ـ جناب رئیس الوزرا! لطفاً در مورد آغاز زنده گی تان در ارگ بفرمایید.
ـ بلی بنده در ارگ زنده گی می کنم.
ـ ماهم می دانیم که شما در ارگ زنده گی می کنید. بفرمایید که زنده گی در ارگ را چه گونه یافتید؟
ـ من نیافتم، مجاهدین امارت یافتند و آن به ترتیبی بود که بعد از داخل شدن به کابل به این جا آمدند و همۀ اتاق ها را گشتند نه اشرف غنی را یافتند و نه کسی دیگری را. ما هم دیدیم که ارگ خالی است با برادرای مجاهد امارت تصمیم گرفتیم که همین جا زنده گی کنیم. قبلاً کابل را ندیده بودم، دفعۀ اول است که به این شهر و به ارگ می آیم.
ـ یعنی این که در ارگ شما تنها نیستید و برادران دیگر هم این جا زنده گی می کنند؟
ـ بلی! در ارگ کوته ی خالی زیاد است و اندیوالان ماهم در کابل خانه ندارند. هر کسی لحاف و توشک خودش را میاورد و شب همین جا می خوابد.
ـ آیا بودن برادران مجاهد در ارگ برای خانوادۀ شما مزاحمت ایجاد نمی کند؟
ـ کدام خانواده؟ اگر مقصدت زن و اولادهای من است آن ها در کویته زنده گی می کنند، اینجه چه کار دارند. خرج و برچ شان را هم برادرای «آی ایس آی» می دهند. تا که روزگار شان در آن جا بچلد به کابل نمی آورم شان.
ـ گفته می شود که شما تحصیلات عالی برای ادارۀ ریاست الوزرا ندارید. توضیح شما در این مورد چیست؟
ـ تحصیلات عالی دارم. شش سال در مدرسه درس خواندم. نماز جماعت داده می توانم، اذان هم می دهم. درعلم تجوید و همچنان در انتحار و انفجار دکتورا دارم و صدها طالب انتحاری تربیه کرده ام. با وجود این ها، منتظر هستم که اندکی روابط ما با تاجکستان خوب گردد تا برایم دکتورای افتخاری بدهند. حالا که اشرف غنی فرار کرده، تاجکستان باید همان دکتورای افتخاری را که برای او داده بودند پس بگیرند و برای من بدهند. اتفاقاً همین چند روز پیش یک نماینده به تاجکستان فرستادیم تا در این مورد صحبت گردد. برادرای چینایی ما هم در نظر دارند یک دکتورا برایم بدهند. در کجای دنیا دیده و یا شنیده اید کسی سه دکتورا داشته باشد؟
ـ بفرمایید که انگیزۀ شما از جهاد چه بود؟
ـ انگیزه؟ بلی انگیزه بود.
ـ بلی فهمیدم که انگیزه بود. آیا آن انگیزه مقام ریاست الوزرا بود؟
ـ انگیزه منگیزه را نمی فامم، همین که در این جا کوکاکولا و فانتای مفت و مرغ های بریان و گوشت بره می دهند بسیار مزه میته و ارزش جهاد را داشت.
ـ شما به یک نکته ی بسیار خوب اشاره کردید و آن این که اذان هم داده می توانید. دل مردم به ترقیدن رسیده که یک بار صدای شما را بشنوند. آیا می توانید یک بار از طریق تلویزیون به صورت زنده اذان بدهید تا خاطر مردم جمع گردد که شما گُنگه نیستید.
ـ زنده و مُردیشه نمی فامم. در تلویزیون آمدن هم حرام است. هر کسی که فکر می کند من گٌنگه هستم بیاید که قناعتش بدهم. گپ دیگر این که هر کسی یک خاصیت دارد و خاصیت مهم من بی خاصیتی است و به این خاطر گپ نمی زنم تا خاصیت من تغییر نکند. همین چند روز قبل در یک بیانیۀ عالمانه از طریق رادیو به مردم فرمودم: «دعا کنید و شکرگذار باشید. قحطی و قیمتی هم یک آزمون الهی است. وظیفۀ ما جهاد بود که انجام دادیم. طالبان به کسی وعدۀ روزی نداده اند، روزی رسان خداست. اگر شکر گذار نباشید، به عذاب سخت الهی دچار میشوید.» در کجای دنیا دیده اید که یک رهبر دیگر این چنین سخنان قیمتی و عالمانه ایراد نماید و پناه مردمش را به خداوند بسپارد؟ همچنان از امریکا و دیگر کشورهای غربی خواستیم تا پول های ما را آزاد کنند تا قُوت و لایموتی برای مردم شود!
ـ جناب رئیس الوزرا! شما در نشست دیروز وزارت دفاع شرکت کرده بودید؟
ـ نخیر، در نشست شرکت نکرده بودم، ایستاده بودم.
ـ آیا در آن جا سخنرانی کردید؟
ـ بلی! سخنرانی خیلی پرشوری داشتم.
ـ در مورد چه؟
ـ در مورد همین نشست.
ـ نشست در مورد چه بود؟
ـ در مورد همین سخنرانی.
ـ جناب رئیس الوزرا! جوابات قناعت بخش شما مرا به یاد کسی انداخت که می گفت تا بحال چند بار اقدام به خودکشی کرده ام اما موفق نشده ام. اگر این بار موفق نشوم خودم را میکُشم. شما کمربندها را محکم بسته اید در حالی که شلوار به پا ندارید و بنابرآن هر قدر کمر بندها را محکم کاری کنید فایده یی ندارید. تشکر از شما.
ـ رئیس الوزرا! اگر سوالات شما خلاص شده باشد حالا من یک سوال از شما دارم.
ـ بفرمایید.
ـ شلوار چیست؟!