افغانستان در کوره سلطه جویی امریکا می سوزد و کابل نیز سقوط می کند

جنگ  چهل و اند ساله جنگ بی پایان می شود؟
با ترجمه ای از یک تحلیل عالی مارک فندی پیته 
ویراستار و مترجم : رسول رحیم
همه شواهد حاکی از آن اند که کابل نیز مانند سایر شهر های بزرگ کشور به زودی سقوط خواهد کرد. ظاهرا امریکایی ها به تعویض بدنام ترین حکومت تحت الحمایه شان درتاریخ افغانستان کمک خواهند کرد، تا بایدن هم در درون امریکا، به مخالفان بیرون کشیدن نیروها از افغانستان نشان بدهد که گویا کمک اساسی به «پروسه صلح» نموده است،

و هم به قدرت های بزرگ متخاصم آسیایی وانمود کند که بیرون کشیدن نیروهای امریکایی از افغانستان «مسوولانه» بوده است. اما واقعیت ها نشان می دهند که بدبختانه در درامه خونین و بی رحمانه ای که برای افغانستان ترتیب داده اند، این میان پرده ای (انتر اکت) بیش نیست، کشتار جوانان فقیر وبیکار کشور که با ترفندهای سیاسی و یا فرهنگی در خدمت این یا آن نقش پرداز داخلی قرار می گیرند، ادامه خواهد یافت تا حساب های تصفیه ناشده واشنگتن و دشمنان استراتژیکی اش یعنی چین و روسیه، به ویژه چین به نحوی تسویه گردد. تا همین اکنون واشنگتن حفظ هژمونی و برتری منحصر به فردش را بر سیاره ما که هیچ حریف دیگر را برنمی تابد، دارای «اهمیت حیاتی» می داند و برای اعاده و ادامه آن از هیچ عملی دست بردار نیست.
چرا افغانستان چنین شکنجه شود ؟
نگاهی به نقشه سیاسی جهان نشان می دهد افغانستان هم همسایه و هم  نزدیک ترین راه به کشورهای آسیای مرکزی (حیاط خلوت روسیه) است و هم بیشتر از ۷۰ کیلومتر با چین مرز مشترک دارد. دکترین سلطه امریکا برجهان نه تنها هیچ حریفی را قبول ندارد، بل هیچ کشور مستقل اندیش و قایم بالذات را نیز تحمل نمی تواند. مادامی که هنری کیسنجر استراتژیست نامدار امریکایی می گفت « هرکه کنترول نفت جهان را در دست دارد، کنترول ملت ها را در دست دارد»، از پا در آوردن و تسلیم نمودن اتحاد شوروی پیشین و بعدا روسیه برای واشنگتن اولویت داشت. این امر تا اواخر قرن ۲۰ ادامه داشت. در آن روزگار توسعه اقتصادی چین در حدی نبود که حریف پنداشته شود. یک دهه گذشته از قرن  ۲۱ ، چین بزرگ ترین رقیب امریکا شد. باراک اوباما با سیاست «محور شرق» اساس سیاست مهار زدن سیاسی و نظامی به چین را گذاشت. دونالد ترامپ  از اینهم فراتر رفته وضع تعرفه های گمرکی علیه واردات ازچین، تحریم برخی از مهم ترین اقلام وارداتی و صادراتی و حتی طرح تحریم تحصیل دانشجویان چینی در مقاطع بلند تحصیلی مانند دوکتورا را مطرح و عمدتا به اجرا در آورد. در حالی که اکثریت سیاستمداران در دستگاه قدرت (استبلیشمنت) ایالات متحد امریکا با طرح های ترامپ در این مورد موافق اند، اداره بایدن یک بُعد غربی نیز برآن افزوده است و آن عبارت است از علم کردن ستم بر اقلیت قومی و مذهبی اویغورهای شین جیانگ است که مسلمان می باشند و منطقه شان متصل به افغانستان است.
با چنین طرحی نقش گروه های تندرو و تروریستی مانند  گروه ترکستان شرقی، داعش، القاعده و طالبان پاکستانی که هریک با طالبان افغانستان رابطه دارند، برجسته تر می شود.
پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتمبر در ایالات متحد امریکا و تهاجم نظامی امریکا به افغانستان ،با وجود کنار زدن طالبان از قدرت، واشنگتن هیچگاه طالبان افغانستان را در مقوله «تروریست» قرار نداد. برخی از رهبران طالبان که مقامات ارشد این گروه در دوران قدرتمندی شان بودند و در زندان خلیج گوانتانامو زندانی شدند، پس از کسب حکم بی گناهی از محاکم امریکایی به قطر آورده شدند و همان ها بودند که زمینه ساز توافق پیمان شکنانه  خلیل زاد به نمایندگی از حکومت امریکا و طالبان شدند و عملا حاکمیت  جمهوری اسلامی افغانستان را نفی کردند. با آنکه ایالات متحد امریکا یکی از پیشگامان جنگ های ضد انقلابی و یا «ضد شورشگری» است و در اینچنین جنگ ها کوشش می شود ضمن تقویت اردو و نهادهای دولتی با عرضه خدمات انکشافی و بشری دل و دماغ شورشیان را مایل به خود سازند، در افغانستان چنین جنگی نداشتند. از آن جایی که از همه افغانستان فقط خاک آن مطرح بود و هدف در جای دیگری بود، با آنکه شمار سربازان امریکایی، ناتو و متحدان ناتو بیش از صد هزار نفر بود، «جنگ ضد ترور» امریکا در افغانستان چیز دیگری نبود مگر اینکه هرج و مرج ایجاد شود، این هرج و مرج مدیریت شود، باز هرج و مرج دیگر به وجود آورده شود و این دایره شیطانی تا رسیدن به مرام اصلی به نحوی از انحا ادامه یابد. اکنون که ایالات متحد امریکا تصمیم به بیرون رفتن غیرمسوولانه گرفته است و تا اخیر این ماه به اجرا در می آید، به دلیل سلطه طالبان از طریق قهر و تسلیمی اسرار آمیز مقامات و نیروهای نظامی و امنیتی دولتی ، خطر بروز جنگ داخلی شدید، چند پارچگی قلمرو افغانستان و ایجاد مناطق با حضور قدرت های بیگانه به وجود آمده است که بدان اصطلاحا سوریایی شدن جنگ افغانستان گفته می شود. چنین جنگی در واقعیت یک جنگ ترکیبی (هایبراید وار) می باشد که با پخش اطلاعات جعلی، فعالیت های دیپلوماتیک و عملیات های تخریبی با پرچم غلط و نام دیگر همراه بوده می تواند. اگرچه هنوز دو هزار تن از آخرین سربازان منظم امریکایی مطابق به وعده بایدن از افغانستان بیرون نرفته اند، قرار است سه هزار سربازان دیگر امریکایی گویا برای تخلیه سفارت آن کشور به زودی به کابل بیایند. هرگاه امریکا همه نیروهای منظمش اش را افغانستان بیرون نیز بکشد،چو از اهداف استراتژیکی اش دایر به مهار چین منصرف نشده است، می تواند  به بهانه های مختلف از بیرون و با وسایل نظامی الکترونیکی و انفورماتیکی و مجهز با فن آوری پیشرفته ، اهدافش را در افغانستان مورد حمله قرار بدهد که بدان جنگ الگوریتمیک گویند. بنابراین با تغییر قدرت ها در درون افغانستان تازمانی که یک حکومت واقعا مستقل، منتخب، ملی، معتقد به توسعه اقتصادی و اجتماعی و بی طرف به وجود نیاید، مشکل جنگ و بی سرو سامانی تغییر شکل خواهد داد و مصیبت ها ادامه خواهند یافت.
درهمین ارتباط یکی ازدوستان ارجمند به نام آقای حنیف شریف ضمن کامنتی بر ترجمه ای از دیپلومات وتحلیلگر نامدار بهادرا کومار، که با عنوان «شبح سوریه در افغانستان آشکار می شود» و به تاریخ ۸ اگست انتشار داده ام، پرسیده اند که چرا با وجود صرف هزاران میلیارد دالر ایالات متحد امریکا نتوانست یک حکومت با ثبات به وجود آورد؟ از آنجایی که پاسخ مجمل به چنین سوال مهمی برای خودم هم قناعت بخش بوده نمی تواند، من متن تحلیلی از مارک ویندی پیته فیلسوف و تحلیل گر بلژیکی را که در ماه دسمبر سال ۲۰۱۸ میلادی انتشار داده است و تا کنون تنها به اعتبار آن افزوده شده و من تا هنوز ترجمه آن را در هیچ رسانه ای انتشار نداده ام، به خدمت شما تقدیم می کنم:
ترامپ و چین، به سوی یک جنگ سرد و یا گرم
نویسنده :مارک وندی پیته
منبع :گلوبل ریسرچ ۱۲ دسمبر ۲۰۱۸
مترجم: رسول رحیم
در نگاه اول مناقشه بین ایالات متحد امریکا و چین پیرامون رقابت غیرمنصفانه و دزدی مالکیت فکری دور می زند. با معاینه از نزدیک این مناقشه، در مورد یک چیز بسیار اساسی، یعنی تلاش های سراسیمه واشنگتن برای حفظ هژمونی اش براین سیاره می باشد. آیا ما به سوی برخورد این دوغول روان هستیم؟
قدرت مطلق و جاودانی
ایالات متحد امریکا جنگ جهانی دوم را به مثابه برنده بزرگ پشت سرگذاشت. در این جنگ همه قدرت های کهن و ابرقدرت های نوظهور کاملا از پا افتادند. در واشنگتن رویای یک نظم جهانی نوین را می پروریدند که تنها خود آن ها در راسش باشند. از بخت بد بازسازی سریع اتحاد شوروی و ازهم گسستن انحصار هسته یی، مانع این برنامه شد.
نیم سده پس از آن، با فرو ریختن دیوار برلین وازهم پاشیدن اتحاد شوروی از درون، این رویا تحقق یافت. از آن لحظه به بعد موانع بیشتری برای یک حکمروایی خود کامه وجود نداشت. بالاخره ایالات متحد امریکا رهبر بدون مناقشه سیاست جهانی می گردد و می خواهد آن را نگه دارد. پنتاگون یا وزارت دفاع ایالات متحد امریکا در سال ۱۹۹۲ اعلام نمود:
«هدف نخستین ما جلوگیری از ظهوریک رقیب جدید است. ما باید مکانیسم را برای جلوگیری از رقبای بالقوهی حفظ بکنیم که حتا بخواهند نقش بزرگترمنطقه یی و  یا جهانی بازی بکنند.»
در آن موقع چین (هنوز)  یک تهدید مهم نبود. اقتصادش توسعه نیافته و تولیدات ناخالص داخلی اش یک سوم ایالات متحد امریکا بود. همچنان این کشور از نگاه نظامی غیر قابل ملاحظه بود. در آن زمان چین در گام نخست همچون مرکز جذابی برای کسب سود نگریسته می شد و از دراز مدت لشکر کار بی شمار، ارزان و با انضباط داشت که یک پنجم جمعیت جهان را تشکیل می داد و یک بازار جذاب برای تولیدات غرب می شد. برعکس، هدف چین سرمایه گذاری خارجی و راه یافتن به بازار جهانی برای توسعه سریع بود.
درمراکز قدرت جهان سرمایه داری این توهم دلربایی می کرد که با آزاد گردانیدن اقتصاد چین، این کشور را سرمایه داری به طور برگشت ناپذیری در بر می گیرد و سرانجام اداره این کشور را از دست «رژیم کمونیستی» بیرون کشیده و در دست خود می گیرد. گویا با یک سنگ دو گنجشک شکار می شود، از یک طرف چشم انداز دلخواه برای شرکت های چند ملتی به وجود می آید و از جانب دیگر یک رقیب ایدیولوژیک نابود می گردد. از همین جاست که روشن می گردد چرا چین در سال ۲۰۰۱ به سازمان جهانی تجارت پذیرفته شد.
به هرتقدیر، پیوستن به سازمان جهانی تجارت، ترغیب واقعی برای اقتصاد چین بود. این کشور در سال ۱۹۹۵ مقام یازدهم را در لیست صادر کنندگان کالاها داشت.
بیست سال پس از آن در راس این لیست قرار دارد.پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی، اقتصاد این کشور چهار چند رشد نمود. همچنان این وضعیت یک حالت «بُرد- بُرد» (فایده دو جانبه) با ایالات متحد امریکا بود. کسب و کار شرکت های چند ملتی امریکایی درچین عالیست. در سال گذشته فروش آن ها تقریبا به ۵۰۰ میلیارد دالر می رسید که ۱۰۰ میلیارد بیشتر کسر تراز تجاری بین ایالات متحد امریکا و چین می باشد. قدرت خرید امریکایی ها به دلیل واردات کالاهای ارزان چینی در حال افزایش است. همچنان در عین زمان سودهای پولی زیادی وجود دارند. چین برای آنکه یوان را با دالر مرتبط نگه دارد، مقدار هنگفت دالر خریداری نمود و این بدان معناست که ایالات متحد امریکا کریدت های بسیار ارزان به دست می آورد و می تواند نرخ سود را پایین نگه دارد.
فراسوی توهم
اما، و این «اما» ی بزرگی است در رابطه با گرفتن کنترول اداری توسط سرمایه داری وتضعیف حزب کمونیست. تقریباْ هیچ چیزی طبق برنامه صورت نگرفت.
به گفته « براد دبلیو سیتسر» اقتصاد دان:« حزب کمونیست چین با تجارت رام نشد. دولت این حزب هنوز هم کنترول محکمی بر راس فرماندهی اقتصاد چین، هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم از طریق نفوذ بر شرکت های «خصوصی» دارد که این شرکت ها با حمایت حزب می توانند هم موفق بمانند و هم خصوصی.»
