فرار اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان در 24 اسد / 15 آگست 2021 و فروپاشی جمهوریت در این کشور هنوز بحث داغی و معمایی است که با روایت و برداشت متعدد و متفاوت بیان می شود. بحث ها و روایت ها از این فرار و سقوط تا اکنون گره اصلی این معما را نکشوده و رازهای ناگفته را برملا نکرده است.
جالب این است که هنوز کسی از درون آن حکومت و آن جمهوریت و از نزدیکان سفرۀ قدرت غنی و حلقۀ محرم ارگ لب به سخن نکشوده است. اگر افرادی چون وحید عمر یکی از چهره های که فاصلۀ دوری و نزدیکی اش با این حلقه چندان مشخص نیست روایت این فرار و فروپاشی را بیان می کند، بازهم نکته های مبهم این فرار را مبهم و ناگفته می گذارد و حتی آن را به آینده موکول می کند. شخص اشرف غنی چیزی نمی گوید و آن پیام کوتاهش از ابوظبی سه روز پس از فرار، گره معمای فرار را باز نمی کند. حمدالله محب با محمودفضلی که بعضی ها با طعنه آن ها را دو ضلع مثلث جمهوریت سه نفره می گفتند، در غیبت و سکوت به سر می برند. مسئول سازمان استخبارات جمهوریت خاموش است. وزیران نظامی و امنیتی جمهوریت نیز حرفی نمی زنند. سی آی ای امریکا و آی اس آی پاکستان نیز از گردانندگان و نقش آفرینان خارجی و پشت پردۀ این فرار و فروپاشی نیز سکوت کرده اند و شاید تا سال های بسیار طولانی هم چنان این پرده را بسته نگهدارند.
در چنین حالت بازهم پرسش اصلی این است:
اشرف غنی چرا فرار کرد و جمهوریت چرا فروپاشید؟
من این دو پرسش را پیوسته با مقامات مسئول امنیتی و نظامی جمهوریت و حکومت غنی که کم از کم حاضر به ارتباط و گفتگو شده اند در میان گذاشته ام. یکی از مشکلات این گفتگوها با آنها عدم تمایل شان به افشای نام و مقام شان است که شاید به دلایلی نزد خودشان وجود دارد و من نیز نمیدانم، نمی خواهند به عنوان منبع روایت ذکر شوند. البته چاره ای جز این نیست که به تقاضای آنها حرمت گذاشت و از افشای نام و مقام شان به عنوان منبع روایت امتناع کرد.
فرار غنی؛ ناگهانی یا برنامه ریزی شده؟
من این سوال را با چند تن از مقامات نظامی و امنیتی حکومت اشرف غنی در میان گذاشتم. روایت و دیدگاه بیشتر آنها فرار ناگهانی اشرف غنی را نفی می کنند و ادعا دارند که اشرف غنی بصورت عمدی فرار کرد و تا امارت طالبان جانشین جمهوریت شود. بعضی از این راویان درون حکومتی و منابع این روایت، فرار غنی را برنامه ریزی شده و عمدی می دانند، نه برای تعویض جمهوریت به امارت با قیمت فروپاشی مطلق جمهوریت، بلکه برای انتقام از همه:
انتقام از امریکا، انتقام از خلیلزاد، از کرزی، از دکترعبدالله، از رهبران تنظیمی و سیاسی ناراض و منتقد، انتقام از همسایگان و منطقه و انتقام از عالم و آدم.
یکی از این منابع از قول سیر داوودزی فرزند محمد عمر داوود زی معاون سفارت افغانستان در امارات متحده عربی می گوید که سفیر افغانستان در ابوظبی با دولت امارات و استخبارات آن کشور پس از روز پنجم آگست 2021 یعنی ده روز پیش از فرارغنی برای این فرار برنامه ریزی کردند.
این نکتۀ قابل پرسش که چرا امارات متحدۀ عربی وارد ماجرای فرار غنی و فروپاشی جمهوریت شد هنوز پاسخ قانع کننده نیافته است. هیچ از یک از روایت گران صاحب مقام در حکومت غنی و جمهوریت فروپاشیده در این مورد روایت درست و قابل اعتماد ارائه نمی کنند. اگر امارات متحده عربی و احتمالاً با مشورت و آگاهی عربستان سعودی در رقابت با قطر وارد این ماجرا شده باشند، نفع آن و برنامه های بعدی شان در رابطه با افغانستان چیست؟
چند تن از مقامات ارشد نظامی دولت در روایت های خود ادعای اشرف غنی مبنی بر تهدید جان او را روز یکشنبه 24 اسد 1400 که سه روز پس از فرار در ابوظبی مطرح کرد به شدت رد می کنند. آنها می گویند که آن روز هیچ تهدیدی متوجه جان رئیس جمهور در ارگ نبود. غنی که برنامۀ فرار را از قبل داشت و یک هفته روی آن حمدالله محب کار کرده بود برای اغفال وزارت دفاع و فریب دادن شماری از مقامات ارگ از جمله رئیس دفترش ظهر آن روز از آمدن خود به ساختمان این وزارت خبر داد. حمدالله محب به متین بیگ رئیس دفتر ریاست جمهوری و سلام رحیمی گفت که آنها به صرف نان چاشت بروند و بعد از ظهر با رئیس صاحب به وزارت دفاع می رویم. در حالی که مقامات ارشد وزارت دفاع به شمول وزیر دفاع در مقر وزارت منتظر آمدن رئیس جمهور ماندند، اما در حوالی دونیم پس از ظهر چرخبال های رئیس جمهور از داخل ارگ پرواز کرد و راه شمال را در پیش گرفت. آن روز در حدود یکصدو پنجاه نفر از نیروهای پی پی اس یا گارد محافظ رئیس جمهور به وزارت دفاع آمده بودند تا امنیت رئیس جمهور را تامین کنند. این شمار برخلاف معمول زیاد بود. بعداً معلوم شد که این افراد پی پی اس بیشتر کسانی بودند که مورد اعتماد قرار نداشتند و برای آنکه فرار و پرواز اشرف غنی از ارگ بدون مزاحمت و ممانعت آنان صورت بگیرد، به وزارت دفاع اعزام شده بودند.
نقش حمدالله محب در فرار غنی و فروپاشی جمهوریت:
برخی از مقامات ارشد نظامی و امنیتی حکومت غنی و حتی منابعی در نقل قول از امرالله صالح به نقش حمدالله محب مشاور امنیت ملی اشاره می کنند. نه تنها مسعود اندرابی وزیر پیشین داخله که در صفحۀ فیسبوکش از تماس دایمی محب به فرماندهان ارشد حاکمان جدید در جنوب کابل در روزهای اخیر سقوط سخن گفت، بلکه شماری دیگر از مقامات ارشد نظامی و امنیتی در گفتگو با من این موضوع را تایید کردند.
وقتی من از یک مقام ارشد نظامی و امنیتی پرسیدم که برای این ادعا چه سند و شاهدی دارد گفت که فرد ارتباطی و قابل اعتماد در جریان این تماس ها به من گزارش می داد. نکتۀ جالب دیگر در این رابطه این است که یک منبع ارشد نظامی و امنیتی از امرالله صالح معاون اول رئیس جمهور نیز نقل قول مشابه دارد. او می گوید که من از وی(امرالله صالح) پرسیدم چرا کابل را حتی قبل از اشرف غنی ترک کرد، برایم پاسخ داد:
«حمدالله محب با خلیل الرحمن حقانی در دو هفتۀ اخیر تماس مداوم داشت و برای بیرون کردن رئیس جمهور، ایجاد خلای قدرت، بی دفاع گذاشتن پایتخت و ایجاد زمینه برای ورود نیروهای وی به کابل برنامه ریزی کرد. من این رابطه و برنامه های شان را زیر نظر داشتم. قبل از آنکه رئیس جمهور برود و آنها وارد شوند، من کابل را ترک کردم.»
اگر ادعای آن مقام نظامی که از گزارش فرد ارتباطی قابل اعتمادش در مورد رابطۀ محب با مقام مسئول و فرمانده طالبان سخن می گوید و این ادعای امرالله صالح درست باشد، چرا این ها به عنوان مقام های مسئول در حکومت، مسئولیت خود را انجام ندادند و جلو آنرا نگرفتند؟
آن مقام در برابر این پرسش من پاسخ داد که برای جلوگیری از این توطیه ای که جریان داشت باید به رئیس جمهور و مشاور شورای امنیت نزدیک ترین فرد به او که مسئولیت هماهنگی میان سه نهاد نظامی و امنیتی را بدوش داشت مراجعه می کردیم. اما آنها خودشان مجری این برنامه بودند. منبع ارشد نظامی که از قول امرالله صالح روایت بالا را نقل کرد به پاسخ مشابه او اشاره می کند که امرالله صالح گفت من نمی توانستم به رئیس جمهور مراجعه کنم و از کاری که حمدالله محب انجام می دهد گزارش ارائه کنم و مانع آن شوم.
