فضلاحمد با تخلص «فنائی» و با نام مستعار عبدالرحمن میپردازیم: موصوف اصلاً از ولایت نورستان و زاده شهر کابل بوده، بعد فراغت از دانشکده طب کابل، در تعمیر سینما پامیر، با لوحۀی (دکتور فضل احمد فنائی) به معاینه و تداوی مریضان میپرداخت. موصوف به «جریان شعله جاوید» تعلق داشت،
به کمک عبدالقدیر «نورستانی»، در حزب «غورزنگ ملی» محمد داود، راه یافت و از این طریق کمکی از دست اش پوره بود به افراد مربوط به «جریان شعلۀ جاوید» دریغ نورزید. «فنائی» بعد از کودتای 7 ثور سال 1357خ حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به کشور ایران پناه برد و مدتی آنجا اقامت گزید. در پی مهاجرتهای فردی و گروهی مردم، از افغانستان به کشورهای پاکستان و ایران و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی امام «خمینی» در ایران با گروه های جدا شده از بدنۀی جمعیت اسلامی و حزب اسلامی، تشکلی را بنام «الحدید» ایجاد کرده بودند، شامل گردید. در این تشکل، پیروان علی شریعتی نیز جا خوش کرده بود. «فنائی» بنا به ناملایمات و ناسازگاری های که در محیط ایران برایش پیدا شد به کشور پاکستان سفر کرد. مدتی آنجا مستقر گردید. چون در پاکستان میان برخی ازاعضای تنظیمهای جهادی چهره آشنا بود، عرصه را برای خود تنگ یافت، راه دیگر را جستجو و انتخاب نمود و با مقداری ادویه و وسایل طبی کمکی «سازمان های خیریه اروپایی»، پاکستان را به سوی دره پنجشیر (آنوقت علاقداری) ترک گفت. در آنجا مورد استقبال فرمانده احمد شاه مسعود قرار گرفت... به پیشنهاد عبدالرحمن، «شورای نظار» در چوکات «جمعیت اسلامی» ایجاد گردید. به گفته برخی از آگاهان امور عبدالرحمن ، آمریت «شورای نظار» را همزمان با تاسیس به عهده داشت. اما در اثر ناخشنودی و ناراحتی برخی از نزدیکان فرمانده مسعود، آمریت «شورا نظار» مستقیم به فرمانده مسعود، تعلق گرفت. مگر دکتر عبدالرحمن، نزد زیادی از شخصیتها - منحیث مغز متفکر «شورای نظار» به حساب می آمد... از طریق عبدالرحمن و از مجرایی «غند صمد سنگی» در ولسوالی سرای خوجه شمالی- رابط «شورای نظار» با شورشیان صفحات شمال کشور، در زمان حاکمیت دکتر نجیب الله، چون: جنرال مومین، جنرال دوستم، جنرال حسام الدین و دیگران و برعکس آن، صورت گرفت و برقرار گردید. همچنان به گفتۀی برخی منابع، به ابتکار عبدالرحمن و در اثر پافشاری شورای ننگرهار، اسامه بن لادن، از سودان ذریعه طیاره آریانا – افغانستان در زمان ریاست جمهوری استاد «ربانی» به ابتکار و توسط عبدالرحمن، در ماه می سال 1996 م از خرطوم پایتخت کشور سودان، به شهر جلال آباد مرکز ولایت ننگرهار افغانستان انتقال گردید. به قولی در اثر تلاشهای بی وقفه و مکرر استاد برهان الدین «ربانی»، مناسبات بین فرمانده مسعود و عبدالرحمن تیره گردید. بعد از سقوط کابل بدست طالبان، عبدالرحمن، فرمانده مسعود را ترک کرد و با سقوط طالبان (در سال 2001 م) بنا به رابطۀی که عبدالرحمن با گروه محمد ظاهرشاه تامین کرده بود، توانست وارد اولین کابینه حامد کرزی گردید. سرانجام و طبق روایات متعدد، دکترعبدالرحمن، برای دعا و فاتحه به قبر، یار دیرین خود فرمانده مسعود به پنجشیر نرفت. کینه قبلی اطرافیان فرمانده مسعود در داخل «شورای نظار» و عدم دعا خوانی بر روح فرمانده مسعود، شاید دلایل دیگر دست به دست هم داد و در روز روشن، در میدان هوایی کابل در صف حاجیهای بی شمار، عبدالرحمن وزیر هوانوردی کشور، توسط چاقو بگونۀی سازماندهی شده و بی رحمانه به قتل رسد. تا کنون دوسیه او مانند بسیار دوسیههای قتلهای زنجیرۀی دیگر، در انبار فراموشی قرار دارد. به گفتۀی ناظرین، قتل عبدالرحمن باعث شد تا حامد کرزی، در خلوت اشک ریزد و خود را تنها و ناتوان یابد...