چطور طالبان را، بجای نیروی روشن گران درجمهوری اسلامی جابجا نمودند 2
اما من يقين دارم، که در رويا روئی با واقعياتی اين چنين ناموزونی های کنونی افغانستان، وقت آن هم رسيده است، تا ما روشن گران افغان از خود بپرسيم: براستی چرا «ما» اينقدر با انسان ها «ديگر» کره خاکی متفاوت شدیم ؟
به اين پرسش می توان پاسخ های مختلفی داد، و برخی هم داده اند، اما پاسخ روشن گران ما چیست؟ این قلم يک پاسخ کوچک را به فهرست بلند پاسخ های ممکن مِی افزايم و آن اينکه ديگران زمانیکه جامعه دین زده، سنتی وعقب مانده خود را شناختند، با وجود اعتقاد راسخی که داشتند، ازآتش سوزی مهلک تاريخی عناصر ( مذهبی وسیاسی فاسد) دوری می جوستند. چون می دانستن که ادقام اين دو با هم، زندگی انسان ها همیشه در جهنم خواهد بود. حال می دانیم که روشن گران دو دهه پیشین افغانستان بخود شناسی سیاسی نرسیده بودند، بنآ برای جدایی دین از سیاست تلاش نکردند.
متعاسفانه اين کاردر سر زمین ما انجام نشد، درحالیکه ادغام سیاست و دین درذات استبداد خاص جامعهء ما نهفته بود، ولی اگر به تاریخ این گذرگاه نگاه کنيم، می بینیم که ازهزارسال پیش حاکمان عرب، مغول، تاتار و ترک های مهاجم، هيچکدام از بازو و شمشير و سلاح خود ما نبوده اند. این قدرت ها برای حاکميت و قاهريت خويش نيز به تأييد دينکاران محلی ما نيازی نداشته اند. آنها مشروعيت خود را تنها ازآئين های خود و از دم تيغ تيز لشگريان خويش می گرفته اند. با همهء پا بندی که به مذهب داشتیم، مذهبیون ما جرأت آن را نداشته اند که داعيهء حکومت داشته باشند. حتی دردوقرن گذشته که بنام اسلام ملیونها شهروند فقیرهندی را بزور شمشیرخود بخاطر دزدی که پیشه ماست، به قتل رساندیم، که همواره حاصل تسلط خونخواری خود ما بود، باز هم داعیهء حکومت دینی نداشتیم.
نسل پدرکلان ها و پدران ما، و نيز نسل خود ما، هيچکدام نسل هائی نبودند که «تقدير تاريخ حکومت خودی» را بر دوش خويش حس و حمل کرده باشیم. گاهی از پدرکلان ها و پدران خود ـ که درعهد نکبت زده گان امیرعبدارحمن خان تا ظاهرشاه چشم به جهان گشوده بودند ـ می شنيديم که نبايد به ملا های لعنتی اعتماد کرد. برای اینکه جاهلترین و بی رحم ترين موجودات روی زمين اند. بلی، اينها همه را می شنيديم اما اين شنيده ها در گوش ما فرو نمی نشست و از مرکز اصلی درک مان رد می شدند.
دراين سکوت وغفلت بود که کودتای خونین ثورسررسید، بدترين نوع حکومت استبدادی تحت نام کمونیست را، از خارج وارد کرديم، و نوع حکومت رهبری پرولتاریا بر پا کردیم.
حزب دموکراتیک خلق رهبر پرولتاریا افغانستان درعمل جنایات زیادی به ما نشان داد که، بياموزیم. و چه تجربه ای بدی بود. در نتیجه آن کابوس سه دهه پیش ميليون ها آدم جان باختند. ميليون ها تن آواره و پناهنده شدند. هزاران طفل پسرودخترافغان درکشورهای تاجیکستان وغیره شهرهای شوروی سابق بنام آسایشگاه تربیوی که درواقع مجموع الجزیره افغانی بناء شده بود و خاطرات دوران دیکتاتور بزرگ روسی استالین دو باره زنده شده بود، برخی از افغان ها سپری کردند.
در دوران زمامداری نکبت حزب دموکراتیک خلق، نظامیان و دولتمردان ما را بی محاکمه به گلوله بستند. فرزندان تحصیل کرده خاک ما که لااقل ـ چه درست و چه غلط ـ می انديشيدند و تن به خود فروختگی و نوکری نمی دادند، هزاران هزار در پلچرخی کشتند و پيکرهای شان را در موتر های لاری تا گورهای دسته جمعی بدرقه کردند.
و آنگاه، از ميان اين همه خون و دود و خفقان و رنج و فقر و فحشا و اعتياد بود که حکومت مجاهدین با ریش ولونگی نمای از فرهنگ پیشاوری روئيدند که، تا سال ها نمی دانستيم که در سایه مجاهدین نسل نوین دیگری که«طالبان» یاد می شدند، از زراد خانه های ارتش پاکستان وبه کمک مالی عربستان سعودی، اسرایل وپشتبانی دولت امریکا تربیه شده بودند، سر برآوردند.
ادامه دارد.