درافغانستان ازدو صد سال پیش تا کنون چنان حکومات مرکزی سرکوبگری روی کار آمدند که، جلوه رشد نسبی، بلوغ فکری، ملی، شکوفایی و استعداد های مردم را گرفتند. نه رشد اقتصادی در افغانستان صورت گرفت و نه هم تفکر آزاد و رشد اجتماعی، حتی در قرن بیست ویکم این کشور از یک عده ی بسبار، بسیار محدوی روشنفگر برخورداراست و بس.
برعکس روان جامعه از حالت یک جامعه ی فکر کننده و تصمیم گیرنده، به صورت یک جامعه ی مطیع مذهبی، دین زده، در آمده است.
برای شناخت از این روند باید به دوران حاکمیت عبد الرحمن خان بر گردیم. سیاست استعماری انگلیس نسبت تجاروب که داشت در افغانستان نیز صدمه اقتصادی خود را عملی نمود. درافغانستان دردوران حاکمیت الرحمن خان برای اولین دفعه نسل کشی هزاره ها صورت گرفت. مناسبات ضعیف اقتصادی و اجتماعی که درروستا ها موجود بود، با حاکمیت عبدالرحمن خان بکلی سرنگون گردید. دردوران حاکمیت حبیب الله هیچگونه تحولی رخ نداد، برای اولین بار در دوره شاه امان الله ، روی مسایل حقوقی ساختار سیاسی نظام افغانستان اقداماتی صورت گرفت. مجموعا در حدود۷۰ نظام نامه بچاپ رسید. با اتکا به نظام نامه ناقلین قدغن و بدخشان گروه ی از کوچی ها مهاجر را به حوزه شمال شرق افغانستان جا گزین نمودند. ازاین تاریخ به بعد روند ناهمگونی دراقتصاد روستا مناطق حاصل خیزه حوزه های شمال و شرق افغانستان عملی گردید.
اگر عصاره و فشردۀ بخشی از نظام نامه های دورۀ امانی را در نظر آوریم، تردیدی بر جای نمی گذارد که تطبیق بخش قابل ملاحظۀ اصلاحات بر مبنای باورمندی به دین اسلام وضع شده بود. ازآنحایکه سیاستهای استعماری از نقش ارتجاعی ملاها و آخوند ها و بنیاد گرایان مذهبی افغانستان در قرن ۱۸ و ۱۹ بکلی آگاه بودند، قشراشرافیت و دارندۀ مریدها و ملا ها درافغانستان اولین تکیه گاه سیاست استعماری انگلیس را تشکیل دادند. واقعیت این است که دین اسلام بهترین وسیله سیاست استعماری در قرن ۱۹ و سیاست امپریالیستی در قرن ۲۰ و۲۱ بوده و هست. به تدریج ملا ها افغانستان ساختاردوره امانی را با معیارها، تعبیرها و تفسیرهای معین خودشان به ارزیابی گرفتند، و آن را مردود، غیراسلامی و کفرآمیز تبلیغ نمودند.
به طور مثال، "محمد صادق مجددی (ملقب به گل آغا) با فضل الرحیم خواهر زادۀ خود به تاریخ ۲۸ سپتمبر ۱۹۲۸ کاغذی ترتیب داد و در آن امضای ۴۰۰ ملا و بنیاد گرایان مذهبی دیگر را گرفت و به شاه گسیل کرد. در این کاغذ آن ها اصلاحات امان الله خان را مخالف اصول اسلام دانستند و شاه را متهم به انحراف از اصو ل دین ساختند...". در اعلامیۀ ۱۲ فقره یی رهبران شورش شنوار (۱۹۲۹) از جمله تذکر داده شده بود که "قبایل مشرقی به توافق رسیدند آن اصلاحت را که مخالف شریعت است فسخ نموده و امیر امان الله شکست خورده را به قتل برسانند"...
اسلامی که ۱۴۰۰ قبل بشرایط اقلیمی و اجتماعی شبه جزیره ی عربستان، و با تشخیص این که، مردم آن منطقه را تنها از راه وعده های بهشتی،هم چون، وجود حوری های بهشتی آماده ی جماع... تشویق به جهاد و کشتار می نمود، چنین تصاویر برای عرب بادیه نشینی که در بیابانی خشک و ماسه ای و زیرآفتاب سوزان، که تنها همدمش شتران و گوسفندانش می باشد، مناظری خالی از لطف نبوده است. اما با حمله اعراب در پوشش اسلام حوزه های تمدنی به « تمدن شرق میانه و بحرروم» به نوشته ی عبدالرحمن ابن خلدون، ویران گردید. متعاسفانه که تروریست های مذهبی پیراوان متافیزیک این دین از بیست سال پیش بدین سو افغانستان را ، به دریای از خون تبدیل کردند.
درعصرسلطنت نادرخان طرح تعریف خاصی از ساختارسیاسی افغانستان در قانون اساسی نوین نمودند. (اسلامیت و افغانیت) اصطلاحی بسیار بعدی بود، که ساختارسیاسی حاکمیت قدرت مرکزی افغانستان بر پایه ایدیولوژی مذهب و قوم گرایی تعریف شد.
ازآنجایکه در قرن بیست و یکم نسبت پیشرفت انترنت، آگاهی انسانها در زمینه فرهنگ، خود مختاری اقوام در سراسر جهان با آزادی زنان آمیخته شده است و مورد قبول انسانها امروزی قرار گرفته است، با آمدن طالبان و تحکیم نظام تروریستی مذهبی درافغانستان، بدین نتیجه میرسیم که شاید با حاکمیت استبداد مذهبی طالبان، به ختم افغانستان نزدیک میشویم، البته درنتیجه گیری این مضمون، این مسعله را به بحث می گیریم.
ادامه دارد