چرا امرالله صالح و مقام دیگر نظامی و امنیتی حکومت علی رغم اطلاع از آنچی که حمدالله محب انجام می داد به اشرف غنی مراجعه نکردند تا جلو این برنامه را بگیرند؟
هنوز مشخص نیست که آیا امرالله صالح دست اشرف غنی را در این کار می دید و باور داشت که برنامۀ حمدالله محب با آگاهی و اجازۀ غنی در حال اجرا است و یا اینکه مشاور شورای امنیت ملی اشرف غنی را اغفال کرده و بدون اطلاع او برنامۀ فروپاشی جمهوریت را به انجام می رساند؟
تا زمانی که امرالله صالح خودش لب به سخن نکشاید نمیتوان در مورد دیدگاه او بر سر این موضوع سخن آخر را گفت. اما نکتۀ روشن آن است که معاون اول رئیس جمهور در طول یک هفتۀ اخیر سقوط، مشغول تخلیۀ دفتر خود بوده است و این را وحید عمر نیز در روایت خود اشاره می کند. اگر این روایت از قول امرالله صالح درست باشد و او در هفتۀ اخیر سقوط دولت بصورت برنامه ریزی شده کارتخلیۀ دفتر خود را انجام داده باشد و سپس که پیش از اشرف غنی کابل را ترک گفت، نشان میدهد که موصوف بصورت جدی از اسارت خود در روز سقوط نگرانی داشت.
بعضی از مقامات نظامی و امنیتی که من این روایت را از گفتگو با آنها نوشته ام معتقد هستند که اشرف غنی با حمدالله محب برنامۀ مشترک داشتند و این فروپاشی با آگاهی و مدیریت غنی انجام یافت. اما بعضی دیگر این باور را ندارند و می گویند که حمدالله محب بدون آگاهی و اِشراف اشرف غنی بر کار او، برنامۀ فروپاشی جمهوریت و دولت را گام به گام با تامین ارتباط با بخش حقانی در میان طالبان به انجام رساند و غنی را اغفال و قربانی کرد.
اگر حدس و ادعای نقش حمدالله محب در فروپاشی دولت و جمهوریت درست باشد، او چرا و با کدام هدفی دست به این کار زد؟
پاسخ به این پرسش نیز متفاوت است. چه در تحلیل ها و برداشت های که در مورد حمدالله محب در رسانه ها و شبکه های اجتماعی می نویسند و چه از سوی بعضی مقامات ارشد نظامی و امنیتی که من با آنها گفتگو داشتم. بعضی ها انگیزۀ قومی حمدالله محب را عامل اصلی می دانند. بعضی دیگر از رابطۀ تنظیمی و جهادی پیشین خانواده اش با حزب اسلامی برهبری مولوی محمد یونس خالص و مولوی جلال الدین حقانی از فرماندهان اصلی این حزب در دوران جنگ با شوروی در دهۀ هشتاد میلادی سخن می گویند. حمدالله محب و مولوی محمدیونس خالص از ولسوالی خوگیانی ننگرهار و گفته می شود که حتی از یک قریه بودند. پدرحمدالله محب از اعضای فعال حزب اسلامی به رهبری مولوی خالص بود و مولوی نجم الدین مامای حمدالله محب از مسئولین ارشد این حزب و از چهره های نزدیک به مولوی محمد یونس خالص شمرده می شد. این ها مدعی اند که حمدالله محب پیوسته با حقانی ها در سال های اخیر رابطۀ خود را تامین کرد و با آنها از درون دولت همکاری داشت. همچنان آنها ادعا می کنند که آی اِس آی سازمان استخبارات نظامی ارتش پاکستان در جریان این رابطه و همکاری قرار داشت و با حمدالله محب رابطۀ تنگاتنگ ایجاد کرده بودند.
اما این دیدگاه ها و برداشت ها بدون اسناد و شواهد موثق و معتبر در حد حدس و گمان ارائه و بیان می شود و نمی توان از درستی و نادرستی آن مطمئن بود.
وظیفۀ مسئولین نهادهای نظامی و امنیتی پس از فرار رئیس جمهور چه بود؟
من این پرسش را با بعضی از مقامات ارشد نهادهای نظامی و امنیتی که حاضر به گفتگو شدند، در میان گذاشتم و پرسیدم اگر غنی فرار کرد، شما چه کردید؟
وظیفۀ شما به عنوان مقامات ارشد نهاد ها و نیروهای نظامی و امنیتی پس از فرار رئیس جمهور چه بود، فرار یا ماندن در کنار این نیروها و مدیریت و فرماندهی آنها در حمایت از دولت و پایتخت؟
اما شما همچون رئیس جمهور و سرقوماندان اعلی فرار کردید.