این واقعیت برای حلقه های رهبری  کننده ایالات متحد امریکا نیز روشن است. پنس معاون رییس جمهور ایالات متحد امریکا به طور رُک و راست می گوید:
« پس از سقوط اتحاد شوروی ما تصور می کردیم که یک چین آزاد اجتناب ناپذیر است. سرشار از چنین خوش بینی، ایالات متحد امریکا به هنگام تحویل قرن بیست و یکم، موافقت نمود تا به بیجنگ دسترسی آزاد به اقتصاد ما بدهد و چین را به سازمان تجارت جهانی بیاورد... اما آن امید تحقق نیافته ماند.»
غول های سرمایه داری، چه مالی باشند و یا صنعتی و دیجیتال، مانند گوگل،امازون و یا فیسبوک، در هرجا ، هرچه بخواهند، می کنند. اما در چین نه.
چین یکی از نادر جاها در جهان است که این غول ها کنترول اندک و یا هیچ دارند. علاوه براین، چین دیگر یک کشور ترانزیتی نیست  که کالاها در آنجا تجمع کنند و بنابراین ،خدماتی را فراهم سازد که خود این کشور چیز زیادی به دست نیاورد. 
اینکه چین دیگر میدان بازی شرکت های چند ملتی نیست، خبر بدی است، اما خراب تر از آن این واقعیت است که موضع اقتصادی ایالات متحد امریکا ضعیف گردیده است. این در حالی است که چین به طور چشمگیری تقویت یافته است. در سال ۱۹۸۰، تولیدات ناخالص داخلی ایالات متحد امریکا یک سوم تولیدات ناخالص جهان را تشکیل می داد، در حالی که تولیدات ناخالص چین بسیار کم تر از یک بیستم بود. امروز هم ایالات متحد امریکا و هم چین یک چهارم تولیدات ناخالص داخلی جهانی را تشکیل می دهند.
البته این تنها یک تکامل کمی نیست، اقتصاد چین از نگاه کیفی نیز جهشی به جلو انجام داده است. پیشرفت های زیادی در ساحه فن آوری به عمل آمده است. تا همین اواخر این کشور در ساحه فن آوری یا تکنالوژی تاسی کننده یا دنباله رو پنداشته می شد، اما امروز یک نو آور است. در حال حاضر ۴۰٪ همه امتیاز نوآوری ثبت شده (پاتنت) در سطح جهانی متعلق به چین است که بیشتر از مجموع نو آوری های ثبت شده در سه کشور ایالات متحد امریکا، جاپان و کوریای جنوبی می باشد. در سال ۲۰۱۵، طرح برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» ( مید  ان  چاینا ۲۰۲۵) ریخته شد تا به صنعت نو آوری بیشتری ببخشد و در ده بخش (سکتور) کلیدی خود مختاری بیشتری به دست آورد.
با دنبال کردن چنین راهی ، تولیدات و خدمات چینی دارای قدرت رقابتی هرچه بیشتر می گردد و از دراز مدت تفوق آن شرکت های چند ملتی غربی را تهدید می کند. البته چنین چیزی یک نتیجه نا خوش آیند و غیر قابل تحمل است. پیتر نیوارو مشاور  اقتصادی ترامپ می گوید:
« حکومت چین در بیانیه اش در مورد مشی «ساخت چین ۲۰۲۵»(Made in China 25)، به طور خاص صنایع را ، از هوش مصنوعی گرفته تا روبات ها، کمپیوترهای کوانتومی و عراده های بدون راننده هدف قرار داده است... در صورتی که چین این صنایع را تسخیر کند، ایالات متحد امریکا دیگر کدام آینده اقتصادی نمی داشته باشد.»
مساله بر سر قدرت نظامی است
اما طبق نظر نیوارو،مساله تنها بر سر اقتصاد، رونق و شگوفایی و یا سود نیست:
«تنها رفاه و شگوفایی امریکایی در معرض خطر نیست... مالکیت فکری(اختراع patent) چین می کوشد به قلب طرح مفهومی (کونسیپت) یک مساله کلیدی یعنی تداوم سلطه نظامی ایالات متحد امریکا بپردازد.»
این اظهارات نیوارو بسیارگویا می باشد. امروز حکومت ترامپ سروصدای زیادی درمورد کسر تراز تجارت به راه می اندازد، اما این نگرانی واقعی وی نیست. آنچه مهم می باشد، حفظ و تداوم سلطه در سه ساحه است. این سه ساحه عبارت اند از: فن آوری( تکنالوژی)، صنایع معطوف به آینده و تسلیحات. این سلطه قبل از همه توسط چین تهدید می شود.
