اشرف غنی چرا فرار کرد؟
حکومت اشرف غنی چرا سقوط کرد؟
این دو پرسش ذهن بسیاری از اهل سواد و سیاست جامعۀ افغانستان در داخل و خارج و حتی خارجی های دخیل در افغانستان را مشغول نگهداشته است. هر کسی می خواهد و خواسته است تا پاسخی به این دو پرسش پیدا کند و ارائه کند.
حتی اشرف غنی که چهرۀ اصلی و مرکزی در این ماجرا است، به پرسش نخست روز بیست و هفتم اسد 1400 / 18 آگست 2021، سه روز بعد از فرارش از کابل پاسخ داد:
«اگر گفتند رئیس جمهورتان فرار کرد، باور نکنید»
نکتۀ مهم در این بحث، فهمیدن چگونگی داستان فرار نیست، بلکه پیدا کردن دلایل و عوامل چرایی این فرار است. پاسخ به این پرسش که:
چرا اشرف غنی فرار کرد؟
غنی خودش سه روز بعد از فرار در پیام ویدیویی که از ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی منتشر کرد گفت که مسئولان امنیتی اش به او گفته بودند جانش در خطر است و برای اثبات این ادعا اظهار کرد که پس از خروجش طالبان وارد ارگ شدند و اتاق به اتاق جستجو می کردند تا او را دستگیر کنند. او گفت که خروجش یعنی فرارش از ارگ چنان ناگهانی و سریع بود که وقت برای پوشیدن بوت هایش پیدا نکرد.
اما هیچ مسئول امنیتی که اشرف غنی در استناد و استدلال به قول آنها فرار خود را توجیه می کند، تا حالا در هیچ جایی و به هیچ رسانه و خبرنگاری این ادعای غنی را تایید نکرده اند:
نه رئیس عمومی امنیت ملی، نه وزیردفاع، نه وزیر داخله، نه قوماندان پی پی اس یا نیروی محافظت اشرف غنی یا گارد ریاست جمهوری و نه هیچ مسئول دیگری از نهادهای نظامی و امنیتی حکومت او.
آیا فرار، حق غنی بود؟
فرضاً اگر ادعای اشرف غنی درست باشد که مسئولین امنیتی برای او گفتند جانش در خطر است، آیا او از نظر قانونی، اخلاقی، شرعی و عرف و سنت اجتماعی و به خصوص عرف و سنت جامعۀ افغانی به عنوان رئیس جمهور، رئیس دولت و سرقوماندان اعلی قوای مسلح، حق داشت که جمهوریت، دولت، قوای مسلح، کشور و مردم را بی خبر و بی سرنوشت بگذارد و به خارج از افغانستان فرار کند؟
من فکر نمی کنم هیچ کسی حتی حامیان بسیار سرسخت اشرف غنی به این پرسش، پاسخ مثبت ارائه کنند و غنی را در این فرار و استدلالش حق به جانب بدانند.
نکتۀ بسیار جالب و قابل تامل این است که اشرف غنی همیشه و به خصوص در هفته ها و روزهای اخیر حکومت خود به ایستادگی و دفاع از جمهوریت تاکید می کرد و حتی دیدیم و شنیدیم که شاه امان الله خان را طعنه زد که فرار کرد و مردم را تنها گذاشت. او قبل از سقوط هرات به هرات رفت و با همان لحن و حرکت های غیرعادی و روانی گونه چیغ زد که هرات سقوط نمی کند. این را نیز شنیدیم که او گفت:
زه دی بدی ورح ولسمشریم(من رئیس جمهور روزهای بد(روزهای سخت و بحرانی)هستم)
دا می کور ده، دا می گورده(این جا خانۀ من است، این جا گور من است)
اشرف غنی همیشه و به تکرار و حتی بدون آنکه نیازی باشد، خود را سرقوماندان اعلی می خواند و به نیروهای نظامی و امنیتی تاکید می کرد که چهارماه مقاومت کنند، بعد اوضاع تغییر می کند و به نفع جمهوریت ثبات می یابد. همه شنیدیم که با چیغ های بلند و غیرعادی طالبان را مخاطب قرار می داد و می گفت:
"یا در میز واقعی مذاکره زانو به زانو می نشنیم و یا در میدان جنگ زانوهای تان را می شکنیم."
این همه ادعا و لافزنی از ایستادگی تا پای جان و تاکید برماندن تا دم مرگ و دفن خاک در وطن از سوی اشرف غنی نشان می داد که او هر گز فرار نمی کند. اما علی رغم آن، اشرف غنی فرار کرد و فرار او به یک پرسش بی پاسخ و معمای حل نایافته تبدیل شد.
معمای فرار غنی؟
پیام و سخنرانی ویدیویی اشرف غنی سه روز پس از فرار در ابوظبی این معما را حل نکرد. دلایل او برای فرار و به قول خودش خروج از ارگ، صادقانه، قانونی، منطقی و قانع کننده نبود.
ادعای حشمت غنی، برادر اشرف غنی روزهای پس از این فرار مبنی بر اینکه یک توطئه از سوی امرالله صالح معاون ریاست جمهوری بود تا پای رئیس جمهور در جنگ خونین و ویرانگر درشهر کابل کشانده شود، یا به ادعای وی کودتا از سوی امرالله صالح برای تصاحب قدرت نیز درست به نظر نمی رسد. زیرا امرالله صالح پیش از فرار غنی، کابل را ترک کرده و به پنجشیر رفته بود. در حالی که اگر امرالله صالح می خواست در کابل جنگ صورت بگیرد یا خودش برنامه ای برای جنگ در کابل می داشت، قبل از غنی کابل را ترک نمی کرد.
نکتۀ دیگری که ادعا و استدلال اشرف غنی را در مورد توجیه فرار بسیار ناگهانی اش زیر سوال می برد، حکایت و روایت یکی از همراهان صاحب مقام حکومت او در این فرار به سنجرسهیل صاحب امتیاز و موسس روزنامۀ هشت صبح است. در این حکایت اشرف غنی صبح روز یکشنبه در صدد تشکیل نشست اضطراری کابینه است تا " بر مبنای آن، برای هراس، آشفتهگی و سراسیمهگی مردم پاسخی فراهم شود"، اما نیم اعضای کابینه در کابل نیستند و امرالله صالح معاون اول رئیس جمهور نیز در کابل نیست. سپس غنی تصمیم می گیرد که با مرکز سوق و اداره وزارت دفاع برود و نیروهای محافظت خود از قطعۀ پی پی اس را به وزارت دفاع می فرستد. اندکی بعد که خبر می رسد بسم الله محمدی وزیردفاع در وزارت نیست و برای بازدید از قوای هوایی به فرودگاه رفته است و جنرال هیبت الله علیزی لوی درستیر(رئیس ستادمشترک ارتش) در یک نشست با امریکایی ها مشغول است، اشرف غنی به وزارت دفاع نمی رود.
این جا چند نکته مبهم و پرسش برانگیز است:
1 - نیمی از وزرای کابینه چرا در کابل نبودند و چرا غنی به عنوان رئیس کابینه و رئیس جمهور از آن بی اطلاع بود؟
آیا این غیبت و در واقع فرار نیم کابینه حکایت از اطلاعات آنها در مورد سقوط برنامه ریزی شدۀ کابل نداشت؟
اگر نیم اعضای کابینه از سقوط کابل مطلع بودند که قبل از سقوط خارج شدند، خروج اشرف غنی از ارگ نمی توانست ناگهانی باشد. او باید قبل از وزیرانش از این سقوط اگاه می بود و برای خروج یا فرار وقت کافی چند روزه می داشت و برنامه ریزی می کرد.
2 – وقتی وزیردفاع در وزارت نبود چرا اشرف غنی او را و حتی رئیس عمومی امنیت ملی و وزیرداخله را به وزارت احضار نکرد تا نشست مورد نظرش را در مقر وزارت دایر کند؟
وقتی جنرال علیزی لوی درستیر با نظامبان امریکایی جلسه داشت، چرا او را برای گزارش دهی احضار نکرد؟
3 – چرا اشرف غنی بدون تماس و ارتباط با مسولین نهادهای نظامی و امنیتی و قوماندانان ارشد نیروهای مسلح از ارگ خارج شد و با چهار چرخبال ارتش راه ازبیکستان را در پیش گرفت؟
آیا وزیردفاع، وزیرداخله، رئیس عمومی امنیت ملی، لوی درستیز(رئیس ستاد مشترک ارتش)، قوماندان قوای هوایی می خواستند اشرف غنی را بکشند که بدون ارتباط و اطلاع آنها فرار کرد؟
در حالی که اشرف غنی با این ادعا که طالبان پس از خروج او وارد ارگ شدند و برای دستگیری اش اتاق به اتاق می گشتند، از قبل به این پرسش پاسخ منفی ارائه می کند. پس چرا آنها را که مسئولین نهادهای نظامی و امنیتی حکومتش بودند و مسئولیت حمایت از رئیس جمهور را بدوش داشتند نخواست تا در مورد توطئۀ مورد ادعا علیه جانش سخن بگوید؟
4 – آیا مسئولین نهادهای نظامی و امنیتی نامبرده در توطئۀ مورد ادعای اشرف غنی برای دستگیری و یا قتلش دست داشتند و شریک بودند که بدون ارتباط و اطلاع آنها از کابل فرار کرد؟
اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، چرا غنی:
الف – در توضیحات فرارش از توطئه کنندگان نام نبرد و به صراحت سخن نگفت؟
ب – اگر مسئولین نظامی و امنیتی در توطئه علیه غنی دست داشتند، او چگونه با چهار چرخبال ارتش بصورت مصئون بدون مزاحمت آن مسئولین نظامی و امنیتی و به خصوص وزیردفاع، لوی درستیز و قوماندان هوایی پرواز کرد و به ازبیکستان رفت؟
5 – اگر به این پرسش ها پاسخ درست و مستدل وجود نداشته باشد، آیا این احتمال قوت بیشتر نمی یابد که اشرف غنی نه بصورت ناگهانی، بلکه بصورت برنامه ریزی شده کابل را ترک کرد و دولت را عمداً سقوط داد و یا کم از کم در دفاع از آن برخلاف لاف و گزافش قرار نگرفت؟
نشست جنرال علیزی با قوماندانان امریکایی در روز فرار چه بود؟
راوی و حکایتگر همراه اشرف غنی که به روزنامۀ هشت صبح از روز فرار غنی سخن می گوید به نشست جنرال علیزی لوی درستیز یا رئیس ستاد مشترک ارتش با امریکایی ها اشاره می کند. اما در مورد این نشست توضیح نمیدهد که برای چه بود؟ آیا غنی به عنوان سر قوماندان اعلی قوای مسلح از لوی درستیزش در مورد این نشست گزارشی گرفت؟
جنرال علیزی ساعت ده قبل از ظهر یکشنبه 24 اسد / 15 آگست با قوماندانان قوای امریکا در کابل نشست اضطراری و فوق العاده داشت. او در پایان این نشست از طریق واتساپ به قوماندانان نیروهای مسلح افغانستان در شهر کابل و اطراف آن این پیام و دستور را ابلاغ کرد:
«سلام به تمام اعضای گروپ. همین لحظه جلسۀ ما همراه مشاورین خلاص(تمام) شد. تیم "دلتا فورس" امریکا کُل شان آمده در همین جا هستند. قوماندان عمومی شان هم آمده. طیاره های اپاچی حالا سر کابل پرواز می کنند هر جای که هدف دارید، هدف ها را عاجل عاجل پاس(معین) کنید در گروپ. و دوم گپ اینکه بی 52 است در تمام چهار طرف کابل که تحرک را ببیند مکمل بمبارد می کند. و سوم گپ این است که جیت ها هم فراوان است اف 16، اف 18 و انواع و اقسامش. صرف شما هماهنگی را زود زود انجام دهید و هر جا که مشکوک است کوردینات هایش را پاس کنید. اولویت برای فعلاً بگرام، پلچرخی، جنوب کابل و میدان وردک است. در همین چهار طرف کابل هر جای که هدف دارید زود زود به تیم همکارها پاس کنید بسیار اجراآت سریع صورت می گیرد.»
از پیام و دستور جنرال علیزی لوی دری ستیز یا رئیس ستاد مشترک ارتش مشخص است که امریکایی ها قبل از ظهر یکشنبه تصمیم گرفتند تا با بمباران نیروهای طالبان که قصد ورد به شهر کابل را داشته باشند، جلوگیری کنند. تصمیمی که عملی نشد و بمباران صورت نگرفت.
نیروهای نظامی و امنیتی دولت صبح روز یکشنبه (پانزدهم آگست 2021)قبل از ورود طالبان بسیاری از حوزه های امنیتی و ساختمان های دولتی را در جنوب، غرب و شرق کابل رها کرده بودند و هیچ مانعی برای ورود نیروهای طالبان نبود.
اما نکتۀ اصلی قابل پرسش در مورد نشست لوی درستیز با قوماندانان امریکایی این است که اگر اشرف غنی هیچ اطلاعی در مورد این نشست و فیصله های آن نداشت، او چگونه با سه یا چهار چرخبال بدون آگاهی و استیذان امریکایی ها که آسمان کابل و تمام افغانستان در کنترل شان بود پرواز کرد و به ازبیکستان رفت؟
آیا امریکایی ها از لوی درستیز، وزیردفاع و قوماندان هوایی پرسان نکردند که این چهار چرخبال چرا پرواز کردند، کجا می روند و حامل چه کسانی اند؟
به این پرسش ها باید پاسخ درست و قانع کننده ارائه شود. جنرال بسم الله محمدی وزیر دفاع در آن روز، جنرال هیبت الله علیزی لوی درستیز و جنرال فهیم رامین قوماندان قوای هوایی تا هنوز چیزی در این مورد نگفته اند. نکتۀ روشن آن است که چرخبال های حامل اشرف غنی و همراهانش بدون اجازۀ امریکایی ها مجال و امکان پرواز نداشتند.
دو نکته در پشت پردۀ فرار اشرف غنی:
نبود پاسخ روشن و درست به بسیاری از پرسش های که در بحث فرار اشرف غنی مطرح می شود این احتمال را بیشتر تقویت می کند که فرار وی ناگهانی و ناشی از توطئه ای نبود که او عنوان و مطرح کرد. بلکه این این فرار، یک فرار عمدی و از قبل پلان شده بود. در این صورت، چه احتمالی می تواند موجب این فرار شده باشد؟
هنوز پاسخ روشن و مستند در این مورد ارائه نشده است. اما به دو احتمال در این جا اشاره می شود:
1 – انتقام از امریکایی ها
برخی از آگاهان این احتمال را مطرح می کنند که غنی از امریکایی ها و زلمی خلیل زاد که او و حکومتش را در مذاکرات قطر و توافقنامۀ دوحه بصورت تحقیر آمیزی نادیده گرفتند، بصورت عمدی خواست تا توافقنامۀ دوحه را در زمان خروج کامل قوای امریکایی به ناکامی بکشاند و امریکایی ها را سرافگنده بسازد. گفته می شود این تصمیم را اشرف غنی زمانی گرفت که خلیلزاد و امریکایی ها در اوایل ماه آگست به او فشار آوردند که حاضر به انتقال قدرت به یک ادارۀ مورد توافق میان طالبان و هیئات کابل به ریاست دکترعبداالله شود. غنی تحت این فشار انتقال قدرت را روز سیزدهم آگست پذیرفت و پذیرفت که دکترعبدالله با یک هیئات هفت عضوی در قطر صلاحیت امضای این توافق را از سوی دولت افغانستان داشته باشد. اما قبل از آنکه این هیئات برود و چنین توافقی امضا شود، با فرار خود بدون آنکه جانش در خطر باشد و یا توطئه ای برای قتلش در کار باشد، این برنامه را برهم زد.
2 – تحویل عمدی دولت به طالبان:
اینکه اشرف غنی در یک توافق قبلی با طالبان از ارگ خارج شد و از کشور فرار کرد تا آنها وارد ارگ شوند، درست است یا نه، نیاز به شواهد و اسناد معتبر و درست دارد. برخی از مقامات پیشین حکومت او این احتمال را مطرح می کنند. مسعود اندرابی وزیر پیشین داخله از کسانی است که بصورت روشن و صریح این ادعا را عنوان کرد. او در صفحۀ فیسبوک خود نوشت:
« گزارش آقای سنجر سهیل از فرار غنی را خواندم. يك موضوع که در اين ياداشت شاید عمدا بحث نشده و یا منبع ممکن به آن دسترسی نداشته است، تماس های مداوم حمدالله محب با خلیل حقانی است.
در همين روز که آقای سلام رحیمی و متين بيك مصروف تماسها با قطر بودند و توافق شد كه طالبان به كابل داخل نشوند و رحیمی به همین منظور از طالبان در خواست صدور اعلاميه نمود و طالبان بلافاصله از قطر اعلامیه دادند؛ حمدالله محب مشاور امنيت ملی با خليل حقانی چندين تماس داشته است و حتی يك بار قرار شده تا محب با خليل حقانی در نزديك كابل ملاقات كند ولی بعدتر حمدالله محب ترجيح داده است كه از طريق تلفون به هماهنگیها ادامه دهند.
مطمين هستم كه اين بخش از آن فرار و چگونگی تسلیمی ننگین نظام به گروه حقانی با همدستی و وساطت محب و پاكستان، بعدها نیز افشا شود.»
فرار و انتقال پول:
روایتگر فرار اشرف غنی در هشت صبح از انتقال پول و یا دزدی ملیون ها دالر توسط وی که با خود به امارات متحدۀ عربی برده باشد، چیزی نمی گوید. اشرف غنی خودش این دزدی پول و انتقال آنرا رد کرد و گفت که حاضر است تا در این مورد با تحقیقات بین المللی که اگر انجام شود، همکاری کند و پاسخ بدهد.
اما شواهد و قراین از یک دزدی بزرگ ده ها ملیون دالری در روز فرار اشرف غنی حکایت می کند. اولین بار منابع روسی که از منابع ازبیکستان دریافت کرده بودند از انتقال چند بکس پر از دالر توسط غنی که یک روز پس از فرار از ازبکیستان به امارات متحدۀ عربی رفت، خبر دادند.
ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان در برنامۀ مستند تلویزیون یک مدعی شد که دوربین های مدار بسته نشان میدهد که روز فرار غنی سه موتر پر از دالر که از پرواز مانده بودند به داخل ارگ آورده شدند و مورد غارت نیروهای پی پی اس(گارد محافظت ریاست جمهوری) قرار گرفت.
نکتۀ دیگری که دزدی و غارت پول را توسط غنی و نزدیکانش در ارگ تایید می کند، انتقال مقادر هنگفت پول در هفته های اخیر حکومت غنی از بانک به نام تخصیص اضطراری به خاطر مصارف به ادارۀ امور بریاست محمود فضلی بود.
چرا حکومت غنی سقوط کرد؟
وقتی این پرسش مطرح می شود که چرا حکومت اشرف غنی سقوط کرد، بلافاصله ذهن هر پرسشگری را این پرسش مشغول می کند که اردوی ملی(ارتش ملی) سیصد یا سیصدو پنجاه هزار نفری این حکومت چه شد و چرا اینگونه سریع و دراماتیک بدون یک جنگ قابل توجه و سرنوشت ساز، فروپاشید و درهم شکست؟
1 - کمیت خیالی و دروغین:
اولین واقعیت در ارتش یا اردوی ملی افغانستان به دروغ بودن کمیت آن بر می گشت. ارتش دولت افغانستان هیچگاه و در بیست سال حکومت حامد کرزی و اشرف غنی نه تنها که سیصد یا سیصد و پنجاه هزار نبود، حتی به نیم این تعداد نمی رسید. افزون بر آن، نیروی جنگی و با انگیزۀ ارتش در همین کمتر از نیم این سیصد و پنجاه هزار نفری، ده تا پانزده درصد را تشکیل می داد که شامل قطعات کماندو و نیروهای ویژۀ صفردار می شد.
رحمن ملک وزیرداخلۀ پیشین پاکستان از حزب مردم این کشور در یک مصاحبه مدعی شد که شمار ارتش افغانستان به یکصد هزار نفر می رسید که این تعداد نیز نه برای جنگ بلکه برای حفاظت از ساختمان ها و پایگاه های خود آموزش یافته بودند.
صرف نظر از ادعای این وزیر پاکستانی در مورد تعداد اردوی ملی افغانستان، اظهارات خالد پاینده آخرین وزیر مالیۀ حکومت اشرف غنی در مورد شمار واقعی ارتش هر چند پس از فرار غنی و سقوط این حکومت، بسیار مهم، شگفت آور و غم انگیز است. خالد پاینده می گوید:
«افغانستان هرگز ارتش ۳۰۰ هزار نفری نداشت، حتی ارتش ۱۲۰ هزار نفری هم نداشت. در خوشبینانه ترین حالت ۴۰ تا ۵۰ هزار سرباز حضور داشتند، بقیه یا ترک خدمت کرده بودند یا کشته شده بودند. اما فرماندهان همچنان سهم و حقوق و دیگر امتیازات آنان را میگرفتند.»
https://www.independentpersian.com/node/180486/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/print%20%27/taxonomy/term/%27.%24node-%3Efield_main_section%5B%27und%27%5D%5B0%5D%5B%27tid%27%5D
اظهارات خالد پاینده از همان آغاز موجی از مخالفت ها را در شبکه های اجتماعی بر ضد خودش برانگیخت. منتقدین از یکسو او را متهم به دروغگویی کردند که پنجاه هزار نیروی نظامی و امنیتی در سالهای حکومت غنی کشته شدند و چگونه می توان ادعا کرد که شمار اردوی ملی کمتر از پنجاه هزار یا هفتاد هزار بود؟ از سوی دیگر او را مورد سرزنش قرار دادند که چرا در دوران وزارتش پرده از این فساد و خیانت برنداشت؟
وقتی من در مورد اظهارات خالد پاینده و شمار واقعی اردوی ملی از یکی از رهبران و مسئولین ارشد ارتش که نامش را به دلایل امنیتی ذکر نمی کنم، پرسیدم، او ادعای خالد پاینده را درست خواند و این نکات را بیان داشت:
«1 - رقم واقعی و موجود اعاشه خور عسکری صرف در روی کاغذ یکبار 350 هزار قصدا رسانيده شد و ان رقم به امریکا و جهان نشان داده شد و الی اخیر پول آن به حساب دولت می آمد که هرگز آن رقم موجود نبود. و در پنج سال اخیر حرف وزیر مالیه درست است.
2 - تعداد واقعی شهدا و سایر موارد ترک وظیفه که به هزار ها میرسید در بین تمام قدمه ها پنهان کاری بود.
بیشتر از دو نوع راپور و گزارش پرسونل به خارجی ها از طرف وزارت ها داده میشد، البته به تاکید ریاست جمهوری و شورای امنیت تا سقف کمک مالی آمریکا پایین نیاید.
دو یا سه نوع راپور معاشات ترتیب میشد که حتی در سیستم بانکی بعدی هم جریان داشت.
3 - تعداد مراجعه کنندگان در مراکز تعلیمی نظامی در آغاز تعلیمات رقم بلند میبود و آن رقم ثبت و گزارش میشد. الی ختم تعلیمات و رسیدن به قطعات و بعد در جریان وظایف از ۵۰ فیصد کم میشد ولی رهبری وزارت و دولت ارقام اولی را هم در اکمالات لوژستیکی و هم در معاشات به خارجی ها نشان می دادند. گرچه راپور های یومیه لوژستیک در نوسان بود.
4 - از آغاز ایجاد اردوی ملی یک دالر 45 افغانی محاسبه شده بود که تا آخر به ارزش 45 افغانی معاش منسوبین نظامی پرداخت میشد در حالی که دولت افغانستان از امریکا دالر اخذ میکرد که ارزش آن تغییر یافته بود.
5 - صحبت ها و چشم دید کارمندان جوان و وطندوست امنیت ملی و قطعات خاص اردو، پولیس و امنیت که فعلا در غرب به خارجی ها کار میکنند و یا در داخل کشور اند، با اعتماد برای من میگویند عمق فاجعۀ دست داشتن رهبری سیاسی-نظامی کشور را در قاچاق مواد مخدر، اختطاف سرمایه داران، ترورهای هدفمند، کشتار بیگناهان خلاف حقوق بشر، رخصتی های دوبی و...............سقوط 21 هلیکوپتر در یک و نیم سال اخر که به ادعاهای فوق ارتباط دارد و استفادۀ ناجایز از منابع مبارزه بر علیه تروریزم یعنی قوای خاص و قوای هوایی در حضور قوای ایتلاف صورت گرفته، حکایت و شکایت دارند.