چرا فرار کردید، چرا این نیروها را به حال خود رها کردید، چرا پایتخت را بی دفاع گذاشتید و بسیار چراهای دیگر که متوجه شما می شود و از شما پاسخ می خواهد؟
پاسخ ها مشابه و بسیار جالب بود:
جنگ و مدافعۀ یک نیروی نظامی و امنیتی بستگی به سه اصل دارد:
1 – انگیزه
2 – روحیه
3 – نظم
این هر سه اصل در نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان، در ارتش و پولیس از هم پاشیده بود. حتی شجاع ترین قوماندان ها تمایلی به جنگ و ایستادگی نداشتند. از آنها پرسیده می شد که چرا نمی جنگند، می گفتند نیروها روحیه و انگیزۀ جنگ را ندارند.
نظام را در نهاد های نظامی و امنیتی اشرف غنی با سیاست های خود فروپاشانده بود. سلسلۀ مراتب را از میان برده بود. در هفته های پایان سقوط دیگر معلوم نبود که قومانده بدست کیست و نیروها نمیدانستند از کی اطاعت کنند و گپ کی را بگیرند؟
دو نکتۀ دیگر تاثیر مهمی بر این وضعیت و فروپاشیدگی نیروها گذاشت:
نخست، تبلیغات غالب و گستردۀ طالبان با روایتی که آنها از جنگ شان و حقانیت شان ارائه می کردند، در حالی که دولت به شدت دچار ضعف تبلیغاتی و ایجاد روایت برتر بود.
دوم، مدارای طالبان و برخورد بسیار حساب شدۀ آنها در برابر نیروهای نظامی و امنیتی دولت در سطوح مختلف. وقتی نیروها می دیدند که طالبان از آنها انتقام نمی گیرند و آنها را آزاد می گذارند که به خانه های شان بروند، انگیزه و روحیۀ جنگ و تمایل برای جنگیدن از میان رفت.
در چنین حالت چگونه می توانستند مقامات ارشد نهاد ها و نیروهای نظامی و امنیتی و وزیران این نهاد ها روز فرار اشرف غنی به بسیج و مدیریت و فرماندهی نیروهای بپردازند که قبلاً فروپاشیده بودند و هیچ انگیزه و تمایلی به جنگ نداشتند؟
این مقامات ارشد نظامی و امنیتی گفتند که مردم در بیرون حق دارند و خبرنگاران و فعالان سیاسی جامعۀ ما حق دارند که این چرا ها را متوجه ما بسازند و ما را مقصر و مسئول بدانند، اما آنها از آنچه که در درون دولت و نیروهای نظامی و امنیتی می گذشت خبر نبودند.
نقش اشرف غنی در فروپاشی جمهوریت:
از فرار اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور بگذریم که برای بسیاری ها غیر قابل انتظار و ناگهانی بود، بحث فروپاشی جمهوریت و سقوط دولت با تمام نهاد هایش بسیار قابل توجه است. در این شکی نیست که فروپاشی دولت و نظام جمهوریتی که بیست سال با هزینۀ سنگین مالی و جانی داخلی و خارجی و با حمایت نظامی امریکا و ناتو شکل گرفت همچون فرارغنی ناگهانی و یک شبه نبود. این سقوط در طول سالهای حیات این دولت بصورت تدریجی و گام به گام در نتیجۀ عوامل متعدد و مختلف صورت گرفت. اما پرسش مهم در این سقوط و فروپاشی به نقش اشرف غنی و هفت سال ریاست جمهوری او بر می گردد. من این پرسش را با شماری از مقامات ارشد نظامی و امنیتی حکومت غنی در میان گذاشتم و پرسیدم آیا غنی جدا از اینکه فرار کرد و نقطۀ پایان به عمر جمهوریت و دولت جمهوری گذاشت، روش حکومت داری، مدیریت و رهبری اش به خصوص در قوای مسلح منحیث سرقوماندان اعلای این قوا تا چه حدی بستر و زمینه ساز این فروپاشی شد؟
جالب این است که بسیاری از این مقامات ارشد نظامی و امنیتی پاسخ مشابه به این پرسش داشتند و مدیریت و زعامت اشرف غنی را در تمام عرصه های دولت و به خصوص در بخش نظامی و امنیتی عامل بسیار منفی و مخرب در سقوط دولت و نظام تلقی می کردند. به ادعا و باور این ها اشرف غنی با این روش و سیاست در امور نظامی و امنیتی دولت در طول سالهای ریاست جمهوری اش، اردو(ارتش) و قوای مسلح را تضعیف و ناتوان کرد و بسوی فروپاشی برد:
1 – نهادهای نظامی و امنیتی و قوای مسلح را در دو انتخابات پر از تقلب ریاست جمهوری سیاسی و قومی ساخت و از آنها در اهداف سیاسی خودش که کسب قدرت به هر قیمتی بود استفاده کرد.
2 – سن تقاعد را در ارتش و پولیس 9 سال پایین آورد که این کار بیشتر انگیزۀ سیاسی داشت تا قوای مسلح بصورت یک پارچه در اختیارش باشد و از آن در جهت استحکام قدرت و حکومت خود استفاده کند. هر چند این تغییر را به بهانۀ جوان سازی اردو و قوای مسلح انجام داد، اما این کار، قوای مسلح به خصوص ارتش را از افسران و نظامیان با تجربه و جنگ دیده خالی کرد، افراد ناشایسته در قوماندانی های قطعات قوای مسلح قرار گرفتند و موجب تضعیف قدرت و روحیۀ جنگی در ارتش و قوای مسلح شدند.
3 – صلاحیت زیادی را حتی برای فرماندهی، تعیین فرماندهان ارتش و پولیس و مسئولین ریاست امنیت ملی به مشاوریت شورای امنیت ملی داد که نخست محمدحنیف اتمر و بعد حمدالله محب را به ریاست این نهاد گماشت. نهاد مشاوریت امنیت ملی را اشرف غنی به یک نهاد اجرایی و با صلاحیت تبدیل کرد در حالی که این یک نهاد مشورتی بود. به خصوص زمانی که حمدالله محب به ریاست این نهاد گماشته شد تمام تعینات و مقرری ها در سطح ریاست ها، مدیریت های عمومی و حتی قوماندانی های امنیۀ ولسوالی ها و قوماندان های قطعات اردو مربوط سه نهاد نظامی و امنیتی وزارت دفاع، داخله و ریاست امنیت از مجرای دفتر مشاوریت امنیت ملی صورت می گرفت. این در حالی بود که حمدالله محب هیچگونه شایستگی و اهلیت از نظر تخصص، مسلک و تجربه برای اداره و مدیریت سه نهاد بزرگ نظامی و امنیتی افغانستان نداشت.
علاوه بر اینکه اشرف غنی وزارت های نظامی و امنیتی را با بالا بردن نقش حمدالله محب و دفتر شورای امنیت ملی تضعیف کرد، خودش نیز در بسا اوقات با فرماندهان و مسئولان رده بالای این نهاد های نظامی و امنیتی ارتباط مستقیم بر قرار می کرد و به امر و نهی می پرداخت. این روش، نظام و سلسلۀ مراتب در قوای مسلح و نهادهای نظامی و امنیتی را که برای اداره و مدیریت جنگ مهم بود، تخریب کرد.
4 – بی عدالتی در تغییر و تبدیل در ارتش و قوای مسلح، ارتقای درجه و رتبه برای نظامیان بخش دیگر از روش و مدیریت اشرف غنی و مشاوریت شورای امنیت ملی در نهادهای نظامی بود که موجب تضعیف قوای مسلح شد. غنی معیار های قانونی و مسلکی را برای ارتقای افسران رعایت نمی کرد. نظامیان شایسته و مستحق در سنگر های جنگ سال ها بدون تبدیلی و بدون اخذ رتبه باقی می ماندند. برخی نظامیان بر اساس تصمیم دفتر شورای امنیت ملی از سوی غنی رتبه های پیهم حاصل می کردند و در زمان کوتاه از یک مقام به مقام دیگر ارتقا می یافتند و جابجا می شدند. مثلاً طارق شاه بهرامی که در دفتر شورای امنیت ملی کار می کرد در یک سال با گرفتن چهار رتبه به جنرالی رسید و وزیر دفاع تعیین شد.
کار بسیار نادرستی که اشرف غنی و مشاوریت شورای امنیت ملی در مورد قوای مسلح انجام می داد، تغییر و تبدیل سریع وزیران دفاع و داخله و قوماندان های قطعات اردو و مسولین وزارت داخله بود. در مجموع این شیوۀ مدیریت اشرف غنی، نظام، انگیزه و روحیۀ جنگی ارتش و قوای مسلح را تضعیف کرد. حتی در هفته های اخیر سقوط دولت، اشرف غنی از این تغییر و تعویض فرماندهان و مسئولان نهاد ها و نیروهای نظامی و امنیتی دست برنداشت و دیده شد که جنرال سمیع سادات را از میدان جنگ در هلمند به کابل تبدیل کرد.
دلسردی از جنگ، تضعیف انگیزه و روحیۀ جنگی در میان ارتش و قوای مسلح شمار تلفات آنها را در جنگ ها بالا برد. کمیت جذب و جلب ارتش از ولایات به خصوص ولایات شمال شرق و شرق که ذخیره گاه قوای مسلح بود بصورت فزاینده پایین آمد. در مجموع این همه عوامل، انگیزه و روحیۀ جنگ از قوای مسلح افغانستان را کاهش داد و این کاهش با گذشت هر سال و هر ماه بیشر و بیشتر می شد.
5 – ناتوانی اشرف غنی به عنوان سرقوماندان اعلی قوای مسلح در طول هفت سال ریاست جمهوری او عامل دیگری در ضعف و سرانجام فروپاشی این قوا شد. غنی دفتر شورای امنیت ملی را با صلاحیت غیرقانونی که به رئیس آن حمدالله محب داده بود به عنوان مرکز اصلی سوق و ادارۀ قوای مسلح و جنگ تبدیل کرد. نشست های که این دفتر از مسئولان نهاد های نظامی و امنیتی دایر می کرد و در بسیاری از این نشست ها اشرف غنی به عنوان سرقوماندان اعلی شرکت می کرد هیچگاه به مدیریت درست و موثر در جنگ و هماهنگی نیروها نمی انجامید. نه حمدالله محب، نه اشرف غنی و نه وزیران نهاد های نظامی و امنیتی تصویر واقعی و ارزیابی دقیق ار اوضاع نظامی و امنیتی در این نشست ها ارائه نمی کردند. میان امرالله صالح و حمدالله محب بر سر ارائه ی معلومات و ارزیابی اوضاع امنیتی رقابت وجود داشت و معاون اول رئیس جمهور از سازمان روند سبز مربوط به خودش به عنوان منبع اطلاعاتی و استخباراتی در تحلیل و ارزیابی اوضاع استفاده می کرد که اکثراً نادرست و دروغ بود. برای غنی اطلاعات و تحلیل های غلط ارائه می شد و او خودش نیز قدرت تمایز اطلاعات و ارزیابی درست از نادرست را نداشت.
وقتی به این پاسخ ها و استدلال مشابه مقامات ارشد نیروهای نظامی و امنیتی نگاه می شود و حتی چه بسا مقامات ارشد ملکی در جمهوریت و رهبران سیاسی و تنظیمی شامل این جمهوریت اینگونه برداشت و تحلیل ارائه می کنند و تمام کاسه و کوزه را بر سر اشرف غنی به عنوان گنهکار اصلی در فروپاشی جمهوریت می شکنند، این پرسش به میان می آید که آنها در این جمهوریت و در این دولتی که شریک و دارای مقام دولتی بودند، چه می کردند؟
اگر اشرف غنی این همه بد بود و با تقلب و خیانت و بی عدالتی حکومت می کرد، چرا آنها از داکترعبدالله و تا رهبران و کلان های سیاسی و قومی و همه وزیر، وکیل، مشاور، نمایندۀ خاص، جنرال، رئیس و معین با این بد و با این خیانت و بی عدالتی همراهی کردند، با او هم کاسه و هم سفره شدند و به حکومت او مشروعیت دادند؟
نکتۀ روشن آن است به همان حدی که اشرف غنی بد بود، این ها هم بد بودند. به همان حدی که اشرف غنی به جمهوریت خیانت کرد، این ها هم خیانت کردند. اگر آنها صادق می بودند و صداقت نشان می دادند، کم ترین کاری را که می توانستند انجام دهند افشای این بدی و خیانت و برخاستن و کنار رفتن از سفرۀ قدرت و حکومت غنی بود.
بحث قوای مسلح خیالی:
یکی از بحث ها و پرسش های که پس از فروپاشی جمهوریت و سقوط حکومت غنی مطرح می شود و آنرا یکی از عوامل اصلی در این سقوط و فروپاشی تلقی می کنند، شمار واقعی اردو یا ارتش افغانستان و در مجموع قوای نظامی و امنیتی دولت بود. این را از منابع مختلف و مقامات ارشد نظامی پرسیدم. یک مقام مسئول و ارشد نظامی گفت که شمار و تشکیلات اردو یا ارتش افغانستان بدون نیروهای پولیس و امنیت ملی در روی کاغذ به یکصد و نود هزار می رسید. امریکایی ها در آغاز تشکیل اردو برای دولت افغانستان از یک اردوی بیست و سی هزار نفری سخن گفتند و سپس با اصرار مقامات دولتی حاضر شدند یک ارتش هفتاد هزار نفری بسازند. اما بعداً که پاکستان در تامین امنیت و ثبات افغانستان به آنها همکاری نکرد، پذیرفتند که شمار ارتش تا یکصدو نود هزار بالا برود. علی رغم آن در هیچ دوره ای شمار اردو به این حد نرسید و افغانستان نتوانست طی این بیست سال یک اردوی مجهز یکصدونود هزار نفری داشته باشد. در یک سال اخیر ریاست جمهوری اشرف غنی این تعداد از یکصد هزار و حتی از نود هزار هم پایین آمد.
نکتۀ دیگر قابل توجه در ارتش این بود که تمام این نیروی یکصد و نود هزار نفری ارتش، نیروی ورزیده برای جنگ نبودند. امریکایی ها که دیده بودند نمی توانند تمام اردو را برای جنگ آماده و تجهیز کنند، در صدد آن شدند تا یک نیروی محدود و موثر در داخل ارتش ایجاد شود. از این رو آنها از یکسو به شکل گیری قوای هوایی توجه کردند و از سوی دیگر فرقۀ (لشکر)کماندو که بعداً قرار شد تا به یک قول اردو(سپاه) یعنی تا چهل هزار نیرو ارتقا کند، بوجود آوردند. قوای کماندو یا قوای عملیات های خاص زبده ترین نیروهای ارتش افغانستان بود که با هزینۀ بالا تربیه و تجهیز می شدند. وظایف اصلی کماندو انجام عملیات ناگهانی و حملات تهاجمی برای سرکوب و راندن دشمن بود که پس از آن بلافاصله باید جایش را به قطعات اردو و پولیس می داد. اما در سال های اخیر نیروهای کماندو که برخلاف برنامۀ توسعه و افزایش، رو به کاهش داشت از وظایف اصلی خودش که انجام عملیات سریع و برگشت به پایگاه های شان بود، باز ماندند. ناتوانی اردو و پولیس در نگهداری مناطق و گسترش جغرافیای طالبان در ولایات مختلف، کماندو ها را زمین گیر کرد. قطعات کماندو به مناطقی که اعزام می شدند در آنجا باقی می ماندند. ماندن و زمین گیر شدن آنها این نیروها را از ویژگی مهارت و قدرت جنگی شان باز ماند. افزون بر آن، تلفات فزایندۀ آنها در جنگ انگیزه و روحیۀ آنها را تضعیف کرد. گپ به جای رسید که کماندو ها در ماه های اخیر ریاست جمهوری اشرف غنی دیگر قدرت جنگی شان را از دست دادند. تعداد شان بسیار کاهش یافت. در هفته های اخیر فرار اشرف غنی و سقوط دولت حتی در قرار گاه این قوای ورزیده و مجهز شمار نیروهای کماندو به دو هزار نفر هم نمی رسید.
قطع حمایت امریکا از ارتش و تسریع فروپاشی:
یکی مقام ارشد نظامی افغانستان گفت که: اردو یا ارتش افغانستان در سال های اخیر تنها در قطعات پیاده تا حدی به خود متکی شده بود و نیروهای پیادۀ امریکایی و ناتو در کنار آنها قرار نمی گرفتند. اما در تمام بخش های دیگر به خصوص بخش هوایی وابسته به کمک امریکایی ها بود. این وابستگی نه تنها از نظر حمایت هوایی در جنگ ها محدود می شد، بلکه قوای هوایی افغانستان و قوای زرهی نیز از نظر ترمیم و آماده سازی و سایل نظامی از هواپیما تا تانک و سلاح های موثر زمینی همه نیازمند کمک آنها بود. پانزده هزار نفر فنی و مسلکی خارجی که در این بخش اردوی افغانستان را همکاری می کردند شامل افراد قراردادی می شدند که بدون کار آنها قوای هوایی و حتی زرهی افغانستان نمی توانست فعال و آماده برای جنگ و عملیات جنگی باشد. پس از امضای موافقت نامۀ دوحه میان امریکایی ها و طالبان حمایت هوایی از نیروی های نظامی و امنیتی به شدت کاهش یافت و پس از ماه می 2021 متوقف شد. بایدن رئیس جمهور امریکا هر چند خروج کامل قوای امریکا را از ماه می 2021 به آخر آگست 2021 به تعویق انداخت، اما در طول این چهار ما تمام حمایت های هوایی امریکا از قوای افغانستان قطع شد و قراردادی های که فعال سازی قوای هوایی و حتی زرهی را بدوش داشتند شروع به ترک افغانستان کردند. تلاش اشرف غنی و حکومت او برای کسب حمایت هوایی امریکا و ماندن قرار دادی های فعال سازی قوای هوایی نتیجه نداد. غنی می خواست که امریکایی ها تا پایان سال 2021 به حمایت هوایی خود ادامه بدهند و قرار دادی های قوای هوایی در افغانستان باقی بمانند، اما امریکایی ها نپذیرفتند. حتی اشرف غنی در آخرین سفر خود به واشنگتن با داکترعبدالله(سوم سرطان 1400 / 24 جون 2021) نتوانست امریکایی ها را قانع به این همکاری تا پایان سال 2021 کند.
نکتۀ شگفت آور این بود که اشرف غنی همیشه در نشست های نظامی و امنیتی تاکید می کرد که امریکایی ها از افغانستان خارج نمی شوند و او می گفت که امریکا کشور و جغرافیای بهتر از افغانستان پیدا نمی کند که با هزینۀ بسیار اندک بتواند رقیبان منطقه ای و جهانی خود مانند چین، روسیه و ایران را نظارت و مهار کند.
وابستگی ارتش و نیروهای مسلح افغانستان در بخش هوایی و حتی زرهی به امریکا سبب شد که با توقف این کمک ها سقوط ولسوالی های که از راه هوایی اکمال می شدند به سرعت آغاز شود. نیروهای پولیس و ارتش و حکومت های محلی در شماری از ولسوالی ها در ولایات مرزی با پاکستان و حتی ولایات شمال توسط طیارات قوای هوایی و حتی طیارات امریکایی اکمال می شد. با توقف کمک و پوشش هوایی امریکا و آغار خروج قراردادی های که از نظر فنی و تخنیکی قوای افغانستان را کمک می کردند، ولسوالی ها به تصرف طالبان در آمد. جنگ به شاهراه ها و شهر ها کشانده شد. طالبان حملات خود را تشدید کردند. علی رغم اصرار دایمی حکومت افغانستان و اشرف غنی امریکایی ها به نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان کمک نمی کردند. بمباران بسیار محدود امریکایی ها در ماه های اخیر در ولایات هلمند و قندهار و بعضی جاهای دیگر پس از پافشاری و التماس، بی نتیجه بود. امریکایی ها دیگر حاضر نشدند نیروها و نیازمندی های نظامی و جنگی ما را با هواپیماهای خود منتقل سازند. قوای هوایی افغانستان با ترک قراردادی ها ظرفیت پرواز را از دست داده بود.
با توقف همکاری و حمایت امریکا از ارتش و نیروهای های نظامی و امنیتی افغانستان فروپاشی در درون این نیروها شدت و سرعت گرفت. اشرف غنی به عنوان سرقوماندان اعلی هیچ شایستگی مدیریت این بحران را نداشت و با گذشت هر روز وضعیت روحی و روانی او بد تر و بد تر می شد. در روزهای اخیر سقوط که ولایات اطراف کابل بدون جنگ بدست طالبان افتاد بازهم امریکایی ها حاضر نبودند در دفاع از پایتخت همکاری نظامی کنند. پیام صوتی جنرال علیزی لوی درستیز که گفته شده است روز یکشنبه 24 اسد منتشر شد که به قوماندانان اردو هدایت می دهد تا محل و نقاط مورد تجمع دشمن را برای بمباران قوای هوایی امریکا گزارش دهند، مربوط به روز شنبه 23 اسد می شد که بیشتر برای روحیه دادن نیروهای در کابل انجام یافت. هیچگونه برنامه ای از سوی امریکایی ها نبود تا دست به بمباران طالبان بزنند. امریکایی ها در آن روز ها و در چهار ماه اخیر مشغول خروج خود بودند و هیچ اعتنایی به نیروهای دولت افغانستان و کمک به آنها نداشتند.