نیوارو از جانب خود سخن نمی گوید، بل مشی سیاسی حکومت را بیان می دارد. این سیاست به طور مشروحی در گزارش ماه سپتمبر پنتاگون یا وزارت دفاع ایالات متحد امریکا بیان شده است. طبق این گزارش، سه ساحه یعنی فن آوری(تکنالوژی)، اقتصاد و تسلیحات بسیار عمیق در یکدیگر تنیده شده اند. رهبری در بخش فن آوری یا تکنالوژی هم برای رقابت اقتصادی و هم برای تداوم برتری نظامی ضروری می باشد. این گزارش هشدار می دهد که:
« هزینه چین در بخش تحقیقات و اختراعات به سرعت با میزان هزینه ایالات متحد امریکا در این قسمت تقرب می کند و احتمالا در آینده نزدیک با آن هم تراز می گردد.»
این گزارش به طور خاص به طرح «ساخت چین ۲۰۲۵» اشارت می نماید که :
« یکی ازنخستین ابتکارات صنعتی حزب کمونیست چین- «ساخت چین ۲۰۲۵»- است که هوش مصنوعی، کمپیوتر کوانتومی، روبات ها، روبات های خود مختار(اوتونوم)، عراده ها با انرژی جدید، تجهیزات طبی با کار آیی بالا، اجزای کشتی ها با فن آوری پیشرفته و سایر صنایع در حال ظهور را هدف قرار داده است که برای دفاع ملی دارای اهمیت اساسی می باشند.»
ابتکار« کمربند- راه» (Belt and Road Initiative -BRI) نیز به طور بدی معرفی شده است. «ابتکار کمربند- راه» یک شبکه راه های بحری و خشکه چین است که در ۶۴ کشور با قرار داده های سرمایه گذاری، قرضه های تجاری و ده ها منطقه اقتصادی ویژه به ارزش ۹۰۰ میلیارد دالر می باشد.
در گزارش بالا همچنان گفته می شود:
« به مثابه بخشی از دکترین چین دایر بر «کمربند- راه»، پروژه های قدرت نرم وسخت چین در صدد دستیابی به زیرساخت های بسیار مهم و حساس  ایالات متحد امریکا، به شمول راه های آهن، بندرها، مخابرات و اتصالات (تیلی کمیونیکیشن) می باشد. استراتژی های اقتصادی چین توام با اثرات نامطلوب بر سیاست های صنعتی سایر ملت ها بوده و تهدید های چشمگیری را بر اساس صنعتی ایالات متحد امریکا به وجود آورده و بنابراین، خطر فزاینده ای را برای امنیت ملی ایالات متحد امریکا به وجود می آورد.»
اما ارتباط بین فن آوری، اقتصاد و تسلیحات حتی از اینهم فراتر می رود. ایالات متحد امریکا برای حفظ سلطه نظامی اش نیاز به یک تهداب صنعتی مستحکم و  از آن خودش دارد. از نگاه امنیت ملی،  جهانی شدن بسیار جلو رفته است. تغییر محل یا جا به جا کردن بخش های از اقتصاد ایالات متحد امریکا، تهداب صنعت جنگی این کشور را دچار فرسایش گردانیده است و به این ترتیب امنیت ملی اش را تضعیف نموده است.
این گزارش می افزاید:
« از سال ۲۰۰۰ به اینسو، با از دست دادن بیش از ۶۰ هزار فابریک امریکایی، شرکت های کلیدی و قریب ۵ میلیون مشغله تولیدی، خطر آن وجود دارد که ظرفیت و قابلیت های تولیدی ایالات متحد امریکا برای پاسخگویی به نیاز های دفاع ملی تضعیف گردیده و نگرانی ها را در مورد سلامتی تهداب صنایع تولیدی و دفاعی افزایش داده است...امروز ما برای برخی تولیدات به منابع داخلی منفرد و برای شمار دیگری به زنجیره واردات و تامینات از خارج متکی می باشیم و ما با این امکان مواجهیم که قادر به تولید اجزای تخصصی شده نظامی در درون کشور نباشیم.»
سیاست اقتصادی حمایت گرانه ترامپ در بدو امر ناشی از کسر تراز تجاری نمی باشد.  گزارش تنها به نحو گذرایی به این موضوع اشارت می نماید. کسر تراز تجاری تنها عارضه جانبی مشکل عمیق تری می باشد. آنچه مهم است تضمین « یک تهداب سرزنده صنایع دفاعی» می باشد که متکی بر «سکتورتولیدی سرزنده و پویای داخلی» و « زنجیره تامینات انعطاف پذیر» باشد. این «یک اولویت ملی » است.
