبه تدبیری دفاعی دارد تا آزمندی . و تا حدودی متاثر از سیاست مرموز باجگیرانه روسها با این کشورها بوده میتواند . 
بخشی از آنچه در مورد کشور های همسایه شمالی نوشتیم  در مورد همسایه دیگر ما کشور چین نیز می تواند صادق باشد که تفصیل آن را به سبب اهمیت جهانی  و منطقوی چین به حیث یک همسایه ، به ادامه حرفهای  ما در گذشته ، در خط  ادای دَین حق همسایگی ؛ در "چه نباید کرد" چهارم و آخری و برای اینکه بدهکار  یکدیگر نمانده باشیم ، خواهیم آورد . 
در پایان ، آنچه امروز بر سر باشندگان این سر زمین می گذرد محصول بلافصل پندار زشت گفتار زشت و کردار زشت حاکمان اجیر شده توسط زورگویان استعماری است .   خواننده جستجوگر حق دارد بپرسد نقش ملت در کجای این حکم  چه و کدام  است ؟  در صحت و بجا بودن سوال تردید وجود ندارد . زیرا این قضاوت نیز درست است که هر آنچه هستید و یا هستیم همان گونه بالای ما حکومت میکنند . از نظر عقلی این کمبود و نقیصه  درد اور  بیانگر غافل شدن انسان جامعه ما از حقوق خود ، و بدتر از این حتی نشناختن ان حقوق ، که برخی از انهاحقوق ذاتی اند ؛ میباشد . با این حال یادآور می شویم که در این قضاوت ، شدت بمباردمان های خصمانه فیزیکی ، خبری ، استخباراتی ، ضد دینی و ضدفرهنگی مستمر و نفسگیر  نیم قرنه ای  که با کودتا ها آغاز  و با اشغال چندگانه میهن ما تا امروز بر سر مردم این سرزمین بی وقفه و طوفان آسا میبارد  و از پی تحقق اهداف استعماری ، مجاری اندک مجال نفس کشیدن فکری در صلح را روی ما از همه سو بسته ، ملحوظ نه و به حیث یک حقیقت درشت دیگر ، شامل نمی باشد . در ادامهِ بحث ، کالبد شکافی این مطلب را در نظر خواهیم داشت .
 یار زنده صحبت باقی .
شام 4 اگست 2021 سدنی استرالیا 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
1 - نخست وزیر سابق، دیوید کامرون، به عنوان لابی یک شرکت ورشکسته سعی کرده بود که دولت با آن شرکت قراردادی بسته که در نتیجه آن دهها میلیون پوند(65 میلیون پوند.) نصیب کامرون می شد. چند روز قبل خس دزدی و سواستفاده بوریس جانسون در رابطه به ترمیم اپارتمان شخصی او سرخط اخبار در انکشور بود .
2 - بی اضافه می کند که مرکز این فساد بوریس جانسون است که به دوستانش و کسانی که برای انتخابات به او پول داده اند، قراردادهای چب و نرم را واگذار می کند. نخست وزیری که به مردم ایرلند شمالی در مورد برگزیت هم دروغ گفت و شورشهای اخیر در آنجا ناشی از آن است که پروتستانهای این ناحیه می بینند که به منطقه ای تبدیل شده اند که دولت انگستان حاکمیت خود را با اتحادیه اروپا شریک شده است.
4- از خردسالی بیاد دارم وقتی بزرگ های خانواده ما  از عمل جاسوسی و یا گفتن اینکه فلانی جاسوس است سخن میګفتد ، صدا های شانرا را آهسته و با سرگوشی ایکه کراهت و نفرت از جاسوس و جاسوسی در آن مشهود می بود ، گویا با احتیاط حرف میزدند . از آن زمان از جاسوس یک چهره زشت و کریه در ذهن دارم . حالا  و در این سالهای اخیر قضیه از چه قرار است و چه میبینیم؟ در جو فرهنگی ای که وجه غالب فرهنگ ما را "ضد فرهنگ" می سازد ، عقده حقارت جاسوس های وطنی با جاسوسی کردن ارضا نه بلکه میکوشند برای نشخوار زدن بر  "نواله ناگزیر" هم از آخور و هم از توبره ، در گردن خم کردن، مسابقه راه اندازی کنند . درجه تعالی و ترقی و تکامل در جو اقتدارگرایانه سیاسی را ملاحظه می فرماید؟ جبر ، جباریت و جبر باوری و مجبوریت غافل کننده از ازادگی و ازادی یعنی این .
5- یک احصائیه دقیق متعلق به دهه 1990 میلادی جمعیت روسی اقمار آسیایی شوروی سابق را به تفکیک هر ایالت از 19 تا 22% نشان میداد .  فکر میکردم این ترکیب در سالهای اخیر تقلیل نفوس روسی نژاد ها  در  این کشور ها را نشان خواهد داد . آماری که از کشور قزاقستان در این تازه گیها خواندم این رقم تغیر نکرده است .
6- در پشتو یک متل داریم که : پلار دی سورو (سپرو) مړ کړ که پلو ؟ وی ویل ځما له خیره وویست ، څه فرق کوی چه چا مړ کړ. مراد فباحت ذات ترور است . شناخت تروریست اهمیت ثانوی دارد .

اخبار روز

12 عقرب 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها