بعد از عروج طالب ها، عده ای از هموطنان گرامی ما، که ظاهراً متمایل به ناسیونالیزم معینی حس می شوند، به طالبان گرایش نشان میدهند، در آوان رویداد چنین معلوم میشد که این عزیزان شاید به سبب احساسات وافر ناسیونالیستی شان به این گرایش گیر افتاده باشند، اما هر چه روز و هفته و حتی یک ماه گذشت ولی کمیت این محترمان کاهش نیافت،
بلکه دیده شد که این معززان خیلی زیاد اند. دوستانی هم که تصور میکنند، حرف زدن و نوشتن در موارد داغ همچو این مورد، "باز به منظور دامن زدن به جنگ و خون ریزی به راه انداخته می شود" لطفاً نوشته را تا آخر بخوانند، بعد بی اندیشند.
تذکر این نکته خیلی مهم خواهد بود که این قلم به حق انتخاب، موقف اجتماعی گروهی و توجه هر انسان، مخصوصاً هموطنانم به فرهنگ و علایق تباری و منطقوی شان احترام دارم، این حق مسلم و غیر قابل تردید شان می باشد.
در اینجا منظور من موقف گیری این محترمان صرف از نگاه ناسیونالیزم بخصوص خود شان ناظر بر تأئید طالبان می باشد، برای جلوگیری از تصغیر موضوع، نه خواستم اصطلاح قوم و تبار را به کار ببرم، زیرا آنچه که دراین موقف گیری بسیار بیشتر از موضع گیری قومی مشهود می باشد، تأئید جایگاه سیاسی و در ضمن حمایت و بعضاً دفاع از اقدامات حاکمیت طالبی قابل مشاهده است که فراتر از یک موقف گیری تباری درک می شود، گرچه که اصطلاح "ناسیونالیزم" نیز برای این موضع گیری زیادی میکند، زیرا اسباب دیگری اند که این حمایت را از دائرۀ تعاریف ناسیونالیزم هم فرا می برند، که در جای اش توضیح خواهد شد.
اگر نگاه سرسری به ریشه و سرچشمۀ ایده ها، ایدیولوژی و یا مبدۀ سیاسی تمایلات طالبان انداخته شود، به وضاحت درک خواهد شد که دو منبعۀ اساسی می تواند بنیاد دیدگاهی و مسیر آرمانی آنها را مشخص سازد:
اول: اگر طالب ها چنین پنداشته شوند که در راستترین موضع تمایل اسلامی بنیادی قرار دارند، در این صورت تعیین خطوط حمایت از این یا آن گروه اجتماعی از سوی آنها، تابع آرمان های ایدیولوژیک شان می باشد، ایدیولوژی های این چنینی محلی برای تحقق آرمان های ناسیونالیستی را نمی گذارد بلکه حتی چنین تمایلات را مخالف آرمان های فرا ملی و فرا وطنی خود نیز میدانند، یعنی تحمل گرایش های ناسیونالیستی را ندارند، چرا..؟ چون که عنصر "منافع ملی" یکی از خطوط مهم تفکر ناسیونالیزم می باشد که با تمایلات فرا ملی و فرا وطنی در تناقض است؛ "حکومت اسلامی" و "امت مسلمان" اصطلاحاتی اند که در ورای مفاهیم "ملی" و "منافع ملی" تعریف می شوند.
برای تأئید تعلقات ایدیولوژیک حاکمیت طالبانی کافی است که تجلیل و جشن پیروزی آن را در کوچه پس کوچه های پشاور و دیگر شهر های پاکستان به زبان اردو به خاطر بیاوریم، در دهلی کهنۀ هند پایکوبی افراطی ها را در نظر بگیریم و مبارک بادی "یمین الظواهری" را به این حاکمیت نیز به خاطر داشته باشیم، اینها همه اثبات فراملی بودن تفکر این حاکمیت است که تعلق عریان ایدیولوژیک طالبان را به روند عام و بین المللی اسلام سیاسی افراطی نشان میدهد و نمی شود ناسیونالیزم با منافع ملی آن، در عرصۀ آرمان های آن صرفاً گنجانیده شود، و لذا اهداف ایدیولوژیک آن توقع دارد که این منافع محدود ملی را فدای ایده های فراملی بنماید، مگر جا دادن و نگهداری اسامه بن لادن در خاک کشور و عواقب ویرانگر آن اثبات و مبین این تشخیص نیست؟ به خاطر بیاوریم که چگونه فرصت عروج امپریالیزم امریکا را در وطن ما فراهم آورد.
جهان به خاطر دارد که ناسیونالیست های بعضی از کشور های مشابه، قربانی رفتار های نامناسب دولت های شان نیز بوده اند، مانند جمهوری اسلامی ایران..
متکی به این اصل ، در چنین حالتی، توقع ناسیونالیست های شریف ما از امارت اسلامی، جز سراب دست نیافتنی ثمره ای به دنبال نخواهد داشت، همین حالا برخی از هموطنان شریف ما که تمایلات ناسیونالیستی در آنها مشاهده می شود گله دارند که مثلاً طالبان چرا آثار تأریخی را دربعضی از حصص کشور نابود میکنند، این خود فاصلۀ غیر قابل تقرب را میان این عزیزان و رفتار های آرمانی طالبان نشان میدهد.
دوم: اگر چنین انگاشته شود که طالبان به حمایت دستگاه استخباراتی منطقه و برای تحقق منافع استراتیژیک آن مملکت به قدرت رسانیده شده است، مگر برای چنین یک حاکمیت فرصت و مجالی خواهد بود که تمایل ناسیونالیزم را در زیر ریش خود تحمل کند؟ تمایلی که حراست از منافع ملی اصل اساسی آرمان آن تلقی می شود، عقل سلیم نمی پذیرد که دو روش متضاد در عین حال بدون دفع همدیگر پدید بیایند، چرا..؟ زیرا هیچ و هیچ گرانتیی وجود ندارد که اِعمال سیاست عمق استراتیژیک با منافع ملی کشور(آرمان ملی گرا های ما) انطباق کامل داشته باشد. در اینجا منافع مشروع دول در مناسبات عادیی شان مطرح نبوده و امر جدا می باشد.
نباید فریب شباهت های زبانی و انتیک را خورد که این وجوه تشابه بعضاً در گذشته ها آلۀ وسوسه و اغوای مهمی بدست سیاستمداران بوده است، مگر فراموش شده است که بعضی از جناح های مسلح برای اثبات زورآوری شان مناطق خودی را، مناطقی که به تبار و قوم خودشان متعلق بوده اند، به تناسب سایر اقوام دیگر سرکوب کردند و هر آنچه که زنده و جنبده بود، در خانۀ خود شان نابود نمودند، چنین عملی از یک گروهی سر میزند که اگر با ناسیونالیزم دشمن نباشد، کم از کم خیلی از آن دور خواهد بود.
گرچه عمران خان صدراعظم پاکستان در سخنرانی اش در اسامبله عمومی سازمان ملل متحد ادعا نمود که طالبان افغانستان اصلاً تروریست نبوده و "ناسیونالیست های پشتون" می باشند... این ادعای عمران خان اگر برای مقاصد دیگر نبوده باشد، حتماً برای تجرید و منزوی سازی پشتون های افغان از سایر اقوام برادر شان درافغانستان است. اوهمانند پرویز مشرف می خواهد با قومی نشان دادن مسئله مداخلۀ خود را "مشروع..!!" جلوه دهد. عمران خان به این ترتیب حمایت هموطنان مظلوم پشتون ما از طالب ها را جلب میکند و هم خاک زدن به چشم دنیا که طالبان گروهی نیستند که خطری از اوشان متصور بود.
اگر در تأئید و حمایت حاکمیت طالبی دقت نه شود، امروز و فردا و فردا ها عاجز خواهند بود تا از خبط ها و اشتباهات فاحش طالبان حمایت بفرمایند، همین حالا نقض کامل حقوق زن، حذف حق تحصیل برای دوشیزگان، بستن ارگان های مهم اثرگذار بر وضعیت مردم، اخراج گروه وسیع کارمندان ازارگان ها، ایجاد فضای رعب و وحشت، برگشت مجازات های مغایر حقوق بشر، محاکم صحرایی، کشتار های بدون محاکمه، ناتوانی در تأمین معیشت مردم و کوتاهی های بی شماری که غیر قابل توجیه و دفاع اند، از همه مهمتر فقدان مشروعیت ملی و بین المللی عیوب اساسی حاکمیت طالبانی است که شاید عواقب درد آوری را برای آنها به دنبال داشته باشد.