کل مساله برسر «قابلیت های دفاعی» ویا به عبارت دیگر آمادگی برای جنگ می باشد. منظور پنتاکون و یا وزارت دفاع ایالات متحد امریکا در این جا جنگ های کوچک و یا منازعات منفرد نیست. در بدو امر هدف تلاش های جنگی انبوه و دوامدار علیه «قدرت های تجدید نظر طلب» (رویزیونیست) و یا بسیار دقیق تر چین و روسیه می باشد. این گزارش «تجهیز مجدد» کامل اقتصاد ایالات متحد امریکا و آماده شدن برای یک سناریوی «منازعه قدرت» بزرگ را سفارش می نماید. به گفته یک مقام ارشد امنیت ملی:
« ما مصروف جنگ در منازعاتی با تکنالوژی پایین علیه کسانی بوده ایم که از عقب موترهای شان راکت پرتاب می کردند. این در حالی است که چین با زرنگی و به طور خزنده از ما جلوتر رفته است. اکنون تمرکز ما روی همین نکته است.»
در قرن بیستم تلاش های عمده ایالات متحد امریکا علیه اتحاد شوروی بود و این تلاش ها در قرن بیست یکم متمرکز به «خطر چین» است. کانگرس ایالات متحد امریکا در سال ۲۰۱۹ در حین مباحثات روی بودجه اعلام نمود که :« رقابت دراز مدت با چین اولویت اساسی ایالات متحد امریکا است.» این تنها معطوف به وجوه اقتصادی نیست، بل در مورد استراتژی مجموعی می باشد  که می بایست در چندین جبهه به راه انداخته شود. این راهیافت مستلزم « هم آهنگ سازی عناصر متعدد قدرت ملی، به شمول عناصر دپلوماتیک ، اقتصادی، استخباراتی، پولیسی و نظامی برای حفاظت و تحکیم امنیت ملی می باشد.»
ما خود را محدود به جوانب اقتصادی و نظامی می گردانیم.
یک پرده آهنین اقتصادی
هدف ترامپ آنست تا مناسبات اقتصادی بین ایالات متحد امریکا و چین را مطابق به سبک خاص و مشهورش کاملا سر از نو ترتیب کند. ترامپ گفته است:
« وقتی من آمدم، ما در جهتی می رفتیم که به چین اجازه می داد دریک مقطع بسیار کوتاه زمانی، بسیار بزرگ تراز ما گردد. چنین امری بیشتر از این اتفاق نخواهد افتاد.»
بنابراین، برای جلوگیری از عروج چین لازم است تا ایالات متحد امریکا و چین را تا جایی که ضروری است، از هم منفصل نمود. هم سرمایه گذاری چین در ایالات متحد امریکا و هم سرمایه گذاری ایالات متحد امریکا درچین باید محدود و ممنوع گردد. درقدم اول سکتورهای استراتژیک باید هدف قرار داده شوند.
تجارت دو جانبه نیز باید محدود گردد. قبلا ایالات متحد امریکا تعرفه های گمرکی در مورد قریب به نصف واردات چین وضع کرده است. چین برای اقتصادش به طورسنگینی وابسته به  اجزای استراتژیکی مانند «چیپس ها» می باشد. در ماه می ۲۰۱۸ صادرات چیپس از امریکا به (ZTE) که یک گروه بزرگ مواصلاتی چین بوده و ۷۵  هزار کارمند در استخدامش دارد، به طور موقت متوقف گردید و این امر شرکت مذکور را تهدید به ورشکستگی نمود. کاتلین گیفنی مدیر ارشد شرکت چیپس امریکایی مدعی شد که این تنها آغاز کار است. اوگفت:
« ما رهبری را در بخش نو آوری و صنایع چیپس داریم. چین هم از دراز مدت می خواهد رهبر باشد. چنین چیزی با (طرح) «ساخت چین ۲۰۲۵ » اتفاق خواهد افتاد.  بنابراین، واقعا مهم است که ما از طریق کنترول صادرات (چیپس) این کار را برای آن ها مشکل گردانیم. این علامت واقعی است که چین را صدمه می رساند اما به کلیت اقتصادی آسیب نمی رساند. این ها نوعی اقداماتی است که ما شاهد آن خواهیم بود.»
بسیاری از ناظران جدی معتقد اند که تعرفه های تجاری وضع شده تاثیر سو بر اقتصاد ایالات متحد امریکا خواهد داشت و کسر تراز تجاری با چین را حل خواهد نمود. اما این مطلب موضوع نگرانی واقعی ترامپ و گروهک او نیست. به گفته یک سرمایه گذار، تمرکز آن ها بر آنست که « می کوشند عروج چین درعرصه تکنالوژی را برهم زنند،  تا اینکه چنان معامله اقتصادی با آن (کشور) انجام دهند که بهترین (شرایط) را برای اقتصاد ایالات متحد امریکا داشته باشد.» 