اگر روسای امنیت ملی، روسای کشف و استخبارات وزارت های دفاع و داخله و حتی استخبارات ایتلاف دهن باز کنند خانه های زیاد ویران میشود و اگر وجدان شان آزار میدهد باید واقعیت ها را بخاطر عبرت و شناسایی چهرهها بگویند.»
2 – ضعف روز افزون انگیزۀ جنگ و شکست روحیۀ جنگی:
اردوی ملی و تمام نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان در بیست سال اخیر بصورت فزاینده دچار ضعف انگیزه و شکست روحی در جنگ شدند. این ضعف و شکست که هر گز مهار و متوقف نشد، عوامل مختلف داشت:
1 - فساد گسترده و مهارناپذیر در دولت و در میان مسئولین ارتش و نهادهای نظامی و امنیتی در سطوح مختلف از وزیر تا فرمانده یک قطعۀ کوچک که تمایل و انگیزۀ جنگ را در میان نیروها از میان می برد.
2 - روایت ضعیف در جهت ایجاد انگیزه برای جنگ و پیوستن افراد به ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی به خاطر اشتغال و کسب معاش برای مخارج زندگی نه برای انجام وجیبۀ وطنی و ملی. در واقع ارتش دولت افغانستان نه یک ارتش ملی با انگیزه، بلکه یک نیروی معاش خوار برای گریز از بیکاری و فقر بود.
3 - سیاست مبهم، متناقض و نوسانی کرزی و غنی به عنوان رئیسان دولت و فرماندهان اعلی قوای مسلح در مورد جنگ نیروهای نظامی و امنیتی دولت که بحران انگیزه و روحیه را در تمام سالهای حکومت شان در میان این نیروها تشدید کرد.
4 – تعویض و تغییر دایمی در رهبری ارتش و وزارت های نظامی و امنیتی و فرماندهان مختلف به خصوص توسط اشرف غنی و انحصار صلاحیت تعیین و تبدیل و ارتقای رتبه در نیروهای نظامی و امنیتی در دستان او، ثبات، اعتماد و روحیه را در ارتش و نهادهای نظامی و امنیتی دولت در دفاع از نظام و جنگ برای دولت تخریب کرد.
5 - اختلاف سیاسی در درون نظام حاکم سیاسی و دولت در دو دورۀ انتخابات ریاست جمهوری که پس از منازعات نفس گیر و خسته کننده به توافق سیاسی میان اشرف غنی و دکترعبدالله انجامید، بروی ارتش و نهادهای امنیتی و نظامی تاثیرات ناگواری وارد کرد. تبعات این اختلافات و کشمکش ها که حتی با توافق هم برطرف نمی شد نیروها و نهادهای نظامی و امنیتی را ضعیف ساخت و در برابر آینده و انجام وظایف شان بسوی دلسردی، بی اعتنایی، بی روحیگی و شکست برد.
6 – کاهش روز افزون حمایت نیروهای امریکایی به خصوص حمایت هوایی از نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان در جنگ پس از امضای موافقت نامۀ دوحه آخرین ضربه را در متلاشی شدن و شکست روحی و روانی یک ارتش و نیروی معاش خوار و فاقد انگیزۀ ملی، دینی و وطنی وابسته به خارج وارد کرد. فرانک فن هیپل، از مقامات اسبق قصر سفید امریکا استاد روابط عمومی و بین المللی در دانشگاه پرینستون این کشور می گوید:
«ارتش افغانستان بیشتر به نیروهای نظامی ناتو اعتماد داشتند تا به دولت خودشان. نیروهای نظامی ناتو حدود ۱۰ هزار سرباز خود را از افغانستان خارج کرده بودند، اما حدود ۲۰ هزار پیمانکار به عنوان تکنسینهای تعمیر و نگهداری و تأمین کننده امنیت سفارتخانهها و غیره هنوز از نیروهای هوایی افغانستان پشتیبانی میکردند. وقتی این ساختار حمایتی کنار کشید، ارتش افغانستان اعتماد به نفس خود را برای مبارزه از دست داد.»