برای هیچ جناح قومی، منطقوی، سیاسی و دیگران مصلحت نخواهد بود که قرابت ها و نزدیکی های اتنیکی را به مثابۀ یک قاعدۀ عمده ، اساس مرز بندی قرار دهند این روش خیلی ها عواقب وخیم را به دنبال خواهد داشت، نخستین اثر مدهش آن چنین می باشد که پس هر جناح قومی بر محاسبات اتنیکی اش به طور مستقل و بدون اتکاء به سایر هموطنان راه اش را بگیرد و کار خود را به پیش ببرد و دیده شد که حتی بعضی ها بر مبنای قوم و قبیله شعار خود مختاری و انفکاک بلند نمودند و بعضاً با قومی ساختن بیرق های حزبی شان شعار مقاومت دادند در حالیکه مقاومت با بیرق حزبی و قومی ساختن مقاومت، نخواهد مقاومت شدن، یا کم از کم مقاومت ملی. تبارگرایی یک تبار، زمینۀ تبارزدگی را به تبار های دیگر نیز سرایت می دهد.
و باز اگر "دولت فراگیر" بر محاسبات میکانیکی تباری انجام بپذیرد، خیلی سهل خواهد بود با تقرر چند تن از اقوام دیگر، ولی با آرمان های جناح بر سر قدرت، استخدام گردند به تصور اینکه همه آرام می شوند و سند قناعت بین المللی نیز کسب می شود، در حالیکه مشکل اساسی مردم به جایش باقی می ماند، زیرا در این صورت یک گروه سیاسی و ایدیولوژیک است که بر همه حکومت خواهد راند. جامعه "امنیت سر تاسری" همچو آرامش گورستان را نصیب خواهد گردید... چنین خواهد بود نتیجۀ بر گردۀ قومیت لم دادن... حاکمیت های که از طرق غیر دموکراتیک غصب قدرت میکنند اگراز درون و برون قدمه های حد اقل بازدارندگی، جهت کاهش و حذف تشدد و افراطیت در کنار شان نباشد، دمار از روزگار مردم در خواهند آورد.
ما در زمان شهروندی و حقوق شهروندی به سر می بریم، بدین ملحوظ محاسبات سهم گیری در حاکمیت نه بر بنیاد قومی که بر اساس حقوق شهروندی باید صورت بپذیرد. باید بر بنیاد تمایلات سیاسی تعاریف "همه شمول" و"فراگیر" را بنا نهاد،
معنی "همه شمول" و "فراگیر" صرفاً حضور اقوام در حاکمیت نیست، و نیز همرنگ سازی همه نیز نمی باشد، بلکه وجود روند های سیاسی، هم در داخل حاکمیت و هم در جامعه و برون از حاکمیت است تا در نحوۀ اجرای حاکمیت تعدیلاتی برای حمایت از حیات و حقوق مردم فراهم آید، شاید شکل ظاهر اشتراک، قومی باشد، اما مضمون این شمولیت ایجاد تعادل و قابل تحمل گردیدن حاکمیت خواهد بود و همچنان حد اقل فراهم آوری شرایطی برای کار و فعالیت "مدنی" یا "مدنی گردانی" وضعیتی که بر حاکمیت مسلط است، دست و پا گردد. آری برای این کار حوصلۀ فراخ باید داشت، مردم و وطن به حراست، حمایت و مواظبت نیاز جدی دارد این خدمت و وظیفۀ بزرگ به تنهایی از هیچ قوم، گروه و شهروندی بر نمی آید؛ حفظ صلح و ثبات، راه مبارزات مدنی، توضیح شیوه های کاری فنی و مسلکی به حکومتگران و از همه اساسی تر حفظ اتحاد و همبستگی تمام مردم شریف کشور طرق عقلانی حل معضلات در اوضاع کنونی خواهد بود، اتحاد و همبستگی مردم افغانستان، یگانه مسیر رسیدن به مقصد است. ملتگرایی یا ناسیونالیزم حقیقی را باید در اتحاد، توأم با آرزو های با هم زیستن، همدیگر را پذیرفتن، حمایه نمودن از همدیگر، حقوق جمعی و فردی همدیگر را محترم شمردن، حراست و صیانت از تمام داشته های معنوی به وسیلۀ یک حاکمیت ملی و موارد بیشتر دیگر را جست و جو نمود.
پایان