حکومت ترامپ همچنان می کوشد تا جنگ تجاری با چین را به سایر کشورها نیز گسترش دهد. در مذاکرات اخیر با کانادا و مکسیکو در مورد موافقت نامه تجاری جدید، ترامپ یک شرط را گنجانده است که حاکی از آنست که این دو کشور موافقت نامه تجاری با کشوری که «اقتصاد بازار نیست» و یا به عبارت دیگر چین، نمی بندند.
نیت آن است که در آینده چنین موافقت نامه ها با کشورهای مانند جاپان، اتحادیه اروپا و بریتانیای کبیر بسته شود. هرگاه ایالات متحد امریکا در این اقدام موفق گردد، ضربت محکمی به چین بوده و آغاز کشیدن یک « پرده آهنین اقتصادی» به دور این کشور می باشد.
رفتار ضد چینی تنها منحصربه ترامپ و باشه های دست راستی (ضدچینی) در حکومت وی نیست.یک بخش بزرگ دستگاه قدرت (استبلیشمنت) معتقد اند که ایالات متحد امریکا و چین در گیر یک رقابت استراتژیک دراز مدت اند و عروج این غول آسیایی تهدیدی برای موقعیت ایالات متحد امریکا می باشد. یک اجماع فزاینده وجود دارد که دیگر سیاست های تجاری و امنیت ملی نباید از همدیگر جدا گردند و کاخ سفید باید پاسخ قوی به رقیب استراتژیکش فراهم سازد. ولع تقابل با چین در حال افزایش است.
این روحیه ضد چینی را می توان در بین جمهوری خواهان، ایدیولوگ های بازار آزاد، باشه های امنیت ملی و آدم های پنتاگون یا وزارت دفاع ایالات متحد امریکا ملاحظه نمود.  همچنان دربین دموکرات ها، بخشی از اتحادیه ها و چپ نیز چنین روحیه ای وجود دارد. به هر تقدیر این بدان معنی است که خصومت نسبت به چین با ختم کار رییس جمهور موجود، از میان نمی رود.
اول شلیک کنید
برتری نظامی ایالات متحد امریکا فراگیر است. اینکشور ۸۰۰ پایگاه نظامی دارد که در ۷۰ کشور گسترده بوده ۱۵۰ هزار سربازش در ۱۷۷ کشور حضور دارند. هزینه نظامی سالانه ایالات متحد امریکا بالغ بر ۶۰۰ میلیارد دالر است که بیشتر از یک سوم هزینه نظامی همه جهان می باشد. این هزینه نظامی در کل سه چند هزینه نظامی چین بوده و برحسب تعداد باشندگان کشورها حتی ۱۲ چند بیشتر می باشد.
اردوی ایالات متحد امریکا برای ۷۰ سال در بحر و فضای هوایی تقریباْ تمام سیاره ما مسلط بود که این شامل شرق آسیا نیز می شود.این کشور تقریبا آزادی کامل حرکت و قابلیت جلوگیری از ممانعت چنین آزادی را داشت. ترامپ می کوشد این وضعیت را نگه دارد.او می گوید:
« امریکا هرگز قبول نخواهد کرد که شماره دوم باشد. من نیرو های مسلح مان را چنان قوی می سازم که ما هرگز و هرگز ترسی از قدرت دیگری نداشته باشیم.»
طبق استراتژی امنیت ملی مصوبه ۲۰۱۷، چین « بعد از ما  نیروی نظامی بسیار توانمند و خوب تمویل شده در جهان را تشکیل می دهد. طبق اظهار پنتاگون یا وزارت دفاع ایالات متحد امریکا همه امکانات باید به عمل آیند تا این برتری در شرق آسیا حفظ گردد. این به معنی مهار زدن به چین است.
« چنانکه چین به ابراز قدرت اقتصادی و عروج نظامی اش ادامه می دهد، درهمه ابعاد  استراتژی دراز مدت ملی اش ابراز قدرت می نماید، برنامه مدرن سازی نظامی را دنبال می کند و در آینده نزدیک می خواهد هژمونی منطقه آسیا- پاسفیک را در دست گیرد و در آینده جایگاه برتر ایالات متحد امریکا را بگیرد.»
مایک پنس معاون رییس جمهور در ماه گذشته در «سخنرانی جنگ سرد» در این زمینه تردیدی باقی نگذاشت. او گفت:
« پیام ما به فرمانروایان چین اینست : این رییس جمهور عقب نشینی نمی کند. همان طوری که اردوی مان را بازسازی می کنیم به دفاع از منافع امریکا در سرتاسر اندو- پاسفیک ادامه می دهیم.»