دولت فاسد با حاکمان و سیاست مداران مفسد و بیگانه از مردم:
بدون تردید بخشی از چرایی سقوط حکومت اشرف غنی و جمهوریت به فساد این حکومت و این جمهوری و فساد حاکمان و سیاست مداران این حاکمیت و حوزۀ جمهوریت بر می گردد. اگر کرزی و غنی رئیس این دولت فاسد بودند و مسئولیت اصلی را در این فساد داشتند، تمام شریکان سفرۀ حکومت آنها و رهبران و سیاست مداران تنظیمی و جهادی حوزۀ جمهوریت شریک این فساد بودند. عامل فساد به عنوان یکی از عوامل شکست حکومت غنی و جمهوریتی که با حمایت امریکا و غرب شکل گرفت، نیازی به بحث ندارد و بسیار روشن است.
اما از میان زمام داران، دولت مداران و سیاست بازان حوزۀ جمهوریت، اشرف غنی با شیوۀ رهبری و مدیریتش که با لجاجت، دروغگویی، بدعهدی، تقلب، فریبکاری، تک تازی، تعصب و ناکامی در هر دو حوزۀ سیاست داخلی و خارجی توأم بود، نقش اصلی را در سقوط و فروپاشی جمهوریت و حکومت خودش بازی کرد.
غنی در هفت سال حکومتش نهاد های دولتی را با ایجاد کمیسیون هایی در درون ارگ و در زیرمجموعۀ ادارۀ امور تضعیف و تخریب کرد. با لجاجتش در سیاست خارجی و برخورد با همسایگان خصومت آنها را بیشتر بر انگیخت و افغانستان را در سطح منطقه و جهان منزوی کرد.
نقش امریکا در شکست جمهوریت و حکومت غنی:
امریکا این جمهوریت را با متحدان غربی خود طی بیست سال با هزینه های هنگفت ده ها ملیارد دالر و حتی به قیمت جان هزاران نیروی نظامی خود شکل داد. اینکه نقش امریکا در فساد شکل گیری یک دولت ناسالم و فاسد و حاکمیت سیاست مداران فاسد و دزد چه بود، یک بحث جدا است. بدون تردید امریکایی ها نقش مهمی در این فساد داشتند و بخشی از این فساد بودند، اما با پشت کردن به این دولت فاسد مورد حمایت خود با امضای موافقت نامۀ دوحه، راه را برای شکست و سقوط آن هموار کردند.
امریکا در واقع با امضا در پای موافقت نامۀ دوحه با طالبان، پایان عمر جمهوریت و حکومت غنی در افغانستان را اعلان کردند و به آن مهر تائید گذاشتند. این را مسئولان درجه یک نظامی امریکا، لوید آستین وزیر دفاع، جنرال مارک میلی لوی درستیز، جنرال کنت مکنزی، رئیس فرماندهی مرکزی نیروهای مسلح ایالات متحده در جلسۀ پرسش و پاسخ کمیتۀ نیروهای مسلح سنای امریکا در 6 میزان 1400 / 28 سپتمبر 2021 بی پرده اظهار داشتند و حتی آنرا شکست استراتژیک برای امریکا خواندند.
https://www.bbc.com/persian/afghanistan-58718604
مارک میلی گفت "شکست استراتژیک" امریکا در افغانستان نتیجه تصمیمهایی است که در طول ۲۰ سال اخیر گرفته شده اند.
جنرال کنت مکنزی اظهار داشت که "سقوط حکومت افغانستان ریشه در توافقنامه دوحه داشت. امضای توافقنامه دوحه واقعاً تاثیر مخرب بر حکومت افغانستان و نیروهای نظامیاش داشت"
لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده امریکا در این جلسه گفت که با تحلیل مکنزی موافق است. او افزود که در توافقنامه دوحه تعهد شده بود که حملات هوایی ایالات متحده علیه طالبان متوقف میشود: «بنابراین طالبان قویتر شدند، عملیات تهاجمی خود را علیه نیروهای امنیتی افغانستان شدت بخشیدند و افغانها هفتهوار تعداد زیادی را از دست میدادند.»