استراتژی نظامی در برابر چین شامل دو بخش است: نخست مسابقه تسلیحاتی و دوم محاصره این کشور.
مسابقه تسلیحاتی به طور کامل به راه افتاده است. ایالات متحد امریکا سالانه ۱۵۰ میلیارد  دالر را هزینه تحقیقات نظامی می کند که پنج چند بیشتر از چین است. این کشور با تب وتاب روی یک نسل جدید سلاح های بسیار پیچیده ، هواپیماهای بی سرنشین و همه انواع روبات ها کار می کند که یک دشمن آینده قادر به مقابله با آن نباشد. هواپیماهای اف-۳۵ (F-35) یک تکنالوژی عالی دارد که ۱۵ تا ۲۰ سال از جت های جنگی چینی جلو تر می باشد. در ساختمان این سلاح های با تکنالوژی پیشرفته ، هوش مصنوعی، میکانیک کوانتوم، فن آوری لیزر، سرعت مافوق صوت، مشتعل کننده های هسته یی و جنگ افزار های الکترونیک نقش فزاینده ای بازی می کنند. این ها علوم جنگی آینده اند. برای  حفظ برتری در مسابقه تسلیحاتی، از چین باید فاصله گرفته شود. طبق استراتژی امنیت ملی مصوبه دسمبر ۲۰۱۷، 
«بخشی از مدرن سازی نظامی چین و توسعه اقتصادی اش ناشی از دسترسی این کشور به نو آوری های اقتصادی به شمول دسترسی این کشور به دانشگاه های امریکایی می باشد که در سطح عالی طبقه بندی علمی قرار دارند.»
سیاست های حمایتی فزاینده کاخ سفید تنها در مورد تجارت، سرمایه گذاری و تکنالوژی نمی باشد، بل به طور فزاینده ای شامل دانش نیز می باشد.
توجه خاص به سلاح های فضایی می شود
جنرال جان ریموند، فرمانده کل قوماندانی فضایی نیروی هوایی ایالات متحد امریکا می گوید:«هرگاه 
سیاست بازدارنده (Detrece) ناکام شود، من معتقدم ... هرگاه ما در برابر یک همتا و یا چیزی نزدیک به همتا قرار می گیریم،ما باید برای کسب برتری در فضا مبارزه کنیم.»
در سال گذشته ترامپ تصمیم گرفت که یک بخش  کاملاْ جدید یعنی نیروی فضایی را در درون اردوی تاسیس نماید.یک جنگ پیشگیرنده منتفی نمی باشد. باب ورک معاون قبلی وزیر دفاع تذکر می دهد که چین در حال ساختن موشک هایی است که نزدیک به آن ها می رسد.
اوگفت:
« ایالات متحد امریکا هرگز علیه دشمنی نجنگیده است که قدرت پرتابش مانند ایالات متحد امریکا عمیق و متراکم بوده باشد . استفاده از مهمات رهبری شده در هر جنگ آینده چنین گسترده و عمیق خواهد بود.« و این اقتضا می نماید (بسیار منطقی است) که اول شلیک کرد.»
راه دوم محاصره نظامی است.چین برای تجارت خارجی اش ٪ ۹۰ به ترانسپورت بحری وابسته است.بیش از ۸۰٪ وارادات نفت چین از طریق تنگه ملکند نزدیک به سنگاپور می گذرد که در آنجا ایالات متحد امریکا پایگاه نظامی دارد. باری کسینجر گفته بود« نفت را کنترول کنید ملت ها را کنترول می کنید».به هرصورت ایالات متحد امریکا به آسانی می تواند ورود نفت به چین را قطع کند. در حال حاضر چین کدام امکان دفاعی در برابر آن ندارد. ایالات متحد امریکا در اطراف چین حدود ۳۰ پایگاه، تسهیلات و یا مراکز آموزش نظامی دارد.در سال ۲۰۲۰ میلادی ۶۰٪  نیروی بحری امریکا دراین منطقه مستقر می شوند. مبالغه نخواهد بود هرگاه گفته شود که چین محاصره شده است و زیر فشار قرار گرفته است. تصور نمایید چه اتفاق می افتاد هرگاه چین یک تسهیلات نظامی ،نزدیک به ایالات متحد امریکا می داشت؟پایگاه را به جای خودش بگذاریم.
در چنین بافتی است که ایجاد جزایر کوچک و ادعای مالکیت برخشکه بزرگ این منطقه باید مورد قضاوت قرار گیرد.کنترول راه های تجاری در مسیری که انرژی مورد نیاز  کالاهای صنعتی اش انتقال داده می شوند برای بیجنگ دارای اهمیت حیاتی می باشد.

اخبار روز

06 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها